گفتگو درباره ذات، صفات و اخلاق خالق متعال از عمده ترین مباحث خداشناسی است. این بحث (با همه محدویت ها و پیچیدگی های خاصی که دارد) مورد توجه همه فرقه ها و نحله های اسلامی و غیر اسلامی بوده و هر گروه فراخور حال و مقام خود بدان پرداخته اند. با وجود این، شیوه طرح این مبحث و مضامین مطروحه در آن در طول تاریخ یکسان نبوده و با مراجعه به تاریخ اندیشه های توحیدی می توان دریافت که نه تنها گروه های مختلفی که در این باب قلم فرسایی کرده اند، در طول تاریخ و به مرور زمان تغییراتی (نه لزوما بنیادین) در نگرش های خود ایجاد نموده اند بلکه حتی یک فرد ممکن است در دوره های مختلف زندگیش، در اثر عوامل محیطی، گسترش مطالعات و برخی عوامل دیگر درباره آنچه گفته، تجدید نظر نماید. برای مثال، خداشناسی عرفانی در قرون دوم و سوم هجری تفاوت های زیادی دارد با خداشناسی عرفانی رایج در قرن های پنجم و ششم یا بعد از آن.
بنابراین آنچه در این گفتار درباره سنایی و اندیشه هایش می گوییم قابل تعمیم بر کل ادوار اندیشه های عرفانی و یا حتی همه عارفان روزگار او نیست بلکه چیزی است که سنایی می گوید. غالبا این گونه است که مباحث مربوط به خداشناسی در سه بخش ذات، صفات و افعال مورد بررسی قرار می گیرد. هر چند این شیوه در حوزه درس متکلمان رایج بوده اما به جهت ساختار منطقی و علمی که دارد، ما می توانیم در تحلیل اندیشه های توحیدی سنایی هم (که متکلم نیست) از آن استفاده کنیم، با ذکر این نکته که او هیچ گاه در پی طرح این گونه تقسیم بندی ها نبوده است.
به عقیده سنایی، ذات باری تعالی قابل اشارت نیست و نمی توان درباره آن چون و چرا کرد و یا درباره کیفیت آن سخن گفت. چه ذات بی نشان و نامحسوس است و از هرگونه شکل و مثل بری است، نامصور است و حتی از حوزه کشف (که بر حسب ظاهر ایهامی هم به کشف و شهود عرفانی دارد) بیرون است. آن ذات مقدس بی ضد بوده و از خوردن و خفتن و شریک و شبیه منزه است، علت پذیر نیست و از کیفیت و دگرگونی و انقسام منزه است و در مکان نمی گنجد. همچنین وی به لطیف بودن ذات حق اشاره می نماید و او را قائم با لذات می خواند و در مواردی هم هست که از یگانگی حق تعالی سخن می گوید که در مجموع بیانگر توحید و یکتاپرستی اوست.
از روی این بیانات می توان دریافت که سنایی بیش از آن که در پی اثبات صفت یا کیفیتی برای ذات باری تعالی باشد، در اندیشه نفی هر معلومی است که درباره ذات خداوند به ذهن آدمی خطور می کند. بر این اساس است که در جایی صراحتا اذعان می دارد که آنچه درباره ذات خالق متعال به ذهن آدمی خطور می کند، نه ذات حق بلکه تصوری انسانی است که ما از ذات او داریم و در عین حال، این تصور نیز مخلوق حق تعالی است نه حقیقت ذات او؛ در این خصوص باید اذعان داشت که تنزیه و تقدیس ذات الهی مورد قبول تمامی مذاهب اسلام هست اما این مایه تاکید در نفی هرگونه معلومی درباره ی ذات اقدس پروردگار، به اصل تنزیه مطلق اشاعره نزدیکتر است تا توحید شیعی یا معتزلی یا سایر فرق و نحل.
با این همه، به صرف وجود چنین بیاناتی نمی توان ادعا کرد که سنایی در توحید و خداشناسی سمعا و طاعتا از نظام توحیدی اشاعره پیروی کرده است چون اولا اصل تنزیه باری تعالی در نظام توحیدی دیگر مذاهب اسلامی هم هست و ثانیا وی در موارد دیگر، بیاناتی دارد که جهان بینی او را به کلی از نظام توحیدی اشاعره دور می کند؛ برای مثال آنجا که وی موضوع رؤیت خدا را پیش می کشد، تصریح می نماید که خداوند را در قیامت با چشم سر نمی توان دید و یک چنین باوری با اصول توحیدی اشاعره متناقض و با تفکر شیعی موافق است. نکته دیگر اینکه اشعار سنایی در مواردی تداعی کننده ی شیوه های بحث رایج در میان متکلمین اسلامی است. بیان استدلالی ساده و زود فهم و اشاره به مفاهیمی نظیر عدم انقسام ذات حق، منزه بودن از علت پذیری آن ذات، قائم بالذات بودن و تبری از کیفیت از جمله مواردی است که با شیوه های رایج در بین متکلمین اسلامی تناسب دارد. در عین حال، دخل و تصرف سنایی و ساده و زودفهم کردن این مضامین، موضوعی است که جداگانه باید به آن توجه شود. بر این اساس، می توان گفت که در امور مربوط به ذات حق، سنایی هم از اصول توحیدی اشاعره بهره برده و هم از اصول عقیدتی معتزله. در طرح مطالب نیز، هم از شیوه ی بحث واعظان منبری و هم از طرز بیان استدلالی متکلمین اسلامی سود جسته است.
علاوه بر ذات، در شعر سنایی ابیاتی هم یافت می شود که به صفات حق تعالی پرداخته است. این بخش از اشعار وی را می توان به دو بخش کلی تقسیم کرد؛ یکی مربوط به صفات ثبوتیه حق تعالی و دیگر صفات سلبیه. نکته مهم اینکه سنایی هیچگاه از این دو اصطلاح استفاده نکرده بلکه به شیوه واعظان آن روزگار، هر کجا مقام سخن اقتضا می کرده، مضامینی در خصوص صفات حق تعالی به رشته نظم کشیده و استفاده ما از این دو اصطلاح تنها برای تبیین بهتر مطالب است. باری، در اندیشه سنایی صفات خداوند قدیم است، بری از علت کون است و مثل ندارد، حقیقت آن ذات اقدس بر کسی مکشوف نشده و بر این اساس صفات حق تعالی همچون ذاتش در خور چون و چرا نیست و از کیفیت آن نیز نمی توان چیزی گفت و یا حتی دانست.
مسلم است که سنایی در اینجا نیز به همان اصل تنزیه مطلق اشاعره متمایل شده است اما نکته مهمتر اینکه اصولی را که درباره صفات حق ذکر می نماید همان هاست که درباره ی ذات حق گفته بود. برای مثال قدیم بودن، بری از کیفیت، منزه بودن از علت پذیری، بی مثل بودن و نامکشوف بودن را هم برای ذات حق لحاظ کردن و هم برای صفات. این شیوه ی برخورد سنایی با ذات و صفات باری تعالی ریشه در دو طرز فکر دارد؛ یکی آنچه در کلام کلابادی آمده است، آنجا که می گوید: صفات حق، خدا نیست اما غیر خدا هم نیست و دیگر آنچه در نظام توحیدی شیعه از آن به یگانگی ذات با صفات تعبیر می شود.
حال که نظر سنایی درباره صفات حق تعالی معلوم شد، بحث را با ذکر برخی از صفات ثبوتی و سلبی باری تعالی که در شعر سنایی آمده، پی می گیریم. قدیم، علیم، قدیر، مرید و حق از جمله صفات ثبوتی هستند که وی برای خداوند ذکر کرده است. در موارد دیگر نیز به صفاتی همچون جلیل الجبروت، واحد در مجد، حکیم، عظیم، کریم و رحیم اشاره می نماید که البته مبتنی است بر آنچه در کلام الله و به تبع آن در اقوال عالمان شریعت آمده است. گذشته از صفات ثبوتی، وی در شعر خود به شکل مفصل تری از صفات سلبیه خالق متعال یاد می کند. در نگاه سنایی، بی نیاز مطلق و غنی از «که و مه» و حتی کفر و دین بندگان است. شک و یقین بندگان درباره ی خداوند، برای معبود سود و زیانی در برندارد و او صمدی است که نه به ولادت نیازمند است و نه به فرزند محتاج، بغض و حقد و کینه و غضب و خشم به آن ترتیبی که ما می توانیم تصور کنیم، در وجود او راه ندارد و خشم و خوشنودی او نه از روی طبع است و نه به معنای تغییر در وصف. بری از رنج و گداز است و منزه از بیم و امید و خوردن و خفتن، قیامش ضد جلوس نیست و واحد بودن خالق متعال عددی و شماری نیست و اصولا وصف خالق به علم مخلوق در نمی آید، کلام او لفظ و نقش ندارد و آواز و شکل نیز از آن دور است. به عقیده سنایی، حق تعالی از «قدوم» و «اصبعین» و نظایر این اشارات که متناسب با عالم ماده و مخلوقات مادی است، منزه می باشد و بر این اساس، لازم است آیات و احادیثی را که در بردارنده چنین مضامینی هستند تاویل نمود چنانکه برای مثال در همین مورد اخیر، مراد از «قدوم حق» قهر و خطر اوست و مقصود از اصبعین، نفاذ حکم و قدر.
وی در بیان صفات پروردگار، کاملا به موضع عالمان شریعت نزدیک شده بگونه ای که خواننده این اشعار برای لحظاتی دچار تردید می شود که آیا شاعر این اشعار همان عارف و شیدایی است که در جایی دیگر کفر و دین را در راه معشوق ازلی یکسان می شمرد.
نتیجه دیگری که از بررسی افکار سنایی در این بخش به دست می آید آن است که در مقام مقایسه، وی به صفات سلبیه خداوند بیشتر پرداخته تا صفات ثبوتیه، یعنی بیش از آن که در اندیشه اثبات صفت باشد، در صدد سلب صفات است و این موضوع به احتمال زیاد ریشه در همان تمایل او به اصل تنزیه مطلق اشاعره دارد؛ در تنزیه مطلق اشاره، اصل بر سلب صفاتی است که به ذهن آدمی خطور می کند نه اثبات آنها.
اما در مجموع چنین است که سنایی در طرح مباحث ذات و صفات و حتی افعال خداوند خود را مقید به پیروی محض از یک مذهب خاص نکرده است بلکه پیوسته بین باورهای توحیدی شیعیان، معتزله و اشاعره در نوسان است و از آنجا که این نوسان عقیده در «حدیقه» هم به چشم می خورد و از طرفی حدیقه حاصل ادوار پایانی عمر اوست، می توان نتیجه گرفت تا آخرین لحظات حیات هم گرفتار این نوسان عقیده بوده است و اختلاف نظر محققان درباب شیعه یا سنی بودن او تا حدود زیادی از همین طرز تلقی خاص وی با مذاهب اسلامی نشات گرفته است.
بخش دیگری از اشعار سنایی در حوزه خداشناسی به افعال حق تعالی مربوط می گردد. او در این بخش نیز گاهی به باورهای اشاعره نزدیک شده و زمانی از آنها فاصله می گیرد. برای مثال آنجا که می گوید اختیار آفرین نیک و بد خالق است و خیر و شر همه از اوست و یا آنجا که منشاء خیر و شر را یکی می داند و آنان را که منشاء شر را شیطان می دانند و منشاء خیر را رحمان، به باد مسخره می گیرد، به نظر می رسد که فضای کلی اندیشه اش متاثر از طرز فکر اشعریان (درباره افعال حق) شده است اما آنجا که اظهار می دارد اراده ی خداوند بر کافر بودن انسان تعلق نگرفته، زیرا اراده ی او بر کفر انسان و سپس مجازات وی به جرم کافر بودن، ظلم است و حق تعالی منزه از یک چنین ظلمی، از یک اصل توحیدی اشاعره (اینکه رعایت اصلح بر خدا واجب نیست) فاصله گرفته است. گویا در تکمیل همین بیانات است که می گوید کفر انسان معلول نفس اماره است نه اراده ی خداوند مهربان.
وی در ذکر افعال حق به دو مورد بیشتر تاکید می ورزد، یکی خلقت و دیگری روزی رسانی. شاید این، بدان سبب باشد که وی می پنداشته از طریق توجه به این دو فعل حق بهتر می توان مظاهر افعال حق را به مخاطبان نشان داد. بخصوص که مخاطبان وی هم غالبا عامه مردم بوده اند و عامه از افعال حق بیشتر همین دو را می فهمیده اند. در هر حال، وی در این راستا، گاهی مجموعه آفرینش را (در یک نگاه کلی) مخلوق خدا شمرده و چنین می سراید که «از عرش تا فرش جزء مبدع اوست» و زمانی به گونه ای جزئی تر به موضوع خلقت می پردازد و مثلا می گوید خدا، عقل را آفرید و انسان را آفرید. بیان روزی رسانی خداوند نیز در نظر او آن مقدار اهمیت داشته که بخشی از ابیات آغازین حدیقه را به شرح آن اختصاص داده و علاوه بر این در جای، جای آثارش، هر کجا زمینه را مناسب مناسب می دیده، گریزی هم به رزاقیت خالق مهربان زده است.
برای مثال، یک جا هست که در قالب تصاویری زیبا و دلنشین، روزی رسانی حق تعالی را از آغاز زندگی جنینی تا دروازه های جنت، گام به گام، به تصویر می کشد و در جای دیگری با عنایت به عام بودن رزاقیت خالق مهربان به این نکته توجه می دهد که نه تنها انسان، بلکه تمام اجزا و ارکان هستی از این فیض دائمی برخوردارند، حتی پرنده نیز به زبان خود خدا را رازق می خواند و یا کرمی که در دل سنگی می زید، مانند انسان مرزوق خداست. علاوه بر آنچه گفته شد، سنایی دو نکته دیگر را نیز در خصوص افعال حق مطرح می کند، نخست اینکه فعل حق با قصد قبلی نیست و خالق متعال از چنین نسبت هایی منزه است و دیگر اینکه، هر چند ذات حق بی نشان است اما از فعل او می توان به وجود و هستی وی پی برد.
سنایی در مورد اسماء خداوند چند نکته اساسی تقریر می کند. یکی اینکه نام های حضرت حق را هم «هزار و یک» و هم «نود و نه» اسم می داند و این بدان اعتبار است که نود و نه اسم حق، اسماء الهی نامتناهیند و بر این اساس ممکن است از هر یک از این هزار و یک اسم نیز اسامی نامحدود و بی انتهایی تولد یابند. برخی منابع عرفانی دیگر نیز به این موضوع اشاره کرده اند. نکته مهم دیگری که وی درباره ی اسماء الهی ذکر می کند این است که انسان ها به اعتبار مقام خلیفه اللهی، به صورت بالقوه، استعداد آشنایی با اسماءالله را دارند اما هر عقلی شایستگی درک آن اسماء مقدس را ندارد و به تعبیری نامحرمان بدین پرده راه ندارند. سرانجام اینکه نام های حق تعالی واسطه فیض اویند و در واقع از طریق این واسطه هاست که کل مخلوقات و از آن میان انسان ها می توانند از چشمه های زلال و حیات بخش جود و کرم حق تعالی بهره مند گردند.
به طور خلاصه، سنایی در این گونه اشعار بر آن است تا با بهره گیری از آنچه در کلام الله و مقالات و دلالات بزرگان دین و مشایخ صوفیه آمده، مجموعه ای منسجم و در عین حال ساده و روان از خداشناسی را برای مخاطبان خود بیان کند، لذا (رها از قیل و قال اهل مدرسه) شیوه بیانی ساده و وعظ گونه ای در پیش می گیرد که هم مناسب فهم عامه است و هم دلنشین و پر جذبه برای سالکان طریق.