ماهیت صفات خدا از دیدگاه ابن میمون و علامه طباطبایی (صفات سلبی و ایجابی)

کیفیت صدور افعال متفاوت از ذات خداوند از دیدگاه ابن میمون

در مبحث صفات فعل، پرسشی مهم مطرح است: آیا این کثرت و گوناگونی افعال، سبب کثرت در ذات خداوند نخواهد شد؟ به عبارت دیگر، چگونه بساطت ذات خداوند، صدور افعال متفاوت قابل جمع است؟ ابن میمون از این پرسش غافل نبوده، و بدان پاسخ داده است. او اعتقاد دارد که صدور افعال متفاوت از فاعل واحد سبب کثرت ذات او نمی شود و این مطلب را با مثالی روشن می سازد. از دیدگاه وی، قوه ناطقه انسان، قوه واحدی است که کثرت در او راه ندارد؛ اما همین قوه خدا، افعال متفاوتی را انجام می دهد: علم را فرا می گیرد؛ خیاطی می کند، نجاری می کند؛ هندسه فرا می گیرد؛ به ویژه سیاست می راند و.... این افعال گوناگون که هر کدام معنا و مفهوم خاص خود را دارد و با یکدیگر مغایر است، در خداوند متعالی سبب کثرت در ذات نمی شود تا ما مجبور باشیم معانی زائد بر ذات را در تقدیر گرفته، از آن حیث تفاوت صفات فعل را توجیه کنیم؛ بلکه این افعال، از ذات و اخذ صادر شده است.

وجه اشتراک صفات سلبی و ایجابی از دیدگاه ابن میمون
در دیدگاه ابن میمون، حوزه صفات ثبوتی و ایجابی فقط افعال خداوند را در بر می گیرد و ذات خداوند را نمی توان با صفات ثبوتی وصف کرد. وی برای اثبات دیدگاه خود، نخست مقدمه ای را برای تبیین جهت مشارکت و افتراق صفات سلبی و ثبوتی مطرح می کند؛ سپس به اقامه دلیل بر مدعایش می پردازد. به اعتقاد او، وجه مشترک میان صفت سلبی و ایجابی در این است که هر دو نوع، به گونه ای برای موصوف خود تخصیص به ارمغان می آورند؛ گرچه این تخصیص به طور کامل نباشد؛ مثل آن که اگر انسانی از دور مشاهده شود و کسی بپرسد: او چیست، و گفته شود: «حیوان است»، این پاسخ بدون شک برای این انسان، صفت است؛ گرچه او را به طور کامل و جامع از غیرش مختص و مجزا نسازد؛ اما در عین حال، تخصیصی برای او می آورد که این شیء بعید، از نوع نبات یا معدن نیست. همچنین اگر انسانی در خانه باشد و ما بدانیم در آن خانه، جسمی وجود دارد و نمی دانیم آن جسم دارای چه ماهیتی است و از کسی بپرسم: در این خانه چیست، و او پاسخ دهد: «در این خانه معدن نیست؛ جسم نباتی نیست.» با این دو وصف سلبی، گرچه ویژگی های شیئی که در داخل خانه است، مشخص نمی شود و در عین حال، وجه تخصیصی برای ما حاصل می شود و آگاه می شویم که در این خانه، حیوان وجود دارد؛ گرچه نمی دانیم چه نوع حیوانی؛ بنابراین، هر دو نوع وصف (ثبوتی و سلبی) در دو مثال پیشین تا حد ی موصوف را برای ما روشن ساختند؛ گرچه این وصف، کامل و وافی نبود.

تفاوت میان صفات سلبی و ایجابی از دیدگاه ابن میمون

از نظر ابن میمون، وجه افتراق صفت سلبی از ایجابی در این است که صفت ایجابی، ذات موصوف را به طور کامل روشن نمی سازد؛ ولی به خوبی بر ذات موصوف یا عرضی از اعراض او به طور مستقیم دلالت دارد؛ اما در صفت سلبی، بر هیچ چیزی از ذات موصوف (نه جزء و نه عرضی از اعراض او) به طور مستقیم دلالت ندارد؛ چنان که این مطلب را در دو مثال پیشگفته روشن است. در مثال اول که صفت، ایجابی بود، (حیوان است)، به طور مستقیم بر خوئی از ذات انسان که همان جنبه حیوانیت او است، اشاره شد؛ ولی در مثال دوم که صفت، سلبی بود (در این خانه معدن نیست؛ جسم نباتی نیست) هیچ جهتی در معرفی ذات، جزء ذات یا عرضی از اعراض ذات به طور مستقیم برای ما به ارمغان نیاورد. به اعتقاد ابن میمون، به دلیل همین وجه مفارفت صفت سلبی از ایجابی نمی توان در اوصاف ذاتی خداوند، صفت ایجابی به کار رود؛ چرا که صفت ایجابی، نوعی معرفی مستقیم جزء ذات یا عرضی از اعراض ذات موصوف است و چنین وصفی درباره خداوند، محال است.
بیان مطلب: چون ابن میمون، ترکیب در واجب الوجود را نفی کرد و معتقد بود که فقط وجود خداوند (آن هم تا حدی) درک می شود، نه حقیقتش، محال می داند که بتوان برای خداوند صفات ایجابی آورد؛ چرا که در نظرگاه وی، وجودی خارج از حقیقتش نیست که صفت بر یکی از وجود یا ماهیت دلالت کند؛ چنان که ترکیبی در ماهیتش نیست تا صفت ایجابی، به جزء ذات یا وجود عرضی از اعراض در ذاتش رهنمونی باشد؛ افزون بر آن که به نظر او، صفت ایجابی به نوعی شائبه تشبیه نیز خواهد انجامید که به این دلیل هم باید از وصف با ذات خداوند به صفات ایجابی خودداری کرد؛ اما به کارگیری صفات سلبی به دلیل آن که به صورت مستقیم بر جزء ذات یا عرضی از اعراض دلالت نداشته، فقط ذهن را ارشاد می کند که موصوف تا حدی شناخته و تبیین شود، در وصف خداوند، بدون اشکال است و در واقع فقط این نوع صفت است که برای معرفی ذات او می توان به کار گرفت.
به اعتقاد ابن میمون، صفات سلبی، ذهن را به غایت آن چه برای انسان ممکن است از درک خداوند حاصل شود، ارشاد می کند؛ چرا که عقول ما از درک ماهیت خداوند ناتوان است؛ بنابراین با وصف ذات او به اوصاف سلبی و با نفی نقایص از ساحت او، تا حدی کمالش را دریافته، آن را در قالب کلام بیان می کنیم؛ برای مثال، وقتی برای ما مبرهن شد که واجب الوجود را دریافته، آن را در قالب کلام بیان می کنیم؛ برای مثال، وقتی برای ما مبرهن شد که واجب الوجود، وجودی غیر ذات های دیگری است که با حواس درک می شود و عقل نمی تواند به کند و ماهیت او دست یازد، او را به «انه موجود» متصف می کنیم. معنای این جمله، آن است که عدمش محال است؛ سپس درک می کنیم که این موجود مانند وجود اسطقسات که اجسام مرده ای هستند نیست؛ بدین سبب می گوییم «انه حی» که در واقع گفته ایم: «مرده نیست»؛ سپس در می یابیم که این موجود، وجود جسمانی ندارد و می گوییم: و «جسم نیست» و بعد می فهمیم که این موجود مانند وجود عقل نیست که نه جسم و نه میرا است؛ پس می گوییم: «او قدیم است.»
سپس متوجه می شویم که این موجود، افزون بر وجودش که عین ذات او است، موجودات دیگری نیز از او فیض می گیرند و این فیض مانند فیض گیری حرارت از آتشش یا نور از خورشید نیست، بلکه فیضی است که مجودات را ابقای دائم و به تدبیر متقنی انتظام بخشیده است؛ از این رو او را به «قادر، عالم، و محرین» متصف می کنیم و قصدمان از این صفات این است که «انه لیس بعاجز و لا جاهل و لاذاهل و لا مهمل»؛ بنابراین از دیدگاه ابن میمون، به جهت یک. متصور عقل از فهم حقیقت خداوند؛ دو. عدم ترکیب در ذات خداوند؛ سه. عدم محل واقع شدی خداوند برای ورود اعراض، و چهار. احتراز از تشبیه، باید از صفات ایجابی در وصف ذات خداوند دست شست و فقط به صفات سلبی فرد کاست.

منافات تفاوت درجات شناخت خداوند با مختار ابن میمون

در این جا، پرسش مهمی مطرح می شود و آن این که طبق مختار ابن میمون در فرو کاستن صفات ایجابی به صفات سلبی، باید بین حضرت موسی و حضرت عیسی و درک شخص عادی در شناخت و درک خداوند هیچ گونه تفاوتی نباشد؛ حال آن که چنین تمایز و تفاوتی به روشنی وجود دارد. ابن میمون معتقد است تفاوت درجات شناخت خداوند هیچ منافاتی با مختار وی ندارد؛ زیرا همان طور که هر چه به اوصاف موصوفی اضافه شود، ویژگی های بیشتری از موصوف منکشف، و وصف کننده به درک حقیقت موصوف نزدیک تر می شود، صفات سلبی نیز هر قدر بیشتر باشد، ما را به ادراک خداوند نزدیکتر می سازد و در وجه اشتراک صفات سلبی و ایجابی گفته شد که این دو صفت، خصوصیات موصوف را تا حدی روشن می کنند؛ پس با تفاوت مقدار صفات سلبی درباره خداوند، شناخت افراد نیز متفاوت خواهد شد.
به اعتقاد ابن میمون، باید کوشید تا صفات سلبی را برهانی کرده، بر عدوش افزود، نه آن که به صفات ایجابی قائل شد که در آن خطری عظیم است. به نظر او برخی از صفات ایجابی درباره ذات خداوند مانند: «نزول، صعود، سیر، توقف، جلوس، سکون، خروج و... » که در تورات آمده به این دلیل است که تورات به زبان جمهور مردم سخن می گویند و به صورتی مقصود خود را القا می کند که عوام مردم آن را بفهمند و دریابند و چون جمهور مردم، زمانی موجود بودن چیزی را دوست می دانند که جسم باشد، تورات، خداوند را با اوصاف جسمانی برای مردم تبیین کرده است.

کاربرد صفات ایجابی در هنگام خواندن تورات و دعا

ابن میمون معتقد است که اگر ما بودیم و عقلمان، هیچ گاه به صفات ایجابی زبان نمی گشودیم. به نظر وی فقط در دو جامعه مضطریم صفات ایجابی را به تبعیت از پیامبران بر زبان برانیم: یکی هنگام خواندن تورات و دیگری هنگام دعا؛ البته هنگام دعا، ذکر صفات ایجابی دارای شرط و محدودیت است. موسی ابن میمون شاعران و خطیبان، ناراحت است. به نظر او، آنها گفتارهایی را درباره خداوند مطرح می سازند که برخی کفر محض، برخی به قدری نخیف است که باعث خنده انسان می شود؛ اما به اعتقاد وی هنگامی که انسان در کیفیت آن گفتارها تأمل می کند که چگونه در حق خدا روا داشته اند، گریان می شود. او در باب صفات خدا، به شاگرد خود یوسف بن عقنین می نویسد: «هر آن چه از این صفات را درباره خداوند، کمال بپنداری، زمانی که آن صفات از نوع همان صفاتی باشد که نزد ما است. آن نقص در حق خدا است و حضرت سلیمان را به این معنا ارشاد کرده؛ به کلامی که [در آن کفایت] است: با دهان خود، عجیب منما و دلت برای گفتن سخنی به حضور خدا نشتابد؛ زیرا خدا در آسمان است و تو بر زمین هستی؛ پس سخنانت کم باشد.»

خلاصه آرای ابن میمون در مورد ماهیت صفات خداوند

یک. عقل ما راهی به ادراک صفات ایجابی و اثباتی خداوند ندارد؛ اما از فهم صفات خدا در حد وصف های سلبی و اوصاف فعلی ناتوان نیست. این حد نهایتی برای درک ما از صفات خداوند است.
دو. هر صفتی که به نوعی به جسمانیت، انفعال، تغیر، عدم و قوه و شباهت به مخلوقات بینجامد، از ساحت خداوند به برهان منتفی است.
سه. خداوند صفات ذاتی ندارد؛ به دلیل آن که صفت، یا بیانگر همان ذات موصوف است که ذات خدا در دسترس ما نیست و یا مبین غیر ذات موصوف است که لازم دارد معنایی زائد بر ذات خداوند بر او حمل شود که این از ساحت او دور است؛ افزون بر آن که صفات ذاتی به نوعی به تشبیه خداوند با مخلوقات می انجامد.
چهار. وصف خداوند به صفات فعل، بدون اشکال است و تورات بر آن که خداوند را بدین اوصاف وصف کرده، یگانه راه شناخت خداوند را نیز شناخت این اوصاف تلقی کرده است.
پنج. حمل صفات بر خداوند، واسطه در عروض نمی خواهد. صفات فعل برای خداوند لذاته است؛ نه به واسطه معنایی زائد بر ذات. از طرفی، صدور افعال متفاوت از خداوند، سبب کثرت در ذات او نمی شود.
شش. صفات سلبی و ثبوتی در این که موصوف را تا حدی تخصیص می دهند، اشتراک داشته، در این نقطه که صفت ایجابی بر جزء یا عرض یا اعراض موصوف دلالت دارد و صفت سلبی چنین نیست، افتراق دارند.
هفت. صفات ایجابی (البته نه در قلمرو صفات فعلی، بلکه در صفات ذاتی) از خداوند منتفی است؛ به دلیل آن که با عدم ترکیب و عدم محل برای ورود اعراض در ذات خداوند ناسازگار است؛ بنابراین برای احتراز از تشبیه و اثبات نقصی در خداوند، باید از این گونه وصف ها خودداری کرد.
هشت. صفات سلبی به دلیل آن که لوازم پیشین را ندارد، درباره خداوند بدون اشکال است؛ بنابراین کوشید تمام صفات ایجابی را به نوعی به صفات سلبی ارجاع داد.
نه. با زیاد و کم کردن صفات سلبی و برهانی کردن سلب نقص و عدم از خداوند، شناخت افراد درباره باری تعالی متفاوت خواهد بود.
ده. تکلم به صفات ایجابی فقط در دو جا روا است: الف. هنگام خواندن تورات ب. هنگام خواندن دعا؛ گرچه هنگام خواندن دعا نیز نمی توان به هر صفتی تکلم کرد.


منابع :

  1. مایکل‌ پترسون- عقل‌ و اعتقاد دینی- ترجمة‌ احمد نراقی، ابراهیم‌ سلطانی- تهران‌ 1376

  2. جان‌ هیک- فلسفة‌ دین- ترجمة‌ بهرام‌ راد، الهدی- فصل‌ هفتم

  3. عباس‌ زریاب- دائرة‌المعارف‌ بزرگ‌ اسلامی- مقاله ابن میمون- جلد 5 صفحه 2

  4. ل. جکی. استانلی- علم‌ و دین- ترجمة‌ بهاالدین‌ خرمشاهی- صفحه 220- مندرج‌ در کتاب‌ فرهنگ‌ و دین- هیأت‌ مترجمان‌ طرح‌ نو- 1374

  5. موسی‌ ابن‌میمون- دلالة‌الحائرین- تحقیق‌ حسین‌ آتای- مطبعة‌ حامعة‌ آنقره- اسلامبول- 1972 م

  6. هالینگ‌ دیل- مبانی‌ و تاریخ‌ فلسفه‌ غرب- ترجمة‌ عبدالحسین‌ آذرنگ- صفحه 124

  7. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه تفسیرالمیزان- جلد 8 و 6

  8. سید محمدحسین طباطبایی- اصول‌ فلسفه‌ و روش‌ رئالیزم- مقدمه مرتضی مطهری- جلد 5

  9. سید محمدحسین طباطبایی- رسائل‌ توحیدی- ترجمة‌ علی‌ شیروانی- الزهرأ- 1370 اول

  10. سید محمدحسین طباطبایی- ظهور شیعه- انتشارات‌ فقیه- آذر 1360

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/114898