مقایسه انسان کامل در فصوص الحکم و زوهر (فصوص)

مقدمه

تحقیق حاضر، محصول مطالعۀ آراء و اندیشه های دو متفکر برجسته به نام های موسای لئونی و ابن عربی از دو دین بزرگ یهود و اسلام است که به روش تطبیقی انجام شده است. بدنۀ اصلی این تحقیق در سه بخش متمایز عرضه می شود. به این صورت که بخش نخست، آشنایی مختصری با ابن عربی و فصوص الحکم ارائه می دهد و سپس به ترتیب، نگرش ابن عربی به خداوند، عوالم وجود، و انسان بیان گردیده است. در ادامه نیز مباحثی تکمیلی پیرامون جایگاه انسان کامل در عوالم وجود و ارتباط آن با آخرت شناسی مطرح می شود. در بخش دوم، روندی تقریبا مشابه در مورد موسای لئونی و کتاب زوهر طی گردیده است؛ و سرانجام در بخش سوم، مقایسه ای میان وجوه اشتراک و افتراق زوهر و فصوص الحکم به عمل آمده است.

معرفی ابن عربی و کتاب فصوص الحکم
ابوعبدالله محمد بن علی العربی الحاتمی الطائی (د. 638 ق) ملقب به ابن عربی یا شیخ اکبر، یکی از عرفا و اندیشمندان بزرگ تاریخ اسلام است که در مرسیۀ اندلس (اسپانیای فعلی) متولد گردید و سپس به مشرق مهاجرت نمود. دوران زندگانی پربار وی اغلب در همنشینی با عرفا سپری شد. آثار متعددی از او برجای مانده است که از میان آنها می توان به دو کتاب ارزشمند فتوحات مکیه و فصوص الحکم اشاره کرد. فصوص الحکم اثری است که تألیف آن به اواخر زندگانی شیخ باز می گردد و از این رو، انسجام و پختگی خاصی در مطالب آن به چشم می خورد. البته وی این کتاب را حاصل املاء و القای پیامبر اسلام (ص) بر خودش می داند.
در معنای عنوان این اثر باید گفت که لغت فصوص، جمع فص به مفهوم "خلاصه و زبدۀ یک چیز" است، اما گاهی هم معنی نگین دارد. کلمۀ حکم نیز در این میان به اسرار و رموز تعبیر می شود، بنابراین معنی کل ترکیب فصوص الحکم عبارت است از: خلاصه وزبدۀ اسرار و رموز. متن این کتاب به زبان عربی تألیف گردیده است و همانطور که از نامش پیداست، نثری دشوار و رمزآلود دارد. لذا تا کنون بالغ بر 110 شرح مختلف برآن نوشته شده است که از میان آنها می توان به شرح قیصری، شرح مؤیدالدین جندی، شرح عبدالرزاق کاشانی و شرح عبدالرحمان جامی اشاره کرد. برخی از محققین بر این باورند که او در این اثر، از آراء مکاتب و متفکران غیر اسلامی (از جمله فیلون یهودی) متأثر بوده است. این دسته از محققان، اموری همچون اعتقاد شیخ به وحدت وجود، و اتخاذ روش تأویل در متن را برای اثبات فرضیۀ خویش دلیل می آورند، اما ریشۀ عقاید وی هر چه باشد، هنر اسلامی سازی او را نباید از نظر دور داشت؛ زیرا به نظر برخی از شارحین وی، نبوغ سرشار ابن عربی در زمینۀ تبیین و تشریح معارف اسلامی سبب گردیده است تا در میان عرفا و حکمای متأخر، کمتر کسی یافت شود که به نوعی از امواج اندیشه های وی برکنار مانده باشد.

خداشناسی ابن عربی در کتاب فصوص الحکم

هستی در اندیشۀ ابن عربی به دو بخش تقسیم می شود؛ نخست، وجود "بذاته لذاته" که همان خداوند است و از هر تقیدی به دور می باشد و دوم، وجودی که از اولی ناشی شده و مثل جهان مادی، "ممکن" است و تقید دارد. خداوند وجودی است که از دو وجه تنزیهی و تشبیهی برخوردار است. او از جنبۀ تنزیهی، موجودی غیر قابل درک و ناشناختنی بوده و در این مرتبه (که اصطلاحا به احدیت، شهرت دارد) تنها صفتی را که می توان تا حدی به او نسبت داد، صفت هستی است. اما از جنبۀ تشبیهی، خداوند حائز اسماء و صفات است، متکثر می گردد و تقید می یابد. از این مرتبه به واحدیت یاد می کنند.
امهات اسماء حق عبارتند از: حی، عالم، قادر، مرید، قائل، سمیع و بصیر. البته گاهی مقسط و جواد به جای سمیع و بصیر ذکر می شوند. در هر حال، اسماء به معنی حقایقی نیستند که وجودشان متمایز از وجود حق باشد، بلکه وجودشان عین وجود حق است. ابن عربی صورت این حقایق معقول در علم خداوند را، "اعیان ثابته "می نامد. در اصل، اعیان ثابته عبارتند از تعین حق به شؤون خودش در نشئۀ علم. نسبت اعیان ثابته به اسماء، چیزی شبیه نسبت روح است به بدن؛ از این رو، خلقت هنگامی آغاز می شود که نخست، صورت این اعیان ثابته در علم خداوند حاصل شوند و سپس این اعیان، در خارج با لوازم و توابع خودشان ظاهر می گردند. این دو مرحله را به ترتیب "فیض اقدس" و "فیض مقدس" می نامند؛ زیرا در هر دو، وجود فائض از خداوند است، یعنی از او سرچشمه گرفته است و به مخلوقات تسری می یابد. اما آنچه سبب می شود که اعیان از حالت علمی به حالت عینی درآیند، "تنفیس" خداوند است. به این وجه که او ابتدا به اعیان ثابته نظر انداخت و آنها را چون شبحی بی روح دید که می توانستند قابل روح الهی باشند. پس به وسیله نفخه یعنی دمیدن در آنها قابلیت و استعداد قبول وجود عینی را به ایشان عطا فرمود.

عوالم وجود

ابن عربی عوالم وجود را از جهات مختلف به صور متنوعی تقسیم بندی کرده است. البته، به کار بردن اسامی و اصطلاحات مختلف و گاهی اوقات مترادف، سبب گردیده است تا مفسران وی اندکی در ترتیب عوالم با یکدیگر اختلاف داشته باشند. از نظر او حقیقت واحد وجود دو شأن دارد: یکی قبل از تجلی و دیگری بعد از تجلی، که شأن دوم برای خودش دارای مراتب و مراحل مختلفی است. همه شؤونات مزبور در مجموع پنج مرتبۀ وجودی یا "حضرات خمس" را شامل می شوند که عبارتند از: 1- حضرت ذات (عالم غیب مطلق یا غیب الغیوب )، 2- حضرت اسماء و صفات (حضرت الوهیت) 3- حضرت افعال (حضرت ربوبیت) 4- حضرت مثال و خیال، 5- حضرت حس و مشاهده.

تقسیم بندی قیصری از حضرات خمس
قیصری در یک تقسیم بندی دیگر، حضرات خمس را چنین بر می شمارد: 1- حضرت غیب مطلق که عالم آن عالم اعیان ثابته در علم حق است. 2 و 3- حضرت غیب مضاف که خود شامل دو عالم ارواح جبروتیه و ملکوتیه (عالم عقول ونفوس مجرده) و عالم مثال می شود. 4- حضرت شهادت مطلق که عالم آن عالم ملک است و 5- حضرت جامع که همۀ عوالم مذکور را در خود داشته و عالم انسان کامل است.
ابن عربی در جای دیگری، عوالم را به ترتیب از عرش تا فلک اول مرتب نموده است و هر یک را مظهر اسمی از اسماء حق قرار می دهد. به این صورت که عرش مظهر رحمان، کرسی مظهر رحیم، فلک هفتم مظهر رزاق، فلک ششم مظهر علیم، فلک پنجم مظهر قهار، فلک چهارم مظهر نور و محیی، فلک سوم مظهر مصور، فلک دوم مظهر باری و فلک اول مظهر خالق است. این رابطۀ ظاهر و مظهر در کلیه مخلوقات تسری دارد، به این مفهوم که هر موجودی تحت ربوبیت یکی از اسماء خداوند بوده و مظهر آن اسم محسوب می شود. باید توجه داشت که همۀ عوالم مذکور (اعم از اسماء، اعیان ثابته و مظاهر آنها)، وجود حقیقی ندارند، زیرا وجود حقیقی تنها از آن حق است و مابقی همگی ظل و سایۀ او هستند. البته این سایه ضمن ممکن بودن، عین وجود حق و هویت اوست.

خلقت انسان

بحث خلقت انسان در فصوص الحکم بر پایۀ آموزۀ تجلی بیان گردیده است. در این نوع از خلقت، اسماء الهی در علم خداوند دارای صورتی علمیه هستند که در اصطلاح اعیان ثابته نامیده می شود. هنگامی که این صورت علمی ،ظهوری عینی به خود می گیرد، انسان کامل نیز ظاهر می شود. به عبارت بهتر، انسان کامل اولین چیزی است که حق به آن متعین می شود و در حقیقت، او تعین اسماء و صفات خداوند است. در این راستا، ابن عربی و شارحان او حدیث «خلق الله آدم علی صورته» را مکرر به کار برده اند تا ثابت کنند که انسان کامل اولیه بر صورت اسماء و صفات حق خلق شده است. بنابراین، انسان کامل مظهر و مجلای ظهور جمیع اسماء و صفات حق بوده و با توجه به اینکه اسم مبارکۀ الله در میان سایر اسماء، اسم اعظم جامع محسوب می شود، به همین اعتبار انسان کامل نیز مظهر اسم الله است. اصطلاح متداولی را که ابن عربی و شارحان او، اغلب معادل با انسان کامل به کار برده اند، "حقیقت محمدیه" است. لفظ "محمدیه" در ترکیب فوق، مأخوذ از نام پیامبر اسلام (ص) می باشد و گویای اعتقاد و ارادت والای شیخ به اوست.
حال چنانچه در توصیفاتی که از مراتب خلقت بیان داشتیم جای این دو اصطلاح را عوض کنیم، مشخص می شود که حقیقت وجودی حضرت محمد (ص) مظهر جمیع اسماء و صفات حق و نخستین عین ثابتی بود که در علم ذاتی خداوند به صورت عقل اول، ظهور علمی یافت. سپس این حقیقت، در فیض مقدس به عنوان روح مقدس حضرت رسول (ص)، ظهور عینی به خود گرفت و منشاء همۀ مخلوقات گردید. لازم به ذکر است که بنیان اندیشۀ ابن عربی بر روایات مختلفی از رسول الله (ص) استوار است که از آن جمله می توان به احادیث «اول ما خلق الله العقل» و «اول ما خلق الله نوری» اشاره کرد. شیخ، منظور از عقل را در این عبارت روح پیامبر و نور تعین او می داند. ابن عربی انگیزۀ خداوند از خلقت انسان کامل را حب به ظهور و شناخته شدن می داند، یعنی همان عاملی که با استناد به حدیث معروف «کنت کنزا مخفیا» در ابتدا سبب خلقت کل هستی گردید. اما نتیجۀ مهمی که شارحان شیخ از این مقدمه استنباط نموده اند، چنین است که معرفت به انسان کامل، به شناخت و معرفت حق منجر می شود. مطلب آخر در مورد خلقت انسان کامل این که طبق آنچه گفته شد، انسان کامل مظهر اسماء و صفات خداوند است و اسماء و صفات نیز ازلی و قدیم محسوب می شوند. بنابراین، انسان کامل نیز دارای قدم است و ازلی می باشد. البته، این صفت برای او از حیث زمانی اعتبار دارد و ذاتی نیست، زیرا قدمت ذاتی فقط خاص ذات متعالی حق است.

جایگاه انسان کامل در عوالم وجود

از آنجا که انسان کامل مظهر اسم جامع الله است، در کلیۀ عوالم وجود (اعم از غیب، شهود، ظاهر و باطن) حاکمیت دارد. این حاکمیت به معنای سریان انسان کامل در جمیع موجودات است و به این اعتبار، مجموعۀ آنها را به عنوان عالم کبیر یا انسان کبیر تعبیر کرده اند. بنابراین، مرتبۀ انسان کامل عبارت است از جمع همۀ مراتب الهیه و کونیه، از عقول و نفوس کلیه گرفته تا عقول و نفوس جزئیه و مراتب طبیعت و آخرین تنزلات وجود. لازم به ذکر است که برای این مرتبۀ انسان کامل، اصطلاحات دیگری نیز وجود دارد، همچون مرتبۀ عمائیه که شبیه به مرتبۀ الوهیت است؛ با این تفاوت که در این شأن، خداوند رب انسان کامل و او مربوب خداوند است. یا مرتبۀ کون جامع که معنای «آیینۀ تمام نمای عین حق برای رؤیت صورت عوالم و مخلوقات مختلف وجود را دارد.»
ابن عربی معتقد است که اسماء خداوند از حیث ذات، عین مسمی (یعنی خود خداوند) هستند؛ اما از حیث معانی که مختص خود آنهاست، غیر از ذات حقند. همین شأن غیریت سبب می شود که وجود انسان کامل نیز به یک مفهوم، وجودی ظلی باشد. باید توجه داشت که هر اسمی از اسماء خداوند، مظهر خاص خود را دارد و بر آن مظهر ربوبیت می کند. البته اسم جامع الله در این میان استثناء است، زیرا به واسطۀ اینکه حقیقت همۀ اسماء در آن لحاظ گردیده است بر همۀ مظاهر ربوبیت دارد و از این رو انسان کامل نیز که خود مظهر اسم جامع است بر همه مظاهر ربوبیت می کند.

ارتباط اولیاء و انبیاء الهی با انسان کامل
البته پرسش مهمی در اینجا مطرح می شود و آن این است که، اولیاء وانبیاء الهی و به طور خاص پیامبر اسلام (ص) چه ارتباطی با انسان کامل دارند؟ ابن عربی و اغلب شارحان او، بر این باور هستند که حقیقت محمدیه به عنوان عقل اول یا مظهر اسماء الهی، در هر دوره ای از ادوار هستی دارای تعینات مادی و معنوی مختلف بوده است. اگرچه به یک اعتبار همه مخلوقات عوالم وجود تعین انسان کامل محسوب می شوند، ولی حقیقت وجودی انسان کامل در انبیاء ظهور بیشتری دارد. بنابراین همۀ ایشان از آدم ابوالبشر گرفته تا ابراهیم و موسی و عیسی (ع) تعین حقیقت محمدیه هستند. البته، کامل ترین مرتبۀ تعین این حقیقت، در وجود حضرت محمد (ص) به ظهور رسیده است. یعنی آن فردی که به نام محمدبن عبدالله (ص) در حدود 1427 سال پیش در سرزمین حجاز زندگی می کرد، کامل ترین صورت اجمالی حقیقت محمدیه بود.

اصطکاک نظریۀ انسان کامل ابن عربی با موضوع خاتمیت پیامبر اسلام
طبیعی است که نظریۀ انسان کامل ابن عربی، با موضوع خاتمیت پیامبر اسلام اندکی اصطکاک پیدا می کند. به این دلیل که بعد از وفات رسول الله (ص)، دیگر مظهری برای حقیقت محمدیه باقی نمانده است و از این رو، انسان کامل ظهور و بروزی نخواهد داشت. شیخ در پاسخ به این شبهه و در تکمیل مبحث انسان کامل، ولایت را به عنوان محمل حقیقت محمدیه مطرح نمود. از نظر ابن عربی، ولایت شأنی ارجح و اعم نسبت به رسالت دارد و هر رسولی به یک اعتبار، ولی خداوند نیز هست؛ از این رو، با توجه به دائمی بودن ولایت، حتی با انقطاع رسالت نیز سیر ظهور حقیقت محمدیه در اولیاء الهی ادامه یافته است و به خاتم الاولیاء که خاتم ولایت مطلقه است، ختم می شود. لازم به ذکر است که یک ولی، همه امتیازات یک رسول را دارد، به استثنای تشریع که خاص پیامبران است و اولیاء در این مورد پیرو آنان هستند. البته شیخ، در برخی موارد حق اجتهاد در تشریع را نیز به حکم حدیث: «العلماء ورثة الانبیاء» برای اولیاء محفوظ می شمارد.


منابع :

  1. محمّدداوود قیصری- شرح فصوص الحکم به کوشش آشتیانی- انتشارات علمی و فرهنگی- 1375

  2. علیرضا ابراهیم- مقاله ویژگی های انسان کامل در فصوص الحکم و مقایسۀ آن با اوصاف آدم علیون در زوهر- دانشگاه آزاد اسلامی- واحد علوم و تحقیقات- پژوهشنامۀ ادیان سال اول- شمارۀ اول- بهار و تابستان 1386

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/114900