مقایسه موضوع شر و رنج (در دین بودا و اسلام)

ادیانی که ریشه در مکاتب هندوئیسم دارند، شر را امری موهوم و پنداری می دانند. در حالی که دین اسلام نه به موهوم بودن شر معتقد است و نه تعدد مبدأ خیر و شر را می پذیرد، بلکه معتقد است شر واقعیت دارد و مبدأ خیر و شر خدای واحد است. در این تحقیق به مقایسه دیدگاه دین بودا و اسلام پیرامون موضوع شرور و رنج ها در عالم می پردازیم.

شر و رنج و آلام در دین بودا

در کیش های هندویی، آیین «بودا» و آیین «جین» به مسأله شر پرداخته اند. مکاتب بودایی تأکید خاصی بر مسأله رنج آدمی، منشأ پیدایش آن و شیوه رهایی از آن دارند. آنها ریشه اصلی رنج را «نفس» می دانند و می گویند آدمی زمانی به شادمانی می رسد که از این دنیا برود. می گویند «من»، آفریده تخیل است و دارای هستی نیست، اگر خود را از شر آن خلاص کنیم از شر دردها و رنج های آن رها می شویم. آیین بودایی به چهار رنج اصلی باور دارد: ندانستن رنج؛ ندانستن مبدأ رنج؛ ندانستن لزوم مبارزه با رنج و ندانستن راه بر طرف ساختن رنج. از نظر دین بودایی بشر، آن گونه که اینجا و هم اکنون است، در گرداب رنج و آلام اسیر است. او در اسارت است و زندگی او مقید به هستی مشروط است. وضعیت فلاکت بار کنونی بشر نتیجه جهل و نادانی اوست. به دلیل فقدان معرفت واقعی به ماهیت موجودات او به دام جاذبه های دنیوی می افتد و این علت نقص و رنج و آلام اوست. آدمی به سبب وابستگی به دنیا اعمال خود را از روی خود پرستی انجام می دهد. چنین اعمالی که از سر دلبستگی انجام می گیرد بشر را به حیاتهای پی در پی مقید می کند. این اعمال سمسکاراهایی تولید می کند که سبب می شود بشر پس از این زندگی به زندگی دیگری انتقال یابد. حتی در فقدان روح، تولد دوباره امکانپذیر است. این تولد دوباره، که علت همه رنج و آلام بشر است، نتیجه اعمال خودخواهانه و از سر وابستگی است. اما اگر انسان اعمالی بدون وابستگی (نیشکاما)، انجام دهد و به علت افسون جهل و نادانی، به دام وسوسه های حسی نیفتد، در بدن دیگری به حیات خود ادامه نمی دهد و آزاد می شود. اعمال بدون وابستگی، سبب سمسکارا نمی شوند و بنابراین در فقدان هر نوع نیروی محرکی، دلیلی برای تولد دوباره وجود ندارد. چنین شخصی به نیروانا یعنی عالی ترین مقام دست می یابد. بودا راههای مشخصی را برای رهایی از وسوسه های دروغین دنیوی پیشنهاد کرده است. اگر انسان صادقانه این راه ها را دنبال کند، مطمئنا از وضعیت ترحم انگیز کنونی خود رهایی می یابد و به بالاترین مقام نیروانا می رسد که به همان خوبی مقام خدا گونگی است. از این رو، اساسا کسی بزرگتر از انسان نیست. به سبب جهل است که انسان با نقص و رنج و آلام دست به گریبان است. اگر او بخواهد از وضع کنونی رهایی یابد، می تواند کاملا از عهده آن برآید و این امر به این بستگی دارد که خود را شاسته رسیدن به بالاترین ارزش کند والا در چرخه سمسارا اسیر باقی می ماند.

رویکرد عملی دین بودا به رنج و آلام

رویکرد بودایی به مسأله رنج بشری کاملا عمل گرایانه است و با تهور و صداقت کامل به این واقعیت دردناک که بشر همواره در چنگال رنج و آلام قرار دارد گواهی می دهد. سپس به شیوه کاملا علمی علت رنج را تشخیص می دهد و سرانجام به ارائه راه ها و شگردهایی می پردازد تا انسان بتواند به طور موثر از این زنجیره رنج و آلام خلاصی یابد. این رویکرد عملی در چهار حقیقت شریف آریا ساتیانی که بودا پیشنهاد کرد، تبلور کامل می یابد:
الف) حقیقت شریف درباره ماهیت رنج (دوکا – آریا – ساتیا)
ب) حقیقت شریف درباره منشأ رنج (دوکا – سامودایا – آریا – ساتیا)
ج) حقیقت شریف درباره از بین بردن رنج (دوکا – نیرودها - آریا – ساتیا)
د) حقیقت شریف درباره از بین بردن رنج (دوکا – نیرودها - گامینی – پراتیپاد - آریا – ساتیا).
در واقع، در دین بودایی هیچ نوع زمینه ای برای آن نوع رویکرد نظری به این مسأله که عموما از خصوصیات ادیان الهی مانند اسلام، یهودیت و مسیحیت است، وجود ندارد. روشن است که بودیسم دینی الهی نیست و به همین دلیل سؤالی نظیر اینکه چرا علی رغم آفریننده ای قدرتمند و خیرخواه در ورای عالم، وجود دارد مطرح نمی شود. بودیسم دینی کاملا انسان گراست و بنابراین رویکرد کاملا انسان گرایانه آن به مسأله رنج آدمی کاملا طبیعی است. غایت اصلی آن نجات افراد از زنجیره بی پایان رنج است که در آن اسیرند. بودا همواره اشاره می کرده هدف او عملی است و هرگز مایل نبود به مسائل نظری بپردازد. بنابراین نگرش انسان گرایانه و عملی به مسأله رنج، با رویکرد بودا نسبت به مسائل زندگی بشری پیوند دارد. این مسائل نباید به صورت نظری تحلیل می شدند و مورد بحث و بررسی قرار می گرفتند بلکه باید به طور عملی راه حلی برای آنها یافت می شد.

ماهیت رنج بشری در دین بودا

حقیقت شریف نخست بودا درباره ماهیت رنج بشری است. زندگی بشر به طور کلی مملو از رنج و تنها رنج (ساروام دوکام)، است. تولد، بیماریهای گوناگون، پیری و مرگ (جارآماران) طبیعت رنج آدمی را تشکیل می دهند. بودا می گوید زاییده شدن رنج است؛ پیری رنج است؛ بیماری رنج است؛ مرگ رنج است؛ از عزیزان دور بودن رنج است؛ با ناعزیزان محشور بودن رنج است؛ به آرزو نرسیدن رنج است. سخن کوتاه، همه پنج توده ی دلبستگی رنج اند. طبق این اصل این جهان پر از محنت است، زندگى رنج است از ولادت تا مرگ، رنج کودکى، رنج نوجوانى، رنج جوانى، رنج پیرى بیمارى فقر، اضطراب مرگ و... این رنج ها را باید شناخت.

علت و منشأ رنج بشری در دین بودا

بنابراین در همه جا و در تمام مراحل زندگی رنج وجود دارد، اما این رنج بدون علت نیست. بودا می گوید: خاستگاه رنج، تشنگی است، یعنی تشنگی کام، تشنگی هستی و تشنگی نیستی. و همین تشنگی است که به دوباره زاییده شدن می برد و به کامرانی بسته است. آمال و آرزوها، هوس ها و علائق فراوان آدمى که بنیادش بر شوق شدید به زیستن است، منشاء رنج است. این منشاء ها را نیز باید شناخت. اعتقاد بودا به نظریه منشأ وابسته او را قادر می سازد تا منشأ رنج را در نهایت در جهل (اجنانا)، از طریق دوازده زنجیر متصل (دواداسا نیدان)، که در آن هر معلولی وابسته به علت پیشین است بیاید. دوازده حلقه زنجیره پیدایى وابسته عبارت اند از:
1- نادانى 2- عادات اکتسابى (عادات ارادى) 3- دانستگى 4- نام و شکل(بدن و روان) 5- شش بنیاد شناخت (قواى حسى) 6- تماس (قواى حسى با موضوع محسوس) 7- احساس (مادى و روانى) 8- تشنگى 9- دلبستگى 10- وجود 11- تولد مجدد 12- پیرى و مرگ. اولین (یا به یک معنا آخرین) حلقه زنجیر، جارآماران است، یعنی خود رنج که در ماهیت پیری و مرگ و غیره وجود دارد. علت این جارآماران، جاتی یعنی تولد یافتن است. اگر کسی اصلا تولد نیابد دیگر او قربانی انواع رنج ها نخواهد بود. بنابراین تولد نزدیکترین و آشکارترین علت رنج است. اما سؤال این است که چرا کسی اصلا متولد می شود؛ علت جاتی چیست؟ بر طبق گفته بودا، علت جاتی، بهاوا یعنی تمنای تولد یافتن است. اگر تمایل و اراده تولد یافتن وجود نداشته باشد، کسی متولد نمی شود. بنابراین تولد از میل و اشتیاقی ذاتی و محرکی نیرومند برای آن ناشی می شود. اما این انگیزه و محرک نیرومند از کجا می آید؟ علت این بهاوا چیست؟ علت بهاوا، اپادانا یعنی تمایل شدید انسان به لذات حسی است. این تمایل مفرط معلول ترسنا یعنی عطش شدید برای چنین لذاتی است. این تشنگی و عطش شدید به سبب ودانا یعنی لذت حسی واقعی است که خود از اسپارشا یعنی تماس حسی با اشیاء ناشی می شود. اما چگونه این تماس امکان پذیر می شود؟ روشن است که اگر شش عضو حسی (شامل مغز)، وجود نداشت این تماس هم امکانپذیر نبود. بنابراین علت اسپارشا، سادایاتانا است. علت سادایاتانا، ناما، روپا یعنی اورگانیسم بدنی، روانی است. این اورگانیسم نیز معلول ویجنانا یا آگاهی جنینی اولیه است. این ویجنانا وابسته به سمسکارا یا قوایی است که با کارماهای گذشته ایجاد شده اند که آنها نیز در نهایت معلول جهل (اجنانا)، هستند. این جهل ریشه تمام رنج های آدمی است. بنابراین رنج، علی رغم واقعی بودن، به یک معنا، واقعیتی مربوط به آفرینش ماست. اگر ما فوق جهل باشیم، جهان آن گونه که واقعا هست علت رنج ما نخواهد بود. اگر جهل بصیرت ما را تیره و تار نکند، ما اعمال را با احساس تشنگی برای لذت حسی یعنی از روی دلبستگی انجام نخواهیم داد. و اگر چنین اعمالی را انجام ندهیم سمسکاراهای ناشی از کارماها ایجاد نخواهد شد (اعمال بدون دلبستگی سمسکارا تولید نمی کنند)، و از آنجا که علتی برای تولد یافتن وجود ندارد، رنجی هم وجود نخواهد داشت. تمام رنج های بشری ناشی از فقدان معرفت خود انسان نسبت به ماهیت واقعی موجودات است. تمام موجودات عالم ناپایدار و زود گذرند. هیچ چیز دائمی نیست. پس تمایل به تملک آنها حماقت محض است. هیچ چیز در عالم ثابت و همیشگی نیست حتی روح آدمی. از این رو تمایل و اشتیاق شدید برای هر چیزی که در دنیا وجود دارد حماقت کامل و علت رنج و آلام است. پس به یک معنا انسان خود مسئول تمام رنج هایش است.

حقیقت پایان تألم یا قطع رنج در دین بودا
مرتبه ای از هستی وجود دارد که رها از تمام انواع رنج هاست و آن مرتبه نیروانا نام دارد. فقط این نیروانا، که مرتبه توقف کامل تمام دردهاست، ابدی است. ماهیت این نیروانا در حقیقت شریف سوم بودا بیان شده است. این نیروانا خواب و رؤیا نیست. در حقیقت، بودا دو مطلب را اصل آیین خود قرار داده است: الف: شر و درد و رنج بودن عالم هستى و مایه اندوه دانستن هر آنچه انسان ها به آن دل مى بندند و از آن به زندگى تعبیر مى کنند. ب: تنها راه نجات از رنج و شر عالم و اندوه زندگى، پیوستن به «نیروانا» است که مى توان آن را نوعى عدم و رها شدن از قید وجود دانست.

راه رهایی از رنج در دین بودا

راه های واقعی برای دسترسی به آن وجود دارد و ماهیت این راه ها در حقیقت شریف چهارمی که بودا تعلیم داده بیان شده است. راه هشتگانه که راهی میانه بین ریاضت شاق و زیاده روی و افراط در لذات است، اگر خالصانه و از روی صداقت دنبال شود به این مرتبه نیروانا خواهد رسید. روش ریشه کن کردن میل و هوس استفاده از هشت راه است. این هشت راه که «هشت منزلت والا» نامیده مى شوند عبارت اند از:
1. بینش درست یا شناخت، دید، نظر (یا فهم) درست (سمادیتی)
2 - نیت (یا اندیشه) درست
3 - گفتار درست
4- کردار درست
5- معیشت درست
6- کوشش درست
7- بینش درست
8- تمرکز درست یا تمرکز کامل اندیشه (گونه ای از مراقبه بودایی).

بنابراین، شر و رنج بر طبق دین بودایی، عمدتا محصول جهل آدمی است. شرور اخلاقی همه نتیجه مستقیم اعمال انسانی خودخواهانه و از روی دلبستگی، و شرور طبیعی (رنج ها)، نیز پیامدهای غیرمستقیم همین اعمالند. اگر کسی ماهیت واقعی موجودات را درک کند و چنین اعمالی را انجام ندهد، دنیا همان گونه که هست می ماند، او به آن دلبستگی پیدا نخواهد کرد و نیروانا در همین زندگی امکانپذیر است. آنچه لازم است رهایی از انواع امیال و خواسته هاست، پس خود دنیا مکان رنج های بی پایان نیست. آنچه آن را مملو از شر و رنج می کند جهل و علایق گوناگون ماست که به سبب آن پدید می آید.

مسأله شر و رنج و آلام در دین اسلام
به طور خلاصه می توان گفت: شر به معنای عام همان چیزی است، که نوعا کسی نسبت به آن رغبت نمی کند. در مقابل، خیر مورد میل و علاقه همگان می باشد. بسیاری از تعاریف درباره خیر و شر بیانگر تصویر مزبور از خیر و شر است؛ از جمله می توان به تعریف بوعلی سینا اشاره کرد که می فرماید: «خیر فی الجمله چیزی است که هر شیئی به آن اشتیاق و علاقه دارد؛ و آن وجود یا کمال وجود است. اما شر امر عدمی است، که ذاتی ندارد، بلکه عدم جوهر یا عدم کمالی برای جوهراست».

شرور در نظام کل خلقت

تصور شر فی نفسه و بدون ملاحظه امور دیگر و در نگاه ابتدایی، مقبول طبیعت انسانی نیست و همواره عقل آن را مذموم می پندارد. اما در مسئله شر، سؤال این است که چرا خدا در نظام هستی شر را ایجاد نمود؟ نگاه ما به این مسئله باید نگاهی جامع و فراگیر باشد. ترسیم نظام کل، در عالم ذهن بسیاری از مشکلات را برطرف می نماید. در این منظر، وجود واقعی تک تک اعضا، وجود عضوی و پیوسته آنان است و وجود انفرادی و استقلالی آنان، اعتباری محسوب می شود؛ زیرا همین وجود عضوی و پیوسته است که نقش آن را در نظام مجموعی معنا می بخشد. از این رو، تحلیل وجود مثبت یا منفی اعضای یک مجموعه باید تحلیلی جامع و کل نگرانه باشد. اگر نگرش، جامع باشد، دیگر موقعیت منفی انفرادی آن را نمی توان در تحلیل مجموعی آن دخالت داد. به طور مثال، شاید تصور نمک فی نفسه و بدون در نظر گرفتن غذاها، در نظر کسی مثبت جلوه داده نشود و همه از خوردن آن متنفر باشند، اما همین نمک وقتی در کنار مجموعه واحد یک غذا فرض می شود، نه تنها تنفری از آن وجود ندارد، بلکه همگان وجود نمک را در غذا ضروری می دانند. از این رو، تحلیل وجود منفی شرور در عالم، از آنجا نشأت می گیرد که مستقلا و بدون ملاحظه مجموعه وجودی جهان در نظر گرفته شوند. پس اموری که در ظاهر، شر قلمداد می گردند می توانند در کل، خیر محسوب شوند.

تفکیک ناپذیرى خیر از شر در عالم طبیعت

بنابراین، آن چه داراى واقعیت و وجود است غیر از واجب الوجود بالذات، دو عالم است: یکى عالم مفارقات و مجردات، و دیگرى عالم طبیعت و مادیات، و شرور تنها در عالم طبیعت و ماده ظهور مى کنند، زیرا ماهیت شر عدمى است. موجودات مادى مشتمل بر قوه و استعداد مى باشند و کمالات وجودى که براى آن ها ممکن است را به تدریج بدست مى آورند، و این تکامل تدریجى در گرو تأثیر و تأثر متقابل موجودات مادى است؛ زیرا هر یک از انواع طبیعى، نیازمندى ها و کمالات ویژه اى دارد که از طریق انواع و پدیده هاى دیگر طبیعى به دست مى آید و این جاست که نوعى تزاحم و تضاد نمودار مى شود و در نتیجه شر اضافى و نسبى پدید مى آید. به عبارت دیگر، علت ماده براى پذیرش صورت هاى گوناگون از یک سوى، و تضاد صور با یکدیگر از سوى دیگر، هم عامل تخریب است و هم عامل ساختن، هم عامل از بین بردن است و هم عامل ایجاد کردن، تخریب گذشته و ساختن آینده، بردن صورت ها و نقش هاى کهنه و آوردن نقش هاى تازه. نتیجه این که شرور نسبى لازمه ى لاینفک موجودات مادى و معلول تضاد حاکم بر عالم طبیعت است و این تضاد نیز شرط لازم و ضرورى تکامل و مقتضاى عدل و حکمت و عنایت الهى است.

زیبایى مجموعه یا نظام کامل
جهان یک واحد تجزیه ناپذیر است که پدیده هاى آن با یکدیگر رابطه تکوینى و حقیقى دارند، و در نتیجه قضاوت صحیح در باره ى احسن بودن آن در گرو مطالعه مجموعه موجودات و نظام کل است، و در نظام کل و توازن عمومى وجود پستى ها و بلندى ها، فراز و نشیب ها، تاریکى و روشنایى ها، رنج و اذیت ها همه و همه لازم است. شر و بدی از اوصاف حقیقی اشیا نیستند؛ یعنی ذات وجودی چیزی، مقتضی شر و بدی نمی باشد، بلکه از اوصاف اضافی و نسبی هستند که در قیاس با موقعیت خاصی به موضوعات نسبت داده می شوند، در حالی که همین بدی ها نسبت به موقعیت دیگری خیر و کمال محسوب می شوند. مشکلات و مصایبی که بر انسان ها وارد می شوند از آن حیث که موجب عسر، حرج و سختی می شوند، به شریت متصف می گردند، اما از آن حیث که موجب تکامل و پرورش روح می شوند، خیر و کمال قلمداد می گردند. از این رو، حکمت خداوند اقتضا می کند که برای رسیدن انسان به خیرهای برتر و اعلی، این مصایب و سختی ها را در مسیر زندگی او قرار دهد.
(ادامه دارد ...)


منابع :

  1. شهید پیغان- سایت ابنا- مقاله بررسی مسأله شر

  2. صفدر تبارصفر- مجله معرفت- شماره 88- مقاله مسئله شر

  3. محمد سعیدى مهر- مجله نقد و نظر- شماره 10- مقاله دادورزى و تقریرى نو از مساله شر

  4. سعیدی مهر- سایت پاسخگویی به مسائل دینی- مقاله فلسفه شرور

  5. علی ربانی گلپایگانی- کتابخانه تخصصی مرکز جهانی علوم اسلامی- کلام تطبیقی

  6. کدرنات تیواری- دین شناسی تطبیقی- ترجمه مرضیه (لوئیز) شنکایی- صفحه 68-65 و صفحه 240-236

  7. مارِک مجر- فصلنامه هفت آسمان- ترجمه خلیل قنبرى- شماره 26- دیدگاه‏هاى بودایى درباره خاستگاه رنج

  8. سایت اندیشه قم- قسمت پرسش و پاسخ

  9. مجله صباح- شماره 13 و 14- مقاله بودیسم

  10. عبدالله مبلغى آبادانى- تاریخ ادیان و مذاهب جهان- ج اول- بخش بودیسم

  11. داریوش شایگان- ادیان و مکتب های فلسفی هند- صفحه 167-161

  12. کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت- بخش فلسفه بودایی

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/114996