اسماء و صفات الهی در دو سنت مسیحی و اسلامی (قدرت الهی)

قدرت مطلق الهی در کتاب مقدس

دو سنت مسیحیت و اسلام، خدا را داری قدرتی مطلق و بی حد و حصر می دانند. فقرات متعددی از کتاب مقدس بر این امر دلالت: «من هستم خدای قادر مطلق» (پیدایش، 17:1) «زیرا من قادر مطلق هستم و دیگری نیست.» (اشعیاء 46: 9) «خدای قادر مطلق که بود و هست.» (مکاشفه، 4: 8) «می دانم که به هر چیز قادر هستی و ابدا قصد تو را منع نتوان نمود.» (ایوب، 42: 2) «آه ای خداوند یهوه، اینک تو آسمان و زمین را به قوت عظیم و بازوی بلند خود آفریدی و چیزی برای تو مشکل نیست.» (ارمیا، 32: 17) «نزد خدا همه چیز ممکن است.» (متی، 19: 25)

قدرت مطلق الهی از نظر عالمان الاهیات مسیحی
عالمان الاهیات مسیحی بر قدرت مطلق خدا تأکید کرده اند؛ اما تأکید کرده اند که انجام امور نامعقول برای خدا محال است.

قدرت مطلق الهی در آیات قرآن
همچنین آیات متعددی از قرآن بر قدرت مطلق خدا دلالت دارند: «إن الله علی کل شیء قدیر؛ خدا بر همه چیز تواناست.» (بقره/ 20) «إنما أمره إذا اراد شیء أن یقول له کن فیکون؛ وقتی او چیزی را بخواهد، فرمان او همین است که «شو» و به دنبال آن، خواهد شد.» (یس/ 82) «و کان الله علی کل شیء مقتدرا؛ و خداوند بر هر کاری تواناست.» (کهف/ 45) «و ما کان الله لیعجزه من شیء فی السموات و لا فی الارض إنه کان علیما قدیرا؛ و هیچ چیز در آسمان ها و زمین، از [حیطه قدرت] خداوند نتواند گریخت؛ چرا که او دانای تواناست.» (فاطر/ 44)

قدرت مطلق الهی از نظر عالمان مسلمان
عالمان مسلمان درباره قدرت الاهی فراوان بحث کرده اند. با اینکه اصل قدرت خداوند مورد اتفاق همگان است، درباره وسعت آن، نزاع ها در گرفته است. به نظر می رسد این نزاع ها بیشتر به سبب شبهاتی است که در مقابل قدرت الاهی مطرح بوده است: چگونه قدرت مطلقه خدا با اراده انسان جمع می شود؟ چگونه قدرت خدا با علم پیشین او جمع می شود؟ آیا خدا می تواند کاری که محال ذاتی یا وقوعی است انجام دهد؟ آیا خدا می تواند فعل قبیح انجام دهد؟ و... بنابراین شاید بتوان گفت که در اصل قدرت مطلق خدا، که صریح آیات قرآن بر آن دلالت دارد، اختلافی در میان نباشد و نیز شاید بتوان گفت آنانی که قدرت مطلق خداوند را قید زده اند، در واقع مقدور را مقید کرده اند، نه اینکه قدرت قادر را مقید ساخته باشند.

اراده الاهی در متون مقدس هر دو دین

صفت دیگری که در هر دو سنت به خدا اسناد داده می شود، اراده است. در فقرات متعددی از متون مقدس هر دو دین، به اراده الاهی اشاره شده است. در کتاب مقدس آمده است: «در به جای آوردن اراده تو ای خدای من رغبت می دارم.» (مزامیر، 40: 8) «ای خادمان او [خدا] که اراده او را به جای می آورید.» (مزامیر، 104: 21) «ای پدر ما که در آسمانی، نام تو مقدس باد. ملکوت تو بیاید، اراده تو چنان که در آسمان است بر زمین نیز کرده شود.» (متی 6: 9 -10) «آنچه اراده توست بشود.» (متی، 26:42) «[عیسی گفت] من از خود هیچ نمی توانم کرد؛ بلکه چنان که شنیده ام داوری می کنم و داوری من عادل است؛ زیرا که اراده خود را طالب نیستم؛ بلکه اراده پدری [را] که مرا فرستاده است [می طلبم].» (یوحنا، 5: 29)
همچنین در آیات متعددی از قرآن به اراده الاهی اشاره شده است: «إن ربک فعال لا یرید؛ پروردگار تو هر چه بخواهد انجام می دهد.» (هود/ 107) «أنما قولنا لشیء اذا اردنه ان نقول له کن فیکون؛ ما وقتی چیزی را اراده کنیم، فقط به آن می گوییم باش؛ پس بی درنگ موجود می شود.» (نحل/ 40) «ان الله یحکم ما یرید؛ همانا خداوند به هر چه بخواهد فرمان می دهد.» (مائده/ 11) «یخلق الله ما یشاء ان الله علی کل یشاء إن الله علی کل شیء قدیر؛ خدا هر چه بخواهد می آفریند. در حقیقت خدا بر همه چیز تواناست.» (نور/ 45)

اراده الاهی از نظر عالمان هر دو دین
عالمان هر دو دین درباره ماهیت اراده الاهی، کیفیت انتساب آن به خداوند، طریقه جمع آن با اراده انسان و... به تفصیل بحث کرده اند که این بحث ها در بسیاری جهات با هم شباهت دارند.

حیات

صفت دیگری که در هر دو سنت برای خدا به کار رفته، حیات است. خدای عهدین و قرآن، خداوندی زنده است. در کتاب مقدس آمده است: «و می گویم من تا ابد الاباد زنده هستم.» (تثنیه 32: 40) «و من می دانم که ولی من زنده است.» (ایوب 19: 25 ) «خداوند گفت... لیکن به حیات خودم قسم، که تمامی زمین از جلال یهوه پر خواهد شد.» (اعداد 14: 221) و در قرآن آمده است: «و توکل علی الحی الذی لایموت؛ به خدای زنده ای که هرگز نمی میرد، توکل کن.» (فرقان/ 58) «الله لا اله هو الحی القیوم؛ خداوند کسی است که جزا او خدایی نیست؛ زنده و پاینده است.» (بقره/ 255) همچنین عالمان دو دین درباره حیات خدا و چگونگی آن بحث هایی ارائه کرده اند که غالبا مشابهند.

سرمدیت
خداوند ازلی و ابدی است؛ نه آغازی دارد و نه پایانی. این نکته ای است که متون مقدس و عالمان دو دین بر آن تأکید می ورزند در کتاب مقدس آمده است: «و ابراهیم... به نام یهوه، خدای سرمدی دعا نمود.» (پیدایش، 21: 32) «از ازل تا به ابد تو خدا هستی.» (مزامیر، 90: 2) «او [خدا] ساکن در ابدیت می باشد.» (اشعیاء 57: 15) و در قرآن آمده است: «هو الاول و الاخر؛ او اول و آخر است.» (حدید/ 3) «کل شیء هالک الا وجهه؛ همه چیز جز ذات پاک او فانی شدنی است.» (قصص/ 88) همچنین در سخنان امام علی (ع) آمده است: «برای اولیت او آغاز، و برای ازلیتش پایانی نیست.» و «با حدوث موجودات از لیت خود را آشکار ساخته است.» میان عالمان دو دین، در این زمینه اخلاقی نیست و هر دو گروه بر سر مدیت خدا به یکسان تأکید کرده اند.

سمع و بصر
هر دو سنت خدا را شنوا و بینا می دانند؛ هر چند در سنت اسلامی این دو صفت برجسته تر است. در کتاب مقدس آمده است: «او که گوش را غرس نمود، آیا نمی شنود؟ او که چشم را ساخت، آیا نمی بیند؟» (مزامیر، 94: 9) قرآن نیز در آیات متعددی به این دو صفت خداوند اشاره کرده است: «إن الله سمیع بصیر؛ همانا خدا شنوا و بیناست.» (مجادله/ 1) عالمان الاهیات مسیحی برای این دو صفت، کمتر باب مستقلی گشوده اند و گاه آنها را تحت عنوان «شخصی بودن» خداوند آورده اند. عالمان مسلمان به صورتی مفصل تر به این دو صفت پرداخته و آن را تعریف و اثبات کرده اند.

صفات متعدد دیگر

صفات متعدد دیگری در هر دو سنت به خدا اسناد داده شده است. برخی از این صفات که در کتاب مقدس آمده بدین قرارند: «خداوند رئوف و عادل است، و خدای ما رحیم است.» (مزامیر، 116: 5) «خداوند را حمد گویید؛ زیرا که نیکوست و رحمت او تا ابد الاباد است.» (مزامیر، 118: 1) «احدی از انسان او را ندیده و نمی تواند دید، تا ابد الاباد.» (اول تیموتائوس، 6: 16) (البته در برخی از فقرات دیگر کتاب مقدس، سخن از دیدن خداست که عالمان مسیحی آن را تفسیر می کنند) « خدا روح [مجرد] است.» (یوحنا، 4: 24) و «روح گوشت و استخوان ندارد.» (لوقا، 24: 39) «خداوند چنین می گوید آسمان ها کرسی من و زمین پای انداز من است.» (اشعیاء 66: 1) «و خداوند می گوید آیا کسی خویشتن را در جای مخفی پنهان تواند نمود که من او را نبینم؟ مگر من آسمان و زمین را مملو نمی ساز؟» (ارمیا، 23: 24)
«نزد او [خدا] هیچ تبدیل و سایه گردش نیست.» (یعقوب، 1: 17) «من قدوس هستم.» (لاویان، 11: 44) «خداوند عادل است.» (دوم تواریخ ایام، 12: 6) «[خدا] در محبت و حلم خویش ایشان را فدیه داد.» (اشعیاء، 63: 9) «خداوند کریم و رحیم است و دیر غضب و کثیر الاحسان. خداوند برای همگان نیکوست.» (مزامیر، 145: 8) «خداوند، که در رحمانیت دولتمند است... دولت بی نهایت فیض خود را به لطفی که بر ما در مسیح عیسی دارد، ظاهر سازد.» (افسسیان، 2: 4 – 7) «خداوند ما بزرگ است و قوت او عظیم و حکمت وی غیر متناهی.» (مزامیر، 147: 5)
از فقرات فوق استفاده می شود که خدا رحمان، رحیم، رئوف، عادل، خیرخواه، قدوس، عظیم، حکیم، حلیم، فیاض، لطیف، کثیرالاحسان، دیر غضب، لایتغیر، غیر جسمانی و حاضر در همه جا است.
همین صفات در قرآن به خدا اسناد داده شده است: تمامی سوره های قرآن با نام خدای رحمان و رحیم آغاز شده اند؛ او رئوف است (بقره/ 27) او عادل است (ق/ 29)؛ او قدوس است. (جمعه/ 1) او عظیم است. (بقره/ 225) او حکیم است. (هود/ 11) او لطیف است. (انعام/ 103) همین طور صفات فراوان دیگری وجود دارند که در یکی از این دو کتاب ذکر شده و دیگری با آن مخالفتی ندارد. برای مثال اگر از مسلمانی پرسیده شود که آیا خدا خیره خواه است، بی درنگ جواب مثبت می دهد، و اگر از یک مسیحی سوال کنند آیا خدا خبیر است، باز بی درنگ پاسخ مثبت می دهد.

یک مورد اختلافی دو سنت در باب اسما و صفات الاهی

در باب اسما و صفات الاهی، تنها نکته ای که به نظر می رسد بین این دو سنت مورد اختلاف است، این است که در سنت مسیحی صفت «ابوت» به خداوند نسبت داده می شود و یکی از اسم های او، که بسیار نیز به کار می رود، «پدر» است.

پدر بودن خدا در عهد جدید
«پدر بودن» خدا در عهد جدید دو کاربرد دارد: گاه خدا پدر همه مردم یا همه مسیحیان شمرده شده است: «پس شما این طور دعا کنید: ای پدر ما، که در آسمانی، نام تو مقدس باد.» (متی، 6: 9 ) و گاه «پدر بودن» خدا ویژه حضرت عیسی است: «خدا پسر یگانه خود را به جهان فرستاد.» (اول یوحنا، 4: 9) «پدر بودن» خدا در کاربرد اول، صرفا یک معنای مجازی است و خدا صرفا از این جهت که بندگان خویش را دوست دارد، پدر خوانده شده است، و بندگان خدا، از آن جهت که از خدا اطاعت می کنند، پسران او خوانده می شوند. این مطلب از فقراتی از عهد جدید به دست می آید.
اما در کاربرد دوم به نظر می رسد «پدر بودن» خدا برای شخص عیسی در سراسر عهد جدید، به یک معنا نیست، و در برخی از بخش های عهد جدید به همان معنای مجازی است. برای نمونه در سه انجیل متی، مرقس و لوقا، که اناجیل همنوا نامیده می شوند، عیسی پسر خدا خوانده می شود، اما هرگز او جنبه الوهیت ندارد و حتی در هنگام بسته شدن نطقه او، فرشته به مریم می گوید: «آن مولود مقدس پسر خدا خوانده خواهد شد.» (لوقا، 1: 35 ) اما در بخش دیگر عهد جدید، این پسر بودن به معنای دیگری است. در آن بخش سخن از یکی بودن پدر و پسر است: «من و پدر، یک هستیم.» (یوحنا، 10: 31)
«و یقین کنید پدر در من است و من در او.» (یوحنا، 10: 14) «کسی که مرا دید، پدر را دیده است.» (یوحنا، 14: 19) نویسنده ای مسیحی این پسر بودن را چنین تفسیر می کند: مقصود از «پسر بودن» اظهار تشابه و همگونی در ذات و صفات و در جوهر است؛ کما اینکه بین پدر و پسر طبیعی چنین همگونی هایی وجود دارد. بنابراین می توان گفت در عهد جدید «پدر بودن» خدا به دو معنا به کار رفته است: یکی معنای تشریفی است، و برای مثال، صرفا محبت خاص خداوند را نشان می دهد. خدا به این معنا پدر همه مسیحیان، و نیز در اناجیل همنوا، پدر حضرت عیسی است؛ و معنای دیگر که غیر تشریفی و به گونه ای حقیقی است، این است که چون مسیح هم ذات با خداست، و پدر و پسر همیشه از یک ذات هستند، خدا پدر مسیح است.

دیدگاه اسلام

از دیدگاه اسلامی، معنای اول اشکال اساسی ندارد و اگر به صراحت نهی از آن نشده باشد، به کار بردن آن مشکل چندانی ایجاد نمی کند. اما معنای دوم اصولا با نظام اعتقادی اسلام سازگار نیست و اسلام هرگز آن را مجاز نمی شمارد. در قرآن کاربرد کلمه «پدر» به هر دو معنا درباره خداوند رد شده است: «و قالت الیهود و النصری نحن ابنوا الله و أحبوه قل فلم یعذبکم بذنوبکم بل انتم بشر ممن خلق؛ و یهود و نصارا گفتند ما پسران خدا و دوستان او هستیم. بگو پس چرا به خاطر گناهانتان شما را عذاب می کند؟ بلکه شما بشری از جمله کسانی که خلق کرده است، می باشید.» (مائده/ 18) معلوم است که یهود و نصارا به معنای تشریفی خود را پسر خدا می خواندند و عطف کلمه «احباء» به خوبی این امر را نشان می دهد. با این حال قرآن این را رد می کند و می گوید شما مخلوق خدایید و مخلوق نباید خدا را پدر خود بخواند، و رابطه خدا با مخلوقات رابطه پدر و فرزندی نیست.
درباره معنای دوم، قرآن می گوید: «و قالت الیهود عزیر ابن الله و قالت النصری المسیح ابن الله ذلک قولهم بأفوهم یضهئون قول الذین کفروا من قبل قتلهم الله أنی یوفکون؛ یهود گفتند عزیر پسر خداست، و نصارا گفتند مسیح پسر خداست. این سخنی است [باطل] که به زبان می آورند و به گفتار کسانی که پیش از این کافر شده اند، شباهت دارد.» (توبه/ 30) این آیه پسر خدا خواندن حضرت عیسی را کفر می شمارد، و اگر این آیه معنای تشریفی را رد می کند به طریق اولی معنای غیر تشریفی را نیز مردود می شمارد، و از آنجا که قرآن هرگونه الوهیت حضرت عیسی را رد می کند و آن را کفر محض می داند، اصولا جایی برای معنای دوم باقی نمی ماند.


منابع :

  1. عبدالرحیم سلیمانی اردستانی- درآمدی بر الاهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت- قم- موسسه فرهنگی طه- 1382- صفحه 99- 118

  2. ولفسن هری اوسترین- فلسفه علم کلام- ترجمه احمد آرام- تهران- انتشارات الهدی- 1368

  3. عبدالکریم شهرستانی- الملل و النحل- جلد 1- قم- منشورات الشریف الرضی- 1367

  4. هنری تیسن- الاهیات مسیحی- ترجمه ط.میکائیلیان- تهران- انتشارات حیات ابدی

  5. گروه مولفان اندیشه های کلامی شیخ طوسی- جلد 1- مشهد- انتشارات دانشگاه علوم اسلامی رضوی- 1378

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/115008