قرن چهاردهم قرن فعالیت جدی در زمینه الهیات و فلسفه یهود بود. متفکران یهودى در پروانس، اسپانیا و امپراتورى بیزانس به تلاش هاى نظرى فوق العاده اى دست زدند. در طى این قرن، برخى از موضوعات از اهمیت ویژه اى برخوردار بودند. تحقیقات طالع بینى که اغلب با گرایش به نظریه نوافلاطونى همراه بود، نخستین موضوعى بود که ذهن متفکران را به خود مشغول کرد. در این زمینه، آثار ابراهیم ابن عزرا به عنوان مبناى مطالعه بعدى مورد استفاده قرار مى گرفت. از این رو، بنا به نوشته یهودا ابن ماسکنا در سال 1362 دست کم سى تفسیر بر آثار ابن عزرا نوشته شد. اویشاى اهل ساگورى در سال 1170 نخستین تفسیر را نوشت. تفسیر دوم توسط موسى ابن طیبون در قرن سیزدهم تألیف شد، و دیگر تفاسیر در قرن چهاردهم به رشته تحریر درآمدند. علاوه بر این، آثار موسى ابن میمون و ابن رشد پیوسته مبنا و اساس تفکر فلسفى به شمار مى رفت. همچنین متون فلسفى ابن گرشوم، که در آغاز قرن چهاردهم تألیف شد، از اهمیت بسیار اساسى برخوردار بودند. به عبارت دیگر، اندیشه هاى او در بقیه قرن چهاردهم بر تفکر فلسفى سایه افکنده بود. در طى نیمه دوم این قرن، ترجمه عبرى کتاب هاى پزشکى که پیش از این به زبان لاتین ترجمه شده بودند اهمیت یافت و ترجمه کتاب هاى منطقى رواج یافت. سرانجام عرفان یهود همچون سده قبل بسیارى از متفکران یهود را همچنان تحت تأثیر خود داشت.
یدایا پنینى در سال 1270 در بزیه متولد شد و در پرپینیان و مون پولیه زندگى کرد. او به احتمال زیاد در سمت پزشک به کار اشتغال داشت. در جوانى قصیده بلندى سرود که هر بیتش با حرف عبرى مم آغاز مى شود. سپس او رساله اى در دفاع از زنان و اثرى اخلاقى با عنوان بررسى جهان نگاشت که در سطح گسترده اى انتشار یافت. اثر مهم دیگر او با عنوان نامه دفاعیه که در دفاع از مطالعه فلسفه به سلیمان ابن آدرت ارسال کرد، به احتمال زیاد پیش از حکم اخراج یهودیان از فرانسه در سال 1306 نوشته شد. در این متن یدایا اظهار مى دارد که او از تفسیرى که لوى بن ابراهیم در نقد او نوشته است اطلاعى ندارد: به شما گفته شده که فردى ابراهیم را نماد ماده، ساره را نماد صورت و قبایل را نماد سیارگان دانسته است. اما به شما اطمینان خاطر مى دهم که به هیچ وجه مسئله این گونه نیست. تمام آنچه فرد در مدارس انجام مى دهد این است که متون مربوط به تعالیم حاخامى را، که ترجمه تحت اللفظى آنها ممکن نیست، همچون امور تمثیلى تبیین کند، و ما در این کار دنباله رو استاد بزرگمان (موسى ابن میمون) هستیم...
اما در مورد اتهامى که به ما نسبت داده مى شود، یعنى این اتهام که چرا به جاى مطالعه تلمود، علوم بیگانه یعنى کتاب هاى ارسطو و مفسران او را مورد مطالعه قرار مى دهیم اظهار مى داریم مطالعه منطق، طبیعیات و مابعدالطبیعه براى تقویت دین مفید است؛ در نتیجه، این مطالعات ما را با برهان هاى وجود خدا، نبوت، اختیار، خلقت از عدم، و جز آن مجهز مى سازد. حاخام هاى اسپانیا، بابل و اندلس به سبب آشنایى با زبان عربى توانستند از کتاب هاى فلسفى استفاده کنند؛ آنان توانستند وحدانیت خدا را به اثبات رسانند و انسان انگارى را رد کنند.
اندیشه های الهیاتی یدایا
یدایا پس از بررسى تاریخ فلسفه یهود بر این نکته تأکید مى کند که ابن میمون مى خواست فلسفه را با سنت یهودى آشتى دهد. به نظر او، ابن میمون در کتاب دلالة الحائرین از ماهیت نبوت تفسیر درستى ارائه کرد و به درستى توضیح داد که چگونه باید توصیف هاى انسانوارى را که کتاب مقدس از خدا ارائه کرده است، فهمید. وى با دغدغه دفاع از رویکرد ابن میمون مى نویسد: «ما نامه هایى را از سراسر جهان دریافت مى کنیم که به او حمله مى کنند... ان ویداس شاعر از معاصران او در اسپانیا مى گوید که آنان اندازه هاى قامت خالق را مى دانند، اما به جهت ترس از اینکه ملحد خوانده شوند آن را اظهار نمى دارند. ابن نحمان نیز در نامه دفاعى خود مى گوید ابن میمون کسى است که در براندازى اندیشه هاى انسان انگارانه بیشترین نقش را داشته است.» نظر به نقش و تأثیر ابن میمون، یدایا از سلیمان بن آدرت مى خواهد از تصمیم خود مبنى بر تکفیر خوانندگان آثار ابن میمون عدول کند.
این کار از آن رو لازم است که نوشته هاى ابن میمون تنها در صورتى مطالعه خواهد شد که چنین تهدیدى در کار نباشد: «به یقین اگر یوشع نبى پروانسیان نسل حاضر را به نخواندن کتاب هاى ابن میمون دعوت کند موفق نخواهد شد، زیرا آنها عزم خود را جزم کرده اند تا آینده وحتى زندگى خود را دردفاع از کتاب هاى ابن میمون فدا کنند... لذا دلیلى بر ادامه این نزاع وجود ندارد.» در همان نامه یدایا توضیح مى دهد که چگونه باید متون حاخامى را فهمید. او در آن نوشته عقل آدمى و ارتباط آن با عقل فعال را به بحث مى گذارد. در این سیاق، مشیت الهى همان قانونى طبیعى دانسته مى شود که خدا براى تنظیم عالم به وجود آورد. یدایا در مورد تأثیرات ستاره بینى تذکر مى دهد که اشتغال ذهنى به این علم انسان را از کار باز مى دارد.
او همچون دیگر فلاسفه همعصرش تأکید مى کند که تحقیقات فلسفى مخصوص متفکران و فرهیختگان است نه توده مردم. در واقع او تأکید مى کند که فهم نادرست فلسفه ممکن است به انسان ضرر برساند. نوشته هاى یدایا به صورت گسترده اى توسط اندیشمندان یهودى و مسیحى مورد بحث و بررسى قرار مى گرفت. یکى از آثار او (نسخه خطى اى که مشتمل بر پنج رساله است و در کتابخانه ملى فرانسه قرار دارد) به بررسى ماهیت عقل مى پردازد. دو رساله نخست، ابتدا با ارائه خلاصه اى از تحقیقات فارابى ماهیت عقل را بررسى مى کند. سپس برخى از نظریات را در مورد عقل مادى مطرح مى کند.
دو رساله بعدى مفهوم تقابل و تضاد در حرکت را با توجه به اثر ابن رشد به نام تفسیرى مفصل بر کتاب درباره آسمان بررسى مى کند. آنچه در این بحث اهمیت ویژه دارد، توجه یدایا است به اندیشه هاى ارسطو در مورد طبیعیات و منطق، و تمایز در فضاى واقع در تحت فلک قمر، و این اندیشه که عدد تنها در نفس یا عقل قرار دارد. این عقاید با نوشته هاى ارسطو و نیز تفاسیر ابن رشد مطابقت دارد و ممکن است اندیشه هاى یدایا در ضمن بحث با اندیشمندان مسیحى شکل گرفته باشد. در این خصوص نظریات یدایا در مورد مفهوم نوع قابل توجه است. او در رساله اى در صور خاص و جزئى اظهار مى دارد که هر نوعى واجد صورتى است که آن را از دیگر انواع متمایز مى کند. با وجود این، افراد یک نوع متفاوت اند. به عنوان مثال، سگ ها شکل و اندازه هاى مختلف دارند و به لحاظ خو و سرشت داراى طیف گسترده اى هستند. لذا آنچه موجب این تفاوت ها مى شود اختلاف در صورت نیست بلکه اختلاف در ویژگى هاى خاص است. اما یدایا در همین زمینه وجود صورت هاى مختلف را موردتأیید قرارمى دهد؛ چنین دیدگاهى اورا درمقابل سنت فکرى یهودى- عربى قرارمى دهد که معتقد به صورت کلى است. این فرض مطابق تعریف است. کنار گذاشتن برداشت سنتى به احتمال زیاد به دلیل تأثیر اندیشه هاى دونس اسکاتس بوده است، اگرچه یدایا نامى از او نمى برد.
در نیمه اول قرن چهاردهم، نیسیم بن موسى تفسیرى بر تورات با عنوان کتاب معجزات نوشت. این کتاب براى افراد بالاى چهل سال که از نظر دینى پخته و آزموده اند در نظر گرفته شده بود. نیسیم در مقدمه کتاب، اصول اساسى تفسیر کتاب مقدس را مطرح کرد.
اندیشه های الهیاتی نسیم
به نظر او، علم و تورات هر دو منشأ الهى دارند اما کارکردهاى آنها متفاوت است: «قاعده اصلى تو باید چنین باشد: در هر زمان که توانستى تلاش کن این متون را با مسلمات عقل سازگار سازى، حتى اگر این تبیین دور از واقع و غیر طبیعى باشد؛ اگر نمى توانى آنها را با عقل سازگار سازى آن آیات را در ردیف وعده هایى قرار ده که هیچ دینى بدون آنها نمى تواند کارى از پیش ببرد. در واقع دین قانون کلى است که به خواص، یعنى فلاسفه، و به مردم عادى، جاهلان و نیز به زنان و بچه ها ارزانى شده است. اما این قانون بدون تبعیض در مورد همه اجرا مى شود.»
تفاوت میان فلسفه و ایمان
نیسیم در این اثر میان فلسفه و ایمان فرق مى گذارد. او مى گوید معرفت به سعادت متعالى اى منتهى مى شود که آن را اتحاد با عقل دانسته اند. از سوى دیگر، هدف دین این است که به اصلاح خطاهاى طبیعت انسان بپردازد. کار دین تکامل جنبه مادى آدمى و برقرارى هماهنگى میان افراد است. کار فلسفه تنویر روح است؛ اما ایمان منشأ سلامت و آرامش است. از دیدگاه او فیلسوف مى تواند با کسب معرفت خود را از محدودیت هاى وجود مادى رها سازد. از سوى دیگر، پیامبر تلاش نکرد به حقیقت فلسفى دست یابد؛ به عبارت دیگر، او به سبب آگاهى از قوانین آسمانى وظیفه داشت جوامع را از خطراتى که آنها را تهدید مى کند بر حذر دارد. او مى گوید: «حکمت حقیقى عبارت است از هماهنگ کردن اعمال با تأثیر ستارگان.»
نبوت
در چارچوب این تصویر اخترشناسانه مشیت را باید چنین فهمید: 1. احکام الهى براى هدایت افراد به راه هاى راست تنظیم شده اند. 2. موهبت نبوت به آنهایى ارزانى شده که مى توانند جامعه را از خطرات در شرف وقوع برحذر دارند. از نظر نیسیم، میان پیامبر و حکیمى که با قوانین ستاره ها آشناست تفاوت اساسى وجود ندارد؛ چه آنکه هر دو به خدا نزدیکند. قوه خیال هردو را از وقایع آینده مطلع مى سازد. با این حال، نیسیم تأکید مى کند که آیین و مناسک دینى خاص مى تواند فرد را قادر سازد تا به بصیرت نبوت دست یابد؛ مثلا قربانى کردن حیوان یا تمرکز روى سنگ هاى گران بها همچون آنهایى که بر روى سینه بند کاهن اعظم قرار دارد مى تواند قوه خیال را بیدار و به درک وقایع آینده رهنمون سازد
معجزات
معجزات نیز پیامبر را قادر مى سازد تا از آینده آگاه شود. این حوادث غیر عادى بر دو نوع اند؛ آنهایى که با دخالت پیامبر انجام مى گیرند و آنهایى که بدون تأثیر پیامبر رخ مى دهند. دسته اول حوادثى را که در حضور خدا و پیامبر واقع مى شوند و نیز آن وقایعى را که مستلزم وجود دیگر افراد است در بر مى گیرد. آن وقایعى که تنها مستلزم وجود خدا و پیامبر است در رؤیا و یا در حالت بیدارى رخ مى دهند. در چنین مواردى احساسات و حالاتى که یک پیامبر به آن دست مى یابد، معلول عملکرد قوه خیال و حواس باطنى و بدون توسل جستن به عالم خارج است. معجزاتى که مستلزم وجود دیگر افراد است بر دو نوعند: خبر دادن از رویدادهاى آینده یا انجام عملى تأثیرگذار. در هر دو مورد شناخت اسرار الهى که در آثار و مخلوقات خدا پنهانند اهمیتى اساسى دارد. اما در مورد عمل تأثیرگذار، فرد باید شناختى نیز درباره اعمالى که براى انجام فعل معجزه آسا ضرورى است داشته باشد. براى مثال، در سفر خروج (باب 15، آیات 23 به بعد) آمده است که موسى براى شیرین کردن آب منطقه مارا درختى در داخل آب انداخت؛ این درخت در واقع وسیله اى براى تغییر آب بود.
اهمیت متون مقدس
تمایزى که نیسیم در این اثرش میان علم (یا فلسفه) و نبوت قائل شد، او را مجبور کرد تا توجهش را بر اهمیت متون مقدس معطوف نماید. از نظر او هر آنچه محصول تأمل و تعمق فلسفى است، باید از کتاب مقدس حذف گردد. در مورد کتب مقدس، دغدغه نیسیم فرق گذاشتن میان تورا (اسفار پنج گانه) با نویئیم (کتاب هاى انبیا) و کتوویم (نوشته هاى مقدس) است. اگر شریعت موجود در اسفار همچون برخى نبوت هاى کتاب به صورت تمثیلى فهمیده مى شد، قوم یهود خود را مجبور به رعایت تمام فرمان ها و احکام نمى دید. اما از نظر نیسیم، شریعت کامل است و باید اجرا شود. با وجود این، او اظهار مى دارد تنها فلاسفه واقعى حقیقت شریعت موسى را درک مى کنند. در مورد توده مردم یک نظام مقتدرتر نیاز بود تا این احکام را بر عوام نادان تحمیل نماید. از آنجایى که اجبار در عمل ممکن نبود، موسى تبشیر و انذار را به میان آورد تا جاهلان را به اطاعت از شریعت مجبور سازد.
نیسیم با معطوف ساختن توجه خود به اصول ابن میمون درباره دین یهود، اندیشه هاى ابن میمون را مطرح ساخت و سپس آنها را از لحاظ فلسفى مورد ارزیابى قرار داد. از دیدگاه او، تنها هشت اصل از اصول سیزده گانه توسط عقل قابل اثبات است: 1. وجود خدا؛ 2. وحدانیت الهى؛ 3. جسم نبودن خدا؛ 4. توحید در عبادت؛ 5. علم مطلق الهى؛ 6. نبوت؛ 7. ثبات و تغییر ناپذیرى احکام الهى؛ 8. آمدن ماشیح. اما سایر اصول مبتنى بر ایمان اند: 1. رستاخیز؛ 2. خلقت؛ 3. برترى نبوت موسى.
نیسیم در مورد این سه اصل آخر اظهار مى دارد که مفهوم رستاخیز مردگان نتیجه تأمل عقلانى نیست، بلکه این مفهوم براى عامه مردم در نظر گرفته شده که نیازمند وعده نجات و رستگارى ابدیند تا زندگى درست و پرهیزکارانه اى در پیش گیرند. او در ادامه مى گوید حدوث زمانى عالم با استدلال فلسفى اثبات نمى شود، اما تأثیر عملى آن واضح و آشکار است. اعتقاد به مبدأ عالم ضرورى است، زیرا اگر عالم به لحاظ زمانى حادث نمى شد، معجزات نیز در آنجا ممکن نبود. او در اینجا اظهار مى دارد که شنیدن فرمان هاى الاهى توسط موسى و انتقال آنها به قوم یهود یک معجزه است؛ بدون این مبناى مافوق طبیعى، عامه مردم از روى ایمان به تورات عمل نمى کردند. در نتیجه، نظام حقوقى یهودیت مبتنى بر یک پیش فرض دینى اثبات نشده است که بدون آن جامعه یهود گمراه و منحرف مى گردد. به همین ترتیب، برترى نبوت موسى اهمیت بسیارى در تضمین استمرار یهودیت دارد.
دو اصل آخر، ترکیبى از دو نوع اولند: 1. ثواب و عقاب؛ 2. وحیانى بودن تورات. به نظر نیسیم، این تعالیم از طریق عقل قابل اثباتند و نیز بخشى از نظام دینى یهودیت را تشکیل مى دهند. او اظهار مى دارد که ثواب و عقاب در صورتى به لحاظ فلسفى قابل اثبات است که آن را مربوط به روح بدانیم، چون روح است که مى تواند در مورد وقایع آینده زندگى دیگر شناخت کسب کند. با وجود این، هنگامى که انسان وعده هاى موجود در کتاب مقدس و نوشته هاى حاخام ها را به معناى ظاهرى و مادى آنها تفسیر مى کند آنها مرتبط با عالم دیگر و در نتیجه متعلق ایمان خواهند گشت. به همین ترتیب، اعتقاد به تورا میسیناى (تورات گرفته شده در کوه سینا) از دیدگاه علمى درست است، زیرا موسى تنها یک قانون الهى آورد که عقل را براى تأمل فلسفى آماده مى سازد، آورده است. اما اگر کسى این اصل الهى را گفته اى آسمانى بداند، در آن صورت اعتقاد به تورات اعتقادى دینى خواهد بود.