آموزه ها و آیین های مقدس کلیساهای مسیحیت شرقی (باورها)

مقدمه

کلیساهاى مسیحیت شرقى به سه مجموعه عمده تقسیم مى شوند:
1) کلیساى ارتدوکس شرقى.
2) کلیساهاى «جدا شده» شرقى.
3) کلیساهاى متحد با رم.
کلیساى ارتدوکس شرقى را کلیساى یونانى- روسى نیز مى نامند. کلیساهاى «جداشده» شرقى عبارتند از: کلیساى نستورى، کلیساى آشورى و کلیساهاى ارتدوکس غیر کالسدونى (کلیساى ارتدوکس ارمنى، کلیساى ارتدوکس قبطى، کلیساى ارتدوکس سورى هند و...) کلیساهاى متحد با رم، گروه هایى از کلیساى ارتدوکس شرقى و کلیساهاى «جدا شده» شرقى هستند که با کلیساى رم متحد شده اند. آموزه ها، عبادت و شیوه زندگى در این تحقیق، گرچه عمدتا مربوط به کلیساى ارتدوکس شرقى است، گاهى، شامل کلیساهاى نستورى و غیر کالسدونى نیز مى شود.

روح کلى الاهیات ارتدوکس
واژه ارتدوکس، از دو جزء orthos («درست») و doxa («عقیده»)، اساسا به معناى «درست اعتقاد» است، اما به معناى «تقدیس و پرستش درست خدا» نیز هست. پیوند میان اصول اعتقادى و عبادت در آیین ارتدوکس، بسیار مورد تأکید است. اصول اعتقادى صرفا مشغله اى علمى یا پژوهشى قلمداد نمى شود، بلکه بیشتر امرى باطنى و مرتبط با آیین عبادى به شمار مى آید. «الاهیات و عرفان، نه تنها با یکدیگر ضدیتى ندارند بلکه مؤید و مکمل یکدیگرند. یکى بدون دیگرى غیر ممکن است.... عرفان... کامل کننده و تاج کل الاهیات است... الاهیات در حد کمال است.» (ولادمیر لوسکى) شیوه حفظ بعد عرفانى الاهیات، استفاده از رویکرد نفى آمیز یا «سلبى» است: از آن جا که خداوند، رازى در وراى فهم بشرى است، نمى توان در قالب واژه ها او را توصیف کرد بلکه صرفا مى توان در سطحى وراى زبان، تصورات، و مفاهیم عقلى، یعنى از راه پیوند عشق، او را درک کرد.
بسیارى از متفکران ارتدوکس، براى بیان این واقعیت دو وجهى که خدا ناشناخته است و در عین حال شناخته شده است، هم متعال است و در عین حال حاضر در همه جا است، از تمایزى بهره برده اند که گریگورى پالاماس، بنابر مبناى آباء قدیم یونانى، میان ذات خدا و افعال خدا مطرح کرد. ذات خدا، که براى مخلوقات غیر قابل شناخت است، دال بر تعالى و دگر بودن تمام عیار خدا است. افعال خدا، که ما آدمیان مى توانیم در آن سهیم شویم، بیانگر حضور او در همه جا و نزدیک بودن او است. به گفته بازیل قیصریه، «ما خداى خود را از راه افعالش مى شناسیم، اما ادعا نمى کنیم که مى توانیم به ذات او نزدیک شویم؛ زیرا افعال او به سوى ما پایین مى آید، اما ذات او، نزدیک ناشدنى باقى مى ماند.»

سنت مقدس: منبع ایمان ارتدوکس

از قرن هفدهم به بعد، ارتدوکس ها اغلب به گونه اى سخن گفته اند که گویى آنان دو منبع دیانت، کتاب مقدس و سنت، را پذیرفته اند. اما امروزه، اکثر ارتدوکس ها این زبان «دو منبع» را رها کرده اند، و کمابیش تأکید مى کنند که کتاب مقدس و سنت، یک کل واحد را تشکیل مى دهند. سنت نیز دربردارنده اعتقادنامه، احکام هفت شوراى جهانى، مکتوبات پدران کلیسا، کتاب هاى دعاى آیین عبادى و شمایل ها است، اما در عین حال سنت با هر یک از این امور یا مجموع آن ها به پایان نمى رسد. سنت مقدس صرفا مجموعه اى از گفته هاى مندرج در اسناد مکتوب نیست؛ به گفته متکلم رومانیایى دومیترو استانیلوا (متولد 1903)، سنت را باید «تجربه زنده... حیات بدون وقفه جامعه مسیحى» دانست. سنت، «حیات روح القدس در جامعه مسیحى... و روح نکته سنج مسیحیان» است. (ولادمیر لوسکى)
«سنت صرفا ضابطه حفاظت کننده قدیمى نیست. سنت اساسا ضابطه رشد و بازآفرینى است.» (گئورگس فلوروسکى) هنگامى که سنت با این معناى همه جانبه و پویا لحاظ شود، روشن مى شود که کتاب مقدس را باید زیستن در چارچوب سنت دانست. سنت زمینه اى است که در آن کتاب مقدس زنده مى شود، روندى که از رهگذر آن، حقیقت کتاب مقدس توسط کلیسا در هر نسل بار دیگر تجربه مى شود. کلیساى ارتدوکس با بررسى نقادانه کتاب مقدس در موقعیت تاریخى آن مخالف نیست. بسیارى از ارتدوکس ها به نگرشى بنیادگرایانه تمایل دارند، اما کلیساى ارتدوکس به این طرز تلقى ملتزم نیست. کلیسا اگرچه یافته هاى پژوهش عالمانه را مورد توجه قرار مى دهد، لیکن آنها را در پرتو تجربه اش از دین به عنوان یک کل مى سنجد. قضاوت شخصى ممانعت نمى شود، اما همواره شخص ارتدوکس به عنوان عضوى از جامعه کلیسایى، کتاب مقدس را مى خواند، و بنابراین معیار تعیین کننده براى تفسیر کتاب مقدس، «نظرکلیسا» است. سؤال اساسى همواره این است که کتاب مقدس چگونه توسط قدیسان و پدران کلیسا تفسیرمى شود و چگونه در نیایش آیین عبادى کلیسا درک مى شود.

خدا در تثلیث

کلیساى ارتدوکس تمامى آموزه شوراهاى اولیه را درباره خدا به عنوان تثلیث در وحدت یعنى یک ذات با سه اقنوم که (به تعبیر یوحناى دمشقى) «متحد و در عین حال غیر آمیخته، متمایز و در عین حال غیر منفک» هستند، قبول دارد. سه اقنوم، هم رتبه و با هم ازلى هستند؛ هر یک تماما خدا و واقعا متشخص است، و در عین حال با یکدیگر یک خدا را تشکیل مى دهند نه سه خدا را. آموزه تثلیث فقط موضوعى براى تأمل نظرى کارشناسان نیست؛ این آموزه پى آمدهاى عملى و در واقع اساسى براى دریافت ما از شخصیت و جامعه انسانى دارد. انسان به صورت خدا، یعنى خداى تثلیث، آفریده شده است، و آموزه تثلیث بیانگر آن است که خدا صرفا جوهر فرد، یعنى واحد عاشق خود، نیست، بلکه مجموع سه گانه اى از اقنوم هاى الوهى عاشق یکدیگر است. از آن جا که انسان به شکل سه گانه انگارانه به وجود آمد، بدین ترتیب براى ارتباط، مشارکت و رابطه متقابل آفریده شده است.
هیچ کس در صورتى که از دیگران فاصله گیرد، جدا شود، محبت نورزد و محروم از محبت باشد، انسان حقیقى نیست، بلکه صرفا انسانى تهى از حقیقت است. بنابراین، رسالت انسانى ما این است که بر روى زمین در همه سطوح، در کلیسا و در جامعه، بار دیگر جنبش عشق متقابلى را ایجاد کنیم که از ازل تا ابد در خداى تثلیث وجود دارد. به تعبیر نیکلاى فئودوروف (حدود 1828-1903)، متفکر روسى، «برنامه اجتماعى ما، اصل اعتقادى تثلیث است.»

عیسى مسیح

کلیساى ارتدوکس در تعلیم خود درباره عیسى مسیح همواره اظهارات مسیح شناسانه شوراهاى جهانى اولیه را به طور کامل تأیید مى کند. مسیح تماما و کاملا الوهى، تماما و کاملا بشرى است و در عین حال دو شخص نیست بلکه یک شخص است. در تجسد خدا، اقنوم دوم تثلیث نه تنها پیکر بشرى بلکه روح بشرى پیدا کرد. او همانند ما تمایلات و احساسات بشرى دارد، و «درست همانند ما به همه چیز وسوسه مى شود، اما گناه نمى کند.» (عبرانیان 4:15) با این حال، او از این که خداى راستین باشد، باز نمى ایستد. او هم خداى ما و هم برادر ما است. کلیساى ارتدوکس، بیانات مندرج در کتاب مقدس در باره تولد مسیح از مریم باکره، معجزات او، و رستاخیز جسمانى او را کلمه به کلمه درست مى داند.
خدا از طریق حیات متجسد مسیح واقعا بر ما آشکار مى شود، با این حال او هرگز به طور کامل آشکار نمى شود. در همه این رویدادها از آبستنى مسیح تا عروج او، جنبه اى وجود دارد که فراتر از ادراک ما است. کلیساى ارتدوکس در برداشت خود از کفاره گناهان انسان، پیوند تنگاتنگى میان مصلوب شدن مسیح و تجسد او (که قبل از مصلوب شدن است) و رستاخیز او (که پس از مصلوب شدن است) برقرار مى کند. همه اینها بخشى از کار یا ماجراى واحد است. اگرچه مفاهیم قربانى و جایگزینى مجازات برخى اوقات به کار مى روند، اما الگوى بارزى که متکلمان ارتدوکس ترجیح مى دهند، الگویى است که ایرنائوس مطرح کرده است: مسیح پیروز، بر روى صلیب بر نیروهاى شیطانى فائق آمد. مسیح پادشاه پیروزمند ما است، نه به رغم مصلوب شدن بلکه به سبب آن: «من او را پادشاه مى خوانم، زیرا او را مصلوب مى بینم.» (یوحناى زرین دهان)

روح القدس

به تبع تعلیمات کلیساى اولیه، کلیساى ارتدوکس، روح القدس را نه صرفا وصفى از اوصاف خدا یا نیرویى نامتشخص بلکه کاملا متشخص، عضو سوم تثلیث و مساوى با پدر و پسر مى داند. وظیفه هر مسیحى است که حامل روح القدس شود: به تعبیر سرافیم ساروف (1759-1833)، راهب روسى، «هدف واقعى حیات مسیحى کسب روح القدس خداست.» حضور روح القدس براى درک شایسته تقدیس عشاى ربانى، اهمیت ویژه اى دارد. پس از حکایت شام آخر، لحظه اوج در ترجیع بند آیین هاى عبادى شرقى، ورد یا دعاى روح القدس بر هدایاى متبرک است. از طریق قدرت روح القدس است که نان و شراب، به جسم و خون مسیح تبدیل مى شود. برداشت کلیساى ارتدوکس از نقش روح القدس را مى توان در اهمیتى که به پدر روحانى یا «پیر دلیل» (به زبان یونانى، gero؛ به زبان روسى، starets) داده مى شود، مشاهده کرد.
او فردى است که از طریق الهام مستقیم روح القدس، موهبت تشخیص رازهاى قلوب انسان ها و ارایه راهنمایى شخصى را دریافت کرده است. تنها اندکى از ارتدوکس ها مدعى داشتن پیر دلیلى از خود هستند، و تقریبا همه مى گویند پیران دلیل راستین، نادر و کمیابند، اما نفوذ این گونه پیران بر کلیساى ارتدوکس جدید گسترده بوده است. پیر دلیل معمولا راهب روحانى است، اما همواره این چنین نیست. او مى تواند کشیشى متأهل، یا شخصى غیر منصوب (راهب غیر روحانى یا فرد عادى) باشد. همان خدمت کشیشى را برخى اوقات، «مادران روحانى»، که راهبه یا زن عادیند، انجام مى دهند.
به رغم جایگاه محورى روح القدس در مسیحیت شرقى اختصاص مى دهد، بیشتر ارتدوکس هاى معاصر در برخورد با جنبش پنجاهه گرا یا کرامت گرا، ملاحظه کار و محتاط اند. آنان در مورد آنچه که به گمانشان، ذهن گرایى احساساتى و فقدان متانت مشهود در برخى گروه هاى کرامت گرا است، احساس ناخرسندى مى کنند و، همان گونه که در واقع بسیارى در درون جنبش کرامت گرا تأکید دارند، بر این نیاز تأکید مى کنند که «انسان ها را بیازمایید که آیا آنان از جانب خدا هستند.» (نامه اول یوحنا، باب 4، آیه 1). عطیه اشک جایگاه مهمى در معنویت ارتدوکس دارد، اما در باره زبان روح القدس، سخن بسیار اندک گفته مى شود.

نجات

نجات عموما برحسب تئوسیس (theosis)، «خدا گونگى» یا «خدا شدگى» در نظر آورده مى شود: «خدا انسان شد که ما بتوانیم خدا شویم.» (آتاناسیوس اسکندرانى) این معناى نفى تمایز میان آفریدگار و آفریده نیست، یا این که ما آدمیان هویت فردى ویژه خود را از دست مى دهیم و در «ذات بى نهایت» الوهیت، «استحاله» مى شویم. بر عکس، حتى در بهشت آسمان، تمایز میان خدا و بشر ادامه مى یابد؛ رؤیت روح انگیز «روى در روى»، اتحادى بدون امتزاج است. نجات از طریق همگرایى یا معاضدت (sunergeia) میان فیض الاهى و آزادى بشرى حاصل مى شود. بدون فیض الاهى، نجات غیر ممکن است؛ ما انسان ها نمى توانیم خود را نجات بخشیم. اما در عین حال، آیین ارتدوکس بر اهمیت اساسى اختیار تأکید مى ورزد.
در کتاب مواعظ معنوى (اواخر قرن چهارم)، منسوب به ماکاریوس مصرى آمده است: «اراده انسان شرطى ضرورى است؛ زیرا بدون آن، خدا هیچ کارى نمى کند.» آزادى ما در نتیجه هبوط محدود شده اما از بین نرفته است. نویسندگان غربى گه گاه دیدگاه ارتدوکس را «نیمه پلاگیوسى» مى خوانند، اما سخن این نویسندگان، توصیفى اشتباه است. مناقشه پلاگیوسى، بحث و جدلى مشخصا غربى بود؛ آموزه هاى مسیحیت شرقى در باب فیض و کوشش انسان بر اساس معیارهاى آن نه پلاگیوسى است و نه آگوستینى، بلکه با هر دو تفاوت دارد. آدمیان تنها از طریق ایمان، یعنى اعتماد شخصى و محبت آمیز به مسیح منجى نجات مى یابند. در عین حال، ایمان نباید جدا از اعمال انگاشته شود، زیرا ایمان استوار تنها در اعمال مودت آمیز نمود مى یابد. با این وصف، اعمال ما موجب «شایستگى» ما نمى شود. ما آدمیان هرگز نمى توانیم در برابر خدا ادعایى داشته باشیم، زیرا نجات همواره عطیه رایگان اوست.

جامعه مسیحى، جماعت قدیسان
کلیساى ارتدوکس در موضوع همدلى زندگان با درگذشتگان حساسیت زیادى دارد. الکسى خومیاکف، (1804-1860) متفکر مذهبى روسى، در مقاله «کلیسا واحد است»، مقاله اى که در روسیه و کلیساى انگلستان در پنجاه سال گذشته (ویراسته دبلیو. جى. بیرکبک، 1895) درج شد، مى گوید: «تنها در رابطه با انسان است که مى توان تفکیک جامعه مسیحى را پیدا و پنهان پذیرفت. همبستگى آن در واقع، راستین و کامل است. آنان که در روى زمین زنده اند، آنان که مرحله دنیوى خود را به پایان رسانده اند، آنان که، همانند فرشتگان، براى زندگى بر روى زمین آفریده نشده اند، کسانى در نسل هاى آینده که هنوز مرحله دنیوى خود را آغاز نکرده اند، همه در جامعه مسیحى واحد و دقیقا فیض واحد خدا با یکدیگر همبسته اند.»
کل جامعه مسیحى، پیدا و پنهان، با رشته پیوند مودت متقابل و وساطت متقابل، متحد باقى مى مانند. دعا براى درگذشتگان به طور منظم در نیایش ارتدوکس ها صورت مى گیرد، اما بیشتر ارتدوکس ها ترجیح مى دهند نسبت به تبیین نحوه کمک و دعا به درگذشتگان هیچ گونه کوششى به عمل نیاورند. آنان از اصطلاح برزخ اجتناب مى کنند. توسل به قدیسان، به ویژه مریم باکره نیز چیز اضافى اختیارى به شمار نمى آید، بلکه جزء ضرورى همه نیایش هاى مسیحیان قلمداد مى شود، و چنین توسلى در همه دعاها انجام مى گیرد. شرکت کلیساى نامرئى در نیایش زمینى همواره تأکید مى شود: «اینک نیروهاى آسمان به طور نامرئى همراه با ما نیایش مى کنند.» (آیین عشاى هدایاى پیش تقدیس یافته) آیین عشاى ربانى بدین ترتیب، ملکوت روى زمین تلقى مى شود. حضور جماعت قدیسان، با تمثال هایى که در همه بخش هاى ساختمان کلیسا و نیز خانه هاى ارتدوکس ها یافت مى شود، تقویت مى شود.

مریم باکره مقدس

در آیین ارتدوکس، مریم مقدس جایگاه ویژه اى دارد. سرگى بولگاکف (1871-1944)، الاهیدان روسى و مارکسیست سابق، مى نویسد: «اعتقاد به مسیح بدون اعتقاد به زایش عذرایى و تقدیس مادر وى، اعتقاد و مسیحیتى است که از ایمان و مسیحیت جامعه مسیحى ارتدوکس متفاوت است.» در دعاهاى ارتدوکس ها، مریم به صورت زیر خطاب مى شود: «مایه خجستگى کل آفرینش»، «محترم تر از کروبیان و بى نهایت معززتر از فرشتگان مقرب». در این تکریم جامعه ارتدوکس به ایشان، که آمیخته با احساس خشوع عمیق است، محبتى خودجوش دیده مى شود؛ محبتى که بى پیرایه و آمیخته با تواضع است. مریم مقدس، «حامل خدا»(theotokos) یا «مادر خدا» (شوراى افسس، 431) است؛ بدین معنا که وى تنها حامل یک انسان مقرب به خدا نبود بلکه حامل شخصى یگانه و تقسیم ناپذیر بود که هم خداست و هم بشر. ایشان، «همیشه باکره» نیز خوانده مى شوند، لقبى که شوراى قسطنطنیه (553) به ایشان داد. ارتدوکس ها مریم را عفیف محض و پرهیزگار محض، یعنى کاملا به دور از گناه واقعى مى دانند، با این حال عموما عقیده ندارند که او از آثار گناه نخستین (آدم) به دور بود. در گذشته، مسیحیان شرقى برخى اوقات به آموزه آبستنى مقدس کلیساى کاتولیک رم تمایل داشتند، اما امروزه این آموزه عموما مردود است. از سوى دیگر، عروج جسمانى مریم آموزه اى پذیرفته شده در اعتقاد ارتدوکس ها است اما بدین خاطر، مطلوب و بلکه ممکن نیست که آن را عقیده جزمى ضرورى براى نجات دانست.

شوراها
ارتدوکس ها کلیسا را مصون از خطا مى دانند، بدین معنا که زمانى نبوده که کل کلیساى روى زمین دچار اشتباه شده باشد و هرگز ممکن نیست چنین امرى واقع شود. خطاناپذیرى ویژگى یک فرد خاص مسیحى،خواه پاپ یا شخص دیگر نیست، بلکه صرفا ویژگى کل کلیسا به عنوان کالبد مسیح است. اگرچه حقیقت عملا در چارچوب کلیسا استوار خواهد بود، در مواقع بحث و جدل غالبا روشن نیست که حقیقت در چیست. برترین جلوه نمایان اقتدار کلیسا، شوراى جهانى کلیساها است، که اسقف هاى سراسر دنیاى مسیحى در آن حضور مى یابند. در یک شوراى جهانى حقیقى، بار دیگر بر راز عید پنجاهه [هفتمین یکشنبه پس از عید پاک] تأکید مى شود: «روح القدس بر اسقفان نازل مى شود، همان گونه که بر حواریان نازل شد، و از این رو، احکام عقیدتى اسقف ها، برگشت ناپذیر است.» اما در بازنمودن عقاید، اسقف ها جدا از بقیه دینداران عمل نمى کنند، یعنى کسانى که در آیین غسل تعمید و آیین تدهین و تقدیس به ایشان روح خدا اعطا شده است. بنابراین، یکى از نشانه هاى جامعیت شورا، پذیرش آن در نزد کل مجموعه کلیسا است.


منابع :

  1. کالیستوس ویر- مقاله مسیحیت شرقى؛ کلیساها، آموزه‏ها و آیین‏هاى مقدس- ترجمه حمید بخشنده- فصلنامه هفت آسمان- شماره 25

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/115307