دیدگاهها درباره اخلاق و فعل اخلاقی در سنت مسیحی (شخص گرایی)

شخص گرایی اساس اخلاق

دیدگاه سوم «اخلاق مبتنی بر شخص گرایی» است. طبق این دیدگاه، طبیعت دارای اهدافی است اما ممکن است تحقق این اهداف مانع رشد و تکامل انسان شود؛ لذا انسان می تواند در طبیعت دخالت کند و قوانین آن را در جهت تحقق رشد و تکامل انسانی تغییر دهد. نویسنده مثال های گوناگونی از این موارد را ذکر می کند. طبق این دیدگاه، امر اخلاقی امری است که به رشد و شکوفایی انسان کمک می کند. این دیدگاه در سنت اسلامی نیز طرفدارانی دارد با این تفاوت مهم که تعریف متفکران اسلامی از تکامل انسان و اصولا انسان محوری در اسلام با انسان محوری در سنت مسیحی کاملا تفاوت دارد. بسیاری از مسیحیان از سنت حقوق طبیعی، دست کم با تفسیر سنتی آن، ناخرسندند. دلیل آن تا حدی این است که نسبت به اعتبار گزاره های اخلاقی که کلیسا در گذشته بیان داشته تردیدهای خاصی وجود دارد. برای مثال، واکسیناسیون به دلیل این که در مقابل حقوق طبیعی است محکوم شد و مجازات مرگ برای بدعت پذیرفته شد. ممنوعیت استفاده از ابزارهای مصنوعی جلوگیری از حاملگی کاملا فراموش شده و بسیاری از مسیحیان شک دارند که آیا یک رویه روشن و مبتنی بر کتاب مقدس برای واگذاری قدرت ارائه تعالیم معتبر اخلاقی به یک نهاد رسمی وجود دارد یا خیر.

تفسیر «زیستی» از حقوق طبیعی
به نظر می رسد که گاهی سنت به نحو جدی تری تفسیری نسبتا «زیستی» از حقوق طبیعی را می پذیرد که بر اساس آن برای مثال هدف از امور جنسی فقط تولید مثل است. واضح است که به یک معنا وجود امور جنسی به این منظور نیست. اما در انسان ها ساختار زیستی تحت الشعاع ملاحظات شخصی تر قرار می گیرد. ممکن است پنداشته شود که وجود جسم به خاطر نفس یا شخص است و نباید شخص همیشه از فرایندهای جسم تبعیت کند. بنابراین، پیوند جنسی بین اشخاص حاکی از پیوندی عمیق تر و شخصی یعنی محبت است. آیا ممکن نیست که این پیوند به نحو شایسته ای برای بیان محبت به کار رود حتی هنگامی که تصمیم اصولی بر تولید فرزندان نبوده است؟ به علاوه، چرا نباید در پیوند جنسی خود لذت جنسی ارزشمند باشد حتی اگر تولید فرزند ممکن یا مقصود نباشد؟

رویکرد شخصی به اخلاق
بنابراین بعضی از مسیحیان رویکرد شخصی تری به اخلاق اتخاذ می کنند. آنان با سنت حقوق طبیعی هم داستانند که نظام طبیعی مخلوق خدای خیرخواه است که اهداف خاصی در خلقت دارد. اما آنان این اهداف را مرتبط با هم می دانند نه جدای از هم. به قول آنان یکی از اهداف مهم خدا این است که عالم از روی فرآیندهای مادی خود باید اشخاص عاقلی خلق کند که ضمن همکاری با خدا بتوانند جوامعی از عدالت و محبت ایجاد کنند. نتیجه کلی این است که آنچه موجب پیدایش چنین جوامعی و باعث رونق شخصی آنها می شود خیر، و آنچه آنها را از بین می برد شر است.

علل شکوفایی شخصی و اجتماع انسانی

تا بدین جا هیچ اختلافی وجود ندارد. اما قطعا جای این پرسش باقی است که چه چیزی موجب شکوفایی شخصی و اجتماع انسانی می شود. آیا آن چیز تبعیت از فرایندهای طبیعت فی حد ذاته است یا چیزی است که گاهی شکل دهنده فرایندهای طبیعت در جهت میزان زیادتری از شکوفایی شخصی است؟ برای مثال در مورد جلوگیری از حاملگی، اشخاص در دنیایی بهتر شکوفا می شوند که جمعیت بسیار زیادی ندارد و در آنجا همه کودکان با مراقبت و مسئولیت بیشتری تربیت می شوند و والدین به خاطر تولید فرزندان بیشتر، از مباشرت جنسی ترس ندارند. یکی از بزرگترین خطرات دنیای جدید جمعیت زیاد است و یکی از تراژدی های حیات انسانی تعداد زیاد حاملگی ها در سن نوجوانی است که موجب سقط جنین یا کودکان ناخواسته ای می شود که به نحو شایسته تربیت نمی شوند.
در چنین دنیایی برای بسیاری از مسیحیان واضح است که خدا از انسان ها مسئولیت و مراقبت از کودکان و رفاه و تربیت مناسب آنان را می خواهد. در عین حال اگر ابزارهایی پیدا شوند که مانع حاملگی های نامطلوب شوند، دلیل محکمی برای منع پیوند جنسی که موجب لذت و ابراز محبت می شود، وجود ندارد. شاید برخی از مسیحیان گمان کنند که خدا می خواهد تا حد ممکن نفوس بیشتری خلق شوند یا خدا برنامه تولد هر نفسی را ریخته است و ما نباید این برنامه را به هم بزنیم. اما برخی دیگر احساس می کنند که رفاه انسان هایی که وجود دارند مهمتر از تولید انسان های فراوان است (یا حداقل منکر به هم زدن نسل های موجود آنان هستند). آنان احساس می کنند که محدود کردن آمیزش جنسی به مواردی که در آن جا به نحو مصنوعی از حاملگی جلوگیری نمی شود غیر واقع گرایانه است. آنان احساس خواهند کرد که نقش شانس و اتفاق در سطح زیستی که در آنجا بسیاری از دگرگونی ها مضرند، به گونه ای است که انسان نمی تواند فرض کند که خدا هر چیزی را دقیقا آن طوری که پیش می آید می خواهد.

تفاوت میان عالمان اخلاق سنتی و قائلان به اخلاق شخصی

در این جا مسایل عمیقی مطرح می شوند اما راه ساده اشاره به اهمیت موضوع این است که گفته شود عالمان اخلاق سنتی معتقدند که نباید اهداف طبیعت را به هم زد، در حالی که قائلان به اخلاق شخصی منکر وجود هر نوع هدف اخلاقی در خود طبیعت اند. خدا از آفرینش طبیعت اهدافی دارد اما طبیعت هنوز در فرایند شکل گیری است و حاوی بسیاری از حوادث تصادفی و اتفاقی و بسیاری از اموری است که با بهترین وجه رخ نمی دهند. ما با شکل دادن به طبیعت با هدف کمک به شکوفایی اشخاص، به بهترین وجه از اهداف خدا تبعیت می کنیم. گاهی این امر به معنای برهم زدن فرایندهای زیستی است و این به هنگامی است که خود این فرایندها مانع شکوفایی انسان شوند. ما نباید در نابود کردن سلول های سرطانی تردید کنیم؛ گرچه به لحاظ زیستی رشد آنها طبیعی باشد.
به همین نحو نباید در از بین بردن جنینی که به دنیا آمدن آن موجب مرگ حتمی مادر و بچه می شود تردید کنیم. بعضی از دشوارترین مسایل اخلاقی در موقعیت کاملا جدیدی به وجود می آیند و آن جایی است که ما ترکیب ژنتیکی انسان ها را تغییر می دهیم. تا چه حد ما می توانیم یک ساختار ژنتیکی طراحی کنیم که انواع خاصی از انسان ها تولید کند، نواقص ژنتیکی را از بین ببرد یا ویژگی های ذاتی خاصی را تقویت کند؟ نوعی ترس طبیعی نسبت به تغییر اساس زیستی انسان ها وجود دارد اما باید پرسید که آیا این ترس، ترس از لطمه وارد کردن به ساختارهایی است که خدا در طبیعت قرار داده یا ترس از ایجاد نتایج پیش بینی نشده است. شاید قائلان به شخص گرایی در اخلاق بگویند نظام طبیعی، بسیاری از تغییرات فوق العاده زیان بار و بیماری های موروثی (نظیر سرطان خون) را ایجاد می کند؛ از این رو، وقتی که قدرت تغییر طبیعت را داریم معقول نیست که آن را به حال خود واگذاریم.
آثار اختلالات شدید ارثی چنان نامطلوب است که اگر بتوانیم ژن های ایجاد کننده آن را از بین ببریم یا ژن های دیگری به جای آنها بنشانیم، باید چنین کنیم. احتمال صدمات پیش بینی نشده در این موارد کمتر از صدمه آشکاری است که قابل پیش گیری است. اما تلاش های مثبتی که برای انتخاب ویژگی های خوب (نظیر هوش بالا) صورت می گیرد منفعت آشکار و کافی به همراه ندارد که از صدمات پیش بینی نشده مهندسی ژنتیک بیشتر باشد. جریان سنجیده ممکن است این باشد که پالایش ژنتیک منفی را، در جایی که امکان دارد، برای از بین بردن نقایص آشکار ژنتیکی مجاز بشماریم اما انتخاب ژنتیک مثبت را منع کنیم تا این که امور بیشتری درباره کارکرد ژن های خاص در رشد و تحول انسان کشف شود. آدمی حتی با طرح این رویکرد محتاطانه از مرحله منع دخالت پزشکی فراتر رفته است؛ دقیقا بدین دلیل که نوعی فرایند طبیعی را از بین می برد. انسان شکل گیری فرایندهای طبیعی را تشویق می کند برای رسیدن به اهدافی که به کمک الهام شدن برتری انسان در مسیح، خیرشناخته می شوند و اهدافی که ممکن است خود طبیعت آنها را برهم زند.
قائلان به شخص گرایی در اخلاق از «قانون طبیعت» فراتر رفته اند تا ملاحظه کنند که چگونه ممکن است طبیعت در خدمت هدف شکوفایی شخصی درآید. سایر موارد اختلاف جدی بین سنت گرایان و قائلان به شخص گرایی در اخلاق، مربوط به زندگی و، مرگ و عمل جنسی است. البته دسته دوم معتقدند که حیات انسانی به صورت خدا آفریده شده و از این رو شایسته احترام ویژه است. آنان از هر تلاشی که برای حفظ حیات و جلوگیری از نابودی آن صورت بگیرد حمایت می کنند. اما ممکن است قائل باشند که موارد بینابین و کاملا مشروطی وجود دارد که در آنجا حیات انسان بیگناه یا حیات بالقوه انسانی را می توان از بین برد؛ از جمله وقتی که شخصی که دچار مصدومیت شدید شده و درد و رنج زیادی متحمل می شود و خود اصرار دارد که کشته شود. مورد دیگر ممکن است وقتی باشد که دختر جوانی مورد تجاوز واقع شده و حامله شده است و آشکار می شود که او و جنین در حال رشد هر دو نمی توانند باقی بمانند. مورد سوم ممکن است وقتی باشد که یک سرباز تحت شکنجه در معرض افشای اطلاعاتی برمی آید که به مرگ هزاران نفر از هموطنان خود می انجامد.

راه حل قائلان به شخص گرایی

همه این موارد از موارد دشوار اخلاقی است و به راحتی می توان دید که چرا مردم درباره آنها متحیرند چون آنها نهادهای اخلاقی مختلف و هم اندازه قوی را به تنازع می کشانند. قائلان به شخص گرایی در اخلاق راه حل آسانی ارائه نمی دهند اما ممکن است اظهار بدارند که ممنوعیت مطلق از بین بردن حیات انسان بیگناه نمی تواند کمکی به حل این موضوعات کند. به همین نحو در حالی که دروغ و سرقت قطعا به طور کلی نادرستند ممکن است مواردی پیش آید که دروغ گفتن یا سرقت برای مثال برای حفظ جان کسی کار درستی باشد. برنامه اخلاقی شاید فقط کمی از هدف مطلق گرایانه اخلاقی مبهم تر باشد، اما بدین معنا نیست که اصلا هیچ طرح روشن یا فرمان عالی تری وجود ندارد.

اخلاق اجتماعی و سیاسی
قائلان به شخص گرایی در اخلاق مسیحی نیز، مانند دو رویکرد دیگر به اخلاق اجتماعی مسیحی، ضرورتا موافق نوعی برنامه خاص سیاسی نیستند. آنان آشکارا طرفداران آن نظام های اجتماعی هستند که تعلق خاطر به رفاه عمومی انسان را تشویق می کنند و احتمالا ارزش بالایی برای آزادی شخصی، برابری در برخوردها و امکان مشارکت دمکراتیک در فرایند تصمیم سازی قائلند. اما روش های رسیدن به این امور ممکن است متفاوت باشند که بستگی به زمینه تاریخی و اجتماعی زندگی انسان دارند. در کشوری که تحت فشارهای نظامی یا اقتصادی بوده است ممکن است انسان تمام توجه خود را بر ضرورت آزادی ستمدیدگان و اعطای فرصت واقعی در ساختار جامعه به آنان متمرکز کند؛ در حالی که در یک کشور ثروتمند و آزاد که مردم می توانند به طرق گوناگونی لذت های خود را محقق سازند، ممکن است انسان توجه خود را بیشتر بر ایجاد نهادهایی متمرکز کند که خانواده را تحکیم می بخشند یا به برنامه هایی بیشتر توجه کند که مردم را از مسئولیت هایشان نسبت به بخش های کمتر توسعه یافته جهان آگاه می کنند.
آرمان های کلی و محدودیت های عمل مجاز اخلاقی واضحند اما روش های خاص تحقق آنها ممکن است به نحو معقولی مورد نزاع مسیحیان باشد؛ چنان که به طور کلی این روش ها مورد نزاع مردمان دارای اراده نیک نیز می باشند. به عبارت دیگر، جامعه شناسان و محافظه کاران می توانند مسیحیان خوبی باشند مادامی که صادقانه بکوشند حداکثر آزادی را برای همه انسان ها فراهم آورند و فقر و نابرابری نامطلوب را تا آن جا که ممکن است، از بین ببرند.

موضوعات جنسی

اگر موضع مسیحیت در موضوعات جنسی این باشد که روابط زیستی همیشه باید تابع اظهار وفاداری و محبت بین اشخاص باشد و اگر انجام عمل جنسی بدون مراعات امکان تولید مثل گناه محسوب نشود، روابط دراز مدت همجنس گرایانه مجاز می شود و به خوبی به شکوفایی همجنس گرایان می انجامد. روابط جنسی خارج از ازدواج در جوامع جدید معمولند و کلیسا ممکن است بخواهد روش های جدید ارتباط آنها با وفاداری و صداقت را کشف کند نه این که صرفا آنها را منع کند. از نظر مسیحیان سنتی این امر ممکن است «تسلیم شدن» به دنیای عرفی تلقی شود؛ اما ممکن است «سازگاری» با امکانات جدید اجتماعی، اقتصادی و زیستی نیز تلقی شود تا این که ارزش های مهم شکوفایی شخصی و اجتماع در جهانی که سریعا در حال تحول است حفظ شوند. از نظر کسانی که به این دیدگاه قائلند، اخلاق مسیحی بیشتر یک فعالیت اکتشافی است و کمتر یک فعالیت قاعده مند.
اصل هدایتگر آن این نیست که «قاعده ها را نقض نکن»؛ بلکه این اصل است: «با حساسیت و مراقبت زیاد، روش های جدید تشویق شکوفایی شخصی را در جامعه ای با تعلق خاطر متقابل، کشف کن.» به هر حال، عیسی بود که تفاسیر دینی سنتی و سخت قواعد اخلاقی را انکار کرد و گفت «سبت برای انسان مقرر شد نه انسان برای سبت.» (مرقس 2:27) این شعار کسانی است که اخلاق مسیحی را اقدامی خطیر برای محبت می دانند که در هر موقعیتی دلسوزی و محبت، بیش از تأکید بر مطابقت دقیق با قوانین، در آن نقش دارد.

نتیجه
بدین ترتیب، مسیحیان در سطوح گوناگون و به روش های مختلف به کتاب مقدس، تعالیم سنتی کلیسا و تجربه شخصی از اقتضائات محبت در جهانی در حال تحول تمسک می جویند. با تأکید بر همه اختلافات شدید درباره موضوعات خاصی نظیر جلوگیری از حاملگی، سقط جنین و امور جنسی باز هم نوعی توافق مستحکم وجود دارد که خدا محبت است، خدا می خواهد که همه انسان ها محبت را تجربه کنند و اظهار نمایند و محبت مستلزم احترام و مهربانی به دیگران است و محدود به هیچ نژاد و فرقه ای نیست. علی رغم همه تردیدهای ما درباره این که محبت دقیقا چه لازمه ای دارد، اینها بنیادهایی هستند که مسیحیان را متعهد به مهربانی عمومی به عنوان یک ارزش غایی اخلاقی و نیز متعهد به اهمیت جستجوی آن می کنند. مسیحیان به اهمیت و حقیقت نوعی اخلاق مبتنی بر محبت به خود آشکارا پایبندند. تأکید اصلی مسیحیت بر اهمیت نوعی تعهد خلل ناپذیر نسبت به عدالت و شکوفایی انسانی است؛ همراه با تأکید بر این که ضعف های اخلاقی انسان اقتضای مهربانی و بخشش دارند نه داوری و محکومیت، و تصدیق می کند که ما هرگز با دستاوردهای اخلاقی خود به آرامش و رضایت خاطر نمی رسیم. مسیحیت با این روش ها نقش مهمی در تحول فهم و بینش اخلاقی دنیای جدید داشته است.


منابع :

  1. کیت وارد- مقاله مسیحیت و اخلاق- ترجمه حسن قنبرى- فصلنامه هفت آسمان- شماره 16

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/115319