رابطه لیترجی و معنویت در تاریخ مسیحیت (تقدیس)

معنویت بدون لیترجی

برخی از عناصر معنویت مبتنی بر لیترجی در مسیحیت پروتستانی مطرود بود. سورن کی یرکگارد، فیلسوف دانمارکی قرن نوزدهم، می نویسد: «آنچه پاسکال درباره مسیحیت می گوید، کاملا درست است، درست ترین کلماتی است که تا کنون درباره مسیحیت گفته شده، و آن این که مسیحیت اجتماعی از انسان هایی است که به کمک شعائر چندی، خود را از وظیفه دوست داشتن خدا معاف می کنند.» جرج فاکس، مؤسس فرقه کواکرها و معاصر پاسکال، تعابیر مربوط به شعائر را به کار می برد، اما بر این عقیده نبود که در کتاب مقدس، که در آن واژه عشای ربانی یافت نمی شود، مدرکی برای احکام مسیحیت وجود داشته باشد: سخن عیسی در شام آخر که «این جسم من است» مجازی است؛ نظیر «من تاک حقیقیم» ادعایی که پیوریتن ها بسیار بر زبان می آورند.
این عبارت که «هر چه بیشتر آن را به جای آوری» به معنی این نیست که «باید همیشه آن را انجام دهی.» اعتراض او علیه مراعات یک عمل ظاهری و صوری است که هیچ تغییر آشکاری را در زندگی ایجاد نمی کند. زیرا پس از آن که در یادبود مرگ او چیزی خوردید، باید در مرگ او شریک شوید و با او بمیرید اگر می خواهید با او زندگی کنید، چنانکه حواریان کردند، و این حالت، برای همراه شدن با او در مرگش و آنگاه گرفتن نان و شراب به یاد مرگ وی، نزدیکترین حالت و حتی چیزی بیش از آن است. در اینجا، هم میل به فوریت اتحاد با مسیح وجود دارد و هم علقه ای اخلاقی در کار است. اجتماع دوستان، که کواکرها بدان شهره شدند، به وسیله لیترجی به عبادت نمی پردازند؛ بلکه با سکوت، در انتظار خدا فرو می روند. این سکوت نه مقدمه اتحاد عارفانه، بلکه چونان سرآغازی برای هدایت روح القدس، که برای سخن گفتن کلماتی را به آنان خواهد بخشید، دانسته می شود.
نوشته های نیایشی کواکرها قوی و مؤثر بوده اند. از میان آنها می توان از یادداشت های روزانه جان وولمن از آمریکاییان قرن هیجدهم و آثار رندل هریس (1852ـ1941) پژوهشگر متون، نام برد. وی در یکی از آثار معنوی فراوانش به نام اتحاد با خدا، خود را با این پرسش فرضی روبرو می بیند که «چرا شما نمی گویید که دین یعنی تعمید داده شدن، برگزار کردن عشای ربانی، خواندن ده فرمان و قرائت کتاب مقدس؟ خب، به دلیل این که این همان روشی نیست که عهد جدید آن را می پذیرد.» نوشته های توماس آر. کلی (1893ـ1941) هنوز هم می توانند طراوت و رهایی از «افراط و تفریط های شعائر زدگی» یا «رسم و رسوم گرایی کسل کننده» ای، را که در بیشتر جاهای مسیحیت مشهود است، به ارمغان آورند؛ زیرا حقایق جاودانه حیات باطنی و آرامشی را که از همدلی فراتر است، به زبانی فوق العاده زیبا شرح می دهند. با وجود این، در سال های اخیر میان کواکرها و کاتولیک ها داد و ستدی وجود داشته است و طرفین به دنبال سنت و رویه ای مبتنی بر تفکر و تأمل، و نه مبتنی بر لیترجی، برای نمازها بوده اند. برخی از افراطی های قرن هفدهم کاملا مخالف، «شکل های محدد و معین و غیر قابل انعطاف» بودند و با خواندن مزامیر یا سرودهای کلیسا و یا استفاده از دعاهایی (حتی دعای خداوند) که از قبل به وجود آمده بودند، مخالفت می کردند، زیرا آنها را انکار روح القدس می دانستند که الهامش می بایست واقعیتی بی واسطه و زنده باشد.
جان بونیان در زمره افراطی ترین متعصبان نبود اما لیترجی باعث شد که وی نیشدارترین دشنام ها و اهانتها را نثار کسانی کند که هم شکل و هم محتوای دعاهایشان را به سادگی با اشاراتی سرانگشتی معین می کنند، فلان دعا برای فلان روز، حتی بیست سال پیش از آن که آن روز فرا رسد. یکی برای کریسمس، دیگری برای عید پاک و شش روز پس از آن. آنها علاوه بر این معین کرده اند که چند هجا می بایست در هر یک از این دعاها در مراسم عمومی شان خوانده شود. همچنین برای روز مخصوص هر قدیس دعاهایی آماده کرده اند که از جانب نسل هایی که هنوز به دنیا نیامده اند، آنها را می خوانند. همچنین می توانند به شما بگویند که چه زمانی باید زانو بزنید، چه زمانی بایستید، چه زمانی باید در جایتان بمانید، چه زمانی باید برخیزید و وارد محراب شوید و این که وقتی به آنجا رفتید، باید چه کاری انجام دهید.
یعنی هر آنچه را که حواریان از آوردن آن کوتاهی کرده اند، گویی قادر نبوده اند چنین چیزهای عمیقی بسرایند. بونیان معتقد است که لیترجی دشمن معنویت است؛ «روح» کلمه کلیدی است. ترس او از آن است که وظایف و تعهدات دینی با «روحیه ای قانونی» انجام شوند، به طوری که ایمان به داد و ستدی بازاری (قراردادی برای انجام کارهایی) تبدیل شود، نه به برقراری ارتباطی شخصی با فیض، یا باعث شوند که «روح» به معنای طبیعت درونی، که در آن حالت روح القدس اختیار همه هستی فرد را در دست می گیرد، هیچ نقشی نداشته باشد جز این که دستورات اجرا شوند و تعهدات محترم مانند. او به خوبی از کشمکش ها بر سر لیترجی و به خصوص اختلاف های گزنده طرفدارانش بر سر تعمید آگاه بود.
نباید فراموش کرد که لیترجی انگلیسی در دوران بونیان و مدتی طولانی پس از آن ابزار ستم سیاسی بود. لیترجی مذکور نمایانگر مذهبی رسمی و قانونی بود به طوری که کسانی که نمی توانستند با نحوه انجام آن هماهنگ شوند، قربانی تبعیض اجتماعی و سیاسی می شدند. این لیترجی نمایانگر سلسله مراتبی حاکم و قاهر بود، و هر چند کمک می کرد که نظم حکومت به خوبی حفظ شود، آنچه را که به زعم بسیاری آزادی مشروع مسیحیان بود، انکار می کرد؛ افزون بر این، به نظر ایشان پایبندی آن به مسیح و کتاب مقدس چندان روشن نمی نمود. معنویت می تواند منتقد نیرومند صورت های رسمی و الزامی عبادت باشد، با این حال لیترجی را تحت تأثیر خود می گیرد، به طوری که می توان گفت لیترجی امروز عبارت است از معنویت دیروز. به دلایل درست یا نادرست، و گوناگون اجتماعی، فرهنگی و فکری، شیوه های دعا کردن چیزی را ایجاد می کنند که، به موقع خود و اغلب به شکلی ظریف، صورت لیترجی و یا به قول معروف نحوه اجرای آن را تحت تأثیر قرار می دهد.
شاید تنها در کلیساهای اصلی امروزین مسیحیت غربی لیترجی نسبت به تغییر روحیات و نگرش ها حساسیت نشان داده است. آمادگی برای تغییر لیترجی به این روش، یک تحول تازه و مهم است. با این حال، لیترجی از مزیت بزرگ نگهداری حقایق ایمان مسیحی برخوردار بوده است، حقایقی که ممکن است در درون آن به ودیعت سپرده شده باشند تا زمانشان فرا رسد. رساله گرایان کلیسای انگلستان اوایل قرن نوزدهم بر این عقیده بودند که نوعی کاتولیک گرایی در آیین عشای ربانی موجود در کتاب دعا وجود داشته که به خاطر گرایش موجود در زندگی و عرف کلیسا نسبت به پروتستان گرایی، نمود واضحی نداشته است، اما اگر مانند کاتولیک ها برای تقدیس و تشریفات آیینی اهمیت قائل می شدند می توانستند آن را احیا کنند. اخلاف آنها یعنی کاتولیک های انگلیکن، به آن آیین بسنده نکردند و دعاهایی را از منابع دیگر (و بیشتر از منابع کاتولیک رومی) در آن داخل کردند، تا کمبودهایش را جبران کنند. لیترجی اگر بیانگر معنویت کسانی نباشد که آن را به کار می برند، سالم نخواهد ماند.

گرایش هایی به عدم تعادل در لیترجی

ظاهر شدن معنویت در هیئت لیترجی ممکن است به عدم تعادل در نحوه اجرای عملی خود لیترجی منجر شود؛ درست است که معنویت عملا از لیترجی دور نمی شود، ولی همانطور که آیدن کاوانا اظهار نگرانی می کند، این تظاهر امروزه یک خطر است، زیرا دیده می شود تجربه کاریزمایی ها و انجیلیان نیازی به نمود یافتن در لیترجی نشان نمی دهد یا احساس می کند که لیترجی برایش دست و پا گیر است.

عید تقدیس مریم
در سراسر تاریخ، جنبه های خاصی از لیترجی به خاطر جاذبه عمومیشان از شهرت نامتناسبی برخوردار شده اند. بعضی از اینها اهمیتی نداشته اند. مثلا در گزارش انجیل از پیشکشی مسیح به هیکل (لوقا 2:22 به بعد) هیچ اشاره ای به شمع ها وجود ندارد؛ اما در اواسط قرون وسطی، جشن روز دوم فوریه، «که تشریفات برگزاری آن تنها از جشن های عمده ای نظیر کریسمس، عید پاک و پنجاهه کمتربود، ولی رتبه ای همسان یکشنبه تثلیث، عید پیکر مسیح و عید همه قدیسان داشت»، به عید تقدیس مریم تبدیل شده بود. ظرافت و زیبایی خود این داستان برای برانگیختن عشق و دلبستگی کافی است.
این داستان مریم و یوسف و عیسای نوزاد را نشان می دهد که به خدا پیشکش می شود؛ همراه با شمعون و آنا، زوج کهنسالی که مظهر مؤمنان بیدار اسرائیلند؛ نیز در بر دارنده آواز شمعون است که کودک را به عنوان «نوری که امت ها را روشنایی می دهد» خطاب می کند (همین دلیل این است که چرا شمع ها در این جشن گنجانده شده اند) و نیز کلماتش به مریم که رنج های او را پیشگویی می کند. در اینجا چیزهای زیادی وجود دارند که خیال انگیز جلوه می کنند، اما از آن میان شمع ها برگزیده شده و از «مقدسات» به حساب آمده اند. مقدساتی که برای بسیاری از افراد از قدرتی ملکوتی، و در واقع جادویی، حکایت دارند؛ زیرا در داستان های شفادادن های معجزه آمیز جایگاه ویژه ای دارند.

عشق به مریم

مریم، مادر عیسی، در ماجرای پیشکشی نقش اصلی را داراست و در دعاهای شخصی و نیایش های گروهی در مسیحیت شرقی و غربی روز به روز اهمیت بیشتری یافته است. سرآغاز ارادت به او به قرن دوم باز می گردد و داستان او در طی دوره آباء کلیسا ساخته و پرداخته شده است. او بر این عقیده بود که به طور معجزه آمیزی از پدر و مادری کهنسال متولد شده است. بکارت همیشگی او در سنت کاتولیک از زمان جروم مقدس به بعد یکی از اصول ایمان شد. هدف اصلی از عنوان قرن چهارمی تئوتوکوس (مادر خدا) اساسا معنایی مسیح شناختی بود که اتحاد طبیعت های بشری و الهی در مسیح را بیان می کرد، اما بدون شک این عنوان احترام به مریم را به دنبال داشت، گرچه سرانجام از تحریف در امان نماند.
تأکید این واژه بر الوهیت مسیح بیانگر تمایل به کوچک جلوه دادن واقعیت کاملا بشری او و به موقع خود، در اوایل قرون وسطی، تأکید بسیار بر نقش حیرت آور او به عنوان داور آینده بشریت است. در این صحنه، مریم چهره ای زنانه و بشری داشت که گناهکاران می توانستند برای جلب شفاعت پسرش به سوی او رو آورند. درست است که در همان دوران، عشق تازه ای نسبت به انسانیت مقدس عیسی، به ویژه نزد برنارد اهل کلروو و فرانسیس آسیزی مطرح بود (که در کلیسای شرقی به این حد نمی رسید)، اما عشق به مریم بی اندازه در معنویت و لیترجی اهمیت یافت و هنوز هم اهمیتش باقی است. گواه این نکته محبوبیت سرود سلام بر مریم، استفاده از تسبیح و خواندن سرود «ملکه نجات» است که از نقش مریم در رستگاری تجلیل کرده و او را واسطه تحقق کامل رستگاری و موهبات آن می داند.
شورای دوم واتیکان مباحث راجع به مریم را از زمره اسنادی شمرد که به کل کلیسا مربوط می شدند، نه آن که به عنوان اسنادی فقط مربوط به مریم، برای آنها حساب جدایی باز کند. بدین ترتیب، مطابق نظریه الهیاتی مطرح شده در آنجا، شورای یاد شده تصمیم مهمی اتخاذ کرد. این شورا همچنین عنوان قرون وسطایی «مادر امت مسیحی» را ممنوع ساخت. در باب منزلت مریم، تجدید نظر تازه ای صورت گرفته که احتمالا به اصلاح عدم تعادل قبلی انجامیده است. به نظر فمینیست ها مسأله عشق به مریم ستمی را که مردان نسبت به زنان در امور مربوط به روحانیت روا می دارند، به طرز نامعقولی تأیید می کند؛ زنانی که در کلیسایی که تحت سلطه مردان است، صرفا باید «کنیزانی» فرمانبردار و مطیع باشند. مریم مورد علاقه و پرستش بوده، اما تنها هنگامی که در جایگاه «بی خطر» بکارت قرار گرفته، و حضور او را در لیترجی بی زیان دیده اند. یعنی کاملا متفاوت با زنان دنیای واقعی که می توانستند تهدیدی به شمار آیند. اما در آمریکای لاتین، مردم اکنون در چهره او پیامبر آزادی را می بینند که آواز تجلیل را سرمی داد، پیامبری که به سخن خداوند گوش جان می سپرد و پذیرای اراده اش بود، هر چند که به کلی زیر و رو کننده باشد.

کشیشان کلام الهی

گرایشی که در عبادات پروتستان ها به زیاد استفاده کردن از کلام الهی وجود دارد، از نوع دیگری است. لیترجی عبارت است از جمع میان کلام الهی و عشای ربانی، اما غالبا عقیده بر این بوده است که مسیحیت با موعظه زاده شد. عیسی به کمک پیش زمینه سنت پیامبران عبری، ملکوت خدا را اعلام کرد و نخستین رسولان برای موعظه جهانیان به خارج از اورشلیم رفتند. آباء کلیسا موعظه کردند، همچنانکه کشیشان و راهبان قرون وسطی نیز موعظه می کردند، اما شکی نیست که نهضت اصلاح دینی بر ضرورت تبلیغ تأکید مجدد کرد و به جای جایگاه های اعتراف، تا حدی سکوهای وعظ را در میان آورد. اخلاق گرایان، نظیر اسقف باتلر، از طریق موعظه تدریس می کردند، انجیلی ها (نظیر کاتولیک های انگلیکن متأخر) تبلیغ می کردند تا عقیده افراد را تغییر دهند. در بریتانیای کبیر، از نیمه دوم قرن نوزدهم تا دست کم سال 1914، مبلغان بزرگ کلیسای آزاد چنان جمعیتی را به خود جلب کردند که مجبور شدند نمازخانه های بزرگ تری بسازند.
جی. سی. کارلایل می نویسد: شیوایی سخن «گویی آسمان را نزدیک و نادیدنی ها را کاملا عیان می ساخت.» بدون شک در کلیساهای پروتستان های انگلیسی مخالف کلیسای انگلیکن، آیین عشای ربانی تحت الشعاع موعظه بود، و هدف اصلی از رفتن به کلیسا گوش سپردن به واعظ بود. اگر واعظ از موهبت و فیض کافی برخوردار بود، شنوندگان به ندرت دست خالی برمی گشتند، و گاه به نظر می رسید که متحول شده اند. هر چند انجیلی ها موفق شده اند سنت موعظه های قوی و محکم را حفظ کنند، و در عین حال نیز به آیین مقدس عشای ربانی جایگاهی برتر از آنچه در روزگار پیشین داشت، ببخشند، اما اینک چنان چیزهایی به ندرت اتفاق می افتد.

نتیجه

در سراسر تاریخ، بین معنویت و لیترجی داد و ستدی وجود داشته و گاهی نیز میان آن دو تنش به وجود آمده است. هر دو به نظارت الهیات نیازمندند؛ هر چند هر دو نیز حیاتی دینی به الهیات می بخشند. ممکن است در زمانه ای که عقل ستیزی رواج یافته است و در کلیساها اگر نگوییم دشمنی تمام عیار، دست کم بدگمانی شدیدی نسبت به الهیدانان وجود دارد، این مسأله ادعایی مناقشه برانگیز و ناخوشایند به نظر آید. همچنان که آیدن کاوانا اظهار کرده، آنچه در واقعه بوته سوزان رخ داد، مکاشفه بود نه آموزشی از طریق سمینار. اما این مکاشفه به گفتگوی مفصل کلامی انجامید که منجر به اقداماتی شد و در واقع از دل آن کل تاریخ بعدی بنی اسرائیل پیدا شد! هم کاوانا و هم ریچارد هانسن فقید خاطر نشان کرده اند که بیشتر الهیدانان قرن چهارم، اسقف ها بودند. هیچ یک از آنان الهیدانی حرفه ای نبود. کلیسای اولیه چیزی درباره پدیده ای به نام الهیدان حرفه ای نمی دانست. احتمالا بیشتر آنان با کی یر کگارد موافق بوده اند که استاد الهیات بودن یعنی به صلیب کشیدن مسیح.
آنان همگی وظیفه شبانی داشتند. این یک یادآوری و هشدار ضروری است. الهیات نباید از هیچ بخشی از فعالیت های بشری جدا شود، خواه امور سیاسی باشد و خواه دعا؛ زیرا الهیات عبارت است از جستجوی حقیقت با این اعتقاد که هر چیزی با خدا مرتبط است، خواه همین روابط انسانی مراد باشند و یا آنچه که ما آن را تجربه «دینی» می دانیم. با این حال، ارزش الهیات در این حقیقت نهفته است که الهیات احساسی دینی است که در آرامش، و به تعبیر باتلر در «لحظات فروکش کردن» دست می دهد. الهیات عقل را عبادت نمی کند زیرا از جایزالخطا بودنش آگاه است. به علاوه نه از آن متنفر است و نه از به کارگیری آن رویگردان. معنویت و لیترجی نیاز به نظارت الهیات دارند، زیرا الهیات از سنت مسیحی آگاه است و از آن جا که تلاش دارد تا ویژگی های روزگار ما را نیز بشناسد، خواهد توانست با رئالیزم کنار آید.
پل تیلیش در یکی از موعظه هایش می گوید که الهیدان نیز، همانند مرد یا زنی که با لیترجی و معنویت سر و کار دارد، کسی است که «در امت مسیحی روح الهی او را در برمی گیرد» روحی که مأموریتش بنابر انجیل یوحنا 16:13 هدایت شاگردان عیسی به سوی همه حقایق است. بنابراین، الهیدان «پرستار مهربانی» هم برای لیترجی و هم برای معنویت خواهد بود و اطمینان می دهد که امور تجربی جانشین امور موهبت شده نمی شوند، و با این حال (به تعبیر تی. اس. الیوت) آگاه است که مسیحیت همیشه خود را با چیزهایی که بتوانند مورد اعتقاد و عمل واقع شوند، انطباق می دهد.


منابع :

  1. گوردن اس. ویکفیلد- مقاله معنویت و عبادت- ترجمه محمدحسن محمدى مظفر- فصلنامه هفت آسمان- شماره 16

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/115336