مقایسه مفهوم خدا در دو سنت مسیحی و اسلامی (تشخص خدا)

تعریف خدا در دو سنت مسیحی و اسلامی

از آنچه گذشت، آشکار شد که اولا خدای این دو دین یکی است و او همان خدای ابراهیم است؛ ثانیا شناخت اجمالی این خدا ممکن است؛ هر چند کنه ذات او را نمی توان شناخت. حال این سوال مطرح می شود که در این دو سنت چه تعریف یا تعریف هایی از خدا ارائه شده است؟ و آیا اساسا تلاشی صورت گرفته است که تعریفی جامع و مانع از خدای ابراهیم ارائه شود؟

تعریف خدا در آثار نویسندگان مسیحی
از آن جا که خداوند داراى وجودى نامحدود است ارائه تعریفى جامع و مانع در مورد او کارى ناممکن است. درباره خدا دو مطلب مشخص شده است: یکى آن که «خدا وجود است» و مى توان تفاوت او را با سایر وجودها بیان کرد; و دیگر آن که صفات الهى را که براى انسان مکشوف شده است مى توان شرح داد. یوحنای دمشقی که از بزرگان علمای مسیحیت است، در پاسخ به این سوال که «خدا کیست؟» می گوید: «او کسی است که قابل درک نیست.» او می گوید این واضح است که خدا موجود است؛ اما جوهر و سرشت این خدا چیست، این را نمی توان درک کرد و فهمید. اما برخی از امور روشن است: خدا جسم نیست... اما جسم نداشتن خدا، جوهر او را نشان نمی دهد و هر چیزی که درباره خدا می گوییم به همین صورت است؛ چون همه صفاتی که ما به خدا اسناد می دهیم، نمی گویند خدا چیست، بلکه می گویند خدا چه چیزی نیست، و در مقام سخن از جوهر شیء باید از آنچه شیء هست سخن گفت نه آنچه شیء نیست. به همین سبب باید در پاسخ به این سوال که «خدا کیست؟ خدا چیست؟» بگوییم سخن درباره جوهر او محال است.
خدا یکی از موجودات نیست؛ نه به این معنا که موجود نیست بلکه به این معنا که او فوق همه موجودات است، و حتی فوق خود وجود است و از آنجا که معارف ما در سطح موجودات است و خدا فوق موجودات است، پس خدا فوق معارف ماست. پس بهتر است درباره خدا به عدم درک اعتراف کنیم و بگوییم تنها چیزی که از او می توانیم درک کنیم، این است که او «حد ندارد و درک نمی شود.» اضافه بر این آنچه درباره خدا بگوییم، درباره ذات او نگفته ایم بلکه پیرامون ذات او نگفته ایم بلکه در پیرامون ذات او سخن گفته ایم. این سخن یوحنا همان است که قبلا گفته شد؛ یعنی کنه ذات خدا را نمی توان شناخت، و شاید بهترین سخن و تعریف از ذات خدا همین باشد که یوحنا گفته است: «ذات خدا حد ندارد و درک نمی شود.» اما به تعبیر او می توان در پیرامون این ذات، به گونه ای سخن گفت که خدای ابراهیم از خدای دیگر اندیشه ها مشخص و متمایز گردد.
نکته دیگری که باید درباره تعریف خدا تذکر داد، این است که چون ذات و طبیعت خدا «هستی» است، پس غیر از هستی ماهیت دیگری ندارد. تعریف نشان دهنده ماهیت شیء است و به گفته ارسطو، سوال از ماهیت شیء را باید از سوال از هستی آن جدا کرد. با این حال خود ارسطو می گوید که در اینجا یک استثنا وجود دارد و آنجایی است که هستی، ذات یک شیء باشد. بر این اساس توماس آکویناس، خدا را به «صرف الوجود» تعریف می کند که برگرفته از کتاب مقدس است. وقتی موسی (ع) از خدا می پرسد که او کیست، پاسخ می شنود که «هستم آنکه هستم.» (خروج، 3: 13- 14)
نویسنده ای مسیحی درباره تعریف خدا چنین می گوید: «با توجه به اینکه خدا نامحدود می باشد، غیر ممکن است که بتوانیم در مورد او تعریفی ارائه بدهیم که کاملا جامع و مانع باشد. مع هذا می توانیم در محدوده معرفتی که از او و درباره او داریم، تعریفی ارائه نماییم به طور قطع می توانیم صفات الاهی را که به انسان مکشوف شده است شرح دهیم. همچنین می توانیم بگوییم که خدا وجود است و سپس تفاوت او را با سایر وجودها بیان نماییم.» این نویسنده برخی از تعاریف خدا را در محدوده الاهیات مسیحی ذکر می کند:
بازول می گوید: «بهترین خلاصه ای که در مورد تعریف خدا طبق کتاب مقدس وجود دارد، در اعتقادنامه وست مینستر یافت می شود که می گوید: خدا روحی است که در وجود و حکمت و قدرت و قدوسیت و عدالت و نیکویی و حقیقت خود نامحدود و ابدی و لایتغیر می باشد، او در تمام دنیا حضور دارد و در عین حال از تمام موجودات برتر است.»
هوکسما می گوید: «خدا وجودی است ساده [بسیط] و مطلق و کاملا روحانی که در کمالات خود نامحدود می باشد و در تمام دنیا حضور دارد، ولی در عین حال از تمام موجودات برتر می باشد.»
برکوف خدا را این طور تعریف می کند: «خدا وجود واحدی است که در دانش و حکمت و نیکویی و محبت و فیض و رحمت و عدالت و قدوسیت خود مطلق و لایتغیر و نامحدود می باشد.»
استرانگ، تعریف مختصر و جامع زیر را پیشنهاد می کند: «خدا روح نامحدود و کامل است و تمام موجودات در او دارای وجود، حفاظت و هدف می باشند.»

تعریف خدا در آثار نویسندگان مسلمان

در آثار نویسندگان مسلمان عنوان «تعریف خدا» یا مشابه های آن کمتر به چشم می خورد در بسیاری از آثار، پس از اثبات اصل وجود خدا، به تفصیل به صفات خدا پرداخته اند. در برخی نوشته ها، این بحث مقدم شده است که آیا ذات واجب الوجود با ذات ممکنات متفاوت است یا مشابه. از قدمای متکلمان مسلمان نقل شده است که خدا را از نظر ذات مشترک با ممکنات دانسته اند، منتها با چهار ویژگی وجوب، حیات، علم مطلق و قدرت مطلق و گاه با اضافه کردن ویژگی پنجم، یعنی «الوهیت»، او را از ممکنات متمایز می شمرده اند. اکثر متکلمان بعدی، با این استدلال که اگر ذات واجب با دیگر ذوات مشترک باشد، ترکیب از ما به الاشتراک و ما به الامتیاز در ذات خدا لازم می آید، ذات خدا را متباین و متفاوت با ذات ممکنات می دانسته اند. در برخی از آثار قدیم و جدید، در ابتدای بحث که خدا، یا متعلق اعتقاد، معرفی می شود، مجموعه مفصلی از صفات آورده شده که از صورت متعارف تعریف خارج است.
البته گاه شبه تعریف هایی نیز ارائه شده است: «خدا یعنی حقیقتی که خالق و مبدأ و اول همه اشیاست؛ حقیقتی که بازگشت همه اشیا به سوی اوست؛ حقیقتی که نامتناهی و نامحدود است و هیچ محدودیت زمانی، مکانی، غیر زمانی و غیر مکانی نی پذیرد.» گاهی ذیل کلمه «الله» که معروفترین و جا افتاده ترین نام خدا در سنت اسلامی است، گفته می شود «الله ذاتی است که مستجمع جمیع صفات کمالی است.» اگر بخواهیم ویژگی هایی که در دو سنت بر آنها تأکید می شود، در یک جا جمع کنیم و نام آن را تعریف بگذاریم، شاید بتوان چنین گفت: «خدا موجودی است متشخص، قانم به ذات، نامتناهی، خالق جهان، مستجمع جمیع صفات کمالیف منزه از همه نقص ها.»
تمامی صفات ثبوتی و سلبی دیگر، به گونه ای در این صفات جمع می شوند؛ برای نمونه جسم نبودن، یا به تعبیر مسیحیان «روح بودن» و به تعبیر مسلمانان «مجرد بودن»، در صفت نامتناهی نهفته است؛ چرا که محدودیت، لازمه لاینفک جسم است؛ و حتی شاید بتوان گفت دو قید آخر، یعنی «مستجمع جمیع کمالات» و «منزه از همه نقص ها» در نامتناهی بودن او نهفته است. در این تعریف، وصفی آمده که در سنت اسلامی ناشناخته مانده است، اما در سنت مسیحی، از آن بحث می شود. این وصف «تشخص خدا» است.

وصف «تشخص خدا» در دو سنت مسیحی و اسلامی

نظریه شخص وار بودن خدا در مسیحیت
نویسنده ای مسیحی می گوید: «در طی اعصار، عالمان الاهیات و مسیحیان عادی مانند یکدیگر در این تردید نکرده اند که درباره خدا با الفاظ شخصی سخن بگویند؛ برای مثال، مسیحیت، مجموعه ای از صفات، از قبیل دوست داشتن و هدف داشتن را به خدا اسناد می دهد که قویا نشان می دهند که خدا دارای ارتباط شخصی است. بسیاری از نویسندگان خاطرنشان ساخته اند که عمل دعای مسیحی، ظاهرا مطابق ارتباط بین کودک و پدر و مادر شکل گرفته است. دعا ارتباط تنگاتنگی را می رساند که صرفا اعتماد به شخصی است که تمام برخورد او با ما شایستگی او را برای اعتماد اثبات می کند.»
او در ادامه می گوید: «کلمه (شخص) در انگلیسی متداول، تقریبا به معنای «یک وجود انسانی فردی» است. این امر سخن از «خدای شخصی» را قدری مشکل می گرداند.» درباره تاریخچه این اندیشه در الاهیات مسیحی می گوید: «اولین کسی که این اندیشه را در الاهیات مسیحی توسعه داد، ترتولیان بود. او شخص را به «وجودی که سخن می گوید و عمل می کند» تعریف می کرد.
توسعه نهایی این تعریف به وسیله بوئتیوس انجام شد. او که در اوایل قرن ششم میلادی قلم می زد، شخص را به «جوهر فردی دارای سرشت عقلانی» تعریف می کند. نویسنده ای دیگر چنین می گوید: «شخصیت عبارت است از خودآگاهی و خودمختاری، خود آگاهی بالات از آگاهی است. انسان که موجودی از خودآگاه است، گاهی احساسات و تمایلاتی دارد که خودش نیست. انسان وحشی فی البداهه فکر می کند؛ ولی فکر نمی کند که چه فکر می کند. حیوان احتمالا تا درجه ای آگاهی دارد؛ ولی انسان به عنوان یک موجود از خود آگاه، احساسات و تمایلات و افکار خود را به خودش مربوط می سازد.»
به همین طریق خود مختاری بالاتر از مختار بودن است. حیوان تصمیماتی می گیرد، ولی این کار به صورت مکانیکی انجام می شود؛ ولی انسان می داند که آزاد است و خودش با توجه به انگیزه ها و هدف های خود تصمیم می گیرد. نویسندگان کتاب مقدس، روشن می سازند که خدا هم خودآگاهی دارد (خروج، 3:14؛ اشعیاء، 9: 11؛ اول قرنتیان، 2:10) و هم خود مختاری (ایوب، 23: 13؛ رومیان، 9: 11؛ افسسیان، 1:9 و 11؛ عبرانیان، 6: 17) خدا وجودی است که می توند بگوید «من» یا «غیر از من» (خروج، 20: 2 و 3) و وقتی مخاطب قرار می گیرد، می تواند جواب بدهد. (مزمور، 9: 1 -3)
شخصیت داشتن، لوازمی دارد. این نویسنده درباره وجود این لوازم در خدا چنین می گوید: «از کتاب مقدس می فهمیم که خدا داری خصوصیات روان شناسی شخصیت هم می باشد که از آن جمله است: عقل (پیدایش، 18: 19؛ خروج، 3: 7؛ اعمال 15:18)، احساسات (پیدایش، 6: 6؛ مزمور، 103: 8-14؛ یوحنا، 3:16) و اراده (پیدایش، 3:15؛ مزمور، 115: 3؛ یوحنا، 6: 38) کتاب مقدس، همچنین خصوصیات و ارتباطات شخصیت را به خدا نسبت می دهد؛ مانند سخن گفتن (پیدایش، 1: 3)، دیدن (پیدایش، 11:5)، شنیدن (مزمور، 94:9) غمگین شدن (پیدایش، 6:6) پشیمان شدن (پیدایش، 6:6)، خشمگین شدن (تثنیه، 1: 37)، غیور بودن (خروج، 20:5) و رحیم بودن (مزمور، 111: 4) خدا خالق (اعمال، 14:15) و حیات بخش (نحمیا، 9:6) و حکمران (مزمور، 75: 7؛ دانیال، 4: 32) و حافظ (مزمور، 104: 27- 30؛ متی، 6: 26 -30) همه چیز است.»
دیگری می گوید این عقیده که خدا دارای هویت شخصی یا شخص وار است، پیوسته و به وضوح، هم در متون کتاب مقدس و هم در متون و منابع متأخر دینی و کلامی یهودی و مسیحی مورد تأکید قرار گرفته است. در «عهد عتیق» خداوند به زبان بشری سخن می گوید؛ «من هستم خدای پدرت، خدای ابراهیم و خدای اسحاق و خدای یعقوب» (خروج، 6:3) و پیامبران و سرایندگان مزامیر به زبان بشری خداوند را مورد خطاب قرار می دهند؛ مثلا «ای خدا، فریاد مرا بشنو و دعای مرا اجابت کن.» (مزمور، 61: 1) در عهد جدید همین عقیده در باب تشخیص یا هویت شخص وار خداوند در هیئت ابوت تجسم یافته است که عیسی همواره آن را به عنوان مناسب ترین تصویر زمینی یا این جهانی که با آن می توان به خداوند اندیشید، به کار برده است.
نظریه شخص وار بودن خدا در عصر حاضر و در میان متفکران جدید مسیحی، بیشتر بسط یافته است. فیلسوف و متفکر دینی یهودی معاصر، مارتین بوبر (1878-1965 م) در کتاب من و تو (1927)، دو نوع ارتباط را از هم تفکیک می کند: یکی ارتباط «من – تو» که ارتباط شخصی است و دیگری ارتباط «من- آن» که غیر شخصی است بوبر در بخش پایانی کتابش می گوید ارتباط خدا ارتباط «من- تو» است و خدا «تو» است و نمی توند «آن» باشد. از مجموع آنچه گذشت، به دست می آید که اگر در سنت مسیحی گفته می شود خدا «شخص وار» است، مراد مجموعه ای از ویژگی هاست که اگر خدا «شی ء وار» تصور شود، نمی توان آنها را به او اسناد داد. در سنت مسیحی، انسان در پی خدایی است که به او اعتماد کند و از او بخواهد و او نیز جوابش گوید و حافظ او باشد و در زندگیش دخالت کند و تأثیر بگذارد. انسان مسیحی می خواهد به خدای خود عشق ورزد و خدایش نیز به او محبت داشته باشد. او می خواهد خدایش رفیق تنهاییش باشد. یکی موجود «شیء وار» هرگز نمی تواند خواسته های او را بر آورده سازد. پس خدا تشخص دارد.

نظریه شخص وار بودن خدا در اسلام

اگر «شخص وار» بودن خداوند به این معنا باشد، با اینکه در متون اسلامی و نوشته های عالمان مسلمان هرگز این عنوان، یا حتی عناوین مشابه آن، دیده نمی شود، سراسر آیات قرآن و سخنان بزرگان اسلام، گویای «شخص وار» بودن خداوندند. در جای جای قرآن و ادعیه معصومان و نیز سخنان بزرگان اسلام، با خدا به منزله یک شخص، و نه یک شیء، سخن گفته شده است. در همه جا سخن از «او» (هو) و درباره «او» است، و هرگز سخن از «آن» نیست. او خود دستور می دهد که وی را بخوانند تا جواب گوید: «و قال ربکم ادعونی استجب لکم؛ و پروردگارتان گوید مرا بخوانید تا اجابت کنم شما را.» (غافر/ 60)
نیز می گوید: «هو الحی لا اله الا هو فادعوه؛ اوست زنده، و خدایی جز او نیست؛ پس او را بخوانید.» (غافر/ 65) همچنین گاه تعبیر به گونه ای است که انحصار در اجابت دعا را می رساند: «امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء؛ کیست که دعای درمانده را چون بخواندش، اجابت می کند و بلا را می گرداند؟» (نمل/ 62) او می گوید من به بندگان نزدیکم، و به آنان پاسخ می دهد: «و اذا سالک عبادی عنی فانی قریب اجیب دعوه الداع اذا دعان؛ و هرگاه بندگانم درباره من از تو پرسش کنند [بگو] من نزدیکم و دعای دعا کننده را هرگاه مرا بخواند، اجابت می کنم.» (بقره/ 186) و می گوید: «ان ربی قریب مجیب؛ بی گمان پروردگار من نزدیک و اجابت کننده است.» (هود/ 61)
او چنان به انسان نزدیک است که وسوسه های درونی او را در می یابد: «و لقد خلقنا الانسن و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن اقرب الیه من حبل الورید؛ و به راستی که انسان را آفریده ایم و می دانیم که نفسش به او چه وسوسه می کند و ما به او از رگ جان نزدیک تریم. او به قلب و جان انسان از خود آدمی نزدیک تر است.» (ق/ 16) «و اعلموا ان الله یحول بین المرء و قبله؛ و بدانید که خداوند بین انسان و دل او حائل می گردد.» (انفال/ 24) «و نحن اقرب الیه منکم و لکن لاتبصرون؛ و ما به آن [جان شما] از شما نزدیک تریم ولی شما با چشم بصیرت نمی بینید.» (واقعه/ 85) او از همه چیز جهان آگاه است. «و یعلم ما فی البر و البحر و ما تسقط من ورقه الا یعلمها؛ و آنچه در خشکی و دریاست، می داند و هیچ برگی [از درخت] نمی افتد مگر آنکه آن را می داند.» (انعام/ 59)
او مالک همه چیز است و او بر همه چیز و همه جای جهان حاکم است: «قل اللهم ملک الملک توتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء و تعزمن تشاء و تذل من تشاء بیدک الخیر انک علی کل شیء قدیر؛ بگو خداوندا، ای فرمانروای هستی، به هر کس می خواهی فرمانروایی بخشی و از هر کس که خواهی فرمانروایی بازستانی و تویی که هر کس را خواهی خوار کنی؛ [سر رشته] خیر به دست توست؛ تو بر هر کار توانایی.» (انعام/ 59) او زنده ای است که نمی میرد و او شنوا و داناست؛ پس باید به او توکل کرد: «و توکل علی الحی الذی لایموت؛ و بر خداوند زنده ای که نمی میرد، توکل کن.» (فرقان/ 58) «و توکل علی الله انه هو السمیع العلیم؛ و بر خداوند توکل کن که او شنوای داناست.» (انفال/ 61)
از این آیات و نیز آیات و روایات پر شمار دیگری بر می آید که خدا شخص وار است، اراده می کند، سخن بندگان را می شنود و پاسخ می گوید، و در امور جهان دخالت می کند. بنابراین دلیل آنکه در سنت اسلامی «شخص وار» بودن خدا مطرح نگشته، وضوح و بداهت این امر بوده است. این نکته را باید در نظر داشت که «شخص وار» دانستن خداوند هم مرز «انسان وار» دانستن اوست، و گاه بین این دو خلط می شود. ما از «شخص» موجودی مانند انسان را در نظر داریم؛ اما آیا خداوند نیز مانند انسان است؟ بسیاری از عالمان الاهیات مسیحی متوجه این نکته بوده و آن را تذکر داده اند؛ به طوری که گاه تصریح کرده اند این تعبیر تمثیلی است، و لازم نیست خدا همه جهات شخص بودن را داشته باشد. با این حال از برخی عبارات پاره ای عالمان مسیحی، که در این زمینه نقل شد، بر می آید که خداوند، طبق تعایم کتاب مقدس، غمگین می شود، پشیمان می گردد، احساسات دارد و... و ظاهر این سخنان گواه انسان وار پنداشتن خداست. اما برای نمونه یکی از همین نویسندگان در کتاب خود یکی از صفات خدا را «تغیر ناپذیری» می داند و هر گونه تغییر را در ذات و صفات او نفی می کند، بر این اساس شاید بتوان گفت ایشان ظاهر این الفاظ را اراده نکرده است. بنابراین برای ارائه شبه تعریفی از خدای ابراهیم که جامع و مانع باشد، باید قید «شخص وار بودن» یا «متشخص بودن» را در تعریف وارد نمود.

 


منابع :

  1. عبدالرحیم سلیمانی اردستانی- درآمدی بر الاهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت- قم- موسسه فرهنگی طه- بهار 1382- صفحه 39-62

  2. جان هیک- فلسفه دین- ترجمه بهرام راد- تهران- انتشارات بین المللی الهدی- چ اول 1372

  3. فردریک کاپلستون- تاریخ فلسفه- ترجمه سید جلال الدین مجتبوی- جلد 2- تهران- انتشارات علمی و فرهنگی- چ دوم- 1368.

  4. هنری تیسن- الاهیات مسیحی- ترجمه ط.میکائیلیان- تهران- انتشارات حیات ابدی

  5. اتین ژیلسون- مبانی فلسفه مسیحیت- ترجمه محمد محمدرضایی و سیدمحمود موسوی- قم- انتشارات دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم- چ اول- زمستان 1375

  6. محمدتقی مصباح یزدی- مجموعه معارف قرآن (خداشناسی)- قم- انتشارات در راه حق

  7. مرتضی مطهری- مجموعه آثار- جلد 4 صفحه 33

  8. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 1 صفحه 17

  9. سید محمد ادیب آل على- مسیحیت- انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم

  10. هادی خسروپناه- مسیحیت

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/115351