سهراب سپهری، شاعر و نقاش نامی ایران، در 15 مهرماه سال 1307 شمسی در کاشان به دنیا آمد. پدرش، اسدالله سپهری کارمند اداره پست و تلگراف کاشان بود. خانواده ی آنها مذهبی و اهل شعر و هنر بودند. سهراب دوره ی نوجوانی خود را طی می کرد که پدرش به بیماری فلج مبتلا شد و در سال 1341 در گذشت. مادرش ماه جبین (فروغ ایران) سپهری، پس از بیماری همسرش، در اداره پست و تلگراف کاشان به کار مشغول شد. سهراب به سال 1312 شمسی، تحصیلات دوره ی ابتدایی خود را آغاز کرد. از همین زمان به ورزش، نقاشی، خط و شعر علاقه ی بسیار پیدا کرد. او در درسهایش بسیار کوشا بود. در همان دوره ی ابتدایی شعری سرود که چنین است:
ز جمعه تا سه شنبه خفته نالان *** نکردم هیچ یادی از دبستان
ز درد دل شب و روزم گرفتار *** ندارم یک دمی از درد آرام
در خردادماه سال 1319، ششم ابتدایی را در دبستان خیام (مدرس) کاشان به پایان برد. او در این سالها در خانه تحت نظر مادرش با کتاب و مطالعه به طور جدی آشنایی یافت و در همان زمان، رمانهایی همچون آشیانه ی عقاب، رابعه، کنت مونت کریستو، بینوایان، پاردیانها، سه تفنگدار و مانند آنها را خواند.
در مهرماه همان سال، تحصیلات متوسطه اش را در دبیرستان پهلوی کاشان شروع کرد. دوستانش در این دوران محمود فیلسوفی و احمد مریخی بودند که هر دو بعدها پزشک شدند. او در این زمان علاقه ی زیادی به مطالعه ی آثار نویسندگان و شاعران ایرانی و خارجی نشان می داد و به مطالعه ی آثار گوته، لامارتین، زولا، بریان، هوگو، حافظ، سعدی، نظام وفا و بسیاری دیگر می پرداخت. همچنین در عین حال که عشق فراوانی به نقاشی و شعر داشت، با سنتور مشق موسیقی می کرد. در سال 1320، خانواده اش منزل اجدادی خود را که در محله ی دروازه ی عطا بود، می فروشند و به محله ی سرپله کاشان نقل مکان می کنند.
سهراب در خردادماه 1322 دوره ی اول متوسطه را به پایان می رساند و در مهر همان یال به دانشسرای مقدماتی تهران می رود.
در خرداد 1324، دوره ی دوساله ی دانشسرای مقدماتی پسران تهران را به پایان می رساند و در آذر 1325در اداره ی فرهنگ کاشان استخدام می شود و این به پیشنهاد دوست تازه اش، مشفق کاشانی (عباس کی منش) که در آموزش و پرورش کاشان کار می کند، انجام می شود. مشفق نیز کار شاعری خود را تازه با مجموعه ی شعر شباهنگ شروع کرده بود. سهراب حتی در سفرهای اداری که از طرف آموزش و پرورش به حوزه های کاشان می رود، لحظه ای از نقاشی و شعر غافل نمی شود.
سهراب از سال 1326در جلسه های شعر انجمن ادبی کاشان که زیر نظر حسنعلی منشی کاشانی، پدر محمود منشی کاشانی که در دهه های بعد، شاعر قصیده سرای مذهبی است، تشکیل می شد، حضور می یابد. مشفق کاشانی مقدمه ی کوتاهی برای دفتر شعر در کنار چمن یا آرامگاه عشق که در 26 صفحه و با مضمونی عاشقانه به شیوه ی زهره و منوچهر ایرج میرزا در این سال انتشار یافته، می نویسد. مشفق همچنین گاهی برای شعر اجتماعی خود که در روزنامه های کاشان همچون عصر امید، ستاره فرهنگ و پیکان چاپ می شود، با سهراب مشورت می کند. سهراب نیز مدتی بعد بر دفتر خاطرات جوانی مشفق، مقدمه ای می نویسد.
در سال 1327 با منوچهر شیبانی که در آن سالها دانشجو بود و سهراب در این موقع در تپه های قمصر کاشان مشغول نقاشی بود، آشنا می شود. شیبانی سهراب را به رفتن به تهران و تحصیل در رشته ی نقاشی تشویق می کند. سهراب در همین سال از اداره ی فرهنگ کاشان استعفا می دهد و در امتحانات ششم ادبی شرکت کرده و دیپلم کامل متوسطه اش را می گیرد. از مهرماه همین سال وارد دانشکده ی هنرهای زیبا شده در رشته ی نقاشی مشغول تحصیل می شود و خانواده اش نیز به تهران کوچ می کنند.
در همین سال، سهراب در شرکت نفت استخدام می شود و نیز با شعرهای نیما یوشیج و فریدون توللی آشنا شده، در قالبهای چهارپاره به طبع آزمایی می پردازد. همچنین در انجمن ادبی مورخ الدوله ی سپهر که خویشاوندش نیز هست، شرکت می کند و در آنجا با اشخاصی همچون محسن هشترودی، محمد ابراهیم باستانی پاریزی، حسین علی آبادی، عباس فرات، کریم پورشیرازی و چند تن دیگر آشنا شد.
در سال 1328، شعرهایی همچون زندگی، جزیره ی طلایی و شمع بالین در نشریه ی جام جم به سردبیری پسرخاله اش، امیر شاپور زندنیا و شعر بیمار در نشریه ی جهان نو چاپ شد. همچنین شعر دیگری با عنوان خیال پدر نیز سرود که منتشر نشد. سهراب در همین سال پس از هشت ماه کار در شرکت نفت، استعفا می دهد.
برخی از شعرهای سپهری در مجله ی علم و زندگی از سال 1330 تا 1332 چاپ شده است. سهراب در دهه ی 30 با بسیاری از شاعران و نقاشان معاصرش آشنا می شود که از آن جمله می توان از اینها نام برد: هوشنگ ابتهاج، نادر نادرپور، محمد زهری، احمد شاملو، سیاوش کسرایی، مهدی اخوان ثالث، فریدون مشیری، فروغ فرخزاد، نصرت رحمانی، ابوالقاسم سعیدی، ناصر عصار، بهمن محصص، منوچهر یکتایی و مارکو گریگوریان. همچنین با اعضای انجمن خروس جنگی؛ یعنی جلیل ضیاءپور، هوشنگ ایرانی، غلامحسین غریب و حسن شیروانی نیز آشنا می شود. از همکلاسان دانشکده ای او می توان به صادق بریرانی و پرویز کلانتری اشاره کرد. همچنین در این زمان با ایوان ژیرار، نقاش فرانسوی مقیم ایران که همسرش نیز ایرانی بود، دوستی داشت.
علی محمد حیدریان، آندره گدار و جواد حمیدی نیز استادان دانشکده اش هستند. اما در این دوره، سهراب دو دوست بسیار صمیمی دارد که یکی بیوک مصطفوی است که علاقه ی او به سهراب به طور شیفتگی است و دومی کاظم تینا تهرانی با نام ادبی م. تینا، داستان نویس منزوی است که در آثارش، به عوالم سهراب نزدیک شده است.
سهراب و خانواده اش از اواخر دهه ی 1320 تا اواخر دهه ی 1340 در چند محله ی تهران زندگی کرده و سرانجام در محله ی امیرآباد اقامت می کنند. در آنجا خانه ای قدیمی در دو طبقه دارند و پیش از این تاریخها، اغلب در مرکز شهر زندگی می کنند. در این سالها، مجموعه ی مرگ رنگ انتشار می یابد که بعدها با حذف چند شعر و تصحیح چند شعر دیگر در هشت کتاب تجدید چاپ می شود. امیر زندنیا که خوشاوند هم سن و سال؛ ولی بانفوذ سهراب است و در آن سالها به فعالیتهای مطبوعاتی و سیاسی مشغول است، بر چاپ اول مرگ رنگ مقدمه ای نسبتا مفصل می نویسد. درباره ی مرگ رنگ، غلامعلی سیار در اردیبهشت ماه 1332 در مجله ی علم و زندگی، سال دوم، شماره ی 2 می نویسد و در خردادماه همین سال، شعر درنگ در علم و زندگی، سال دوم، شماره ی 3 چاپ می شود.
در همین سال، دانشکده ی هنرهای زیبا را با دریافت درجه ی لیسانس به پایان می رساند و رتبه ی اول و دریافت نشان درجه ی اول علمی را از این دانشکده اخذ می کند. همچنین در این سال به عنوان طراح در سازمان بهداشت مشغول به کار می شود و در چند نمایشگاه گروهی نقاشان در تهران شرکت کرده که در یکی از آنها با حمله ی مخالفان هنر جدید روبرو شده و به همراه صادق بریرانی از آنجا می گریزد.
دومین مجموعه ی شعر او با عنوان زندگی خوابها، در این سال با کاغذ ارزان قیمت 18×14 در 63 صفحه در چاپخانه ی سپهر منتشر می شود. در سال 1333، در اداره ی کل هنرهای زیبا در قسمت موزه ها مشغول به کار شده در هنرستان هنرهای زیبا، به تدریس مشغول می شود. ترجمه ی اشعار ژاپنی در سخن، سال ششم، شماره ی 8، در سال 1334 انتشار می یابد. در تیرماه سال 1335، شعر سایه و همچنین ترجمه ی دو شعر از پی یر روردی در نشریه ی انجمن هنری آپادانا، شماره ی 2 چاپ می شود. در همین سال، مجله ی مرغ آمین شعر شاسوسا و همچنین یادداشتی درباره ی سروده های گلوریا فرهی را منتشر و شعر مرغ صدا طلایی ترجمه ی شعر ژاپنی را خوشه در شماره های 4 و 5 به چاپ می رساند. در آذرماه همین سال، هنرنو، شماره ی 3 گل آینه را منتشر کرده و سهراب در نمایشگاه گروهی باشگاه مهرگان شرکت می کند. شعر اوهام در فروردین 1336 منتشر می شود و در اردیبهشت همان سال در سخن، سال هشتم، شماره ی 2 مطلبی درباره ی نمایشگاه آثار سپهری منتشر شده و در مرداد همان سال از راه زمینی سفری به پاریس و لندن می کند. در همین سال، در مدرسه ی هنرهای زیبای پاریس در رشته ی لیتوگرافی نام نویسی می کند.
در فروردین ماه سال 1337، در اولین بی ینال تهران شرکت می کند و سفری دو ماهه از پاریس به رم می کند. در خردادماه همان سال، در بی ینال ونیز شرکت کرده و پس از آن به ایران باز می گردد. در همین سال، با سمت سرپرستی سازمان سمعی و بصری در اداره ی کل اطلاعات وزارت کشاورزی به کار مشغول می شود. در فروردین ماه 1339، در دومین بی ینال تهران شرکت کرده، موفق به دریافت جایزه ی اول هنرهای زیبا می شود. در مردادماه همین سال برای یادگیری فن حکاکی روی چوب به توکیو سفر می کند و از شهرها و مراکز هنری ژاپن دیدن می کند. در همین سال مقاله ای از فریدون رهنما با عنوان تاریک و روشن هنر سپهری، در نشریه نقش و نگار، سال سوم، شماره ی 7 چاپ می شود.
در اردیبهشت ماه 1340، در تالار رضا عباسی یک نمایشگاه انفرادی برپا می کند و مقاله هایی از منوچهر شیبانی در اطلاعات جوانان، شماره ی 124 و حسن شیروانی در ستاره تهران، شماره ی 14، درباره ی این نمایشگاه منتشر می شود. در این سال، همچنین شعر روزنه ای به رنگ در کتاب هفته، شماره ی 15 و شعر بر ستیغ ستیغ ها در آژنگ جمعه، شماره ی 873 چاپ می شود.
در خردادماه همان سال، مطلبی درباره ی نمایشگاه بزرگ نقاشی در آژنگ جمعه چاپ می شوند که مطلبی هم درباره ی سهراب سپهری است. در همین زمان، شعر آهو در آناهیتا چاپ می شود. در مهرماه همین سال، در هنرکده ی هنرهای تزیینی تهران به تدریس می پردازد و در اسفندماه از تمامی شغلهای دولتی کناره می گیرد.
در این دهه همچنین می توان از این رخدادها در زندگی هنری سهراب یاد کرد:
انتشار شعر نیایش در کیهان هفته، شماره ی 12. انتشار مجموعه ی آوار آفتاب، شامل شعرهای زندگی خوابها، آوار آفتاب و شرق اندوه. انتشار شعر من سازم تشنه ی آوازم در راهنمای کتاب، سال چهارم، شماره های5و6. از ناظم آباد و طبیعت آن دیدن می کند و در بازگشت از ژاپن، در هند به تماشای آگره و تاج محل می رود و پس از بازگشت به ایران، در نمایشگاه گروهی بانک صادرات ایران شرکت می کند.
انتشار سه شعر از سهراب در نمونه های شعر آزاد که در آن 47اثر از 18 شاعر نوپرداز نیز آمده است.
ترجمه ی شعرهای نیلوفر، مرزگمشده و سفر، از سهراب به زبان فرانسوی، توسط تراز باتستی و صدرالدین الهی. در اواخر این سالها، سهراب و خانواده اش به خانه ای در بیابان بیست و چهارم گیشا نقل مکان کرده که خانه ای سه طبقه بود و سهراب در طبقه ی سوم این خانه ساکن می شود. همچنین در همین زمان، با افرادی چون داریوش شایگان، شاهرخ مسکوب و سید احمد فردید، جلسات نامنظمی برگزار کرده، به تبادل فکری می پردازند. همچنین سفر کوتاهی به همراه پسرعمویش به آبادان می کند.
در خردادماه سال 1341، یک نمایشگاه انفرادی در تالار فرهنگ تهران برپا می کند. در همین زمان، مقاله ای انتقادی درباره ی آوار آفتاب او از اسلام کاظمیه در کتاب ماه، دوره ی اول، شماره ی یکم منتشر می شود و در تیرماه همین سال، مقاله ای توسط پرویز کاردان در سپید و سیاه، سال نهم، شماره ی 459، درباره ی سپهری و آثارش منتشر می شود. در شهریورماه مقاله ای از سیروس طاهباز درباره ی نمایشگاه سهراب منتشر می شود. در آذرماه، شعر و پیامی در راه سخن، سال سیزدهم، شماره ی 8 و تجدید چاپ آن در کیهان هفته، شماره ی 60 چاپ می شود. در همین ماه، شعر آوازی در آینه نیز در همان شماره ی سخن به چاپ می رسد. دی ماه همان سال در تالار فرهنگ، نمایشگاه انفرادی برگزار کرده، در بهمن ماه، ترجمه ی اشعار چینی او در مجله ی سخن، سال سیزدهم، شماره های 9و10 چاپ می شود.
در اسفند ماه همان سال، مقاله ی کوتاهی درباره ی نمایشگاه سهراب سپهری با امضاء ع. گمنام که بعدها معلوم می شود امضاء سیمین دانشور بوده، در کیهان هفته چاپ شده و مقاله ای از کریم امامی به انگلیسی در کیهان اینترنشنل، به تاریخ دوم ژوئن 1962 چاپ می شود که اولین مقاله به زبان بیگانه درباره ی سهراب بود.
در تیرماه 1342، یک نمایشگاه انفرادی در استدیو فیلم گلستان واقع در دروس برگزار می کند و در زمستان همان سال، شعر آب را گل نکنیم در آرش، شماره ی 7 منتشر می شود. تابلوهایش را در همین سال در بی ینال سائوپولو برزیل شرکت می دهد و همچنین در موزه ی بندر لوهاور فرانسه نیز در نمایشگاه گروهی معاصر ایران، شرکت می کند. در گالری نیالا تهران، در نمایشگاه گروهی و در گالری صبا تهران نیز نمایشگاه برگزار می کند. همچنین در این سال، در گالری گیل گمش تهران، در نمایشگاه گروهی شرکت کرده که آثار این نمایشگاه به کشور فلسطین اشغالی ارسال و در شهرهای بزرگ این کشور به نمایش در می آید. در همین سال، ترجمه ی شعر «و» توسط کریم امامی در کیهان اینترنشنل به تاریخ 20 مارس و همچنین مقاله ای نوشته ی او در همان روزنامه با درباره ی سهراب، به تاریخ 5 ژوئن چاپ و نیز New Iranian Schooj عنوان در Asiatic Void مقاله ی دیگری نوشته ی اسد بهروزان در این روزنامه 11 ژوئیه انتشار می یابد.
در این سال، همچنین قطعه ای از یک تابلوی سپهری که تصویر یک گلدان است، روی جلد برگزیده ی اشعار نادرپور به قطع جیبی، چاپ می شود. در فروردین ماه 1343، مقاله ای درباره ی نقاشیهای سپهری نوشته ی دکتر اسد که نام مستعار منصوره ی حسینی است، در فردوسی، شماره ی 661 چاپ می شود.
در مردادماه همین سال، شماره های 89 و 90 و نیز در شهریور ماه، ترجمه ی نمایشنامه ی ئویماتسو، سه آمی موتووکیو در موسیقی، شماره ی 91 به چاپ می رسد.
در همین زمان، پرده سازی و آرایش صحنه ی یک نمایش به کارگردانی خجسته کیا را انجام می دهد.
او در این سال به هند و تماشای بمبئی، بنارس، دهلی، آگره، غارهای آجانتا و کشمیر، پاکستان و دیدن لاهور و پیشاور و افغانستان و اقامت در کابل می رود و به تهران باز می گردد. در این هنگام، مناظر کویرها و واحه های کاشان و طبیعت خاکی رنگ بیابانهای آن توجهش را جلب می کند و در تابستان همین سال، صدای پای آب را در روستای چنار خلق می کند.