کشورداری و سیاست در آثار سعدی (سازمان اداری)

سازمان های اداری کشور

سازمان اداری مورد نظر سعدی، نمونه ای از همان سازمان های ابتدایی زمان خود اوست. تشکیلات داوری زیر اداره ی مستقیم شاه است و خود او نیز دادخواه می باشد. برنامه ی تعلیماتی مملکت، مبتنی بر پرورش مردان نظامی و سیاسی باید باشد، یا به عبارت خود او اهل رزم و اهل رأی.
دو تن پرور ای شاه کشورگشای *** یکی اهل رزم و دگر اهل رای
ز نام آوران گوی دولت برند *** که دانا و شمشیرزن پرورند
قلم زن نکودار و شمشیرزن *** نه مطرب، که مردی نیاید ز زن
«بوستان، باب1، ص251»
نظام استخدامی سازمانی که سعدی پیش نهاد می کند، بر استخدام کارمندان خداترس مبتنی است، او اعتقاد به مبدأ را شرط اساسی هرگونه رهبری از بالاترین نقطه ی هرم قدرت تا رهبران رده ی میانه و کارمندان جزء می داند و گویی که مانند همه ی پایبندان مکتب خداپرستی، این اعتقاد بنیادی را پایه ی همه ی خوبی ها می داند و اندرز می دهد که:
ز مستکبران دلاور بترس *** از آن کاو نترسد ز داور بترس
امین باید از داور اندیشناک *** نه از رفع دیوان و زجر و هلاک
بیفشان و بشمار و فارغ نشین *** که از صد یکی را نبینی امین
«بوستان، باب1، ص213»
خداترسی، پرهیزگاری و عمل صالح را متضمن است و این چنین کسی، آزار خلق نجوید:
خداترس را بر رعیت گمار *** که معمار ملک است پرهیزگار
بداندیش توست آن خون خوار خلق *** که نفع تو جوید در آزار خلق
ریاست به دست کسانی خطاست *** که از دستشان دست ها برخداست
نکوکارپرور نبیند بدی *** چو بد پروری خصم جان خودی
«بوستان، باب1، ص212»

سپردن امورات به سیر چشمان
به زعم او منعمی و به اصطلاح چشم و دل سیری، یکی از شرایط استخدام است و مفلسان گرسنه چشم،شایسته ی کارگزاری نیستند:
عمل گر دهی مرد منعم شناس *** که مفلس ندارد ز سلطان هراس
چو مفلس فرو برد گردن به دوش *** از او بر نیاید دگر جز خروش
«بوستان، باب1، ص213»
سعدی صلاح نمی داند که دوستان دیرینه را با هم در یک واحد سازمانی مشغول دارند؛ چرا که:
چه دانی که همدست گردند و یار *** یکی دزد باشد، یکی پرده دار
چو دزدان ز هم باک دارند و بیم *** رود در میان کاروانی سلیم
«بوستان، باب1، ص214»

شایسته سالاری

با این همه، عجله در استخدام کارمندان را مذموم می شمارد و به سیستم لیاقت از طریق انتخاب، معتقد است:
برد بر دل از جور غم بارها *** که ناآزموده دهد کارها
نخواهی که ضایع شود روزگار *** به ناکار دیده مفرمای کار
«بوستان، باب1، ص250»
در ارتقا نیز: «به عقلش بباید نخست آزمود.» سپس «به قدر هنر پایگاهش فزود.»
چو یوسف کسی در صلاح و تمیز *** به یک سال باید که گردد عزیز
به ایام تا بر نیاید بسی *** نشاید رسیدن به غور کسی
«بوستان،باب1،ص216»
به عقیده ی سعدی به ایام باید به غور کسان رسید و از هر نوع اخلاق او کشف کرد. مواد مثبت شخصیت کارمند و مأمور دولت، خردمندی، پاکیزه دینی، نکوسیرتی، روشن قیاسی، سخن سنجی و مقدار مردم شناسی است. مقامات اداری و نظامی را باید به کاردانان و جهان دیدگان سپرد. از خردان، کاربزرگ نیاید و سندان به مشت شکسته نشود.
گرت مملکت باید آراسته *** مده کار معظم به نوخاسته
سپه را مکن پیشرو جز کسی *** که در جنگ ها بوده باشد بسی
«بوستان، باب1، ص250»

سازمان لشگری

محتسب
سعدی در موارد متعددی از کارگزاران و مأموران حکومتی نام می برد و شرایطی را برای هر گروه ذکر می کند. از جمله «محتسب» که کار او نظارت در اجرای احکام دین بود و در مواردی که وظایف امین صلح یا رئیس دادگاه بخش را انجام می داد صلاحیت و اختیارات او منحصر به نظارت در معاملات تجارتی، منع از استعمال اوزان و مقادیر ناقص و منع تقلب در معاملات و ادا نکردن دیون بود، که متأسفانه محتسب به وظایف خود آنگونه که باید عمل نمی کرد و حتی امور ممنوع در شرع را نیز مرتکب می شد که سعدی به این مورد اشاراتی کرده است:
قاضی ار با ما نشیند برفشاند دست را *** محتسب گر می، خورد معذور دارد مست را
«گلستان، باب2، ص80»
این محتسب که دشمن چنگ است و خصم نای *** یک روز بس که بر در خمار بگذرد
«غزلیات،177ــ ط،ص475،ب9»

عسس
«عسس» از دیگر مأموران پاس بوده است که به آنان، داروغه و شب گرد و گزیر نیز گفته می شد و وظیفه شان دستگیری دزدان و شبروان بوده است همچون دزد مغلولی که چون عسس دست او را بسته بود به شخصی که از دست تنگی می نالید گفت:
برو شکر یزدان کن ای تنگ دست *** که دستت عسس تنگ بر هم نبست
«بوستان، باب8، ص370»
اگر نیک مردی نماید عسس *** نیارد به شب خفتن از دزد، کس
«بوستان،باب2،ص277»

شحنه
«شحنه» نیز از مأمورانی است که پاسبان شهر و برزن بود و همچنین از سوی پادشاه عهده دار اداره ی امور دسته ای از ایلات و عشایر می بود.
گر جهان فتنه گیرد از چپ و راست *** و آتش و صاعقه پیش و پس باشد
خونیان را بود ز شحنه هراس *** شبروان را غم از عسس باشد
«قطعات، ص820»
«شاه از بهر دفع ستم کاران است و شحنه برای خون خواران.»
«گلستان، باب8، ص192»

پاسبان
«پاسبان» نیز محافظی است که شب به درگاه ملوک پاس دارد و همچنین از طرف شهربانی مأمور حفظ نظم و آسایش شهر است. سعدی در حکایتی از هندوی پاسبانی یاد می کند که شبی طغرل گذرش بر او می افتد و آن پاسبان شب زنده دار را در حالی می بیند که از بارش «برف و باران و سیل» به لرزش افتاده است.
تو پادشاهی گر چشم پاسبان همه شب *** به خواب در نرود پادشاه چه غم دارد؟
«غزلیات، 169ـ خ، ص472، ب3»
خفته خبر ندارد سر بر کنار جانان *** کاین شب دراز باشد بر چشم پاسبانان
«غزلیات، 455ـ خ، ص580، ب1»

چوبک زن
«چوبک زن» رئیس پاسبان بوده است که تنها در یک مورد به این نام اشاره شده و آن هم وقتی است که چون طغرل، هندوی پاسبان را در سرمای شب، فراموش می کند، بامدادان چوبک زن به او می گوید:
تو را شب به عیش و طرب می رود *** چه دانی که بر ما چه شب می رود؟
«بوستان، باب8، ص370»

عامل
در روزگار قدیم بزرگترین مأمور وصول مالیات در هر شهر به شمار می رفت. سعدی معتقد است که عامل باید فردی هوشیار و درست کار باشد زیرا:
نهد عامل سفله بر خلق، رنج *** که تدبیر ملک است و توفیر گنج
«بوستان، باب7، ص354»
نیاورده عامل غش اندر میان *** نیندیشد از رفع دیوانیان
«بوستان، باب9، ص392»

دهل زن
«دهل زن» کسی بود که طبل بزرگ را می نواخت؛ زیرا معمول بود که در نقاره خانه ی شاهان در شبانه روز، پنج بار نقاره می زدند برای اظهار نمودن جاه و سلطنت.
که ناگه دهل زن فروکوفت کوس *** بخواند از فضای برهمن خروش
«بوستان، باب8، ص375»

رسیدگی به امورات سپاهیان

سعدی در مورد سپاهیان نیز نکاتی را یاد آوری نموده که در واقع توصیه هایی درباره ی سازمان لشگری است از جمله این که:
سپاهی در آسودگی خوش بدار *** که در حالت سختی آید به کار
وگرنه:
سپاهی که کارش نباشد به برگ *** چرا دل نهد روز هیجا به مرگ
کنون دست مردان جنگی ببوس *** نه آنگه که دشمن فروکوفت کوس
نواحی ملک از کف بدسگال *** به لشگر نگه دار و لشگر بمال
ملک را بود بر عدو دست چیر *** چون لشگر دل آسوده باشند و سیر
بهای سر خویشتن می خورد *** نه انصاف باشد که سختی برد
چو دارند گنج از سپاهی دریغ *** دریغ آیدش دست بردن به تیغ
چه مردی کند در صف کارزار *** که دستش تهی باشد و کار، زار
پس لشگریان در حالت آسودگی و آرامش کشور باید مورد التفات قرار گیرند تا اگر زمانی سختی و جنگ پیش آمد با جان و دل از مملکت دفاع نماید؛ زیرا پادشاه با وجود سپاهیان جان بر کف است که می تواند سروری و سلطنت کند:
همان به که لشکر به جان پروری *** که سلطان به لشکر کند سروری
«گلستان، باب1، ص44»
حکما و فلاسفه ی یونان می گفتند که سپاهیان باید حامی خلق باشند و خود بر ایشان درازدستی نکنند، مابین خود باید ملایمت اخلاق داشته باشند و با رعایا نیز که به سرپرستی ایشان سپرده شده اند مهربان باشند. اما اگر از لشگریان، کسی عصیان و یا ترک خدمت کند پادشاه از او بیزار خواهد بود و نیز دیگر نباید او را به خدمت گرفت:
و گر ترک خدمت کند لشگری *** شود شاه لشکرکش از وی بری
«بوستان، ص201»
سپاهی که عاصی شود در امیر *** ورا تا توانی به خدمت مگیر
ندانست سالار خود را سپاس *** تو را هم ندارد ز غدرش هراس
به سوگند و عهد استوارش مدار *** نگهبان پنهان بر او برگمار
«بوستان، باب1، ص252»
کارگزار دولت می خواهد که در نظر مهتر خود شناخته باشد:
چنان است در مهتری شرط زیست *** که هر کهتری را بدانی که کیست
«بوستان، باب1، ص223»
و در موارد ابتکار و خدمت، تشویق گردد:
دلاور که باری تهور نمود *** بباید به مقدارش اندر فزود
که بار دگر دل نهد بر هلاک *** ندارد ز پیکار یأجوج، باک
«بوستان، باب1، ص249»
آن که شب به آرامی و به دور از کید دزدان می خسبد باید که شب زنده داری های مأموران پاس را در نظر داشته باشد، نه اینکه:
به بانگ دهل خواجه بیدار گشت *** چه داند شب پاسبان چون گذشت؟
خورد کاروانی غم بار خویش *** نسوزد دلش بر خر پشت ریش
آری:
دل پادشاهان شود بارکش *** چو بینند در گل، خر خارکش
لزوم نظارت و کنترل در امر جهانبانی و امارت از نظر سعدی مخفی نبوده و در باب هوش و تدبیر و رای که یک سر در زمینه ی رهبری است، آن را تأکید کرده است:
چو مشرف دو دست از امانت بداشت *** بباید بر او ناظری برگماشت
ور او نیز در ساخت با خاطرش *** ز مشرف عمل برکن و ناظرش

مشرف
«مشرف»، رئیس دیوان اشرف و ناظر هزینه است که سعدی بر ویژگی مهم او یعنی «امانت داری» تأکید می کند. و در آخر، سعدی تأمین آسایش کارمندان و ایجاد رفاه بازنشستگان را شرط بالا رفتن کارآرایی و ثمربخشی کار در سازمان می داند و شاید در زمان خود در ارائه ی این تدبیر، مبتکر بوده است:
چو خدمت گزاریت گردد کهن *** حق سالیانش فرامش مکن
«بوستان، باب1، ص213»


منابع :

  1. محمد دبیرسیاقی- بوستان سعدی- انتشارات امیرکبیر- تهران- 1380

  2. محمد دبیرسیاقی- گلستان سعدی- انتشارات امیرکبیر- تهران- 1380

  3. محمد غفوری- اندیشه جامع سعدی- حافظ نو- تهران 1365

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/115478