دوره ی چهارم مجلس، شروع بحرانهایی برای سلسله ی قاجاریه و با درگیریهای حاد سیاسی همراه بود. بهار در این دوره از طرف مردم بجنورد نماینده ی مجلس شد و همراه با مدرس، اکثریت مجلس را به خود اختصاص داده و جزو سردمداران گروه اکثریت مجلس بود. بهار در محرم سال 1341 هجری قمری، مجله ی نوبهار را تأسیس کرد که در این دوره این نشریه مجموعه ای ادبی بود و بخشی از مقاله های تاریخی آن را نویسندگان توانایی چون عباس اقبال آشتیانی و سید احمد کسروی می نوشتند. همچنین آثار ارزشمند و مفیدی همچون اهریمن، اثر منظوم و زیبای لرمونتوف، شاعر روس و با ترجمه ی سردار معظم خراسانی (تیمورتاش) و کتاب شاگرد اثر پل بورژه با ترجمه ی رشید یاسمی در پاورقیهای آن چاپ شد. بهار خود نیز مقاله های ادبیش، از جمله: قلب شاعر، روح شاعر، زبان سعدی، مذهب و ملت، همیشه در رنج، تسلیت بدبختان، دوست می دارم، نسل معاصر، فکر کنید و اشعاری همچون: دماوندیه، عشق مادر، اندیشه های قدیم، دندان، شب و ستایش فردوسی را در این مجله چاپ کرد؛ اما این مجله نیز بیش از یک سال دوام نیافت و با انتشار آخرین شماره ی آن، کار روزنامه نگاری بهار هم به پایان رسید.
در دوره ی پنجم مجلس، بهار از سوی مردم ترشیز و در دوره ی ششم از طرف مردم تهران به نمایندگی مجلس انتخاب شد؛ اما در این دو دوره به همراه مدرس، بهبهانی و آشتیانی در شمار اقلیت مجلس قرار گرفت.
در این سالها، درگیریهای سیاسی بین دولت و اقلیت مجلس، به اوج خود رسیده بود و بهار در این مبارزه ها سهم عمده ای را با اداره ی نشریات اقلیت ایفا کرد؛ اما بعد از پایان دوره ی ششم مجلس، دولت توانست انتخابات را در دست بگیرد و بهار دیگر نتوانست وارد مجلس شود. خود بهار در این باره چنین می نویسد: «من از ختم دوره ی ششم مجلس شورای ملی به بعد، به میل و رغبت از مداخله در سیاست کنار رفتم. علت این بود که روزی از ایام، کارمندی از دربار مرا ملاقات کرد و پیشنهادهایی در امور سیاسی در بقیه ی عمر مجلس به من نمود. من به دلایلی آن پیشنهادها را رد کردم و گفتم که میل دارم از سیاست بر کنار شوم و به خدمات علمی و ادبی بپردازم.»
در نهایت باید گفت که بهار را نمی توان منتسب به هیچ رشته ی ادبی دانست. او در انواع رشته های ادبی کار کرد؛ مقالات بسیاری به نثر ادبی نوشت و انواع شعر، از قصیده، غزل، قطعه، مثنوی، مستزاد، رباعی و تصنیف سرود.
بهار از همان ابتدای فعالیتهای ادبی و اجتماعی خود، برای آزمایش در نثر، به سال 1326 هجری قمری یک قصیده و مقاله ای برای روزنامه ی حبل المتین فرستاد که سید جلال الدین، مدیر این روزنامه برای او نوشت که: «اشعار شما در کمال خوبی بود و درج شد، اما مقاله بسیار بد و غیر قابل درج است.» بهار از این جواب جلال الدین نه تنها نا امید نشد؛ بلکه با پشتکار بیشتر و بنا به گفته ی خودش در سال 1327و 1328 هجری قمری مقاله های سیاسی و تاریخی او در روزنامه های آن روز، توجه مردم را جلب کرد.
معلوم نیست که این مقاله های سیاسی و تاریخی چه بوده و تا چه اندازه توانست افکار مردم را به خود جلب کند؛ ولی آنچه مسلم است این است که این سالها مقارن با زمانی است که محمد امین رسول زاده، روزنامه ی معروف ایران نو را در تهران تأسیس کرده و مقاله های سیاسی آن را خودش می نوشت و از نظر سبک نگارش، نثر ساده ی مطبوعاتی اوایل انقلاب مشروطه بود و برای بهار بسیار خوش آیند واقع شده و از آن پیروی می کرد. با تمام اینها، مقاله های بهار از نظر استحکام در تحلیل و نتیجه گیری، صاحبنظرانه شناخته نشده و مقالات بسیار سیاسی و اجتماعی او اغلب از زیر محک نقد سالم بیرون نیامده اند؛ این مطلب به خصوص در بحثهای علمی، ضعف و ناتوانی او را بیشتر آشکار می کند؛ باید توجه کرد که این ضعف در نوشته های تمامی نویسندگان آن دوره بسیار دیده می شود که تا اندازه ی زیادی به خاطر زبان بود که هنوز برای بحثهای علمی و فلسفی تکامل نیافته بود.
بهار در ابتدای کار نثرنویسی، سبک ساده ی مطبوعاتی را در مورد توجه قرار می داد؛ اما چون این زبان برای بیان موضوعات ادبی جلوه نداشت، بعدها به شیوه ی استاد سخن، سعدی روی آورد و آن را الگو و سرمشقق کارهای خود قرار داد و نثر او با انواع سجع همراه شد؛ اما در این کار هم موفقیت چندانی کسب نکرد و نثرش گرچه ادیبانه و هنری بود؛ ولی هرگز به پای شعرهایش نرسید.
بهار تنها یک داستان به نام نیرنگ سیاه یا کنیزان سفید دارد که در سال 1337 هجری قمری در پاورقی روزنامه ی ایران چاپ شد؛ اما از نظر فن داستان نویسی، چندان قابل توجه نیست.
بهار در شعر، پیرو سبک شاعران گذشته و به خصوص شاعران قصیده سرا است و خود در قصیده سرایی چیرگی و مهارت فوق العاده ای دارد. او که پس از جریان مشروطه، در شمار مبارزان و آزادیخواهان جای گرفته، با زمانه به پیش می آید و به سبک نوین شعر تمایل نشان می دهد و با شاعران جوان و نوجو همکاری می کند. شعر بهار در این زمان، پخته تر و وزین تر است و نیز شکل و قالب از جهت مضمون، طرز دیگری به خود می گیرد. بهار، در بحث و مجادله ی شیوه ی کهن و نو، تجدد را می پذیرد؛ ولی آن را بسته به شرایطی که عبارت از حفظ سنت گذشته باشد، می داند و خود در نوشته ها و اشعارش به این سنتها پای بند است.
بهار از یک نظر، عاشق نمونه ها و یادگارهای شعر قدیم است و از نظر دیگر، با مقتضیات و تحولات زمانه پیش می رود. او به همان طرز شاعران گذشته می سراید؛ اما تمایل دارد که سبک جدید را با اصول شعر قدیم آشتی دهد. او به همان طرز گویندگان گذشته، مباحث سیاسی و اجتماعی و دردهای مردم را مطرح می کند؛ به طور مثال، در شعر کبوتران من، سعی می کند تا سبک و روشی تازه به کار ببرد و شعر دماوندیه ی او، به طور واضح و آشکار تحت تأثیر قطعه ی ای شب نیما یوشیج قرار دارد.
بهار در قصیده سرایی بسیار خوب و استوار، همچون ادیب الممالک است؛ اما غزلیات او گرچه در نهایت پختگی و زیبایی است؛ اما شور و حال عاشقانه را که از ویژگیهای غزل است، ندارد. مثنویهای او نیز با آنکه در نهایت استادی سروده شده؛ اما شیرینی و صمیمیت مثنویهای ایرج را ندارد، به طور مثال، مثنوی زندان بهار هرگز با داستان زهره و منوچهر و عارفانه ی ایرج، قابل مقایسه نیست.
بهار در شعرهای خود از واژه ها و اصطلاحات شعر قدیم بسیار استفاده می کند و مانند پدرش، با شعر عرفانی و اصول تصوف آشنایی دارد و شعر عاشقانه را می شناسد؛ اما استفاده از اصطلاحات پیش پا افتاده و ترکیباتی که در شعر قدیم رایج بوده، آنقدر زیاد است که گاه واژگان و افکار سیاسی شعرهایش را تحت الشعاع قرار می دهد.
بهار همچنین تصنیفهایی دارد که بی شک زیبایند؛ به طور مثال، تصنیف مرغ سحر او را می توان جزو شعرهای شاعران نوپرداز به حساب آورد. این تصنیف را که لحنی انقلابی دارد و با سادگی بیان همراه است، می توان از شاهکارهای شعر فارسی دانست.
گرچه شاعر در برخی از اشعارش خوش بین و امیدوار است؛ اما در جمع، ویژگی جدا کننده ی شعر او، به خصوص در دوره ی برهم خوردن نتایج انقلاب مشروطه و منحرف شدن آن از اهداف اولیه اش، بسیار ناامیدانه و یأس آور است؛ بهترین نمونه ی این مطلب، افکار پریشانه و قصیده ی دماوندیه ی او است. در مجموع می توان گفت که شعرهای بهار از نظر سادگی و روانی و ارزش هنری، فراز و نشیب بسیار دارند؛ اما روی هم رفته تمامی اشعارش استوار و محکم و در نهایت آراستگی با صنایع بدیعی است که در میان آنها به شعرهایی می توان دست یافت که از شاهکارهای ادبیات فارسی هستند.
1) دیوان اشعار او در دو مجلد.
2) سبک شناسی در سه جلد درباره ی تحول نثر فارسی بعد از اسلام تا عصر حاضر.
3) تاریخ مختصر احزاب سیاسی در دو جلد که بعد از شهریور 1320 شمسی تألیف شده و درباره ی وقایع و رویدادهای ایران از زمان انقلاب مشروطه تا انقراض دودمان قاجاریه است.
4) داستان نیرنگ سیاه.
5) کتابی به نام قبر امام رضا (ع) که مربوط به وقایع بمباران سال 1330 هجری قمری آستان قدس رضوی توسط سربازان روسیه ی تزاری است که اکنون در دست نیست.
6) مقالات ادبی، اجتماعی و سیاسی بهار که در دو مجلد به نام بهار و ادب پارسی به وسیله ی آقای محمد گلبن جمع آوری و چاپ شده و قسمتی هم در آینده چاپ خواهد شد.
7) نگارش دستور زبان فارسی و کتابهای ادبی دبیرستانها با همکاری جمعی از استادان بزرگ ادب ایران.
8) فردوسی نامه.
9) ترجمه ی چند متن از زبان پهلوی که به همت آقای گلبن چاپ شده اند.
10) ترجمه ی کتاب یادگار زریران از زبان پهلوی.
11) ترجمه ی کتاب درخت آسوریک باز هم از زبان پهلوی.
12) سبک شناسی نظم پارسی که نیمه تمام ماند.
بهار همچنین به تصحیح و اصلاح چند کتاب منحصر به فرد نیز همت گماشته است که عبارتند از:
1) تصحیح تاریخ سیستان به انضمام مقدمه.
2) کتاب مجمل التواریخ و القصص.
3) جوامع التواریخ و لوامع الروایات عوفی که بخشی از آن چاپ شده است.
4) ترجمه ی تاریخ طبری.
بهار در نوجوانی به خواست پدرش ازدواج کرده و صاحب فرزندی شد؛ اما همسر و فرزندش هر دو درگذشتند و بهار چند سال بعد و در حدود سی سالگی دوباره در تهران با زنی به نام سودابه که از خانواده ی دولتشاهی بود، ازدواج کرد. بهار از ازدواج دومش صاحب شش فرزند، دو پسر و چهار دختر شد.
سرانجام این شاعر آزادیخواه و آشنا با درد و رنج ملت، پس از یک دوره سفر که برای معالجه به کشور سوئیس رفته بود، یک سال پس از بازگشت به ایران، بیماریش دوباره عود کرد و در اول اردیبهشت ماه سال 1330 هجری شمسی در تهران و در قبرستان ظهیرالدوله به خاک سپرده شد.