مسایل معنوی و اخلاقی در آثار سعدی (دنیای فانی)

عدم دل بستگی به دنیا

حضرت علی (ع) می فرماید: «بد معامله ای است که شخصیت خود را با جهان برابر کنی و برای همه ی جهان، ارزشی مساوی با انسانیت خویش قایل شوی و جهان را به بهای انسانیت خویش بخری.» از امام سجاد (ع) نیز سؤال شد: «چه کسی از همه ی مردم مهم تر است؟» فرمود: «آن کس که همه ی دنیا را با خویش برابر نداند.» بنابراین چون سرانجام تمام خلایق، مرگ است و گریزی از آن نیست پس باید مراقب بود که کدورتی بر خاطرها نماند و همچنین نباید به این دنیا دل بست:
عاقبت از ما غبار ماند زنهار *** تا ز تو بر خاطری غبار نماند
«غزلیات، 222ـ ب، ص491، ب4»
یکی بر سر گور، گل می سرشت *** که حاصل کند زان گل گور، خشت
چه بندی در این خشت زرین دلت *** که یک روز خشتی کنند از گلت
«بوستان، باب9، ص384»
ابراهیم ادهم زمانی که «ترک ملک و دولت کرد و خاتم» چه نیکو گفت که:
نباید بستن اندر چیز و کس دل *** که دل برداشتن کاری است مشکل
«مثنویات، ص848»
پس این دنیا ارزش دل بستگی ندارد زیرا باید رفت و کام دنیا را به دیگری پرداخت:
این ملک خلل گیرد، گر خود ملک رومی *** وین روز به شام آید، گر پادشه شامی
کام همه دنیا را، بر هیچش منه سعدی *** چون با دگری باید، پرداخت به ناکامی
«غزلیات، 55ـ ب، ص805، ب8و7»
دنیا پلی است بر گذرراه آخرت *** اهل تمیز خانه نگیرند بر پلی
«غزلیات، 54ـ ط، ص805، ب10»
دنیا حریف سفله و معشوق بی وفاست *** چون می رود هر آینه بگذار تا رود
«غزلیات، 24ـ ط، ص793، ب6»
شرف نفس به وجود است و کرامت به سجود *** هر که این هر دو ندارد عدمش به ز وجود
ای که در نعمت و نازی به جهان غره مشو *** که محال است در این مرحله امکان خلود
وی که در شدت فقری و پریشانی حال *** صبر کن کاین دوسه روزی به سرآید معدود
«غزلیات، 23 ط، ص792، ب3ــ1»

دنیا فانی و بی وفا

دنیا از نظر سعدی دوستی پیمان شکن و بی وفاست و «حق عیان است ولی طایفه ای بی بصرند.»
تکیه بر دنیا نشاید کرد و دل بر وی نهاد *** کآسمان گاهی به مهر است ای برادر گه به کین
چرخ گردان بر زمین گویی دو سنگ آسیاست *** در میان هر دو روز و شب دل مردم طحین
«مراثی، ص764»
که زینهار به دنیا و مال غره مباش *** بخواهدت به ضرورت گذاشت یک بارش
چه سود کاسه ی زرین و شربت مسموم *** دریغ گنج بقاگر نبودی این مارش
بس اعتماد مکن بر دوام دولت دهر *** که آزموده ی خلق است خوی غدارش
«مراثی، ص763»
که دنیا صاحبی بدعهد و خون خوار *** زمانه، مادری بی مهر و دون است
نه اکنون است بر ما جور ایام *** که از دوران آدم تاکنون است
«مراثی، ص758»
سعدی دنیا را در هراس انگیز بودن به بحر عمیقی مانند می کند که پر نهنگ است و در فریبندگی و زیبایی به زنی عشوه ده و دلستان که با کسی عهد شوهری به سر نمی برد و فرزندانش را می زاید و می کشد. و در خصلت هلاک کردن به معبر هلاک و در ناپایداری به گنبدی که جوزبر آن نمی ماند و در موقتی بودن، به کاروانسرا، پس ای رفیق، «دو چیز حاصل عمر است: نام نیک و ثواب» و باید به فکر آباد کردن سرای آخرت بود به حسن عمل و شیخ شیراز در این باب چه زیبا می گوید:
در سخن به دو مصرع چنان لطیف ببندم *** که شاید اهل معانی ورد خود کند این را
بخور ببخش که دنیا به هیچ کار نیاید *** جز آن که پیش فرستند روز بازپسین را
«قصاید، ص705»

خیرخواهی خلق

سپس سعدی برای این منظور که نام نیک از آدمی باقی بماند خصلت انسانی دیگری را پیش نهاد می کند که آن «خیرخواهی خلق» است و این که نفس انسان هر چه را که برای خود می پسندد باید برای دیگران نیز بپسندد.
یاد دارم ز پیر دانشمند *** تو هم از من به یاد دار این پند
هر چه بر نفس خویش نپسندی *** نیز بر نفس دیگری مپسند
«قطعات، ص 821»
خویشتن را خیرخواهی، خیرخواه خلق باش *** زآن که هرگز بد نباشد نفس نیک اندیش را
آدمیت رحم بر بیچارگان آوردن است *** کآدمی را تن بلرزد چون ببیند ریش را
راستی کردند و فرمودند مردان خدای *** ای فقیه اول نصیحت گوی نفس خویش را
آن چه نفس خویش را خواهی حرامت سعدیا *** گر نخواهی همچنان بیگانه را و خویش را
«غزلیات عرفانی، 2ـ خ، ص785»

عدم عیب جویی

عیب جویی و خرده گیری بر دیگران از خصلت های زشت انسانی برشمرده شده که انسانیت فرد را زیر سؤال می برد چرا که فرد عیب جو خود نیز خالی از عیب و نقصی نمی باشد:
با همه عیب خویشتن شب و روز *** در تکاپوی عیب اصحابی
گر همه علم عالمت باشد *** بی عمل مدعی و کذابی
«قصاید، ص750»

قناعت

«قناعت» از صفات ستوده ی انسانی برشمرده شده و از دیدگاه سعدی آن قدر اهمیت دارد که یک باب از گلستان و یک باب هم از بوستان را به این موضوع اختصاص داده است. در بوستان قناعت و استغنا و وارستگی، اصلی است معتبر و موجب سعادت. در این کتاب مراد از قناعت، گوشه گیری و خودداری از سعی و عمل و ترک عالم نیست. در بوستان کسی که خود را چون روباه شل بیفکند که دیگران دستش را بگیرند دغل است و نامحترم. شیری و مردانگی و دستگیری است که ارجمند است.
در هر حال مقصود سعدی از قناعت، ایستادن است و استغنا در برابر دنیا، و به آن تسلیم نشدن و مستقل و وارسته زیستن؛ زیرا آن کسی که زبون طمع و نیازمندی هاست آسان ذلیل و خوار می گردد. چنین قناعتی موجب توانگری است، و بی طمعی راه رستن از بسیاری ذلت ها. آن که جز به خور و خواب و حاجت جسم و شهوت نمی اندیشد طریق ددان برگزیده است و حال آن که، آدمیت در کسب معرفت است و دریافت سر حق، و این فضایل به تعبیر سعدی در «انبان آز» نمی گنجد. سعدی در بخش های دیگر کلیات، قناعت را نشان آزادی می داند و معتقد است که:
گنج آزادگی و کنج قناعت ملکی است *** که به شمشیر میسر نشود سلطان را
«غزلیات عرفانی، 3ـ ب، ص785»
به تمنای گوشت مردن به *** که تقاضای زشت قصابان
«گلستان، باب3، ص102»
و در قطعه ای قناعت را به مراتب بهتر از مال و جاه می داند:
کسی گفت عزت به مال اندر است *** که دنیا و دین را درم یاور است
چه مردی کند زور بازوی جاه؟ *** که بی مال، سلطان بی لشکر است
دگر کس نگر تا جوابش چه گفت *** به جاه است اگر آدمی سرور است
خداوند را جاه باید نه مال *** وگر مال خواهی به جاه اندر است
اگر راست خواهی ز سعدی شنو *** قناعت از این هر دو نیکوتر است
«قطعات، ص814»

مشورت و تأمل در کارها

سعدی مشورت و تأمل در هر امری را نشانه ی رستگاری انسان می داند و بر این عقیده است که مردم هشیار، زمام عقل را به دست هوای نفس نمی دهند که در این صورت پشیمان خواهند شد:
به اول همه کاری تأمل اولی تر *** بکن، وگرنه پشیمان شوی به آخر کار
«قصاید، ص721»
خواهی که رستگار شوی راست کار باش *** تا عیب جوی را نرسد بر تو مدخلی
تیر از کمان چو رفت نیاید به شست باز *** پس واجب است در همه کاری تأملی
«قصاید، ص756»
احادیث و روایات زیادی درباره ی امر مشورت وجود دارد؛ از آن جمله سخن امام سجاد (ع) است که می فرماید: «اگر نظر مفید و صحیحی داری به منظور خیرخواهی باید اظهار کنی. نظر مشورتی خود را با نرمی و مدارا بیان کن زیرا نرمی، ترس را از میان بر می دارد و خشونت کردن، انس را به وحشت تبدیل می کند.»
هر که بی مشورت کند تدبیر *** غالبش بر غرض نیاید تیر
بیخ بی مشورت که بنشانی *** برنیارد به جز پشیمانی
«مثنویات، ص850»

سپاس گزاری

سعدی بر خصلت نیک سپاس گزاری و نعمت شناسی تأکید بسیار می ورزد و آن را موجب دوام دولت و جاودانگی نعمت می داند. جنید بغدادی می گوید: «شکر و سپاس، آن بود که خویشتن را از اهل آن نعمت نبینی». ابوعثمان نیز گفته است: «شکر عام بر طعام و لباس است و خواص بر آن چه بر دل ایشان درآید از معانی.»
وفاداری کن و نعمت شناسی *** که بدفرجامی آرد ناسپاسی
جزای مردمی جز مردمی نیست *** هرآن کاو حق نداند آدمی نیست
وگردانی که بدخویی کند یار *** تو خوی خوب خویش از دست مگذار
«مثنویات، ص854»
سعدی حکایت بسیار زیبایی از ناسپاسی سلطانی بیان می کند که از روی اسب بر زمین می افتد و سرش در دوش نمی گردد. بنابراین حکیمی مفاصلش را نرم می کند و رویش را باز می پیچاند. اما وقتی روز دیگر حکیم به خدمت شاه می رسد، آن شاه بدخوی، از وی روی بر می گرداند و چون حکیم از بخت بی سامان خود برمی آشوبد به غلام خود، گیاهی می دهد تا آن را در شبستان سلطان دود کند و بامدادان شهنشه که از خواب برمی خیزد «نه روی از چپ همی گشتش نه از راست» و این، تاوان ناسپاسی او بود.
چو به بودی طبیب از خود میازار *** که بیماری توان کردن دگربار
چو خرمن برگرفتی گاو مفروش *** که دون همت کند منت فراموش
«مثنویات، ص853»

غنیمت شمردن ایام عمر

سعدی با ما صمیمانه سخن می گوید از غنیمت دانستن جوانی، از روزهای زودگذر و بی بازگشت عمر، و از توبه و ندامت خویش:
دریغا که فصل جوانی برفت *** به لهو و لعب زندگانی برفت...
دریغا که مشغول باطل شدیم *** زحق دور ماندیم و غافل شدیم
«بوستان، باب9، ص380»
صحنه های عبرت انگیزی که در گلستان و بوستان می بینیم ما را به حسرت و تأسف دچار می کند. از بسیاری کرده ها پشیمان می شویم و در زیر لب می گوییم: «فغان از بدی ها که در نفس ماست.» دنیا را کاروانگهی می بینیم که «یاران برفتند و ما بر رهیم»، به یاد می آوریم که ما نیز عن قریب به شهری غریب سفر خواهیم کرد. ایام از دست رفته را فرایاد می آوریم. و دریغ می خوریم که بی ما بسی روزگار، گل خواهد رویید و نوبهار خواهد شکفت و دوستان با یکدیگر خواهند نشست اما از ما اثری نخواهد بود.
خبرداری ای استخوانی قفس *** که جان تو، مرغی است نامش نفس؟
چو مرغ از قفس رفت و بگسست قید *** دگر ره نگردد به سعی تو، صید
نگه دار فرصت که عالم دمی است *** دمی پیش دانا به از عالمی است
برفتند و هرکس درود آن چه کشت *** نماند به جز نام نیکو و زشت
«بوستان، باب9، ص385»
بنابراین سعدی با مطرح کردن مسایل اخلاقی به ما گوشزد می نماید که پیش از هر مسئله ای باید موارد اخلاقی مد نظر قرار گیرد و با این که چندین قرن از روزگار شیخ شیراز می گذرد اما همین نکات اخلاقی در زمان ما نیز وجود دارد و باید رعایت شود. پس در نتیجه در هر زمانی نیک بینی در جمع، عدم خودبینی در نفس، همیاری و یگانگی، تألیف قلوب، درون پراکندگان جمع داشتن، ایثار و گذشت و سجایای اخلاقی برای بهبود روابط اجتماعی ضروری است. در آثار سعدی کفه ی موضوع های مربوط به ملاطفت و مهربانی و نوع پروری، سنگین تر از موضوع های مربوط به خصومت و کینه توزی و روابط غیر انسانی است.
شرکت در غم و اندوه دیگران، اساسا از شرایط آدمیت است؛ به همان نسبت که فرد به جامعه و مصالح مردم و بهبود و تعالی انسان ها علاقه مند است، انسان است، انسان به مفهوم والای کلمه. و سعدی با خلق این آثار از محیط و عصر خود فراتر رفته و در حیات فکری و فرهنگی نسل های بعد از خود تأثیرات مهم بر جای گذاشته است.


منابع :

  1. محمد دبیرسیاقی- بوستان سعدی- انتشارات امیرکبیر- تهران- 1380

  2. محمد دبیرسیاقی- گلستان سعدی- انتشارات امیرکبیر- تهران- 1380

  3. محمد غفوری- اندیشه جامع سعدی- حافظ نو- تهران- 1365

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/115492