بهره برداری استعمار برای تبلیغ مسیحیت (اسلام شناسی)

جنبه های سلبی فعالیت های مستشرقان

درباره جنبه های سلبی شرق شناسی به معنی اخص آن یعنی اسلام شناسی، باید گفت:

1- عدم درک درست و درونی از اسلام
یکی از کاستی های این نوع نگاه ها این است که چون مستشرقین، درک درست و درونی از مفهوم اسلام، اندیشه های اسلامی، باورهای اصلی مسلمان ها، گرایش های فکری متفاوت مسلمان ها با هم دیگر و مرز دقیق آن ها با هم ندارند گاهی دچار اشتباهات فاحشی می شوند؛ به طور مثال می توان به بی توجهی آن ها به عصمت پیامبر (ص) اشاره کرد. آن ها در تحقیق و تبیین اسلام مباحثی را طرح می کنند که با مبانی اعتقادی اسلامی سازگار نیست. یا برخی تصمیم های پیامبر اکرم (ص) را به خلاف اعتقادات مسلمانان تحلیل می کنند و می گویند اگر ایشان این تصمیم را نمی گرفتند و مصمم به مورد دیگر می شدند بهتر بود، این اصلا با مبانی اعتقادی اسلامی سازگاری ندارد.
یا با توجه به اینکه رسالت الهی پیامبر (ص) را قبول ندارند در تبیین زندگی پیامبر (ص) و آموزه های نبوی به دنبال سرچشمه های زمینی می گردند و آن را در قالب محیط اطراف پیامبر (ص) و مکان هایی که ایشان مراوده داشته اند جستجو می کنند. لذا دیده می شود برای ملاقاتی که حضرت در خردسالی با «بحیرای نصرانی» داشته و آن چه که از ایشان به یک عالم مسیحی منتقل می شود، جایگاه بلندی را قائل می شوند و به همین ترتیب ملاقات هایی که پیامبر (ص) با یهود مدینه و اطراف آن داشتند به عنوان سرچشمه های وحی پیامبر (ص) تلقی می شود. این نگاه با نگاهی که یک مسلمان به آن باور دارد بسیار متفاوت است. البته منظور این نیست که کسی که مسلمان نیست، حق تحقیق کردن در مورد پیامبر (ص) را ندارد ولی در مقام داوری این سخن باید گفت آن ها را در این راه به خطا رفته اند منبع و منشأ این بحث، نبود درک درونی آن ها نسبت به اسلام است.

2- انگیزه های واهی
کاستی دومی که در مطالعات غربی می توان جستجو کرد، موضوع خالی نماندن برخی از این مطالعات از آن انگیزه هایی است که در مبحث قبل به آن اشاره شد، مواردی که در یک نگاه تنگ و کوتاه (به اصطلاح دقیق تر) با اندیشه های اسلامی و وجوه مختلف جامعه اسلامی و تمدن اسلامی وجود دارد.

3- نوعی نگاه پدیدار شناسانه
کاستی سومی که در مطالعات شرق شناسی قابل جستجو است، نوعی نگاه محدود به پدیده ها یا به اصطلاح نگاه پدیدار شناسانه ی آن هاست که از سطح عبور نمی کند و به لایه های زیرین راه نمی یابد. این آفت بزرگی است. به عنوان نمونه در تحلیل تمدن اسلامی به دلیل نگاه پدیدار شناسانه، مظاهر تمدن و دستاوردهای مادی تمدن اسلامی، یعنی ساختمان ها و بناها را تحلیل می کنند. شاید اگر در خصوص مظاهر اسلامی از شما سؤال شود، ذهنتان متوجه همین امور شود. این ها از دستاوردهای تمدن اسلامی است ولی اسلام را نمی توان به این امور، محدود کرد. این نگاهی سطحی است که ما را روی لایه ی سطحی و بیرونی نگاه می دارد.

4- تلاش برای القای غرب محوری در همه ی جنبه ها
کاستی دیگر نوعی تلاش هر چند ناخواسته برای القای غرب محوری در همه ی جنبه هاست هر چند برخی از مستشرقان را نمی توان به این امر متهم کرد که با یک برنامه ریزی قبلی این رویکرد را مبنای کار خود قرار داده اند ولی چون این مطالعات در دوران استعماری غرب رونق بیشتری گرفت و شاخ و برگ پیدا کرد و نگاه آن دوره، یک نگاه استعمارگرانه به کشور تحت استعمار بود، نوعی خود بزرگ بینی و غرب محوری در آن مطالعات دیده می شود که لازمه اش تحقیر و کوچک شمردن دیگران است.

5- عدم مدیریت
نکته ی دیگر این که تلاش برخی از مستشرقان در بعضی جاها مدیریت شده است ولی در برخی موارد خود مستشرقان نمی دانند در چه فضایی بحث کرده اند. در آن جا این تلاش برای یافتن و بررسی مسائل و جریانات درونی جامعه ی اسلامی، برجسته ساختن و بزرگ نمایی آن و حتی گاهی این تلاش برای بررسی عوامل دورنی جامعه ی اسلامی، دچار آسیب پذیری دیگری شده است.

جنبه های مثبت فعالیت های مستشرقان

به درستی باید گفت بحث و تتبع افرادی که حرکت و مشی آن ها بر خلاف تفکر و زندگی ماست، و نگاه آن ها به اسلام و جنبه های مختلف آن ذاتا ارزشمند است، صرف نظر از همه ی جنبه های سلبی، همین که مسلمانان بدانند دیگران درباره ی آن ها چگونه می اندیشند موضوعی در خور اهمیت و شایسته ی عنایت و توجه است. چندین جنبه مثبت دیگر هم وجود دارد. گاهی نگاه درونی آفت زاست و موجب نوعی کژتابی در فهم می شود. نگاه بیرونی به یک پدیده ابعادی را برای انسان روشن می سازد و کسی که تنها و تنها خود را در نگاه درونی محصور کرده، آن ها را نمی تواند پیدا کند، البته در آن جنبه های درونی و در واقع جنبه های سلبی که در ابتدا گفته شد به جهت نداشتن نگاه درونی و عدم درک صحیح از مبانی اعتقادی اسلام، نگاهشان کامل نخواهد بود. مسلمان ها فقط و فقط نگاه درونی به اسلام دارند در این جا هم نوع نگاه می تواند آفت هایی داشته باشد چون مانع از یک درک همه جانبه و کل گرا می شود.
یکی از جنبه های مثبت نگاه مستشرقان ترویج نگاه بیرونی به اسلام و دستاوردهای مختلف اسلامی است. ساختمانی را در ذهن مجسم سازید. افرادی که درون آن ساختمان زندگی می کنند، اطلاعات درست و دقیقی در مورد اجزای درونی ساختمان دارند. مانند اینکه اتاق ها و راه روها چگونه است؟ انتقال از یک اتاق به اتاق دیگر چگونه صورت می گیرد؟ و قسمت های مختلف ساختمان هر کدام کجا قرار گرفته اند؟ اما کسی که از بیرون نگاه می کند، نمای کلی ساختمان و جایگاه کلی ساختمان در بافت محلی را می تواند پیدا کند.
این قسم دوم از مواریث مستشرقان است که به مسلمانان آموزش می دهد نگاه بیرونی هم به دین خود داشته باشند. این امر امروزه موجی از اطلاعات را برای مسلمانان ایجاد کرده است و یکی دیگر از جنبه های مثبت روش کار آن ها است. برخی از شاخه های علمی و هم چنین برخی از فنون و روش هایی به واسطه ی شرقی ها ابداع شد، قابل انکار نیست و اکنون نیز در بین مسلمانان در یک گستره ی وسیعی رواج یافته است؛ مثلا تصحیح نسخ خطی که امروزه رونق یافته و به عنوان یک رشته ی عملی شناخته شده و پررونق و بسیار ارزشمند است تا پیش از مطالعات مستشرقان در حوزه ی علوم مسلمانان وجود نداشت. البته منظور این نیست که اصلا چنین کاری تا پیش از آن صورت نگرفته بود و شاید همان استنساخی که از نسخه های مختلف می کردند (و گاه مستنسخان، عالمانی بزرگ بودند و دقت می کردند که آن اصول را درست به کار ببرند) نوعی تصحیح متن به شمار می آمد، اما به صورت گسترده ی امروزی قطعا از مواریث مستشرقان است که شاخه های علمی جدیدی را ابداع نمودند.
از نظر فنون و روش ها هم مثلا استفاده از نمایه برای تألیف کتاب ها یا شیوه ارجاعات و مانند آن اموری هستند که از ابتکارات مستشرقان است. مثلا نخستین فهرست قرآن را «فلوگل آلمانی» عرضه کرد و بعدا افرادی در بین مسلمان ها این فهرست را تهیه کردند. در واقع این کارهایی که تقویت کننده ی فضای پژوهشی است و شاید در اصل کار پژوهشی به حساب نیاید (اما پژوهش را آسان می کند) همه از تبعات مثبت کار مستشرقان است.

رویکرد ویژه خاورشناسان به شرق و اسلام در دهه های اخیر

در دو سه دهه اخیر، میان گرایش های مثبت و منفی در شرق شناسی تفکیک به وجود آمده است، بر خلاف یکپارچگی مستشرقین در دهه های پیشین و حاکمیت روحیه جدایی و برتری جویی نسبت به مسلمین، در دو سه دهه اخیر در این یکپارچگی رخنه ایجاد شده و پیدایش نوعی دو دستگی در مطالعات شرق شناسانه به وضح به چشم می خورد. البته در مطالعات قبلی هم که روحیه ی حاکم، روحیه ی سلبی منفی بوده نمونه های قابل توجهی برای کسانی که روحیه ی هم دلانه داشتند دیده می شود. اکنون می توان از دو نوع شرق شناسی صحبت کرد: یک شرق شناسی عالمانه در غرب دیده می شود که شرق شناسی همدلانه نسبت به اسلام و مسلمان هاست. و یک نوع شرق شناسی سیاسی که میراث تاریخی خصومت نسبت به مسلمان ها را تماما در خود جمع کرده است و همان مسیر را ادامه می دهد.

دلایل شکل گیری شرق شناسی همدلانه علمی

شرق شناسی همدلانه علمی که اغلب هم در دانشگاه هاست حتی در برخی از نهاد های دینی و در برخی از کلیساها هم قابل جستجوست و به دلایلی چند شکل گرفته است:
عامل اول این که حمایت نهادهای سیاسی از مطالعات شرق شناسی به نحو سالبه جزئیه برداشته شده است و همه کانون های شرق شناسی تحت حمایت دولت ها نیستند. برخی از آن ها مورد حمایت هستند و برای انجام پژوهش ها سفارش قبول می کنند. همین که عامل سیاست برداشته شده موجب می شود تا انگیزه های علمی، جای انگیزه های سیاسی را بگیرد.
عامل دوم این که خصومت کلیسا نسبت به شرق و شرق اسلامی کمتر از قبل شده است. پس از به رسمیت شناخته شدن اسلام به عنوان یک دین در شورای دوم واتیکان در محدوده ی سال های 1962 تا 1965 که حادثه مهمی به حساب می آید، این نگاه خصمانه هم کنار رفت و باعث شد یک نگاه مثبت، جایگزین و تقویت شود.
عامل سوم و بسیار مهم حضور گسترده ی مسلمانان در کشورهای غربی و در کانون های مطالعات شرقی و مطالعات اسلامی است. بر خلاف دوره های قبلی که همه ی محققان نامسلمان بودند، اکنون پژوهشگران مسلمان در این مراکز تحقیقاتی حضور دارند و این خود به شدت در کاهش روحیه ی خصمانه مؤثر بوده است.
عامل چهارم فضایی است که اصطلاحا به آن فضای پست مدرن گفته می شود، در واقع خود پست مدرنیسم در این جا مورد بحث نیست. هر تفسیر که نسبت به پست مدرنیسم داشته باشیم و آن را در ادامه ی مدرنیته، واکنش به مدرنیته یا ادامه ی یک هرج و مرج و منطق بی ضابطه بدانیم هر چه باشد بالأخره فرصتی برای خروج از آن چارچوب های تنگی است که در دوره ی حاکمیت مدرنیسم ایجاد شده بود. این امر هم عامل دیگری است تا ناهنجاری های دوران مدرنیته شکسته و واقع گرایی و حقیقت گرایی تقویت شود.
پس تحت چند عاملی که گفته شد یک رویکرد نسبتا مثبت نسبت به اسلام به وجود آمد. این همه گرایش به اسلام که در غرب به صورتی محسوس قابل تعقیب است و نیروهایی که در غرب روز به روز بیشتر می شود در نتیجه ی تبلیغ درست از ناحیه ی مسلمانان نیست به خصوص که اکنون بسیاری از دعوت گران اسلامی در اروپا دعوت گرانی هستند که با یک روحیه سلفی تند وهابی، اسلام را تبلیغ می کنند. باید این نوع اسلام گرایی را متأثر از عواملی ازجمله استشراق همدل و گسسته ازنهادهای سیاسی دانست.

استشراق حکومتی و سیاسی
ولی از طرف دیگر گفته اند استشراق حکومتی و سیاسی که ترجمه ی درست آن استشراق رسانه ای است، نیز هم چنان باقی است. به این معنا که این سبک که خوراک دستگاه های تبلیغاتی را درست می کند بیش تر در رسانه ها منعکس است نه در کانون های علمی و این همان چیزی است که وقتی یک خبرنگار غربی به کشورهای شرقی برای مصاحبه می آید به دنبال آن دسته از نکاتی در فعالیت های شرق شناسانه اش می گردد که به کار بنگاه های سخن پراکنی بیاید. آنان به دنبال نکاتی ریز می گردند و همین نکات کانون پرسش آن ها می شود. معلوم است که خود خبرنگار نمی داند چه می پرسد، اما در یک نگاه کلی در واقع یک نوع گرد آوری اطلاعات و اسلام شناسی در یک پارادایم مخصوص است. خلاصه این که باید هر دو جریان در تحلیل ها مد نظر باشند.


منابع :

  1. ادوارد سعید- شرق‌شناسی- ترجمه دکتر عبدالرحیم گواهی- صفحه 15- 16

  2. محمدحسن علی‌الصغیر- خاورشناسان و پژوهش‌های قرآنی- ترجمه محمدصادق شریعت

  3. داود میرزایی‌مقدم و نفیسه‌السادات شمس- مقاله شرق‌شناسی؛ چیستی و چگونگی بهره‌برداری استعمار از آن برای تبلیغ مسیحیت- سایت پژوهه دین

  4. خالد زهری- مقاله ابزارهای تبشیر (تبلیغ مسیحیت) و خطرات آن- ماهنامه موعود- شماره 70

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/115503