معنای زندگی از دیدگاه آیین مسیحیت (هدف زندگی)

مسائل غایت شناختی اهداف زندگی انسان

پل ادواردز استدلال می کند که زندگی بشر می تواند کاملا مستقل از این امر که آیا خدا یا جهان پس از مرگ هست یا نه، دارای معنا باشد. ادواردز بر این گمان است که «وقتی می پرسیم آیا زندگی یک شخص ویژه معنایی داشته است یا دارد، معمولا با امور کیهانی سر و کاری نداریم، بلکه دغدغه این مسأله را داریم که آیا باید در زندگی او اهداف خاصی دیده شود یا نه؟» مدعای او این است که وقتی ما می گوییم یک زندگی معنادار است ظاهرا دو منظور داریم: «قائلیم به اینکه اولا زندگی مورد بحث هدف یا اهداف اصلی و کلی داشته که به کثیری از افعال آن جهت داده است و ثانیا این افعال و احتمالا افعال دیگری که مستقیما با هدف اصلی مرتبط نیستند، با رغبت خاصی انجام شده اند که قبل از دلبستگی شخص به هدفش وجود نداشت و یا اگر او فاقد چنین هدفی در زندگیش بود این رغبت وجود نمی داشت.»
بر همین قیاس ادواردز می گوید زمانی که ما یک زندگی را به مثابه زندگی ارزشمند توصیف می کنیم، ظاهرا بر دو نکته تأکید می ورزیم: «یکی آنکه شخص اهدافی دارد (غیر از صرف مردن و اینکه دردهایش تسکین یابد) که به نظر او کم اهمیت نمی باشند، و دوم آنکه، امکان واقعی هست که او به این اهداف دست یابد.» زندگی بشر فقط در صورتی معنا دارد که:
1) اهدافی داشته باشد که فردی که آن زندگی را سپری می کند آنها را مهم و قابل دسترس می داند.
2) همچنین مشتمل بر افعالی باشد که جهتشان معطوف به رسیدن به آن اهداف است، و با رغبت انجام می شوند. ظاهرا پیداست که حتی اگر نه خدایی وجود داشته باشد و نه جهان پس از مرگی، بسیاری از زندگی های انسانی این دو شرط لازم برای معناداری را احراز می کنند.
روشن است که زندگی یک انسان می تواند این دو شرط لازم برای معناداری را احراز کند و در عین حال انباشته از افعال شری باشد که به اهداف بد معطوفند. بسیاری از جنایتکاران با رضا و رغبت هیتلر اهداف آدمکشانه خود را مهم و قابل حصول می دانستند و با رغبت آنها را دنبال می کردند.

تکفیک میان معانی آفاقی و انفسی ارزشمند بودن

ادواردز مایل است که با تکفیک میان معانی آفاقی و انفسی ارزشمند بودن یک زندگی به این اشکال جواب دهد. او تصریح می کند که «در معنای انفسی، این سخن که زندگی یک شخص ارزشمند است فقط به این معناست که او به پاره ای از اهدافی که آنها را کم اهمیت نمی داند دلبسته است، و هم اینکه این اهداف برای او قابل حصول اند. به عکس، وقتی اعلام می کنیم که زندگی فردی به معنای آفاقی ارزشمند است، در واقع قائلیم به اینکه او به پاره ای از اهداف دلبستگی دارد که هم دست یافتنیند و هم دارای ارزش مثبت.»

تفکیک میان زندگی معنادار بشری و زندگی دارای معنای مثبت بشری
میان زندگی معنادار بشری و زندگی دارای معنای مثبت بشری تفکیکی ذی ربط برقرار است. از این رو، زندگی یک انسان فقط در صورتی معنای مثبت دارد که:
(1) اهدافی داشته باشد که فردی که آن زندگی را از سر می گذراند آنها را مهم و دست یافتنی تلقی کند.
(2) این اهداف ارزش مثبت داشته باشند.
(3) این زندگی متشکل از افعالی هم باشد که به دست یافتن به آن اهداف معطوف شده اند و نیز با رغبت انجام می گیرند. این مطلب فراتر از شک معقول است که بسیاری از زندگی های بشری، حتی اگر خدا و جهان پس از مرگی هم وجود نمی داشت، این سه شرط لازم برای داشتن معنای مثبت را احراز می کنند. البته ادواردز به این امر وقوف دارد که گاه پرسش های مربوط به معنای زندگی انسان در پی پاسخ هایی هستند که بیشتر مبتنی بر اهداف برای زندگی بشرند تا اهداف در زندگی بشر. او متذکر می شود که گاه وقتی شخصی سؤال می کند که آیا زندگی معنایی دارد یا نه، چیزی که او مایل است بداند این است که آیا شعوری مافوق شعور بشری وجود دارد که به منظور تحقق غایتی انسان ها را به همراه سایر موجودات در دنیا ساخته و پرداخته باشد. «آیا نقش آنها مانند نقش قطعه ای از یک ساز (یا نوازنده آن) در یک سمفونی است؟»
خداگرایان سنتی معتقدند که خداوند کل جهان ممکن را خلق کرده و وجود آن را برای مقاصد ویژه خود حفظ خواهد کرد، و بسیاری از آنان بر این باور هم هستند که خداوند انسان ها را برای مقاصد ویژه ای خلق کرده است. حال این مقاصد ویژه چه چیزهایی می توانند باشند؟ در کتاب شرعیات بالتیمور که به کلیسای کاتولیک رومی تعلق دارد یک پاسخ ساده و سنتی از سوی مسیحیان به این سؤال دیده می شود. پاسخ به سؤال 3-1 یک هدف اصلی برای زندگی بشر تعیین می کند: «چرا خداوند ما را به وجود آورد؟ خدا ما را به وجود آورد تا خیر بودن خود را به نمایش بگذارد و ما را در سعادت ابدیش در ملکوت شریک سازد.» و پاسخ سؤال 4-1 به ما می گوید که برای تحقق این هدف الهی چه باید کرد: «ما چه کاری باید بکنیم تا سعادت آسمانی را به دست آوریم؟ برای کسب سعادت آسمانی باید در این دنیا خدا را بشناسیم، به او عشق بورزیم و به او خدمت کنیم.»
به بیان دیگر، هدف اصلی که خدا برای انسانها در نظر دارد عبارت است از اینکه آنها شایسته بهره مندی از رؤیت سعیده در حیات اخروی شوند، و اهداف فرعی و درجه دوم او برای آدمیان این است که آنان در حیات این جهانی او را بشناسند، به او عشق بورزند، و به او خدمت کنند. بیشتر مسیحیان متفق القولند که کنه خدمت به خدا در این زندگی اطاعت از احکام مربوط به عشق است که، بر طبق انجیل متا، عیسی آنها را در پاسخ سؤال یکی از فقهاء بیان می کند. وی می گوید: «خداوند را که پرودگار تو است با تمام قلب و جان و عقل خود دوست بدار. این اولین و مهمترین فرمان خداوند است. دومین فرمان مهم همچون اولی است: همسایه ات را دوست بدار، چنان و چندان که خود را دوست می داری. تمام شریعت پیامبران به این دو فرمان متعلقند.» (متا، 40-37: 22)

اهداف خداوند برای زندگی بشر

پس به نظر مسیحیان، اهداف خداوند برای زندگی بشر شامل چیزهایی چون بهره مندی از رؤیت سعیده در جهان پس از مرگ و اطاعت از احکام مربوط به محنت در این زندگی است. از مسیحیان خواسته می شود تا اهداف خدا را برای زندگی بشر، اهداف اصلی زندگی خودشان بدانند و سعی کنند آنها را تحقق بخشند. چون خدا کاملا خوب است اهداف او برای زندگی انسان مطمئنا ارزش مثبت دارد. از این رو، مسیحیان که اهداف الهی را برای زندگی بشر به مثابه اهداف خودشان می پذیرند و با رغبت می کوشند تا به آنها دست یابند، سه شرط لازم برای داشتن یک زندگی دارای معنای مثبت را احراز می کنند. مطمئنا، بر خلاف عقیده مسیحیان، پاره ای از این اهداف، همچون بهره مندی از رؤیت سعیده، در صورتی که خدا و جهان پس از مرگی وجود نمی داشتند، دست یافتنی نمی بودند. با اینهمه، از آن جا که مسیحیان چنین اهدافی را قابل حصول می دانند، می توانند شرایط لازم برای یک زندگی انسانی واجد معنای مثبت را احراز کنند. آنان می توانند این کار را از این طریق انجام دهند که آن اهداف را از آن خود سازند.
پاسخ ساده کتاب شرعیات به پرسش مربوط به هدف خدا برای زندگی بشر ممکن است از جهتی گمراه کننده باشد. مسیحیان نباید گمان کنند اهدافی که خداوند در خلقت گیتی داشته است تنها مربوط به ساکنان بشری آن و نجات آنهاست. طرح و تدبیر و مشیت الهی همه خلقت را فرا می گیرد و بی شک شامل اهدافی برای بسیاری از بخش های غیربشری آن می شود. در داستان آفرینش که در کتاب مقدس آمده است خداوند به مخلوقات بشری خود «حاکمیت بر ماهیان دریا، پرندگان آسمان، بهائم، همه حیوانات وحشی روی زمین، و هر خزنده ای که روی زمین می خزد.» (تکوین 1: 26) را داد. اما گمان نمی رود این اعطای حاکمیت می بایست از سوی مسیحیان یا خداگرایان دیگر به منزله گواهی الهی برای بهره کشی بی حد و حصر از طبیعت تفسیر شود. بهتر است درباره آن آیه این طور اندیشده شود که خداوند انسان ها را برای اداره طبیعت به خلافت منصوب کرده است. با این حساب مسیحیان باید، به عنوان بخشی از خدمت خود به خداوند در این زندگی، آماده باشند تا اهدافی را که خداوند برای بخش های غیر انسانی طبیعت در نظر دارد به منزله اهداف خود بپذیرند و طبق آنها عمل کنند؛ البته تا جایی که قادر باشند به این اهداف دقیقا پی ببرند، یا حدسهای معقولی درباره آنها بزنند.

اتحاد چشم اندازهای غایت شناختی و ارزش شناختی

طبیعی است از خود بپرسیم که چگونه چشم اندازهای غایت شناختی و ارزش شناختی در باب معنای زندگی می توانند متحد شوند. نظری که شایان توجه می باشد این است که شرایط غایت شناختی و ارزش شناختی هر یک به تنهایی شرط لازم و هر دو با هم شرط کافی برای یک زندگی بشری واجد معنای مثبتند. معنای غایت شناختی و معنای ارزش شناختی به لحاظ مفهومی انواع مختلفی از معنا هستند، و به همین دلیل زندگی یک انسان می تواند بیش از یک نوع معنا داشته باشد. به نظر می رسد این هر دو شق امکان پذیر است؛ یکی آنکه زندگی آدمی قبل از مرگ دارای معنای مثبت ارزش شناختی و فاقد معنای مثبت غایت شناختی باشد، و دیگر اینکه زندگی آدمی قبل از مرگ فاقد معنای مثبت ارزش شناختی و واجد معنای مثبت غایت شناختی باشد.
بنابراین شهودهای ما درباره این امور ما را به این سمت می کشاند که در مقام رده بندی معنای زندگی بشر بیشتر به تجزیه قائل باشیم تا ترکیب و لذا طرح زیر را برای متحدسازی پیشنهاد می شود: (AM) زندگی یک انسان فقط و فقط در صورتی معنای مثبت ارزش شناختی دارد که (1) ارزش ذاتی مثبت داشته باشد (2) روی هم رفته برای شخصی که آن زندگی را از سر می گذراند خوب باشد. (TM) زندگی یک انسان فقط و فقط در صورتی معنای مثبت غایت شناختی دارد که (1) آن زندگی اهدافی داشته باشد که شخص زیست کننده آن را با اهمیت و دست یافتنی بداند. (2) این اهداف ارزش مثبت داشته باشند (3) همچنین آن زندگی متشکل از افعالی باشد که به سمت دست یافتن به آن اهداف معطوف شده و با رغبت هم انجام گیرند. (CM) زندگی یک انسان فقط و فقط در صورتی معنای مثبت تمام عیاری دارد که هم معنای ارزش شناختی مثبت داشته باشد و هم معنای غایت شناختی مثبت.
با این حساب، تا این جا استدلال ما این است که مسیحیان و دیگر موحدان می توانند با تجهیز آموزه های سنتی یا تجدید نظر شده خلقت و نجات ادعا کنند که زندگی بشر هم معنای مثبت ارزش شناختی و هم معنای مثبت غایت شناختی می تواند داشت. بنابراین، مشرب خداگرایی جهان بینی خوش بینانه ای را در اختیار ما می نهد که در آن زندگی بشر می تواند معنای مثبت تمام عیاری داشته باشد. اما گمان می رود خداگرایی مسیحی این هدیه را به شیوه ای خاص بسته بندی می کند؛ یعنی دست کم دو روایت متحدکننده در اختیار ما می نهد که حاکی از معنای زندگی هستند. آخرین وظیفه ما بیان مطلبی است درباره متحدسازی معانی زندگی بشر بر اساس روایت هایی از مسیحیت.
 


منابع :

  1. فیلیپ اِل. کوئین- مقاله مسیحیت و معنای زندگی- دانشگاه ادیان و مذاهب قم

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/115509