پیدایش و تعلیمات مکتب پلاجیوس در مسیحیت (اختلافات)

اختلاف آگوستین و پلاجیوس درباره فیض ازلی و گناه اصلی

آگوستین مدعی بود که پلاجیوس نجات را خارج از مسیح و کلیسای او قرار داده است. به نظر او مسیح صرفا یک نمونه بود نه یک منجی؛ به گونه ای که انسان به فیض مسیح وابسته نبود. این بدین معنا بود که انسان با اراده و قدرت خود می تواند مسیح را پیروی کند و این موضوعی بود که آگوستین به شدت انکار می کرد. او معتقد بود که انسان بدون فیض قبلی، که او «فیض ازلی» می نامید، هیچ کاری نمی تواند انجام دهد. این فیض انسانها را به بازگشت به سوی خدا و اعتقاد به مسیح قادر می سازد؛ بدون این فیض ابتدایی هیچ امیدی نیست. در اینجا بحث اطراف آموزه گناه اصلی متمرکز بود. با توسعه و نظام مند شدن عقاید پلاجیوس، روشن شد که گناه، در تبیین او درباره سقوط، عیب عمومی انگاشته نمی شد؛ بلکه کیفیتی در اعمال شخص به حساب می آمد.
آدم گناه را به جهان نیاورد؛ بلکه او نخستین گناهکار بود. او در واقع نه یک عیب شر، بلکه یک نمونه شر را منتقل کرد. در این تبیین از گناه اصلی (که در واقع انکار آن است) آموزه نیاز مشترک نوع انسان به باز خرید، و در نتیجه آموزه کفار کیهانی، نمی تواند وجود داشته باشد. پلاجیوس احتمالا با مخالفت پر شور خود با این اعتقاد که نوع بشر اگر در معرض تعمید مسیحی قرار گیرند، کاملا نجات می یابند (اعتقادی که در الهیات راست کیشی جا گرفته بود) به سوی موضع انکار مفهوم گناه اصلی کشیده شد. او با امید به تقدم بخشیدن به اخلاقیات به جای معقولات مسیحیت، مدعی شد که هیچ گناه عمومی و در نتیجه، هیچ نجات عمومی وجود ندارد. فیض در هر زمان و برای هر کس می تواند بیاید. در تعلیمات اگوستین قدیس درباره فیض، گناه اصلی که از آدم به ارث رسیده، گرایش به گناه است؛ انسان که این گناه را به ارث برده است، خود به خود قادر به بازگشت به سوی خدا نیست. اما اطاعت کامل مسیح نافرمانی آدم را خنثی کرد (نماینده ای از نژاد انسانی که به کمال رسید). موهبت مجانی فیض مسیح کسانی را که آن دریافت کنند قادر می سازد که از این عیب موروثی گریخته، در راه خدا تلاش کنند.
انسان از طریق کلیسا، که توزیع کننده فیض با ابزار شعائر است، می تواند نجات یابد. مسیح منجی جهان است، به این معنا که او برای اعطای فیض رهایی بخش به کسانی در این جهان آمده است که خدا آنها را برگزیده است. این برگزیدگان برای دریافت «فیض ازلی» انتخاب شده اند؛ به آنها فیض استقامت عطا شده است، به گونه ای که می توانند به اصلاح خود ادامه دهند و سرانجام به رستگاری برسند. آنهایی که برای دریافت فیض برگزیده نشده اند، هیچ کاری نمی توانند انجام دهند. به نظر می رسد که فرض این برهان، یک خدایی ستمگر است که به دلخواه، تعداد اندکی را برای پاداش انتخاب و بقیه را به مجازات محکوم کرده است. پلاجیوس علیه آموزه ای با چنین لوازمی شدیدا واکنش نشان می داد.
در فرآیند بحث، به این لوازم تعلیمات آگوستین قدیس بیان منطقی داده شد، و پیروان متأخر او آنها را نامعقول تر کردند. اما آگوستین قدیس همچنین تأکید می کرد که آنچه تو هستی، به جای آنچه که انجام می دهی، اساس است؛ هیچ کس نمی داند که او یا هر کس دیگر «برگزیده» است یا نه. از مواعظ آگوستین قدیس و از شرح او بر مزامیر همین واقعیت را می توان فهمید که تلاشی در راه خدا مستلزم پذیرش فیض اوست؛ همین استقامت در تلاش نشان می دهد که فیض عطا شده است؛ بنابراین در زندگی ( در مقابل نظریه)، آموزه ناخوشایند فیض ازلی که از روی طرح و نقشه است، اهمیت عملی کمی داشته است. این آموزه برای آگوستین قدیس از این نظر مهم بود که یک جهان «خدا محور» و نه «انسان محور» را توصیف می کرد و بر مسیح رهایی بخش، که کفاره بود، به جای مسیحی که تنها یک نمونه انسانی و یک معلم خردمند دیده می شد، تأکید می کرد. نزاع عمده آگوستین این بود که اگر سرشت آدمی بدون کمک می تواند به حیات ابدی نائل شود، پس به ایمان به مسیح نیازی نیست.

اختلاف آگوستین و پلاجیوس درباره مسأله تعمید اطفال

مسأله عیب میراثی (که مانع بین انسان و خدا بود) به بحث درباره تعمید اطفال کشیده شد. همه مسیحیان زمان پلاجیوس، از جمله خود او، ضرورت تعمید اطفال را قبول داشتند. اما پلاجیوس، از جمله خود او، ضرورت تعمید اطفال را قبول داشتند. اما پلاجیوسی ها معتقد بودند که کودکان تازه تولد یافته، آزاد از گناه اصلی متولد می شوند و تعمید آنان را شکلی تقدیس بالاتر (ورود به عزت و سربلندی و نه ابزاری برای نجات) به حساب می آوردند. پلاجیوسی ها، برای اینکه خود را بیشتر در خط راست کیشی قرار دهند، اضافه کردند که کودکان استعداد گناه دارد و از این لحاظ باید تعمید یابند. آگوستین قدیس و راست کیشها معتقد بودند فیضی که هنگام تعمید عطا می شود، برای پاک کردن لکه گناه اصلی و در نتیجه برای نیل به نجات، ضروری است. هر چند به نظر می رسد نتیجه منطقی این دیدگاه این است که کودکانی که بدون تعمید می میرند تحت لعنت هستند، اما آگوستین قدیس در نامه ای برای «جروم» نوشته است: «هنگامی که مسأله کودکان مطرح می شود، مرا به شدت با مشکل روبرو می کند. من تو را مطمئن می سازم و من متحیرم که چه پاسخ دهم.» (اعتقادنامه کاتولیک رومی هلندی) و چون الهیدانان بعدی هم ظاهرا در تحیر بوده اند، این مسأله کنار گذاشته شده است.

پیدایش مکتب فکری نیمه پلاجیوسی گری

پیروان آگوستین قدیس پس از مرگ وی، تعلیم او را درباره فیض ازلی، که به وسیله خدا مطابق طرح از قبل تعیین شده او عطا می شود، به صورت یک آموزه جبری آشکار ساختند. این مخالفتهایی را، مخصوصا در صومعه ها، بر این اساس برانگیخت که این (نظریه) ظاهرا کوشش شخصی برای مبارزه با نفس و (دستیابی به) فضیلت را بی اثر می کند. مخالفت با آگوستینی گری رشد کرد و این مکتب فکری به نیمه پلاجیوسی گری معروف گشت.

فیض و اراده آزاد انسان از دیدگاه یوحنای کاسیان قدیس
یوحنای کاسیان قدیس (اهل مارسل)، که موسس صومعه هایی در جنوب گل بود، یکی از شارحان اصلی تعلیمات نیمه پلاجیوسی بود او قبلا شماس یکی از آباء کلیسای یونانی، یوحنای کریسستوم قدیس بزرگ (پاتریاک قسطنطنیه) بود. یوحنای کاسیان این تعلیم را از او آموخته بود که فیض و اراده آزاد انسان با هم عمل می کنند. او در این مخالف پلاجیوس بود که سرشت آدمی بی عیب است. او معتقد بود که انسان اساسا گناه آلود است، اما با کمک پرتویی از خیر که در اوست می تواند به سوی فیض الهی مایل شود. نعمت فیض برای تغییر کیش ضروری است، اما مردم می توانند با اختیار خود به سوی خدا بازگرداند تا آن را دریافت کنند. خدا فیض را به تمام کسانی که در جستجوی آن باشند ارزانی می دارد؛ هر چند گاهی بدون جستجو هم عطا می کند.

محکومیت پلاجیوسی گری و نیمه پلاجیوسی گری
راست کیشها به این عقاید بر این اساس حمله می کردند که اینها نیز به انسان، و نه خدا، برای نجات او اعتبار می دهند. بحث ها ادامه داشت و سرانجام کلیسا در شورایی که در سال 529 در «ارنج» تشکیل شد، یک رأی قطعی درباره پلاجیوسی گری و نیمه پلاجیوسی گری صادر کرد و هر دو را محکوم کرد.

مسأله اراده انسان و فیض الهی در آموزه رسمی مسیحیت راست کیش
در این زمان آموزه رسمی مسیحیت راست کیش بیان می کرد که انسان سرشتی چنان فاسد را به ارث برده است که هیچ قدرتی برای بازگشت به سوی خدا ندارد، مگر اینکه نخست فیض الهی شامل حالش شود، فیض، میل به تعمید را الهام می کند؛ فیض ارواح را بر نمی گزیند، چون همه تعمید یافتگان قادر به نجاتند. بنابراین هر چند فیض میل به تعمید را الهام می کند، مسأله گزینش از قبل مقدر شده، وجود ندارد. تمام ارواح تعمید یافته، اگر ایمان مندانه تلاش کنند، قادر به نیل به سعادت می باشند. کسانی که بر این اصرار داشتند که اراده خود انسان می تواند نعمت فیض الهی را، که به تنهایی می تواند تغییر کیش را به وجود آورد، جلو بیندازد، محکوم گردیدند و همچنین از طرف دیگر، کسانی که تعلیم می دادند که شخص می تواند از قبل برای خطاکاری و جدایی از خدا تعیین شده باشد، محکوم گردیدند.
رأی راست کیشی، مانند موارد بسیاری دیگر، با بیان معتدلی که افراط و تفریط در آن نبود، تنسیق شد. ولی باز هم مسأله اساسی بی جواب ماند و تناقض بین علم پیشین و طرح از قبل مقدر شده الهی، و اراده آزاد و اختیار انتخاب انسان، تبیین نشد. ممکن بود، اگر نوشته های دیگر آگوستین به حساب می آمد، چنین تنسیقی دو جنبه ای از مسأله وجود نداشته باشد.

اختلاف آگوستین و پلاجیوس درباره «اراده» در ارتباط با انسان

کلمه «اراده» در ارتباط با انسان می تواند به روشهای گوناگونی فهم شود. پلاجیوس این گونه فرض می کرد که انسانها در هر لحظه قادر به انتخاب بین خوب و بدند و مهم نیست که قبلا چه رخ داده است. به نظر پلاجیوس «اراده» به معنی قدرت انتخاب مستقل و غیر مقید بود. آگوستین اراده ما را وابسته به اتفاقات سابق می دانست. او در کتابش De civitate Dei می نویسد: «اما از این نتیجه نمی شود که چیزی برای اراده آزاد ما باقی نمی ماند؛ چون خدا به صورت یقینی علل را می داند و آنها را مرتب می کند، (چون، همین اراده های ما در آن سلسله که خدا آنها را آنچنان یقینی می داند و در علم پیشین او هستند، قرار دارند)، زیرا اراده انسان سبب (بی واسطه) همه افعال انسانیند.»
به نظر آگوستین قدیس اراده ما در هر آن، بی طرف و غیر وابسته نیست؛ بلکه، در نتیجه آنچه قبلا رخ داده، بهتر یا بدتر می باشد. اما اراده با آنچه سبب چگونگی آن شده است، سطحی متفاوت دارد. «بدون استعال درجات و سطوح، اموری که مخالف هم نیستند، مخالف هم انگاشته می شوند» (موریس نیکل در کتاب مرقس) این برای عقل غیر ممکن است که درک خود از رشد حیات در جهان را با زندگی بالفعل یک شخص خاص ارتباط دهد. انسان نمی تواند بگوید، «اگر یک طرح از قبل معلوم در جهان وجود دارد، پس تمام افعال من از قبل تعیین شده اند.» درجات و سطوح بسیار متفاوتند و بنابراین، یک چنین نتیجه گیری بی معناست. اذهان انسانی نمی توانند در آن واحد مفاهیمی را که دارای سطوح مختلفی هستند در بربگیرند. «تصور یک صندلی در جهان نجومی غیر ممکن است.» (پی. دی. اوسپنسکی در کتاب طرحی جدید برای جهان) یک صندلی در جهانی با اندازه ای متفاوت، کارکردی دارد. همین امر هنگامی که درباره یک شخص انسان در ارتباط با نظمی کیهانی اندیشه کنیم، به کار می رود. خلط سطوح و درجات، تناقض در فکر را به وجود می آورد. به همین طریق، مطالعات آگوستین قدیس درباره زمان، بر نیاز به اندیشیدن مطابق سطوح تأکید دارد و با تناقض بین علم پیشین الهی و فرمان الهی به انسان مبنی بر انتخاب و سپس عمل درست ارتباط دارد. آگوستین قدیس در کتاب اعترافات سوال می کند که مقصود ما از «زمان» چیست. او نتیجه می گیرد که «زمان» ما حرکت ما از گذشته، در حال، به سوی آینده، مفهومی ساخته انسان است؛ «زمان» ما وقتی وجود دارد که ما موجود باشیم. اما او می گوید «در ابدیت هیچ چیز گذشته نیست، بلکه همه چیز حاضر است.» اگر عقول ما قادر به درک تفاوت بین این سطوح باشد، تناقض ظاهر ناپدید می شود. توصیف آگوستین قدیس از آزادی حقیقی، که با «آزادی غیر مقید» پلاجیوس متفاوت است، بعد دیگری را نیز به وجود آورد. او معتقد بود که آزادی حقیقی (اراده ما که از شرارتهایمان پاک شده باشد) آزادی برای گناه کردن نیست، بلکه آزادی از چیزی است که ما را فاسد می سازد. این آزادی حقیقی به معنی شرکت در آزادی خداست. آگوستین قدیس در سطحی متفاوت با پلاجیوس سخن می گوید و اساس موضع او علیه پلاجیوس می تواند در نقلی از کتاب درباره معنا و لفظ خلاصه شود: «چرا باید انسانهای بدبخت جرأت کنند که به اراده آزاد خود ببالند، پیش از آنکه آزاد گردیده باشند؟»

بحث اراده آزاد در تاریخ بعدی مسیحیت

بحث درباره اینکه اراده آزاد چیست و چه مقدار ما قدرت انتخاب آزاد داریم، سراسر تاریخ بعدی مسیحیت ادامه یافت. اینکه تا چه حد انسان در انتخاب آزاد است و تا چه حد آنها از قبل مقدر شده اند، سوالاتی محوری برای مکتب کالوین در زمان اصلاحات بود و این که آیا ایمان واقعی به تنهایی می تواند باعث نجات شود و چه مقدار اعمال صالح برای نجات ضروریند، سوالاتی بود که در قلب کتب لوتر قرار داشت. این جالب است که بدانیم اگر آگوستین قدیس در قرن شانزدهم می زیست، کدام طرف را می گرفت. اگر از بیشتر مسیحیان امروزی درباره عقایدشان سوال شود، این را مهم خواهند دانست که بگویند ما قدرت بازگشت به سوی خدا و قصد عمل درست را داریم؛ و آنها احتمالا (همان طور که یوحنای کاسیان قدیس تعلیم می داد) خواهند گفت که اساس مسیحیت مشارکت اراده انسانی و فیض الهی است. در واقع، هر قدر که آگوستین قدیس در راه حفظ سنت راست کیشی کلیسای بزرگ تلاش کرده باشد، اکثر مسیحیان امروزی بیشتر نیمه پلاجیوسیند تا آگوستینی.

اهمیت نتیجه مناقشه پلاجیوسی
اما اهمیت نتیجه مناقشه پلاجیوسی از این جهت نبود که بین آموزه اراده آزاد و فیض از قبل مقدر شده داوری شد؛ بلکه به این خاطر بود که این مناقشه به استقرار آموزه مسیحی کمک کرد. تثلیث قبلا به صورت الهیاتی تعریف شده بود. عیسی مسیح از خیلی قبل به عنوان پسر خدا پرستیده می شد؛ و تصدیق می شد که پسر خدا یکسان با خداست. اکنون این به صورت واضحی بیان شد که به خاطر گناه اصلی، عمق وضعیت سقوط کرده انسان چنان است که نجات به وسیله خود خدا را ضروری می کند. انسان خودکفا نیست و عقل و قدرت اراده اش به تنهایی نمی تواند او را نجات دهد لب گفتار مسیحیت در شکل ظاهری این چنین استقرار یافت: شخص دوم تثلیث اقدس مانند یک انسان جسم گرفت تا کفاره شود و فیض الهی را، که استحقاقش را نداشتیم، بدون آن هیچ نمی توانستیم انجام دهیم، بیاورد. در پایان قرن پنجم اصول اساسی جریان اصلی مسیحیت شکل گرفته بود و آموزه هایش به همین شکل امروزی بیان شده بود. اما مناقشه پلاجیوسی از بین نرفت. به حق درباره اختیار انتخاب و عدم آن بیش از همیشه ادامه داشت.


منابع :

  1. جوان .ا. گریدی- مسیحیت و بدعت ها- ترجمه عبدالرحیم سلیمانی اردستانی- موسسه فرهنگی طه

  2. جان بی ناس- تاریخ جامع ادیان- ترجمه علی اصغر حکمت- انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی- چاپ پنجم- 1372

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/115519