دنیا و آنچه در آن است فانی و نابود می شود، ولی امور اخروی دایمی و همیشگی است: «کل من علیها فان* و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الإکرام؛ هر چه بر زمین است فانی شونده است و وجه خدای سبحان که با شکوه و ارجمند است باقی خواهد ماند.» (الرحمن/ 26- 27) علی (ع) فرمود: «قد ظعنوا عنها بأعمالهم إلی الحیاة الدائمة و الدار الباقیة؛ معناى آیه این است که: هر جنبنده داراى شعورى که بر روى زمین است به زودى فانى خواهد شد، و این آیه مساله زوال و فناى جن و انس را مسجل مى کند.» اگر فرمود: "کل من علیها؛ هر کس بر روى زمین است" و نفرمود "کل ما علیها؛ هر چیز که بر روى زمین است" و خلاصه اگر مساله ی فنا و زوال را به صاحبان شعور اختصاص داد، نه از این جهت بوده که موجودات بى شعور فانى نمى شوند، بلکه از این بابت بوده که زمینه ی کلام زمینه ی شمردن نعمت هایى است که به صاحبان شعور ارزانى داشته، نعمتهاى دنیایى و آخرتى، و معلوم است که در چنین زمینه اى مناسب همان است که درباره فناى این طبقه سخن بگوید.
در ضمن با توجه به اینکه کلمه ی "فان؛ فانى" ظهور در آینده دارد، و سیاق آیه نیز ظهور در این دارد که از آینده اى خبر مى دهد، از جمله ی "کل من علیها فان" این نکته هم به طور اشاره استفاده مى شود که مدت و أجل نشاه دنیا با فناى جن و انس به سر مى آید و عمرش پایان مى پذیرد، و نشاه آخرت طلوع مى کند، و هر دو مطلب یعنى فناى جانداران صاحب شعور زمین، و طلوع نشاه آخرت که نشاه جزا است، از نعمتها و آلاى خداى تعالى است، چون زندگى دنیا حیاتى است مقدمى براى غرض آخرت و معلوم است که انتقال از مقدمه به غرض و نتیجه، نعمت است. اما چگونه "مساله فنا" مى تواند در زمره نعمتهاى الهى قرار گیرد؟ ممکن است از این نظر باشد که این فنا به معنى فناى مطلق نیست، بلکه دریچه اى است به عالم بقا و دالان و گذرگاهى است که شرط وصول به سراى جاویدان عبور از آن است.
دنیا با تمام نعمتهایش زندانى است براى مؤمن، و خروج از این دنیا آزاد شدن از این زندان تنگ و تاریک است. و یا از این نظر که ذکر نعمتهاى فراوان گذشته ممکن است مایه غفلت و غرق شدن گروهى در زندگى دنیا و انواع خوردنیها و نوشیدنیها و لؤلؤ و مرجان و مرکبهاى راهوارش گردد، لذا یادآورى مى کند که این دنیا جاى بقا نیست، مبادا دلبستگى به اینها پیدا کنید، و از آنها در مسیر پروردگار بهره نگیرید که این تذکر خود نعمتى است بزرگ. درست است که مساله ی "فنا" منحصر به انس و جن نیست، و نه حتى منحصر به موجودات زمینى، بلکه طبق تصریح قرآن تمام اهل آسمانها و همه موجودات فانى مى شوند، «کل شی ء هالک إلا وجهه؛ جز ذات او همه چیز فانى است.» (قصص/ 88) ولى از آنجا که سخن از ساکنان زمین در میان بوده در این آیه تنها آنها را مطرح کرده است.
موجودات جهان از نظر اینکه بر اساس تبدل و تحول نهاده شده و استوار است و به سوى نظام ابدیت سوق داده مى شوند وجود ابتدائى آنها فانى و پایان پذیر است زیرا قوام وجود که هر لحظه به هر یک از موجودات و به هر یک از افراد بشر افاضه می شود بر اساس حرکت به سوى کمال است و به طور تجدد امثال و هر لحظه تغییر و زوال پذیر خواهد بود فیض وجود و هستى که پروردگار به افراد بشر موهبت فرماید به طور عاریتى و فناپذیر است و نظر به این که سیر و حرکت جهان به سوى کمال است و فنای هر یک از افراد نیز عبارت از آن است که مسیر وجودى او به پایان برسد و در آستانه مرگ در آید و به عالم دیگر انتقال مى یابد و فنا پس از سیر کمالى زندگى حقیقى و ابدى و رجوع به سوى کبریائى خواهد بود زیرا زندگى بشر در دنیا بر اساس آزمایش و به طور مقدمى است و انتقال از عالم دنیا به عالم برزخ و قیامت انتقال به مقصد و محل اصلى و رسیدن به کمال است.
به عبارت دیگر فنای وجود زمانى که به انتهای مدت وجود آن ناگزیر به صورت کاملتر خواهد درآمد عبارت از انتقال از عالم دنیا به عالم برزخ و قیامت عالم شهود و ظهور کمون خواهد بود لامحاله به وجود کامل و کاملتر بوده و رجوع الى الله معرفى مى شود و هرگز موجودى که بهره اى از هستى دارد محکوم به فنای مطلق و نابودى ذاتى نخواهد بود. بلکه فنای موجودات زمانى که محصول آنها بشر است فنای آن توجه به کمال است که در اثر سعى و کوشش براى خود پیش بینى نموده است.
در جاى دیگر مى فرماید: «و نفخ فی الصور فصعق من فی السماوات و من فی الأرض إلا من شاء الله؛ و در صور دمیده شود، پس هر که در آسمان ها و هر که در زمین است بى جان افتد، مگر کسى که خدا بخواهد.» (زمر/ 68) و غیر اینها از آیات "کل من علیها" از جن و انس بلکه جمیع حیوانات برى و بحرى بلکه جمیع ما فى الارض که اطلاق شى ء بر او مى شود به قرینه کل شى ء در سوره قصص بلکه ملائکه آسمانها به قرینه "فصعق من فی السماوات و من فی الأرض".
فان فنای نیستى است، و فنای کل شی ء بحسبه فناء زمین «یوم تبدل الأرض غیر الأرض و السماوات؛ روزى که زمین به زمین دیگر و آسمان ها [به آسمان هاى دیگر] مبدل شود.» (ابراهیم/ 49) فناء آسمانها «یوم نطوی السماء کطی السجل للکتب؛ روزى که آسمان را چون طومار نوشته ها درهم مى پیچیم.» (انبیاء/ 104)
الفاظ ظاهر مادى و تجسمى خود را در هنگام سخن گفتن از پروردگار قدوس ما سبحانه و تعالى از دست مى دهند، پس دست خدا چیزى جز قدرت او نیست، و عین او چیزى جز علم و گواه بودن بر هر چیز نیست، و نیز وجه و روى او، آن چیزى است که به آن در برابر آفریدگان خود تجلى مى کند، تا هر کس بخواهد از این راه او را بشناسد، و نور او را به میانجیگرى کسى او را دوست دارد ببیند، مگر ما افراد بشر همانندان خویش را به میانجیگرى چهره هاى ظاهرى ایشان نمى شناسیم، و خداوند متعال از داشتن مثل برتر است، و وجه آشکار براى پروردگار ما همان دین او است که سنتها و شرایع و حقایقى را که دلالت بر او دارند شامل مى شود، و امام امیرالمؤمنین (ع) گفته است: «کل شی ء هالک إلا وجهه که مراد از آن این است که هر چیز جز دین او از میان مى رود، چه محال است که خدا همه چیز را هلاک کند و وجه را باقى گذارد، او از این کار برتر و بزرگتر است، بلکه هر کس و هر چه را هلاک مى کند که از او نباشد، مگر ندیده اى که خداوند متعال گفته است: کل من علیها فان و یبقى وجه ربک و بدین گونه وجه خود را از خلق جدا کرده است.»
دین در کسانى تجلى پیدا مى کند که به آن تحقق مى بخشند، همچون پیامبران و امامان هدایت کننده به خدا، و امام رضا (ع) در پاسخ پرسش اباصلت از او درباره «وجه الله» که گفت: «اى پسر رسول خدا! معنى این خبر روایت شده که پاداش لا اله إلا الله گفتن نظر کردن به وجه خداى تعالى است چیست؟» گفت: «اى اباصلت! هر کس خدا را با وجه و چهره اى همچون دیگر وجوه و چهره ها تشبیه کند، کفر ورزیده است، ولى وجه خدا پیامبران و حجتهاى او صلوات الله علیهمند، که به توسط ایشان به خداى عز و جل رو و توجه مى شود، و نیز به دین و معرفت او.»
امام صادق (ع) گفت: «ما وجه خداییم.» بنابراین وجه الله حق تحقق یافته در سنتها و شریعتها و دین او و اولیاى او است، و همه چیز جز آن فانى است، پس بر ما است که به آن متمسک شویم و متغیرها در ما تأثیر نداشته باشد، پس اگر کسى از ما به اعمال نیک و صالح مى پردازد، این را براى خدا و لوجه الله انجام دهد، تا به پاداش آن در روز جزا برسد، و اگر عمل صالح نه براى وجه الله بلکه براى ریا صورت بگیرد، آیا مى تواند سودى داشته باشد؟
تذکر: قرآن کریم همه چیز را فانی می داند و هرگز در هیچ آیه قرآنی سخن از استثنای هویت مطلق و ذات اقدس خداوند نیست و آنچه استثنا شده است وجه خداست که همان ظهور فیض و... است.
آنچه در آخرت به آدمى مى رسد و با آن زندگى مى کند، نظیر همان اعمالى است که در زندگى دنیا مى کند، دنیایى که در آخرت متاعى است؛ دنیا جاى عمل است و آخرت محل جزا. کسى که در دنیا عمل زشت انجام دهد، عملى که داراى صفتى زشت باشد، در آخرت جزا داده نمى شود، مگر مثل آن عمل، یعنى جزایى که او را بدحال و گرفتار کند. و کسى که عمل صالحى انجام دهد، چه مرد باشد و چه زن، بدون هیچ فرقى بین آن دو، البته به شرطى که ایمان هم داشته باشد، چنین کسانى در آخرت داخل بهشت گشته و در آن رزقى بى حساب خواهند داشت: «و إن الاخرة هی دار القرار؛ و در حقیقت آن آخرت است که سرای پایدار است.» (غافر/ 39)
گیرم که با هزار مکر و فسون ما پیروز شویم و حق را پشت سر اندازیم، دست به انواع ظلم و ستم دراز کنیم، و دامان ما به خونهاى بیگناهان آغشته شود، مگر عمر ما در این جهان چه اندازه خواهد بود؟ این چند روز عمر به سرعت مى گذرد، و چنگال مرگ گریبان همه را مى گیرد، و از فراز قصرهاى با شکوه به زیر خاک مى کشاند، قرارگاه زندگى ما جاى دیگرى است.
این حقیقت و سیرت زندگى بشر در دنیا است که حرکات ارادى و سیر و سلوک اختیارى بشر کسب ذات و ذاتیات خود می باشد. نظام جهان بر حرکت و تحویل استوار است عمل صالح و یا طالح بشر که از دو نیروى روانى و جوارحى به ظهور می رسد مانند هسته اى می ماند که در زمین آماده افشانده شود پس از تحولات بى شمارى از تأثیر عوامل طبیعت و گذشت ماهها به ثمر مى نشیند و محصول آن به دست می آید. به همین قیاس عمل اختیارى بشرى از همان لحظه رو به رشد و حرکت خواهد گذارد و پس از تحولات بى شمار هنگام قیامت که نظام آن کاملتر و بهترین نظام است رشد حقیقى آن آشکار مى شود و از هنگام صدور عمل اختیارى در نظام وجود و دفتر تکوین ثبت و ضبط شده در روان خود نیز عمل را یافته و انباشته و قابل انکار و یا انقلاب نخواهد بود و حقیقت و سیرت آن در نظام کاملترى به صورت ابدیت ظهور خواهد نمود.
نظام جهان بر حدوث و حرکت است که هر موجودى باید متحرک باشد و لازم حرکت رسیدن به غرض و کمال ذاتى است و بشر که غرض از خلقت جهان است زندگى او بر اساس حرکات اختیارى او است که حقیقت خود را بیابد و لازم حرکت ارادى رسیدن به غرض که کاملتر از حرکت است زیرا حرکت به منظور رسیدن به کمال است از نظر اینکه غایت هر حرکتى فاعل آن است و فاعل هر حرکت غایت و غرض آن است و غرض از خلقت جهان و حرکت آن حرکت و سیر وجودى بشر است به سوى کمال و حرکت بشر نیز بر اساس افعال اختیارى او استوار است که حرکت طولى و ذاتى و به منظور دست آوردن و رسیدن به حقیقت انسان است که نهفته خود را به ظهور آورد. از این بیان استفاده شد که جهان به منظور امتحان و مقدمه براى آزمایش است است و به طور بداهت متبدل و فانى است و ظرفیت کیفر و اجر و ثواب را ندارد ناگزیر در پایان این جهان عالم دیگرى به دنبال خواهد داشت و نیز بشر به طور بداهت عالم طبع را مشاهده نموده و فهمیده که آفریدگار آن را از کتم عدم آفریده و عالم قیامت نیز به همین قیاس خواهد بود. از نظر اینکه چگونگى زندگى بشر در عالم قیامت بر اساس اقتضاء ذاتى است که در اثر حرکات ارادى و افعال اختیارى که سیر وجودى و کسب جوهر وجودى است به دست آمده و نظر به این که صورت ذاتى سعادت اهل ایمان و تقوى غیر قابل تغییر است بر این اساس نیز زندگى بشر در عالم قیامت ابدى خواهد بود.
این آیه که ما در مورد آن بحث می کنیم سخنان مفید و اندرز دهنده مؤمن آل فرعون است که می گوید: «اى قوم من! اولا معلوم نیست که ما بر موسى پیروز شویم، و بر فرض پیروز شدن زندگى این دنیا چندان دوام و قرارى ندارد. بلکه هر چیز این دنیا محدود و موقت است، اکنون که این چنین می باشد پس بر ما لازم است خواهان زندگى دائمى عالم آخرت باشیم که براى همیشه برقرار خواهد بود.»
امیر مؤمنان (ع) درباره "دارالقرار" بودن قیامت می فرماید: «أیها الناس إنما الدنیا دار مجاز و الآخرة دار قرار، فخذوا من ممرکم لمقرکم؛ ای مردم! دنیا سرای گذر است، و آخرت خانه قرار و همیشگی! پس از گذرگاه خویش برای سرمنزل قرار خود توشه تهیه کنید.»
در نهج البلاغه می خوانیم على بن أبی طالب (ع) می فرماید: «کسی که براى عالم آخرت، آفریده شده مال دنیا را براى چه می خواهد؟ مال را براى چه می خواهد در صورتى که به زودى از او گرفته خواهد شد؟ و حساب و کتاب آن به عهده وى خواهد بود.» و نیز آن بزرگوار می فرماید: «مرارة الدنیا حلاوة الآخرة. و حلاوة الدنیا مرارة الآخرة؛ رنج و تلخى هاى دنیا موجب حلاوت و شیرینى هاى آخرت می شود و شیرینى ها و خوشى ها (نامشروع) دنیا باعث رنج و عذاب آخرت خواهد شد.»
مساله تنها فانى بودن این دنیا و باقى بودن سراى آخرت نیست، مساله مهم مساله حساب و جزاست: هر کس عمل بدى انجام دهد فقط به اندازه آن به او کیفر داده مى شود، اما کسى که عمل صالحى انجام دهد خواه مرد باشد یا زن در حالى که مؤمن باشد وارد بهشت مى شود و روزى بی حسابى به او داده خواهد شد. باز هم مؤمن آل فرعون می گوید: «اى قوم من! اضافه بر اینکه زندگى این دنیا فانى و زندگى عالم آخرت براى همیشه خواهد بود چه انسان به فکر دنیا و چه به فکر آخرت و چه به فکر هر دو باشد در هر صورت هر کسی که گناهکار باشد کیفر و جزایش فقط به مقیاس و میزان گناهش خواهد بود.» «من عمل سیئة فلا یجزى إلا مثلها و من عمل صالحا من ذکر أو أنثى و هو مؤمن فأولئک یدخلون الجنة یرزقون فیها بغیر حساب؛ هر كه بدى كند جز به مانند آن كيفر نمى يابد و هر كه كار شايسته كند چه مرد باشد يا زن در حالى كه ايمان داشته باشد در نتيجه آنان داخل بهشت مى شوند و در آنجا بى حساب روزى مى يابند.»
اعم از اینکه یک چنین کسى مؤمن باشد، یا کافر، زن باشد، یا مرد. و نیز هر کسى که عمل نیک انجام دهد چه مرد باشد، چه زن در صورتى به پاداش نیک دست خواهد یافت که مؤمن باشد. اما اگر مؤمن نباشد هرگز به پاداشى که در ذیل آیه آمده است دست نخواهد یافت. و اگر مؤمن باشند پاداش نیک آنان این است که وارد بهشت خواهند شد. و رزق و روزى که به ایشان عطا می شود خارج از اندازه و حساب خواهد بود. جمله حالیه (و هو مؤمن) اشاره به این دارد که عمل صالح وقتى با ایمان مقرون باشد آن وقت آدمى را لائق بهشت که دار کرامت الهى است می گرداند لکن عمل هر قدر به نظر بدوى خوب جلوه کند اگر مقرون به ایمان نباشد چنین عملى که خالى باشد از نیت صحیح و قصد رضاى الهى که از ایمان ناشى می گردد مثمر ثمر نخواهد گردید اگر فائده اى بر آن مترتب گردد یعنى اگر عمل واقعا خوب باشد نتیجه و فائده آن در همین دنیا عائد عاملش خواهد گردید قوله تعالى «من کان یرید حرث الآخرة نزد له فی حرثه و من کان یرید حرث الدنیا نؤته منها و ما له فی الآخرة من نصیب؛ کسى که مقصودش از عمل نیکو نفع و زراعت آخرت باشد ما نفع و ثمره زراعت او را زیاد می کنیم و کسى که مقصودش از عمل نفع و زراعت دنیا باشد از دنیا به وى عطا می کنیم و دیگر در آخرت نصیبى براى او نخواهد بود.» (شوری/ 19)
خلاصه باز حزبیل در مقام نصیحت به آنها گفت «وقتى شما دانستید که قرارگاه شما آخرت است بایستى فکرى براى آخرت خود بکنید و بدانید از مردان و زنان شما هر کس در این عالم عمل بدى کند به قدر عمل بدش مجازات می گردد و کسى که عمل خوبى که توأم با ایمان باشد انجام بدهد خداوند بدون حساب تفضلا نعمت به او عطا می نماید اشاره به اینکه در عذاب و مجازات مساوات در کار است لکن در ثواب و پاداش نیک اندازه و مساواتى در آن مراعات نخواهد گردید زیرا که رحمت و فضل الهى نسبت به مؤمن صالح حد و اندازه اى نخواهد داشت.»
نکته ای که در آخر بحث به آن اشاره می کنیم این است که منطقه ی طبیعت نه آرام می شود و نه هدف بی قراران و متحرکان است، دارالقرار که همان دارالطمأنینة است حتما فرا طبیعت است؛ زیرا نشأه ی حرکت هرگز محل قرار نخواهد بود.