اوصاف قیامت؛ قطع پیوندها

روز قیامت، روز قطع ارتباط هاست :«یوم لایغنی مولی عن مولی شیئا و لا هم ینصرون؛ روزی که هیچ کس کمترین کمکی به دوستش نمی کند و از هیچ طرف یاری و حمایت نمی شود» ،(دخان/ 41) «و تقطعت بهم الأسباب؛ در این روز همه ی اسباب و وسیله ها قطع است» » .(بقره/ 166)قطع «عبارتست از مطلق پیدا شدن فصل و جدایى از جهت ارتباط و اتصال در میان اجزاء، خواه در مورد مادى باشد یا معنوى، و خواه جدایى خارجى حاصل شود یا نه. و «تقطع» دلالت مى کند به أخذ و مطاوعت باب تفعیل، یعنى حصول و پیدا شدن جدایى و قطع شدن رابطه اسباب. پس در این مورد بیزارى و فاصله گرفتن پیشوایان که بزرگترین وسیله و تکیه گاه آنان بود، پدید آمده، و با ظهور حالات آلوده و تاریک و گرفته باطن خود، وجود و سراسر هستى خود را غرق در عذاب و گرفتارى و شدت و سختى دیده، و سپس همه اسباب و وسائل زندگى و خوشى را که داشتند، بریده و جدا گشته مى بینند.
در اینجا است که متوجه مى شوند به غفلت و تقصیر و انحراف خود از مبدء قوت و قدرت ثابت و پاینده حق متعال. و سبب عبارت از چیزی ست که رساننده و نزدیک کننده بمطلوب باشد. «اسباب« جمع سبب است و آن، عبارت از ریسمانى است که با آن چیزى بسته و کشیده مى شود، و اسباب استعاره است براى اتصالهایى که بین آنان موجود است، از قبیل خویشها و صورت معاملات دینى که از مقام نفس شیطانى و مناسبات دنیایى ناشى مى شود و لفظ «بهم» ممکن است صله براى «تقطعت  « باشد. بنابر اینکه باء براى متعدى کردن بیاید، معنى آیه چنین مى شود: آن سببها که بین آنان وجود داشت و سبب الفت و اجتماع آنها در دنیا شده بود، بریده و منقطع گشت، زیرا آن سببها جهت اغراض فانى و در میان نفسهایى ایجاد شده بود که همه محکوم به فنا و هلاک بودند و آن سببها از انس و الفت روحانى، باقى مانده بودند، لذا اسباب تفرقه و پراکندگى در آخرت شدند. و ممکن است که لفظ» بهم «حال از» اسباب» باشد که بر آن مقدم شده است، باء براى الصاق است.

معناى «و تقطعت بهم الأسباب» از نظر مفسران
مجاهد  و قتاده و ربیع می گویند: «یعنى وسائل ارتباطى که در دنیا میان آنها برقرار بود قطع شود. ابن عباس می گوید: «اسباب خویشاوندى که بوسیله آن عاطفه و ترحم نسبت به هم داشتند قطع گردد». ابن عباس در قول دیگر می گوید: «یعنى پیمانهاى الفت و مودت که با هم بسته بودند منقطع شود. ابن زید و سدى میگویند: «مراد این است که علل و اسباب اعمال و افعالى که بوسیله انجام آنها با یکدیگر ارتباط و تقرب برقرار میساختند قطع شود». ابوعلى می گوید: «منظور این است که وسائل نجات از عذاب الهى بکلى منقطع گردد» .ربیع می گوید: «مراد منازل و مراتب شرف است که آنها در آن خدم و حشم داشته اند». سدی می گوید: «مراد عمل عمال در دنیاست، یعنى عمل سلطان، این وزیر است و آن عمید است و آن مستوفى و آن مشرف، و این امیر، فردا از امارتش چیزی حاصلی نخواهد شد، و وزیر بى موازر و معاون می ماند، و عمید بى عمده، و مستوفى مستوفى الحقوق شود، و مشرف بر هلاکت مشرف شود، هر دست آویزى و متمسکى که در دنیا به دست آورده باشند، فردا از دستشان می رود، و دست ایشان از آن گسسته می شود».
ظاهر آیه احتمال همه این اقوال را دارد و لذا حمل آن بر عموم شایسته تر است بنابراین مثل اینکه فرموده است تمام اسبابى که در دنیا بوسیله آنها ارتباط حاصل میکردند از قبیل منزلت و مقام، خویشاوندى، دوستى، پیمان و قسم همه اینها از آنها قطع میگردد و این نهایت یأس و نومیدى است. بلاغت «تقطعت بهم «به جاى «تقطعت الاسباب» توصیف شدنى نیست: اسباب چون رشته هایى از میان آنها گسیخته و پاره و پار شود و مهره هاى آن از هر سو پراکنده و پرت شوند، در طلیعه این دگرگونى که عذاب نمایان و اسباب یکسر منقطع میگردد متبوعها از تابعین دلباخته خود یکسر تبرى می جویند.
در صحیفه سجادیه (دعاى 28) بدرگاه خداوند عرض مى کند: «اللهم إنى أخلصت بانقطاعى إلیک و أقبلت بکلى علیک و صرفت وجهى عمن یحتاج إلى رفدک و قلبت مسألتى عمن لم یستغن عن فضلک و رأیت أن طلب المحتاج الى المحتاج سفه؛ خدایا بتحقیق من خالص و پاک کردم قلب خود را بسبب منقطع شدن و بریدن از دیگران، و توجه داشتن بسوى تو فقط، و روى آوردم با همه وجود خود بر پیشگاه تو، و برگردانیدم روى خود را از آنکه خود او نیازمند به عطاى تو باشد، و منصرف کردم سؤال و درخواست خود مرا از کسیکه بى نیاز نیست از کرم و فضل تو، و دیدم که بتحقیق درخواست نمودن شخصى محتاج از محتاج دیگر سفاهت و ضعف عقل است». انسان وقتى موفق به قرب و درک فیوضات و رؤیت و نظر بنور إلهى مى شود که: توجه و نظر او خالص گشته، و از غیر او منقطع گردد. آرى توجه به غیر خداوند متعال خود حاجب و مانع از رؤیت و شهود بوده، و موجب مشغول شدن قلب و انصراف آن مى شود، مخصوصا اینکه این توجه ادامه پیدا کرده، و موجب تعلق و وابستگى روحى گردد. و در این جهت فرقى نمى کند که: توجه کردن به غیر او نفس خود باشد یا چیزى دیگر، و به هر صورتى باشد در مقابل توجه به خداوند متعال حجاب گشته، و مانع از شهود نور او خواهد گشت.
در آن روز همه نقشه ها و حیله گری ها نقش بر آب است» :یوم لا یغنی عنهم کیدهم شیئا؛ روزى كه نيرنگشان به هيچ‏وجه به كارشان نيايد و حمايت نيابند» (طور/ 46)؛ اگر مکر و کید ایشان در دنیا براى آنان اندک فایده اى داشت و در خدمت مصالح آنان قرار مى گرفت، و شاید گاه از لحاظ نظامى سبب پیروزى آنان بر مؤمنان مى شد، یا گاه بر سرزمینهاى ایشان غلبه پیدا مى کردند و به گمراهى مردمان مى پرداختند، این مکر در آخرت هیچ سودى براى ایشان نخواهد داشت، و خطرى را از آنان دور نخواهد کرد. رابطه های خویشاوندی گسسته است» :فلا أنساب بینهم یومئذ؛ ميانشان نسبت ‏خويشاوندى وجود ندارد» (مؤمنون/ 101)؛ زیرا رابطه خویشاوندى و قبیله اى که حاکم بر نظام زندگى مردم این جهان است سبب مى شود که افراد مجرم از بسیارى از مجازاتها فرار کنند، و یا در حل مشکلاتشان از خویشاوندان کمک گیرند، اما در قیامت انسان است و اعمالش، و هیچکس نمى تواند حتى از برادر و فرزند و پدرش دفاع کند و یا مجازات او را به جان بخرد.
دیگر اینکه: آنها چنان در وحشت فرو مى روند که از شدت ترس حساب و کیفر الهى از حال یکدیگر به هیچوجه سؤال نمى کنند، آن روز روزى است که مادر از کودک شیرخوارش غافل مى شود، و برادر، برادر خود را فراموش مى کند. مردم همچون مستان به نظر مى رسند ولى مست نیستند، عذاب خدا شدید است! چنان که در آغاز سوره حج خواندیم: »یوم ترونها تذهل کل مرضعة عما أرضعت و تضع کل ذات حمل حملها و ترى الناس سکارى و ما هم بسکارى و لکن عذاب الله شدید؛ روزى که آن را ببینید، [از هول آن] هر شیر دهنده اى شیر خواره اش را از یاد مى برد و هر آبستنى بار خود را [بر زمین] مى نهد، و مردم را مست مى بینى حال آن که مست نیستند، بلکه عذاب خدا شدید است.(حج/ 2) «
حتی برادر از برادر می گریزد. همچنین دوست گرم از حال دوست گرم دیگر نمی پرسد: »و لا یسئل حمیم حمیما؛ و هيچ دوست صميمى از دوست صميمى [حال] نپرسد« (معارج/ 10)؛ بنابراین، تنها چیزی که همراه انسان و نجات بخش اوست و به درد او می خورد کردار اوست؛ اگر کردار کسی، اعم از عقاید، اخلاق و اعمال، خالص و سالم بود او را از آسیب قیامت سالم نگه می دارد وگرنه نه، تنها کردار ناسالم به حال انسان سودمند نیست، بلکه انسان را در بند خود مرهون می کند» :کل نفس بما کسبت رهینة؛ هر کس در گرو کردار و گرفتار اعمال خویش است» .(مدثر/ 38) هیچ کس آزاد نیست، مگر صاحبان اعمال میمون و اخلاق با میمنت که از این گروه به عنوان اصحاب الیمین یاد می شود و آنان آزادند.


منابع :

  1. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- ج‏ 14 صفحه 326 و ج‏ 12 صفحه 403-420

  2. جوادی آملی- تفسیرموضوعی- ج 4 صفحه 347 و 374-378

  3. عبدالفتوح رازی- روض الجنان و روح الجنان فی تفسیرالقرآن- ج‏ 2 صفحه 283

  4. عبدالحسین طیب- أطیب البیان فی تفسیر القرآن- ج‏ 13 صفحه 344

  5. شیخ طبرسی- ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن- ج‏ 2 صفحه 155

  6. مححمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- ج‏ 14 صفحه 128 و ج‏ 17 صفحه 242

  7. سید محمدحسین طباطبائی- ترجمه المیزان- ج‏ 13 صفحه 227

  8. محمد حسینی همدانی- انوار درخشان- ج‏ 17 صفحه 286

  9. سید محمود طالقانی- پرتوى از قرآن- ج‏ 2 صفحه 38

  10. میرزا حسن مصطفوی- تفسیر روشن- ج‏ 2 صفحه 307

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/115644