نامهای قیامت (روزی وقوع پذیر)

برپایی قیامت

هنگامى که قیامت برپا مى شود، و نظام جهان فرو مى ریزد، و نیروى جاذبه از میان مى رود، و کرات آسمانى با یکدیگر تلاقى پیدا مى کنند، آیا امکان آن هست که کسى قیامت را تکذیب کند؟ هرگز... یا این که تصدیق کردن آن براى کسى که پیشتر آن را تکذیب کرده بود، هیچ فایده اى دارد؟ هرگز فایده اى ندارد. پس چه بهتر که امروز آن را تصدیق کنیم که هنوز فرصت یگانه و بى بدیل را در اختیار داریم. قرآن از قیامت به واقعه بزرگ تعبیر کرده، می فرماید: «إذا وقعت الواقعة* لیس لوقعتها کاذبة؛ هنگامی که پدیده بزرگ قیامت واقع گردد، در وقوعش هیچ کذب، شک و تردید نیست.» (واقعه/ 1- 2) آن روز گروهی را به دوزخ، خوار و ذلیل کند و طایفه ای را به بهشت، سربلند، مفتخر و رفیع گرداند.
وقوع حادثه عبارت است از حدوث و پدید آمدن آن، و کلمه "واقعه" صفتى است که هر حادثه اى را با آن توصیف مى کنند، (مى گویند واقعه اى رخ داده، یعنى حادثه اى پدید شده) و مراد از "واقعه" در آیه مورد بحث واقعه قیامت است، و اگر در اینجا به طور مطلق و بدون بیان آمده، و نفرموده آن واقعه چیست، تنها فرموده: "چون واقعه رخ مى دهد" مثل اینکه شما بگویید: "هر وقت زید آمد چنین و چنان کن"، بدین جهت بوده که بفهماند واقعه قیامت آن قدر معروف است که توضیح آن و ذکر موصوفش مثل این مى ماند که در مثال بالا بگویى "هر وقت زید به قال آمد چنین و چنان کن" با اینکه شنونده شما زید را به خوبى مى شناسد، و به همین جهت است که گفته اند: اصلا کلمه "واقعه" یکى از نامهاى قیامت است، که قرآن این نامگذارى را کرده، هم چنان که نام هاى دیگرى چون "حاقة"، و "قارعة"، و "غاشیة" بر آن نهاده است.
جمله "إذا وقعت الواقعة" به طور ضمنى بر معناى شرط هم دلالت دارد، و جا داشت جزاى آن شرط را بیان کند، و بفرماید: "چون قیامت به پا مى شود چه مى شود"، ولى جزا را نیاورد، تا بفهماند آنچه مى شود آن قدر عظیم و مهم است که به بیان نمى گنجد، ولى به هر حال از سیاق آیاتى که در این سوره اوصاف قیامت را ذکر کرده فهمیده مى شود که آن جزا چه چیز است، و مردم در آن روز چه وضعى دارند، پس مى شود گفت که مثلا تقدیر کلام: «اذا وقعت الواقعة فاز المؤمنون و خسر الکافرون؛ چون قیامت به پا شود مؤمنین رستگار و کفار زیانکار مى شوند.» مى باشد. قرآن کریم ما را به حالى درمى آورد که با آیات آن چندان در آینده زندگى کنیم که در زمان حاضر زندگى مى کنیم، چه هر اندازه فهم بشر درباره حقایق آینده شدیدتر و رشد کرده تر باشد، زندگى او به پیدا کردن کیفیت آن نزدیکتر مى شود، و بدین گونه است که مردمان بر حسب مقدار فهم کمتر یا بیشترى که از حقایق آینده در زندگى کنونى خویش به دست مى آورند، با یکدیگر اختلاف درجه پیدا مى کنند و براى رسیدن به صورت خوب آن به تلاش و کوشش مى پردازند، و از انحراف و غفلت خود را دور نگاه مى دارند.
«لیس لوقعتها کاذبة» در مجمع البیان مى گوید: کلمه "کاذبة" مانند کلمه "عافیة" و کلمه "عاقبة" مصدر است. و بنا به گفته وى معناى آیه چنین مى شود: "در وقوع و تحقیق قیامت هیچ دروغى نیست". ولى بعضى دیگر گفته اند: کلمه مذکور همان اسم فاعل است، چیزى که هست در اینجا صفتى است براى موصوفى که حذف شده، و تقدیر کلام "لیس لوقعتها قضیة کاذبة" مى باشد، یعنى براى وقوع قیامت هیچ عامل که اقتضاى دروغ شدنش را داشته باشد و آن را دروغ کند وجود ندارد.

سخنان مفسرین در شرح آیه

براى وضوح بیشتر آیه مختصرى از تفسیر مجمع البیان را بیان می کنیم:
«إذا وقعت الواقعة» یعنى وقتى قیامت قیام نمود (ابن عباس) "الواقعه" اسم قیامت است مثل (آزفة) و غیر آن یعنى زمانى که حادث شد حادثه قیامت و آن نزد نفخه دوم اسرافیل است و از بعض مفسرین است که قیامت را واقعه نامیده اند نظر به کثرت سختیهایى که در آن وقت واقع می گردد و نیز نظر به شدت وقع و مرتبه قیامت است که به واقعة نامیده شده، و در تقدیر ذکر و إذا وقعت الواقعة یعنى یاد کنید واقعه قیامت را و غرض تحریص و ترغیب بر این است که خود را مهیا نمائید براى چنین روز سختى لیس لوقعتها کاذبة یعنى در آمدن و ظاهر شدن آن روز کذب و دروغى نیست و معنى آن این است که قیامت محقق الوقوع است و بعضى گفته اند به دلیل عقل و نقل ثابت گردیده که قیامت واقع است.
دیگرى چنین گفته «لیس لوقعتها کاذبة» یعنى موقع پدید شدن قیامت کسى یافت نمی شود که به خدا افتراء بندد و به او نسبت شریک و ولد و رفیق دهد زیرا که در آن وقت تمام خلائق ایمان دارند در صورتى که بیشترین مردم در دنیا کافر می باشند و لام لوقعتها لام توقیت است یعنى در آن وقت چنینند و (الکاذبه) اسم فاعل است یعنى درباره ی قیامت دروغ گوینده اى نیست بلکه آنچه درباره ی آن خبر داده شده صدق و حق است و کذبى نیست براى وقعه قیامت و بنابراین توجیه لیس در آیه به معنى (لا یکون) می شود یعنى در آن وقت نمی باشد تکذیب کننده اى و قوله تعالى «لا یؤمنون به حتى یروا العذاب الألیم؛ [اما] به آن ایمان نمى آورند تا وقتى که عذاب پردرد را ببینند.» (شعراء/ 201) و نیز قوله تعالى «و لا یزال الذین کفروا فی مریة منه حتى تأتیهم الساعة بغتة أو یأتیهم عذاب یوم عقیم؛ و کسانى که کافر شدند همواره از بابت آن در شکند تا آن گاه که قیامت بر آنها در رسد یا عذاب روز عقیم به سراغشان بیاید [که قادر به جبران گذشته نباشند].» (حج/ 55)
این توجیه را تأیید می نماید لکن آیات دیگر مثل قوله تعالى «و یوم تقوم الساعة یقسم المجرمون ما لبثوا غیر ساعة کذلک کانوا یؤفکون؛ و روزى که رستاخیز برپا شود، مجرمان سوگند خورند که جز ساعتى توقف نکرده اند. [در دنیا هم] این گونه به انحراف کشیده مى شدند.» (روم/ 55) و نیز قوله تعالى «و من کان فی هذه أعمى فهو فی الآخرة أعمى؛ و هر که در این دنیا کور [دل] باشد در آخرت هم کور خواهد بود.» (اسراء/ 72) و امثال این آیات دلالت واضح دارد که کفار همین طورى که در این عالم چشم بصیرت آنان کور است و آیات الهى را نمى بینند و از این جهت ایمان نمى آورند و تصدیق ندارند در قیامت هم چشم دل آنان کور است و آیاتى که دلالت دارد که آنان در روز جزاء تصدیق مى نمایند مثل همین آیات بالا جمعا با آیات دیگر مثل قوله تعالى «و بدا لهم من الله ما لم یکونوا یحتسبون؛ و از خدا برایشان چیزهایى آشکار مى شود که [هرگز] حسابش را نمى کردند.» (زمر/ 47) و نیز قوله تعالى «فلما رأوا بأسنا قالوا آمنا بالله وحده و کفرنا بما کنا به مشرکین؛ پس چون سختى [عذاب] ما را دیدند، گفتند: تنها به خدا ایمان آوردیم و بدانچه با او شریک مى کردیم کافر شدیم.» (مؤمن/ 84)
خلاصه از جمع بین آیات می توان استفاده نمود که در قیامت کفار از روى ترس ایمان مى آورند نه آنکه تصدیق واقعى بنمایند. (تفسیر روح البیان) از صیغه ماضى در إذا وقعت و ایراد مصدر در (واقعة وقعتها) چنین می توان استفاده نمود که آیه اخبار است از وقوع واقعه قیامت و ظاهرا زمان گذشته و آینده در آن مأخوذ نیست زیرا که تمام ازمنه نسبت به علم حضورى حق تعالى یکسان است گذشته و حال و آینده نسبت به موجودات زمانى بعضى نسبت به بعض دیگر تصور دارد نه آنکه نسبت به آن کسى که تمام ازمنه در احاطه علمیه او آنى می نماید و همچنین تمام امکنه نسبت به او نقطه اى ماند زیرا چنانچه مى بینیم اکثر آیاتى که راجع به اوضاع قیامت است به صیغه ی ماضى یا حال آمده که دلالت بر وقوع و ثبوت دارد اگر چه قیامت نسبت به بشر که ظرف زمان واقع است آینده می نماید زیرا که تمام موجودات مادى و طبیعى محدود به حد زمانند و بشر نیز از این جهت نفس حیوانی اش محدود به حد و زمان و زمانى است تا زمان دنیوى وى منقضى نگردد قیامت بر او ظاهر نمی گردد لکن تمام موجودات در احاطه علمیه حق تعالى بلکه نزد بشرى که از مرتبه طبیعى و حیوانى گذشته و در سیر استکمالى و در مدارج کمال بمنتها درجه انسانیت رسیده تمام موجودات گذشته و آینده نزد او مکشوف است و صفحه عالم وجود در نظر وى ظاهر و هویدا است.
حدیث معراج که بهشت و جهنم را به حضرتش ارائه دادند این مطلب را تأیید مى نماید زیرا اگر عالم قیامت در هیچ عالمى از عوالم موجود نبود چگونه رؤیت می شد و چگونه ممکن بود از آن خبر بدهند آرى چون نوع بشر در عالم تفرقه و عالم کون و فساد واقعند تا در این جلباب مادیات واقعند راهى بسوى آن ندارند و نتوانند ادراک نمایند. به دلالت آیاتى که راجع به واقعه ی قیامت و بهشت و جهنم در قرآن آمده مثل «إن جهنم لمحیطة بالکافرین؛ بى تردید جهنم بر کافران احاطه دارد.» (توبه/ 49- عنکبوت/ 54) و نیز در وصف هیزم جهنم فرموده «وقودها الناس و الحجارة أعدت للکافرین؛ آتش گیرانه جهنم مردم و سنگ است و از کلمه أعدت که آتش آماده شده براى کافرین.» (بقره/ 24) و نیز در آیه 25 سوره بقره حکایت از قول بهشتیان «هذا الذی رزقنا من قبل؛ این همان است که قبلا روزیمان شده.» و از امثال این آیات چنین توان استفاده نمود که بهشت و جهنم فعلا دو مرتبه خود موجودند و کافر در همین عالم دنیا بالقوه و در معنى نه در صورت در جهنم است و چنینند بهشتیان.

بیانات صدرالمتألهین

براى وضوح آیه مختصرى از بیانات صدر المتألهین را ترجمه می نماییم در تفسیر آیه بالا چنین گوید:
در بسیارى از آیات قرآن مجید راجع به واقعه قیامت و اوصاف آن تعبیر به الفاظى نموده که دلالت بر ثبوت و وقوع فعل دارد مثل قوله تعالى «و نفخ فی الصور فصعق من فی السماوات و من فی الأرض؛ و در صور دمیده شود، پس هر که در آسمان ها و هر که در زمین است بى جان افتد.» (زمر/ 68) و نیز قوله تعالى "و نادى أصحاب الجنة" و "نادى أصحاب الجنة و نادى أصحاب الأعراف" و اشباه آن بسیار است و اهل مجادله در تفسیر این آیات در زحمت و تکلف افتاده اند چنانچه صاحب کشاف و غیر آن در توجیه آیه چنین گفته اند قیامت را به وقوع توصیف نموده در صورتى که قیامت هنوز واقع نگردیده و اینان متذکر نگردیده اند قوله تعالى که فرموده «ما خلقکم و لا بعثکم إلا کنفس واحدة؛ آفرینش و برانگیختن شما [در نزد ما] جز مانند [آفرینش ] یک تن نیست.» (عنکبوت/ 28) و از آیه چنین برمی آید که خلق کردن و مبعوث نمودن نسبت به او یکسان است زیرا که تجدد آفرینش خلق در زمانها و حدوث و تفرق آنها در ظرف زمان نسبت به مبداء آفرینش و ملائکه مقربین و عقول اولیاء او دفعة واحدة انجام گیرد و حدیث جف القلم بما هو کائن را وقتى با قوله تعالى «کل یوم هو فی شأن؛ و او هر روز به کارى ست.» (الرحمن/ 29) جمع نمودیم از مجموع اش چنین استفاده می شود که او راست شأنى واحد در شئون بسیار یعنى نه عملى او را از اعمال دیگر مشغول می کند و نه زمانى از زمانى و نه مکانى از مکانى او را باز می کند با انبساط نور وجودش و شمول علمش و نزول رحمتش که ملا اعلا تا ما تحت الثرى را احاطه نموده.
همین طور است مبعوث نمودن خلق را از قبرهاى آنان که نسبت به او تعالى به یک لحظه انجام گیرد «و ما أمر الساعة إلا کلمح البصر أو هو أقرب؛ و کار قیامت جز مانند یک چشم بر هم زدن یا نزدیک تر از آن نیست.» (نحل/ 77) و از خصوصیات قیامت این است که مقدار آن نسبت به دسته اى پنجاه هزار سال می نماید قوله تعالى «تعرج الملائکة و الروح إلیه فی یوم کان مقداره خمسین ألف سنة؛ فرشتگان و روح، در روزى که مقدارش پنجاه هزار سال است به سوى او بالا مى روند.» (معارج/ 4) و نسبت به دسته ی دیگر کلمح البصر أو هو أقرب مثل بهم خوردن چشم یا سریعتر انجام می گیرد این است که فرموده «إنهم یرونه بعیدا* و نراه قریبا؛ همانا آنها آن [روز] را دور مى بینند. و ما نزدیکش مى بینیم.» (معارج/ 6- 7)

بیانات کاشف الغطاء

نیز کاشف الغطاء در بعض تألیفات خود راجع به معاد بیان خوبى دارد که براى وضوح آیه مختصرى از آن را نیز ترجمه می نماییم، بعد از آیات و احادیث چنین گفته، تعبیر صحیح تر این است که ما گفتیم حیات نشئه آخرت به عینه حیات همین نشئه دنیا است نه آنکه منقلب گردد لکن دنیا غلاف آخرت و قشر آن است و آخرت لب و حقیقت آن است، و فعلا آخرت موجود است با دنیا چنانچه به همین مطلب اشاره دارد قوله تعالى «یعلمون ظاهرا من الحیاة الدنیا و هم عن الآخرة هم غافلون؛ از زندگى دنیا ظاهرى را مى شناسند و آنها از آخرت بى خبرند.» (روم/ 7) و نیز قوله تعالى «یستعجلونک بالعذاب و إن جهنم لمحیطة بالکافرین؛ از تو خواهان شتاب در عذابند، در حالى که جهنم قطعا بر کافران احاطه دارد.» (عنکبوت/ 54) و اسم فاعل حقیقة در حال است نه در آینده آرى آخرت داخل در دنیا است مثل معنى در لفظ، و روح در جسد، و هیولى در صورت و به بعض اعتبارات صحیح است گفته شود حقیقتا دنیا با آخرت متحد و یکى می باشد و اتحاد حقیقى اتحاد ما بالقوة است بما بالفعل، یعنى انسان آنچه را که در این عالم بالقوة داراست و به ورود در آخرت بالفعل می گردد مثل اتحاد ماده با صورت و جنس با فصل و نزد عارفین شکى نیست که آنچه در این دنیاست قشر است و لب و جوهر آن در آخرت است، و از اینجا معلوم می شود سر آنچه از آیات و احادیث استفاده می شود که در آخرت اعمال صورت می گردد و مجسم می شود و ملکات نیز ظاهر می گردد و تمام اینها حق و صحیح است و شکى در آن نیست و فقط به این مطالب ایمان دارند کسانى که واصل گردیده اند، و آنان کسانى می باشند که حقایق نزد آنان مکشوف گردیده و حقائق واقعیات را عیانا مشاهده می نمایند و درجه آنها از مؤمنین بالغیب بالاتر رفته زیرا که غیب نزد آنان شهود گردیده.
به هر حال قیامت از بزرگترین وقایعى است که انسان با آن روبرو مى شود، بدان سبب که همه کاینات را ویران مى سازد و انسان را به جایگاه ابدى خود سوق مى دهد. قرآن پس از آن که از متلاشی شدن کوه ها خبر داده، می فرماید: «فیومئذ وقعت الواقعة؛ پس آن روز است كه واقعه [آنچنانى] وقوع يابد.» (حاقه/ 15) در روز موعود، آن واقعه ی بزرگ قیامت، واقع گردد. معرفه ساختن «واقعة» با الف و لام آن را در ذهن شنونده بزرگ جلوه مى دهد، و براى آدمى درباره این نکته تأکید مى کند که او را با این واقعه یک عهد و پیمانى است که خدا در فطرت او نهاده است، و براى انسان درست و تمام عیار نکره و ناشناخته نیست، و در نامیدن قیامت به همانطور که گفتیم «الواقعة» تأکیدى لفظى است بر این که حقیقتى است و حتما وقوع و حصول پیدا خواهد کرد، پس بودن یک شى ء واقعى در غیب، و جدا کردن زمان آینده آن را از انسان، منافى اصل وجود آن نیست، و این امر مسلمى فطرى و عقلى است، و چنان است که آیه بگوید: اى مردم! تکذیب شما به آخرت چیزى را تغییر نمى دهد، و نیز حوادثى را که با آن پیوستگى دارد، پس آیا تکذیب ما مثلا از تأثیر دمیدن اسرافیل در زمین و کوه ها مى تواند مانع وقوع آن شود؟ هرگز...


منابع :

  1. محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏13 ص 500، جلد ‏14 ص 400، جلد ‏16 ص 300

  2. ملا فتح الله کاشانی- منهج الصادقین فی إلزام المخالفین- جلد 9 صفحه 21

  3. عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 4 صفحه 385 و 309

  4. عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد 12 صفحه 255

  5. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏19 صفحه 195، 273

  6. نصرت بیگم امین- مخزن العرفان- جلد ‏12 صفحه 57

  7. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 23 صفحه 200

  8. میرزاحسن مصطفوی- تفسیر روشن- جلد ‏13 صفحه 34

  9. سيد محمدحسين‏ حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد 9 صفحه 435

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/115666