قرآن قیامت را روز نزدیک: "یوم الازفة" خوانده است، تا کسی نگوید به قیامت مدت زیادی مانده است: «و أنذرهم یوم الازفة إذ القلوب لدی الحناجر کاظمین؛ آنها را از آن روز قريب الوقوع بترسان آنگاه كه جانها به گلوگاه مى رسد.» (مؤمن/ 18) آنان را از روز نزدیک بترسان. روزی که از شدت وحشت قلبها به گلوگاه می رسد. بدکاران می پندارند قیامت دور است. کلمه "آزفه" از اوصاف روز قیامت، و به معناى نزدیک است. پس معناى این جمله آن است که مردم را از روز نزدیک انذار کن، و این معنا یعنى نزدیک بودن قیام. چه نامگذارى عجیبى است که به جاى "یوم القیامة" "یوم الازفة" بیان شده، تا بیخبران نگویند: هنوز تا قیامت زمان بسیار زیادى است، فکر خود را مشغول قیامت نکنید که وعده اى است نسیه! و اگر درست بنگریم مجموعه عمر دنیا در برابر عمر قیامت لحظه زود گذرى بیش نیست، و چون هیچ تاریخى از سوى خداوند براى آن به کسى حتى به پیامبران اعلام نشده است باید همیشه آماده استقبال از آن بود.
قرآن دور بودن قیامت را فکری را ناصواب دانسته، قیامت را نزدیک می شمرد تا مبادا بشر از آن غافل شود: «إنهم یرونه بعیدا* و نریه قریبا؛ زيرا آنان [عذاب] را دور مى بينند و [ما] نزديكش مى بينيم.» (معارج/ 6- 7) رأی آنان درباره ی قیامت این است که معاد دور است ولی ما آن را نزدیک می بینیم. مراد از "رؤیت" نزدیک بودن آن عذاب و یا آن روز و اعتقاد به آن است، که به نوعى عنایت مجازى رؤیتش خوانده، و اگر کفار عذاب قیامت را دور مى بینند و به دورى آن معتقدند، این اعتقادشان ظنى است، و امکان آن را بعید مى پندارند، نه اینکه معتقد به معاد باشند ولى آن را دور بپندارند، چون کسى که معتقد به معاد است هرگز درخواست عذاب آن را نمى کند، و اگر هم بکند صرف لقلقه زبان است، و اما رؤیت خداى تعالى به معناى علم آن حضرت است به اینکه قیامت محقق است، و آنچه آمدنى است نزدیک هم هست.
در این دو آیه امر خدا به صبر جمیل تعلیل شده چون تحمل اذیت و صبر در مقابل ناگواریها وقتى ناگواریها را آسان مى سازد که یقین داشته باشد به اینکه فرج نزدیک است، و همواره به یاد آن باشد، در نتیجه کلام در این آیه در معناى این است که فرموده باشد: در برابر استکبار آنان که به آنان جرأت داد درخواست عذاب کنند، صبرى جمیل کن صبرى که آمیخته با جزع و شکوه نباشد، براى اینکه ما مى دانیم که عذاب نزدیک است، بر خلاف آنان که آن را دور مى پندارند، و ما مى دانیم که آن عذاب تخلف پذیر نیست، نه تنها واقع مى شود بلکه نفس واقع است. آنها اصلا باور نمى کنند چنان روزى در کار باشد که حساب همه خلایق را برسند و کوچکترین گفتار و کردار آنها محاسبه شود، آن هم در روزى که پنجاه هزار سال به طول مى انجامد، ولى آنها در حقیقت خدا را نشناخته اند و در قدرت او شک و تردید دارند. آنها مى گویند: مگر ممکن است استخوانهاى پوسیده، و خاکهایى که هر ذره اى از آن در گوشه اى پراکنده گشته است بار دیگر جمع شود. و لباس حیات در تن بپوشد؟ (همانگونه که قرآن در سایر آیاتش این تعبیرات را از آنها نقل کرده است) وانگهى مگر روز پنجاه هزار سال امکان پذیر است؟!
جالب اینکه علم امروز مى گوید مقدار روز در هر کره اى از کرات آسمانى با دیگر کرات متفاوت است، زیرا تابع مقدار زمانى است که آن کره یک بار به دور محور خود مى چرخد، و لذا روز در کره ماه به اندازه دو هفته در کره زمین است، حتى مى گویند ممکن است با گذشت زمان کره زمین از سرعت حرکت وضعى خود بکاهد و مقدار یک روز معادل یک ماه یا یک سال یا صدها سال شود. نمى گوئیم روز قیامت چنین است بلکه مى گوئیم روز معادل پنجاه هزار سال، حتى با مقیاسهاى عالم دنیا چیز عجیبى نیست. قرآن مجید قیامت را نزدیک بلکه شدیدا نزدیک می داند؛ چون با واژه ی "اقترب" از آن خبر داده، می فرماید: «اقترب للناس حسابهم و هم فی غفلة معرضون؛ مردم به فکر حساب و قیامت نیستند و از آن غافلند ولی حساب به آنان نزدیک شده است، اما آنان از قیامت روی گردانند.» (انبیاء/ 1)
عمل آنها نشان مى دهد که این غفلت و بی خبرى سراسر وجودشان را گرفته است، وگرنه چگونه ممکن است انسان ایمان به نزدیکى حساب آنهم از حسابگرى فوق العاده دقیق داشته باشد و اینچنین همه مسائل را سرسرى بگیرد و آلوده هرگونه گناه باشد؟ کلمه "اقترب" تاکید بیشترى از "قرب" دارد، و اشاره به این است که این حساب بسیار نزدیک شده.
تعبیر به "ناس" گرچه ظاهرا عموم مردم را شامل مى شود و دلیل بر آن است که همگى در غفلتند ولى بدون شک همیشه موقعى که سخن از توده مردم گفته مى شود استثناهایى وجود دارد، و در اینجا گروه بیداردلى را که همیشه در فکر حسابند و براى آن آماده مى شوند باید از این حکم مستثنى دانست. جالب این که مى گوید حساب به مردم نزدیک شده، نه مردم به حساب، گویى حساب با سرعت به استقبال مردم مى دود! در اینجا این سؤال پیش مى آید که نزدیک شدن حساب و قیامت به چه معنى است؟ بعضى گفته اند: منظور آن است که باقیمانده دنیا در برابر آنچه گذشته کم است، و به همین دلیل رستاخیز نزدیک خواهد بود (نزدیک نسبى) به خصوص اینکه از پیامبر اسلام (ص) نقل شده که فرمود: «بعثت انا و الساعة کهاتین؛ بعثت من و روز قیامت مانند این دو است.» (اشاره به انگشت "سبابه" و "وسطى" که در کنار هم قرار دارند فرمود). بعضى دیگر گفته اند: این تعبیر به خاطر بودن رستاخیز است، همانگونه که در ضرب المثل معروف عرب مى خوانیم: «کل ما هو آت قریب؛ هر چه قطعا مى آید نزدیک است.» در عین حال این دو تفسیر منافاتى با هم ندارند و ممکن است آیه اشاره به هر دو نکته باشد.
بعضى از مفسران مانند "قرطبى" این احتمال را نیز داده که "حساب" در اینجا اشاره به "قیامت صغرى" یعنى مرگ است، زیرا به هنگام مرگ نیز قسمتى از محاسبه و جزاى اعمال به انسان مى رسد. ولى ظاهرا آیه فوق ناظر به قیامت کبرى است. در آیه ی دیگر فرمود: «اقتربت الساعة و انشق القمر؛ قیامت نزدیک شده و ماه از هم شکافت.» (قمر/ 1) گروهی اصل قیامت را استبعاد می کردند و می گفتند: «ذلک رجع بعید؛ آمدن آن دور است.» (ق/ 3) و عده ای تحقق آن را دور و بعید می پنداشتند.
به هر تقدیر، بهشت و جهنم نیز نزدیک است. درباره بهشت می فرماید: «و أزلفت الجنة للمتقین غیر بعید* هذا ما توعدون لکل أواب حفیظ* من خشی الرحمن بالغیب و جاء بقلب منیب* أدخلوها بسلام ذلک یوم الخلود؛ بهشت به پرهیزکاران نزدیک و فاصله ای از آنان ندارد. این چیزی است که به شما وعده داده می شود و برای کسانی است که به خدا باز می گردند و پیام ها و احکام او را حفظ می کنند. آن کس که از خداوند ترس داشته و با قلبی پرانابه در محضر او حاضر شود، به آنان بگو، به سلامت وارد بهشت شوید. امروز روز جاودانی است.» (ق/ 31- 34) درباره جهنم نیز می فرماید: «إنا أنذرناکم عذابا قریبا؛ ما شما را از عذاب نزدیکی بیم می دهیم.» (نبا/ 40) پس اصل قیامت و شؤون رسمی آن مانند بهشت و جهنم همگی نزدیک، بلکه هم اکنون موجود است: «وإن جهنم لمحیطة بالکافرین؛ و جهنم کافران را احاطه کرده است.» (عنکبوت/ 54)
امیرالمؤمنین (ع) می فرماید: «رحم الله إمرأ تفکر فاعتبر، و اعتبر فأبصر، فکأن ما هو کائن من الدنیا عن قلیل لم یکن، و کان ما هو کائن من الاخرة عما قلیل لم یزل، و کل معدود منقض، و کل متوقع آت و کل آت قریب دان؛ خدا رحمت کند کسی را که در امر قیامت اندیشه کند و عبرت گرفته به ناپایداری دنیا بینا شود و باور کند آنچه از دنیا مانده به زودی نابود خواهد شد و آنچه از آخرت موجود است زوال ناپذیر و همواره بوده است و آنچه از ساعات عمر که به حساب می آید به پایان می رسد و هر چه انتظار دارید از قبیل مرگ و قیامت، آینده است و هر آینده ای نزدیک است.»
قیامت ناباوران می گویند: چه کسی ما را پس از مرگ زنده می کند؟ «فسیقولون من یعیدنا قل الذی فطرکم أول مرة فسینغضون إلیک رؤسهم ویقولون متی هو قل عسی أن یکون قریبا؛ پس خواهند گفت چه كسى ما را بازمى گرداند بگو همان كس كه نخستين بار شما را پديد آورد [باز] سرهاى خود را به طرف تو تكان مى دهند و مى گويند آن كى خواهد بود بگو شايد كه نزديك باشد.» (اسراء/ 51) قرآن در پاسخ این پرسش می فرماید: ای پیامبر (ص)! به آنان بگو همان کسی که روز نخست شما را آفرید. آنان سر خود را از روی تعجب و انکار به سوی تو خم می کنند و می گویند: در چه زمانی خواهد بود؟ به آنان بگو امید آنکه زمان آن نزدیک باشد. نزدیک بودن قیامت یا به اعتبار حتمیت و ضروروت تحقق و وقوع آن است؛ زیرا بر اساس سخن حضرت امیر (ع) هر آینده ای نزدیک است، یا نسبت به مجموع عمر جهان ازلیت آن که مثلا هزار قرن هم اندک محسوب می شود، یا به اعتبار آن است که قیامت صغرا که همان برزخ باشد نزدیک است: «من مات فقد قامت قیامته»
از سوی دیگر، آمدن قیامت دفعی و فقط متکی به اراده ی خداست: «بل تأتیهم بغتة فتبهتهم؛ بلكه [آتش] به طور ناگهانى به آنان مى رسد و ايشان را بهت زده مى كند.» (انبیاء/ 40) چیزی که به صرف اراده ی الهی باشد و نیازی به استعداد مبدأ قابلی نداشته باشد با "کن فیکون" (بقره/ 117) تحقق خواهد یافت. از این رو برای آن نمی توان مدت و زمان معین کرد. آنان که از تاریخ وقوع معاد می پرسیدند نمی دانستند که قیامت، در طول تاریخ نیست؛ زیرا خود تاریخ و زمان نیز به معاد می رسد. قیامت در مقطعی از زمان نیست تا پرسیده شود کی برپا می شود، بلکه بستر نظام طبیعت و بساط آسمان و زمین برچیده می شود و اصلا وقت و زمان نمی ماند. زمان در صورتی وقوع خواهد یافت که حرکت و متحرکی باشد و اگر منظومه تحریکی اعم از سپهری و زمین رخت بربست زمان منتفی خواهد شد.
پس نزدیک بودن آن به معنای قرب تاریخی نیست و کسی ظرف تحقق آن را نمی تواند پیش بینی کند. از این رو فرمود: «یسئلک الناس عن الساعة قل إنما علمها عندالله و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا؛ مردم از تو درباره ی زمان قیامت می پرسند. بگو علم آن تنها نزد خداست و چه می دانی شاید قیامت نزدیک باشد.» (احزاب/ 63) بنابراین، همواره باید آماده برپا شدن آن بود و خود را مهیا کرد و بعید نیست ندانستن زمان قیامت در تهذیب نفس فرد و جامعه و سازندگی آنان تأثیر بیشتری داشته باشد و چه بسا مؤمنان برای رسیدن آن لحظه شماری کنند و برخی از فرا رسیدن آن قالب تهی کنند: «و ما یدریک لعل الساعة قریب* یستعجل بها الذین لایؤمنون بها و الذین امنوا مشفقون منها و یعلمون أنها الحق؛ تو نمی دانی شاید قیامت نزدیک باشد. اما کسانی که به آن ایمان ندارند برای آن عجله می کنند، ولی مؤمنان از آن بیمناکند و می دانند که آن حق است.» (شوری/ 17- 18)
قرآن سرانجام سر مخفی بودن زمان قیامت را چنین بیان می کند: «إن الساعة اتیة أکاد أخفیها لتجزی کل نفس بما تسعی؛ رستاخیز به طور یقین خواهد آمد. من می خواهم آن را پنهان دارم تا هر کس در برابر کوشش خود جزا داده شود.» (طه/ 15) بنابراین، یکی از علل پنهان داشتن قیامت نکته تربیتی آن است. به هر تقدیر، هنگامی که انسان از جهان ماده و زمان خارج می شود اصل مدت و زمان را پشت سر می گذارد و از فراز آن عبور می کند. نمونه ی آن خواب اصحاب کهف است که با سپری شدن 309 سال گفتند: «لبثنا یوما أو بعض یوم؛ ما نصف روز یا یک روز در خواب بوده ایم.» (کهف/ 19) قرآن کریم در آیه دیگری سرگذشت حال تبهکاران را چنین بازگو فرموده که روز برپایی قیامت سوگند یاد می کنند که ما جز ساعتی درنگ نکرده ایم. آری این چنین از ادراک واقعیت محروم مانده اند.
اما آنان که اهل دانش و ایمان هستند گویند: شما به فرمان خدا تا روز قیامت درنگ کرده اید و اکنون روز قیامت است، ولی شما نمی دانید: «و یوم تقوم الساعة یقسم المجرمون ما لبثوا غیر ساعة کذلک کانوا یؤفکون* و قال الذین أوتوا العلم و الإیمان لقد لبثتم فی کتاب الله إلی یوم البعث فهذا یوم البعث و لکنکم کنتم لاتعلمون؛ و روزى كه رستاخيز برپا شود مجرمان سوگند ياد مى كنند كه جز ساعتى [بيش] درنگ نكرده اند [در دنيا هم] اين گونه به دروغ كشانيده مى شدند. و[لى] كسانى كه دانش و ايمان يافته اند مى گويند قطعا شما [به موجب آنچه] در كتاب خدا[ست] تا روز رستاخيز مانده ايد و اين روز رستاخيز است ولى شما خودتان نمى دانستيد.» (روم/ 55- 56)
همچنین است سرگذشت مردن یکی از پیامبران الهی که پس از صد سال زنده شد و گفت: یک روزی پاره ای از روز درنگ کردم: «فأماته الله مائة عام ثم بعثه قال کم لبثت قال لبثت یوما أو بعض یوم قال بل لبثت مائة عام؛ خداوند، او را (به مدت) صد سال ميراند. آنگاه او را برانگيخت، و به او گفت: چقدر درنگ كردى؟ گفت: يك روز يا پاره اى از روز را درنگ كردم. گفت: نه بلكه صد سال درنگ كردى.» (بقره/ 259) خداوند فرمود: بلکه صد سال درنگ داشتی... و نمونه های دیگر که برخی از آنها قبلا نقل و بررسی شد.