نیمه ی اول قرن نهم، دوران حکومت شاهزادگان تیموری است. اگرچه تیمور از مغولان بود و کشتارهای فراوان به راه انداخت، اهل علم و اهل هنر و پیشه و صنعت را به چشمی دیگر می نگریست. در کشتارها معمولا، این گروه را معاف می کرد. فرزندان وی نیز به سبب همنشینی با ایرانیان، خوی مغولی خود را تا حدود زیادی از دست داده بودند و بیشتر آنان با شعر و خط و تذهیب و سایر هنرهای ظریف انس داشتند. شاعر پروری و هنر دوستی شاهزادگان تیموری، باعث رواج شعر و نقاشی و معماری و کاشی کاری و هنرهای مربوط به کتاب شده بود آنچنانکه عصر آنان را از نظر پیشرفت و ترقی این گونه هنرها، در همه ی ادوار تاریخ ایران ممتاز است و پیشرفت همه ی این هنرها در عصر صفویه مدیون علاقه و تلاش شاهزادگان تیموری در قرن نهم است. تیمور جمع زیادی از اهل هنر را به سمرقند فرستاده بود. در دوره ی سلطنت الغ بیک (که خود نیز از علم و هنر بهره داشت) بازار علم و هنر و ادبیات رونق داشت.
دیگر شاهزادگان تیموری چون بایسنقر و سلطان حسین بایقرا و دیگر امیران این خاندان، معمولا از اهل هنر تجلیل می کردند. به جز سمرقند، هرات و شیراز در قلمرو تیموریان و تبریز و اسلامبول در قلمرو آل جلایر و ترکمانان قره قوینلو و عثمانیان از مراکز رواج هنرهای گوناگون محسوب می شد. امنیت نسبی دوران حکومت شاهزادگان تیموری نیز زمینه را برای رشد این هنرها آماده می ساخت. در مجموع ویژگی هایی که از دیدگاه های مختلف اجتماعی و سیاسی در قرن نهم وجود داشته و مجموع آنها در شعر این دوره نیز کم و بیش انعکاس یافته و زمینه را برای دگرگونی های ادبی مهیا کرد.
در قرن نهم شعر و شاعری عمومیت یافت و شعر از انحصار طبقه ی خواص به در آمد. شرایطی که در دوره های پیشین برای شاعران وجود داشت تا در زمره ی شعرگویان ماهر محسوب شوند و در این دوره وجود نداشت. در قرن نهم امیران و عالمان و قاضیان و فقیهان و لشکریان و اهل حرفه و پیشه، همگان به کار شاعری مشغول بودند، به همین سبب قرن نهم از نظر فراوانی تعداد شاعران قابل توجه است. بحث درباره ی شعر و شاعری در میان همه رواج داشت. (شعر فارسی در عهد شاهرخ، ص60 تا 57) نفوذ شعر و شاعری آنچنان بود که سلاطین و امرا گاه گاه در مکاتبات و مراودات خویش از زبان شعر استفاده می کردند.
علت رواج و توسعه ی شعر و شاعری، علاقه و تشویق امیران و شاهزادگان تیموری بود و شکسته شدن قید و بندهایی که برای شناخت شاعران در ادوار پیشین وجود داشت. علاوه بر این حوادث و مصایب دوره ی مغول و حمله ی تیمور که چند دهه استمرار یافته بود، روح دردمند قوم ایرانی را آماده ی عکس العمل زبانی و عاطفی ساخته بود. این عکس العمل روحی از طریق زبان گشودن به شاعری نمود می یافت.
رواج مفاهیم و اصطلاحات عرفان و تصوف
به سبب حوادث و مصائب فراوان، روحیه ی مردم برای پذیرش تعالیم صوفیان، آمادگی خاص یافته بود. به همین علت در این قرن نیز، خانقاه نشینی و توجه به متصوفه رواج فراوان داشت. بحثهای عرفانی رواج تمام داشت و خواه ناخواه این احوال در ظهور شاعران عارف مسلک چون شاه نعمت الله ولی و جامی و شاه قاسم انوار مؤثر بود. علاوه بر این، بسیاری از شاعران دیگر که عارف مسلک نبودند نیز مفاهیم و اصطلاحات عارفانه را در شعر خویش به کار می بردند. عرفان علمی و خشک ابن عربی که از قرن هفتم به تدریج از سوی افرادی چون صدرالدین قونیوی و فخرالدین عراقی تبلیغ و تعلیم می شد، در این دوره در اعتقادات عارفان ایرانی رسوخ یافته و اصطلاحات آن نیز به زبان نثر و نظم فارسی راه یافته بود. به همین سبب در شعر شاه نعمت الله ولی و جامی و امثال آنان، این گونه مباحث و اصطلاحات مربوط به آن دیده می شود حال آنکه این گونه مفاهیم و اصطلاحات در شعر عارفی چون مولوی دیده نمی شود.
توجه به مذهب و تعالیم مذهبی (که از قرن پنجم به تدریج در جامعه عمومی تر شد) در این قرن نیز قابل توجه است. شاخصیت اوضاع مذهبی قرن نهم در آن است که تشیع که از دوره ی مغول رشد یافته و قدرت گرفته بود، در این قرن نیز همچنان قدرت بیشتر می یافت. گروهی از شاعران قرن نهم مانند شاه نعمت الله ولی و لطف الله نیشابوری و ابن حسام و کاتبی ترشیزی و شاه قاسم انوار شیعه مذهبند و در شعر آنان مدح و منقبت امامان شیعه و مرثیه ی مقدسان دینی و به ویژه شهیدان کربلا جایگاهی خاص دارد.
قرن نهم به سبب بروز انحطاطهای اجتماعی و علمی، دوره ی رواج تعصبها و کشمکش های فرقه ای و مذهبی نیز هست. این تعصبها و دشمنی ها، گاه گاه با کوتاه بینی ها و تنگ نظری های خاص (که ویژه ی دورانهای انحطاط اجتماعی است) رواج داشت بعضی از داستانهایی که در تذکره ها و کتابهای تاریخی و قرن نهم به بعد در این موارد آمده، نشان سخت گیریهای پیروان تشیع و تسنن نسبت به یکدیگر است. جامی شاعر معروف این عصر در ضمن یک رباعی از این گونه اختلافات با لحن طنز آمیز یاد کرده و گفته است:
ای مغبچه ی دهر بده جام میم *** کامد ز نزاع سنی و شیعه قیم
گویند که جامیا چه مذهب داری *** صد شکر که سگ سنی و خر شیعه نیم
«شعر فارسی در عهد شاهرخ، ص17»
احضار شاعران و عارفان اهل علم به دربارها (بر اساس بدگویی مدعیان و مخالفانشان) و پرسش و پژوهش درباره ی اعتقادات آنان، یکی از مسایل مرسوم و متداول در این قرن است که در تاریخها و تذکره ها موارد آن را می توان یافت. نمونه ی آنها داستانهایی است که درباره ی صاین الدین علی ترکه اصفهانی و کمال الدین حسین خوارزمی اتفاق افتاده است.
در این دوره نیز چون دوره های پیشین، تحصیلات در مدرسه ها و مکتبها، جنبه ی دینی داشت و این خود سبب می آمد که شاعران با مباحث مربوط به علوم مختلف مذهبی آشنا باشند. طبیعتا این ویژگی سبب می شد تا شاعران در اشعار خود مفاهیم و اصطلاحات علوم دینی را نیز به کار ببرند. جامی شاعر معروف این قرن، ممتازترین شاعری است که در آموختن علوم زمان خویش رنج کشیده و مفاهیم و اصطلاحات آنها را به شیوه ی استادان متقدم در اشعار خود به کار گرفته و همین خصلت از جنبه ی عاطفی و شور و حال اشعارش کاسته است.
اگرچه در قرن نهم نیز عده ای از دانشمندان آثار خود را به عربی نوشته اند، فی الجمله، زبان عربی در این دوره رواج کمتری دارد. شاعر ذوالسانین در این دوره نیست یا بسیار کم است و اشعار عربی این دوره بیشتر منحصر است به ملمعاتی که در بعضی دیوانها دیده می شود. این امر دو علت عمده است: نخست آنکه ویرانگریهای مغولان که باعث خراب شدن مدارس و مراکز تعلیم و از میان رفتن کتابخانه های بزرگ بود، به تدریج، تحصیلات را از کیفیت متعالی پیشین تنزل داد. و دیگر آنکه با برافتادن خلافت عباسیان به دست هلاکوخان مغول و برچیده شدن نظام متمرکز حکومت آنان در عالم اسلام، به تدریج از کاربرد و اهمیت زبان عربی در ایران کاسته شد.
تتبع و تقلید از شاعران پیشین
هر چند که قرن نهم از نظر تعداد شاعران، از دوره های ممتاز ادب فارسی است، از نظر کیفیت، آغاز دوران انحطاط شعر فارسی است. در این دوره شاعران از نظر معنی و لفظ و قالب، از نوآوری ناتوانند. به همین سبب در قرن نهم، شاعری بزرگ و صاحب سبک چون شاعران بزرگ گذشته ظهور نکرده است. آنان نتوانسته اند از بطن شعر شاعرانی چون مولوی و حافظ و سعدی، شاخه ای مهم و قابل توجه را دنبال کنند آنچنانکه شاعرانی هم ردیف با این گونه شاعران در شعر فارسی ظهور کند. بنای کار شاعران این دوره بیشتر بر تقلید و تکرار است. یعنی شاعران می کوشیده اند تا اشعار پیشین را استقبال کنند و پاسخ گویند و هرگاه در این نظیره گویی ها خوب از عهده بر می آمدند، خود را شاعری توانا می پنداشتند.
تتبع و تقلید از شعر دیگران و توقف در شیوه ی یکی از شاعران بزرگ گذشته، تکرار لغات و ترکیبات و مفاهیم شاعران پیشین را به دنبال داشت. به همین سبب گاه گاه شاعری به مضمون دزدی آوازه می شد. بعضی از تذکره ها و نیز برخی از شاعران به جد و گاه به طنز، به این گونه تقلیدها و تکرارها توجه کرده اند. در کتاب حبیب السیر، شعر یکی از شاعران درباره ی عصمت بخارایی که به شعر امیر خسرو دهلوی نظر داشته آمده است:
امیرخسرو را علیه الرحمه شب دیدم به خواب *** گفتمش عصمت تو را یک خوشه چین خرمن است
شعر او چون بیشتر از شعر تو شهرت گرفت *** گفت باکی نیست شعر او همان شعر من است
و در ماده ی تاریخ وفات شیخ آذری گفته اند:
چو او مانند خسرو بود در شعر *** از آن تاریخ فوتش گشت خسرو
و کاتبی گفته است:
گر حسن معنی ز خسرو برد نتوان کرد منع *** زانکه استاد است خسرو بلکه زاستادان زیاد
ور معانی حسن را برد از دیوان «کمال» *** هیچ نتوان گفت او را، دزد بر دزد اوفتاد
شاعرانی که بیشتر مورد توجه و تقلید و تتبع بوده اند عبارتند از: فردوسی، خاقانی، نظامی، ظهیر فاریابی، جمال الدین عبدالرزاق اصفهانی، کمال الدین اسماعیل اصفهانی، انوری، امیر خسرو، خواجه حسن دهلوی، مولوی، سعدی، حافظ، سلمان ساوجی.
بعضی از شاعران نیز در استقبال (تارخ ادبیات در ایران،ص 179 به بعد ) و پاسخگویی قصاید یا غزلیات یک یا چند شاعر یک یا چند مجموعه ی شعر پرداخته اند.
البته شاعران این دوره گاه گاه از نظر لفظ و معنی ابتکاراتی دارند اما ابتکارات آنان در آن حد نیست که شعرشان در برابر شعر صاحب سبکان قدیم، مجال خود نمایی بیابد.
به جز شاعرانی که در مدارس و مکاتب زمان خویش درس خوانده بودند و در شاعری نیز با سنتهای شاعری و زبان شعر استادان پیشین مأنوس بودند و در نتیجه آثار انحطاط زبان در شعرشان کمتر است، عده ای از شاعران نیز ظهور کردند که قریحه ای مهذب و تربیت شده نداشتند و تنها بر اساس طبع و ذوق خدادادی خود شعر می گفتند و درباره ی شعر داوری می کردند. روشن است که زبان شعری اینان و کیفیت اشعارشان چگونه تواند بود. جامی شاعر قرن نهم در منظومه ی سلسله الذهب خود، ضمن آنکه از قحط شاعران توانا سخن گفته، درباره ی گروه اخیر از شاعران نیز اظهار نظر کرده است:
کیست شاعر کنون یکی مدبر *** که نداند ز جهل هر از بر
نکند فرق شعر را ز شعیر *** راحت خلد را ز رنج سعیر
همت او خسیس و طبع لئیم *** همه آفاق را حریف و ندیم
روز و شب کوبه کوی و جای به جای *** می دود چون سگان سوخته پای
ژاژ خاید ظرافت انگارد *** هرزه گوید لطیفه پندارد