وضعیت کلام اهل سنت از قرن پنجم تا هفتم

چون از دوره غزالی به دوره بلافاصله پی از آن گام می نهیم این احساس را داریم که از روز روشن گذشته به شبی ظلمانی رسیده ایم. صرفنظر از تحقیقات ابن تیمیه (وفات: 728هـ) و محمد عبده (وفات: 1323هــ) هیچ کار مفصل و مشروحی درباره هیچیک از متفکران پس از غزالی در قلمرو خلافت عباسی صورت نگرفته است. اسامی هزاران اثر موجود را در «بروکلمان» می توان یافت، لیکن محققان غربی فقط تعداد انگشت شماری از آنها را، به طور سطحی و شتابزده مطالعه کرده اند و مسلمانان امروز نیز حتی کاری بیش از این نکرده اند.

رواج تعالیم و سلسله های عرفانی 
هرچند مطلب دقیقا به تاریخ کلام تعلق ندارد، در این جا بی مناسبت نیست از رشد نوین دینی در قرن های پنجم و ششم هجری یاد شود. مراد، آغاز جریانی است که معمولا سلسله های دراویش یا انجمن های اخوت خوانده می شود. این جریان کاملا بی سابقه نبود. نشانه هایی در دست است که اندکی پس از سال 184 هـ عده ای از صوفیه بر طبق قاعده و راه و رسمی خاص، زندگی مشترک داشتند؛ و فارمذی (وفات: 477هـ)، که در غزالی تاثیر داشت، ظاهرا مرشد جمعی از صوفیان به شمار می رفت که تازه در حل کسب ویژگی های سلسله درویشی بود. خود غزالی نیز، چنانکه پیشتر خاطر نشان شد، چیزی مانند خانقاء دایر کرد. در حدود قرن ششم، هفتم هجری از فرقه ای که زمانی فارمذی و بعدا احمد غزالی مرشد آن بودند، سه سلسله با شکل مشخص تر و دوام و استمرار بیشتر از گروههای پیشین صوفیان، پدید آمد. دیری نگذشت که به دنبال آن، سلسله های دیگر پدید آمدند، تا آنکه سلسله های تصوف از مشخصات مهم حیات دینی اسلام گردیدند. در قرن یازدهم هجری، در بسیاری از سرزمین ها، عده زیادی از عوام الناس، گرچه به صورت هوادار و نه اعضای اصلی، به سلسله های تصوف بستگی داشتند؛ و نیایش ویژه سلسله، که به ذکر معروف است. ظاهرا در نظر اعضای آن بیش از نیایش شرعی، از ارزش و معنی داشته است. از این زمان به بعد، تاثیر و نفوذ سلسله ها در برخی کشورها، بعضا به علت فساد آنها و بعضا به دلایل دیگر، روبه افول نهاد. در الایام، اثر طه حسین، تصویری از یکی از سلسله تصوف را در دوران انحطاط آن می توان یافت.

تعامل کلام و تصوف در این دوران
این پدیده ها، در برابر مورخ ادیان، پرسش های مهمی را طرح می کند. آیا غزالی به ظهور این جریان جدید مستقیما کمک کرده یا صرفا جریانی در میان یک رشته گرایش هایی پیچیده بوده است که در یک جهت حرکت می کرده اند؟ رفتار سلسله ها در قبال نیایش های رسمی چه بوده و از چه زمانی علاقه افراد به این نیایش ها کمتر از علاقه آنان نسبت به ذکر شده است؟ آیا دلیلی بنیادی برای چنین تغییراتی که دیده خواهد شد، تغییرات بزرگی در علم کلام روی داد، و ملاحظه این معنی حائز اهمیت است که آیا این دو سلسه تغییرات با هم ارتباط داشته اند و اگر داشته اند رشته ها یپیوند آن ها چه بوده است. در طول تاریخ کلام، می توان دید، که هرچند سلسله های متقدم، به سنت اصلی تسنن پایبند بودند، برخی از سلسله های متاخر از آیین های مبتدع پشتیبانی می نمودند با این همه، این آیین ها در هیچ اثر کلامی مدتی مورد بحث قرار نگرفته بودند، و به نظر نمی رسد که سلسله ها با متکلمان وارد مناظره جدی شده باشند یا به طریقی در صدد برآمده باشند که آنها را از میدان به در کنند و جای آنها را در کانون بحثهای عقلی اشغال نمایند.

ظهور چهره های شاخص کلام اشعری در قرن ششم هجری
اگر به کلام اشعری بازگردیم، تاثیر و نفوذ مطالعات فلسفی غزالی بخوبی آشکار می شود. طی یک قرن و نیم، فقط دو چهره مهم به چشم می خورد لیکن هر دوی آنان کسانی هستند که با شور و شوق در فلسفه غرق شدند.

شهرستانی و روش کلامی او
نخستین چهره، شهرستانی است که منسوب است به شهرکی در مشرق ایران که در آن متولد شد (در سال449 یا 479هـ) وی در نیشابور یا دیگر نقاط آن ناحیه پرورش یافت. در سال (510هـ)، به سفر حج رفت و این فرصت را مغتنم شمرده سه سال از عم خود را به تدریس یا وعظ و خطابه در نظامیه بغداد صرف کرد. لیکن بقیت عمر را تا هنگام وفاتش به سال 548 یا 549 هـ)، در موطنش گذراند. وی هم به گرایش و هم به فعالیت اسماعیلی و هم به دفاع از فیلسوفان متهم بود. علاقه بسیار او به فلسفه از آثارش پیداست. اتهامات اسماعیلی شاید معلول این امر باشد که همه کتابهای خود را به نام ولی نعمتی نوشت که نقیب الاشراف یا سرپرست علویان در ترمذ بود.
از شهرستانی بیشتر به عنوان مهمترین نویسنده ملل و نحل یاد می کنند، لیکن وی علاوه بر آن، متکلم فیلسوف مشرب اصیلی نیز هست. دو کتاب از و در دسترس است: یکی اثر جامعی به تصحیح آلفرد گیوم، که عنوان مدخل فلسفه بر آن نهاده و ترجمه مختصری از آن به زبان انگلیسی به دست داده است؛ دیگری اثری است مختصرتر در نقد آراء ابن سینا در موارد گوناگون. کتاب اول گواه روشنی از میزان نفوذ فلسفه در کلام. ترتیب رؤس مطالب این اثر، تقریبا همان است که در آثار مشابه جوینی و غزالی وجود دارد، لیکن روش بحث، دگرگون شده است. در میان متکلمان متقدم مسلمان که آراء آنان می بایست مورد انتقاد قرار می گرفت و رد می شد کسانی هستند که یا عموما در زمره فلاسفه یا زیر نام ابن سینا آورده شده اند. در استدلالات نیز، مفاهیم فلسفی جدید و روشهای منطقی به کار رفته اند، حتی هنگامی که از فیلسوفان، به طور مشخص یاد نشده است. در واقع، آراء نویسندگان قدیم تر بر طبق مفاهیم جدید، از نوفرمول بندی شده اند، به گونه ای که این نویسندگان، اگر خود حی و حاضر می بودند، بدشواری می توانستند مولود فکری خود را باز شناسند.

ظهور فخررازی در قرن ششم
چهره دیگر، فخرالدین رازی (1149- 1209م. / 544-606هـ)، فرزند یکی از فقها و خطیبان ری است. وی در فقه، شافعی و در کلام، اشعری تربیت شد، لیکن معلومات وسیعی در فلسفه و علوم یونانی نیز داشت. در اوایل کار به خوارزم، ناحیه ای از آسیای مرکزی در جنوب دریاچه آرال، رفت تا با کلام معتزلی، که ظاهرا هنوز در این گوشه از جهان اسلامی مسلط بود، به مبارزه بپردازد؛ لیکن ناگزیر شد به بخارا و سمرقندپناه برد. بعدا در غزنه و پنجاب دیده می شود؛ و سرانجام در هرات (در افغانستان کنونی)، مستقر شد که در آنجا مدرسه ای برای او بنا گردید. در این دوره آخر عمر، در کنف حمایت سلطان غور و سلسله در حال رونق خوارزمشاهیان بود، لیکن با این وصف گفته اند که به دست دشمنان کرامی خود مسموم گشت.

روش کلامی فخر رازی
اگر به اثر جامع وی در علم کلام به نام محصل نگاه کنیم، از اهمیت روزافزون فلسفه به عنوان پایه علم کلام حیرت می کنیم. این کتاب به چهار بخش تقریبا مساوی تقسیم ودر بخش اول از مقدمات منطق و علم المعرفه گفتگو شده است. بخش دوم از ماهیت موضوعات علم (موجود، واجب، ممکن و غیره) بحث می کند. فقط در اواسط کتاب، در بخش سوم، در باب مسائل مربوط به خداوند می رسد، و بخش چهارم به نبوت، معاد و موضوعات مشابه اختصاص دارد. این تقسیم بندی مطالب کتاب بر توازن و کیفیت موضوعات مورد علاقه او دلالت می کند. مع هذا، این بدان معنی نیست که وی روی هم رفته به جرگه فیلسوفان درآمده است. استدلال های او به ضد معتزله را نباید از یاد برد. علاوه بر اینها، وی در خوارزم تفسیر کبیری بر قرآن نوشت که در آن، هرچند از سویی در تفسیر، دریافت فلسفی را وارد ساخت، از سوی دیگر به رد تاویل های معتزله از بسیاری آیات، آنچنانکه در تفسیر زمخشری (وفات: 538هـ) دیده می شود، علاقه نشان داد. در واقع، رازی به رغم تفلسف، در اصول جزمی از غزالی محافظه کارتر و متعصب تر است و برای بحث نظری آزادانه کمتر آمادگی دارد. فی المثل، حدیثی وجود داشت که متکلمان درباره آن فراوان بحث می کردند و در آن از قول محمد (ص) گفته می شد که خدا آدم را به صوت خود آفرید (ان الله خلق آدم علی صورته)؛ برخی از متکلمان به این فوت و فن زیرکانه متوسل شدند که مرجع ضمیر «ه» در «صورته»، «الله» نیست؛ حنبلیان بیشتر آن را «بلاکیف» پذیرفتند؛ غزالی به پذیرش و بیان آن نزدیک شد؛ لیکن رازی، ضمن نشان دادن این معنی که ضمیر «ه» را چگونه می توان راجع به «الله» دانست، تمام مطلب را به صورت قولی درآورد که تماما درباره آدم است و درباره خدا ساکت است. این تلفیق فلسفه و محافظه کاری بر واقعیتی دلالت دارد.

فعالتی کلامی حنفیان و ماتریدیه در این دوران
ظاهرا طی این دوره، فعالیت کلامی در میان حنفیان و ماتریدیان ادامه داشته است، لیکن حاصل این فعالیت بررسی نشده است، جز یک اعتقادنامه منفرد که عبارت باشد از همان عقائد النسفیه نجم الدین عمر نسفی (461- 537هـ)، که بعدا شهرت یافت و تا به امروز بارها بر آن شرح نوشته شده است. نفی بیشتر عمر خود را در سمرقند و حوالی آن گذراند، هرچند به سفر حج نیز رفت و ظاهرا به عنوان متکلم اصلا مورد توجه نبوده بلکه به عنوان فقیه و محدث مورد احترام بوده است. در همین اوان، عالم دیگری، معروف به اوشی در فرغانه (کنار رود سیحون)، به سر می برد که بیشتر به خاطر اعتقادنامه منظومی که در شصت و شش بیت سرود از او یاد میشود و بر این اعتقادنامه نیز شرح نوشته شده است. بدین سان، از تحقیق کلامی که با آثار کلامی متکلمین اشعری قابل قیاس باشد خبری در دست نیست، آنچه هست نگارش همین اعتقادنامه هاست که به مرحله دیگری از رشد علم کلام اشاره دارد.

اوضاع حنبلیان در این دوره
از دیگر مکاتب کلامی نیز چندان اطلاعی نداریم. حنبلیان در بغداد نیرومند و فعال بودند لیکن از سخنان غزالی برمی آید که به روزگار او نسبتا ضعیف بوده اند، لذا فرض بر این است که در جاهای دیگر، عده حنبلیان زیاد نبود. منابع بالنسبه فراوانی درباره حنبلیان اکنون به سهولت قابل دسترسی است، و برخی از جدال های داخلی آن به تفصیل بررسی شده است. ابن عقیل (وفات: 513هـ)، یکی از جوانان درخشان حنبلی، تا مدتی مجذوب موضع معتزله بود و این امر مایه رنجش برخی از همقطارانش گردید. واقعه جالب دیگر درباره حنبلیان اینکه یکی از آنان به نام عبدالقادر جیلانی یا جیلی (وفات: 561هـ)، به تصوف علاقه داشت و بعدها به عنوان موسس یکی از سلسله های متقدم تصوف که به او نیز منسوب گردید، یعنی سلسله قادریه، پذیرفته شد.

اوضاع معتزله در این دوره
از کرامیه و معتزله، در رابطه با فخر الدین رازی یاد شد. گفته آند که فخررازی باعث تبدیل مذهب عده زیادی از کرامیان افغانستان گردید؛ شاید بر اثر سقوط سلسله غزنوی در اوضاع محلی آنجا تغییر مهمی روی داده باشد. معتزله این دوره نیز مرموزند. آنان، به دلایلی که روشن نیست، در خوارزم که موطن زمخشری، مفسر معتزلی قرآن نیز بود، تفوق داشتند و گفته اند که جیلانی در بغداد با یکی از معتزله ملاقات کرد. احتمالا اکنون، به رغم نفرت کلامی، چنین تلقی می شد که معتزله مدافع شق غیر مالوفی از موضع عمده تسنن اند، چون فرق آنها با اشعریان فقط اندکی بیشتر از فرق ماتریدیان است. این امر به بیان این معنی کمک می کند که چگونه تفسیر زمخشری فورا در میان علمای دارای عقاید گوناگون حسن قبول یافت؛ چنین تلقی می شد که ارزش های آن از نظر فقه اللغه، بر خطر آراء بدعت گرایانه وی می چربد.


منابع :

  1. وات منتگمری- فلسفه کلامی اسلامی- ترجمه ابوالفضل عزتی- عملی و فرهنگی- صفحه 143-138

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/115785