آموزه آیین های مقدس در نهضت اصلاح دینی (تعمید کودکان)

تسوینگلی و موضوع تعمید کودکان

در موضوع تعمید کودکان، تسوینگلی به ناچار با مشکل آشکاری روبرو بود. چنین استدلال می شد که با توجه به این که کودکان از ایمان برخوردار نیستند تا بتوانند آن را آشکارا اثبات کنند، تسوینگلی چگونه می تواند تعمید کودکان را توجیه کند؟ پاسخ رسمی و سنتی به این مسئله، به موضوع گناه اولیه بستگی داشت. غسل تعمید، آلودگی های گناه اولیه را پاک می کند. این برهان ریشه در تفکر آگوستین در اوایل قرن پنجم دارد. با این حال، تسوینگلی در این موضوع اطمینان خاطر نداشت. او به پیروی از اراسموس در پذیرش مفهوم گناه اولیه با مشکلاتی روبه رو بود و به این دیدگاه تمایل داشت که کودکان به هیچ گناه اولی و ذاتی که نیازمند آمرزش باشد، آلوده نیستند. از این رو، تعمید کودکان امر بیهوده ای است، مگر آن که این آیین را بتوان از جنبه نظری توجیه کرد. در آغاز چنین چیزی وجود نداشت. این نکته آشکار است که تسوینگلی در اواخر دهه 1510 و اوایل دهه 1520 در مورد ادامه این آیین تردیدهایی داشت. اما به نظر می رسد که در سال 1524 او نظریه ای مطرح کرد که این دشواری را به طور کلی برطرف می کرد.
تسوینگلی یادآور شد که در «عهد عتیق» پسر بچه ها در همان روزهای ولادت به نشانه تعلق به قوم بنی اسرائیل ختنه می شدند. عمل ختنه رسمی بود که بر اساس پیمان مذکور در «عهد عتیق» مقرر شده بود تا نشان دهد که کودکان ختنه شده متعلق به جامعه ای است که (با خدا) پیمان بسته است. طفل از همان هنگام که چشم می گشود، متعلق به جامعه ای بود که در آن عضویت داشت و ختنه، نشان چنین تعلقی بود. بر اساس سنتی دیرپا در الهیات مسیحی، غسل تعمید معادل مسیحی ختنه کردن محسوب می شود. تسوینگلی این اندیشه را پروراند و چنین اظهار کرد که شرافت تعمید از ختنه کردن بیشتر است. زیرا هیچ گونه درد یا خون ریزی ندارد و نیز فراگیرتر است; زیرا کودکان پسر و دختر را در بر می گیرد. غسل تعمید نیز نشانه تعلق به جامعه (در این جا، کلیسای مسیح) است.
این امر که کودک از چنین تعلقی بی خبر است، سخن ناصوابی است; زیرا او عضوی از جامعه مسیحی بوده و تعمید نشان آشکار این عضویت است. تسوینگلی سپس از این برهان نیز گام فراتر نهاد. شهرها در اواخر قرون وسطی جوامع ارگانیک محسوب می شدند و گویا عامل پذیرش نهضت اصلاح دینی در بسیاری از شهرها همین است. به نظر می رسد که شبیه این نکته در مورد تسوینگلی صادق باشد. او «دولت» و «کلیسا» را در عمل یک چیز می دانست: «یک شهر مسیحی چیزی غیر از یک کلیسای مسیحی نیست.» از این رو، آیین های مقدس، نه تنها به معنای وفاداری به کلیسا، بلکه نشان وفاداری به جامعه شهری (در این جا، زوریخ) بود. از همین رو، خودداری از تعمید کودکان، نشانه وفادار نبودن به جامعه شهری زوریخ به شمار می رفت. با این بیان، حاکمان حق داشتند همه کسانی را که مانع تعمید کودکان خود می شدند از شهر زوریخ بیرون کنند.

تعمید کودکان از نظرآناباپتیست ها

آناباپتیست ها تعمید کودکان را مشروع نمی دانستند. با توجه به این که دیدگاه های دینی و سیاسی نهضت اصلاح گرایی بنیادستیز، خطر بزرگی را متوجه نهضت اصلاح دینی در زوریخ در دهه 1520 می کرد، پنداشت تسوینگلی از مسئله تعمید به مثابه حادثه ای کلیسایی و مدنی، ابزار بسیار مناسبی برای تقویت همنوایی بود. از این رو، تسوینگلی برای تعمید اهمیت زیادی قائل بود; زیرا ملاکی به دست می داد که با استفاده از آن می توانست میان دو نگرش کاملا متفاوت از کلیسا فرق نهد. آناباپتسیت ها این نگرش تسوینگلی به دولت یا کلیسای شهر را به شکل روزافزونی مورد تردید قرار دادند. آنها همان کسانی بودند که به لزوم بازگشت کلیسا به سادگی و بی آلایشی کلیسای دوران رسولان اعتقاد داشتند.
از دیدگاه اصلاحگران بنیادستیز، تغییر عقیده دادن قسطنطین، امپراتور روم، و مسیحی شدن او در اوایل قرن چهارم، موجب از دست رفتن تمام پاکی و خلوص کلیسا شد; زیرا این تغییر آیین، موجب برقراری پیوندی محکم میان کلیسا و دولت شد. آناباپتیست ها مایل بودند که این پیوند از هم گسیخته شود، در حالی که تسوینگلی می خواست با همان شکل و قالب زوریخ ادامه یابد. از این رو، تسوینگلی خود را سزاوار می دانست که اعلام کند: «قضیه، قضیه تعمید نیست، بلکه قضیه شورش، دسته بندی و بدعت گذاری است.» تعمید، معیاری بود که مشخص می کرد یک فرد، وفادار به زوریخ است یا خائن به آن. با توجه به این که آناباپتسیت ها در دهه 1520 روز به روز به خطری بزرگ برای این شهر تبدیل می شدند، حاکمان دست کم به اهمیت الهیات تسوینگلی در این مسئله اعتراف کردند; اما این موضوع، تنها تأکید بر این است که در دوره نخست نهضت اصلاح دینی، میان الهیات و سیاست، کلیسا و شهر چه پیوند محکمی برقرار بود. همین اصطلاح نهضت اصلاح گرایی اقتدارگرا، به پیوند نزدیک میان صاحبان قدرت و نهضت اصلاح دینی اشاره دارد.

محورهای اصلی اختلاف لوتر و تسوینگلی درباره آیین های مقدس

1. هر دو مصلح یاد شده، مخالف آیین های مقدس به شکل رایج در قرون وسطی بودند. الهیات قرون وسطی هفت آیین مقدس را به رسمیت می شناخت و این در حالی بود که اصلاحگران بر این نکته اصرار می ورزیدند که «عهد جدید» تنها دو آیین (تعمید و عشای ربانی) را مجاز می داند. شاید لوتر در این موضوع از تسوینگلی محافظه کارتر بود; زیرا او در آغاز و پیش از تغییر عقیده در سال 1520 احتمال می داد که آیین توبه نیز در زمره آیین های مقدس باشد.
2. لوتر چنین تصور می کرد که «کلام خدا» و «آیین های مقدس» پیوندی جدایی ناپذیر با یکدیگر دارند. هر دو دربرگیرنده شواهدی بر عیسی مسیحند و هر دو در انتقال قدرت و حضور او واسطه اند. از این رو، آیین های مقدس می توانند پدیدآورنده و نیز تقویت کننده و اثبات گر ایمان باشند. اما از دیدگاه تسوینگلی، این «کلام خدا» است که پدیدآورنده ایمان و آیین های مقدسی است که نشان دهنده ایمان یاد شده به شکلی آشکار است. «کلام» و آیین مقدس کاملا متفاوت از یکدیگرند و این کلام است که دارای اهمیت عظیم تری است.
3. هر دو مصلح به آیین سنتی تعمید کودکان وفادار ماندند، اما دلایل هر یک بسیار متفاوت از دیگری بود. از دیدگاه لوتر، آیین های مقدس موجب پدید آمدن ایمان است و بدین علت، غسل تعمید موجب پدید آمدن ایمان در کودکان می شود; اما از دیدگاه تسوینگلی، آیین های مقدس، نشانه وفاداری به یک جامعه و عضویت در آن است و بدین علت، غسل تعمید نشانه تعلق کودک به جامعه است.
4. رویکرد لوتر به جشن عشای ربانی، به طرز چشمگیری، سنتی تر از رویکرد تسوینگلی بود. لوتر در اثر مهم و اصلاحی خود در باب آیین های عبادی با عنوان درباره نظام عبادت دسته جمعی (1523) این امر را آشکار ساخت که حاضر است به عنوان سنتی Mass وفادار بماند، مشروط به آن که از آن قربانی شدن پنداشته نشود و اجازه داد که این مراسم به طور هفتگی و به زبان بومی، به مثابه عبادت اصلی روز یکشنبه، برگزارشود. اما تسوینگلی عنوان Mass را نسخ کرد و اظهار کرد که مراسم انجیلی مشابهی را باید سه یا چهار بار در سال برگزار کرد. از آن پس، دیگر مراسم عشای ربانی در کانون عبادت مسیحی قرار نگرفت. لوتر تأکید تازه ای بر این موضوع می کرد که در مراسم عشای ربانی، موعظه نیز گنجانیده شود و این در حالی بود که تسوینگلی اصرار می کرد که موعظه کردن، مراسم عشای ربانی را از حالت سنتی هفتگی روز یکشنبه خارج می کند.
5. لوتر و تسوینگلی نمی توانستند در معنای کلمات: hoc est corpus meum (متی، 26:26) که اهمیت بسیاری در آیین عشای ربانی داشت، به توافقی دست یابند. از دیدگاه لوتر، کلمه «est» به معنای «است» بود، اما تسوینگلی آن را به معنای «دلالت دارد بر» می دانست. اساس این اختلاف، دو شیوه بسیار متفاوت در تفسیر کتاب مقدس بود.
6. هر دو مصلح، آموزه قرون وسطایی «تبدل جوهری» را مردود می دانستند، اما مخالفت لوتر با مبانی ارسطویی آن بود. او حاضر بود اندیشه ای را که در ورای آن است (یعنی حضور حقیقی مسیح در عشای ربانی) بپذیرد. تسوینگلی آن اصطلاح و نیز آن اندیشه را مردود می دانست. از دیدگاه او، مسیح در حالی که از آیین عشای ربانی غایب است، گرامی داشته می شود.
7. تسوینگلی بر این اعتقاد راسخ بود که مسیح بدان سبب که اکنون در سمت راست خدا نشسته است، نمی تواند در هیچ جای دیگری حضور داشته باشد. لوتر این اعتقاد تسوینگلی را که از جنبه فلسفی خام می دانست، رد کرد و از این اندیشه دفاع کرد که مسیح بدون این که در بند محدودیت های زمانی یا مکانی قرار گیرد، در همه جا حاضر است. دفاع لوتر از «حضور همه جانبه و فراگیر مسیح» بر ویژگی ها و امتیازاتی استوار است که منسوب به ویلیام آکمی است. این همان چیزی است که بعضی از مخالفان لوتر را به پذیرش این نکته واداشت که او در دامن نوع جدیدی از حکمت مدرسی فرو غلتیده است.

اهمیت نزاع میان لوتر و تسوینگلی از نظر الهیاتی و نیز سیاسی

نزاع میان لوتر و تسوینگلی از نظر الهیاتی و نیز سیاسی دارای اهمیت بود. این نزاع از جنبه الهیاتی، درباره اصل «وضوح کتاب مقدس» جدی ترین تردیدها را برانگیخت. لوتر و تسوینگلی نمی توانستند بر معنای عبارتی چون «این است بدن من» توافق کنند. (زیرا لوتر آن را به شکل حقیقی معنا می کرد، ولی تسوینگلی به گونه ای استعاری و مجازی) و به همین ترتیب، عبارت «در دست راست خداوند» را هر دو به گونه ای کاملا متناقض تفسیر کردند. این بار، لوتر این عبارت را به گونه ای مجازی و استعاری معنا می کرد و تسوینگلی به شکل حقیقی. خوش بینی های تفسیری در اوایل نهضت اصلاح دینی را می توان بر این اساس استوار دانست و به نظر می رسد که تفسیر کتاب مقدس چندان آسان نیست.
اما از جنبه سیاسی، این نزاع، جدایی همیشگی دو شاخه انجیلی نهضت اصلاح دینی را قطعی ساخت. در سال 1529، در مدرسه عالی ماربورگ تلاش شد تا دیدگاه های ناسازگار آنها به یکدیگر نزدیک شود و شخصیت های برجسته ای چون بوسر، لوتر، ملانشتون، اکلمپدیوس و تسوینگلی در آن شرکت جستند. در این مرحله، روز به روز آشکارتر می شد که اگر نهضت اصلاح دینی، تا حدی درخور توجه به وحدت درونی دست نیابد، چه بسا پاره ای از دستاوردهای آن هدر رود. در نتیجه به درازا کشیدن مناقشات میان امپراتور چارلز پنجم و فرانسیس اول، امپراتور فرانسه، از یک سو، با پاپ کلمنت هفتم از سوی دیگر، کاتولیک ها از انجام اقدامات نظامی بر ضد شهرهای طرفدار نهضت اصلاح دینی بازماندند. این دو مناقشه در سال 1529 و پس از هفته ها بحث به نتیجه رسید. ناگاه هر دو شاخه نهضت اصلاح دینی با خطر سیاسی و نظامی بزرگی روبرو شد.
لازم بود اقدام روشنی برای حل اختلافات آنها در پیش گرفته شود. در این جا بوسر اصرار داشت که همه انجیلی ها در مورد اختلافات میان خود راه مدارا در پیش گیرند و فقط کتاب مقدس را یگانه منبع معتبر ایمان بدانند. فیلیپ اهل هسه، فرمانروای محلی پروتستان مسلک، از بیم پیامدهای اوضاع جدید سیاسی، لوتر و تسوینگلی را در تالار قصر ماربورگ گرد هم آورد و کوشید تا به نحوی اختلافات آنها را حل کند. محور تلاش ها تنها یک چیز بود. لوتر و تسوینگلی احساس کردند که می توانند بر چهارده بند توافق کنند، اما بند پانزدهم دارای شش نکته بود که در پنج نکته آن می توانستند توافق کنند، اما نکته ششم دشواری هایی را به دنبال داشت. بر اساس متن توافق شده از این گفت و شنود، هر چند ما در این مسئله به توافق نرسیدیم که آیا بدن و خون حقیقی مسیح، به شکل جسمانی در نان و شراب حاضر است یا نه، با این حال، هر دو طرف باید مظهر عشق مسیح به یکدیگر باشند و با جدیت از خدای متعال بخواهند که به واسطه روح خود، آنها را در فهم صحیح تأیید کند.
از این رو، یک نکته حل نشده باقی ماند. از دیدگاه لوتر، مسیح به حقیقت در آیین عشای ربانی حضور دارد; در حالی که از دیدگاه تسوینگلی، او تنها در دل های مؤمنان حاضر است. امید فیلیپ به تشکیل جبهه انجیلی متحد بر ضد نیروهای تازه سازمان یافته کاتولیک به یأس گرایید و اعتبار سیاسی نهضت اصلاح دینی به شدت مخدوش شد. در سال 1530 چارلز پنجم، آرام آرام به تجدید سلطه خود بر نهضت اصلاح دینی در آلمان پرداخت و پیامدهای سیاسی اختلافات میان لوتر و تسوینگلی در مورد آیین عشای ربانی نیز تا حد زیادی به او کمک کرد. رهبران پروتستان با آگاهی از عمق فاجعه ای که در حال وقوع بود کوشیدند تا جراحت های پدید آمده را هر چه زودتر التیام بخشند. یکی از تلاش های مهم برای تعریف دیدگاه مشترک پروتستانی درباره آیین های مقدس عبارت بود از «توافق نامه زوریخ»; فرمولی درباره ایمان که در مه سال 1549 بر آن توافق شد. این سند که تنظیم کنندگان آن، برجسته ترین رهبران نهضت اصلاح دینی مانند ژان کالون و هاینریش بولینگر (جانشین تسوینگلی و اصلاحگر برجسته شهر زوریخ) بودند، زمینه مشترک و حساسی را در نهضت اصلاح دینی (که در آن هنگام بر سر این موضوع دچار دو دستگی شده بودند) تثبیت کرد.


منابع :

  1. آلیستر مک گراث- مقدمه ای بر تفکر نهضت اصلاح دینی- مترجم بهروز حدادی- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1382

  2. آلیستر مک گراث- درسنامه الهیات مسیحی- مترجم بهروز حدادی- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1384

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/115813