نه قدرت دفاع نه راهی برای فرار

وقتی قیامت برپا می شود خشم خدا و عذاب او دامن اهل دوزخ را خواهد گرفت. و خشم او بر ایشان و دروغ پنداشتن رسولان او به توسط ایشان به رنگهایى از عذاب مبدل شود که کسى طاقت تحمل آن را ندارد، و معذبان با رانده شدن به توسط خازنان جهنم و گرزهاى آتشین به سوى این عذاب سوزنده و دردناک رانده مى شوند و زبان حال گفتارى و عملى ایشان چنان است که رب العزة بیان کرده است: بروید به سوى آن عذابى که پیامبران به شما گوشزد کردند و شما بدون فکر و رویه یا از روى حسد و کبر دروغ انگاشتید و نسبت ناروا به آنان دادید. «انطلقوا إلى ما کنتم به تکذبون* انطلقوا إلى ظل ذى ثلاث شعب؛ [آن روز به آنان گویند:] به سوى آتشى که همواره آن را تکذیب مى کردید، بروید و [نیز] به سوى سایه اى [از دود متراکم و آتش زا] که داراى سه شاخه است، بروید.» (مرسلات/ 29- 30) گویا دود جهنم سه شعبه می گردد و در این آیه گفتارى از مفسرین نقل شده و احتمالاتى داده شده.
اول: در قیامت آتش از بالاى سر کفار و از زیر پاى آنان به اطراف آنان احاطه دارد جمعا بین این آیه و قوله تعالى «لهم من فوقهم ظلل من النار و من تحتهم ظلل؛ براى اهل جهنم سایبانها است از آتش بالاى سر آنان و سایبانهاى از آتش از زیر آنها.» (زمر/ 18) اشاره به اینکه آتش و دود جهنم به آنها احاطه نموده است. و نیز «یوم یغشاهم العذاب من فوقهم و من تحت أرجلهم؛ روزى که می پوشاند آنها را عذاب از بالاى سر آنها و از زیر پاى آنها یعنى عذاب از تمام اطراف به آنها احاطه می نماید.» (عنکبوت/ 55)
دوم: مقصود از ظل دود است چنانچه در جاى دیگر است: «إنا أعتدنا للظالمین نارا أحاط بهم سرادقها؛ محققا ما آماده و مهیا نمودیم براى کافرین آتشى که به آنها احاطه نموده پرده هاى آن آتش.» (کهف/ 28) و سرادق آتش دود است و دود جهنم از شدت و قوتى که دارد سه شعبه می گردد و از بالاى سر و طرف راست و چپ کفار احاطه می کند.
سوم: ما نمی دانیم و دانا نیستیم که مقصود از ظل چیست و نیز درباره آن چیزى نشنیده ایم. لکن بهترین توجیهات همان توجیه اول است که مقصود از ظل دود است و اشاره به قوت و شدت آتش جهنم دارد. زیرا وقتى آتش از زیادتى آن قوت پیدا نمود و دود آن بسیار گردید البته دود آن متفرق و شعبه شعبه می گردد و شعب آن ناشى از تاریکى و ظلمت نفس بشر است که از قبل عکوف نمودن و مقید گردیدن به قواى نفسانى پدید می گردد.
توجیه چهارم سبب پدید شدن دود صاحب شعب سه گانه ناشى از سه قوه از قواى نفسانى انسان است، حس، خیال، وهم زیرا که هر یک اینها پرده و حجابى است که مانع می گردد از اشراق انوار قدس بر قلب انسان و آن چیزى که سبب عذاب می شود آن قوه وهمیه شیطانیه است و آن حالتى است در دماغ که نفس آدمى را مشوش می گرداند و مانع می گرداند وى را از ادراک حقایق و دیگر قوه غضبیه سبعیه که در طرف راست قلب واقع است و نمی گذارد نفس به طریق اعتدال قیام نماید و دیگر قوه شهویه بهیمیه از طرف چپ پس آنچه از انسان سر می زند از عقاید فاسده و اعمال باطله ناشى از این سه قوه واهمه، شهویه، غضبیه گردیده و از همین قواى سه گانه ناشى می گردد سه شعبه از عذاب که تعبیر از آن به ظل ذى ثلاث شعب شده. هر کس خواهد که فرداى قیامت از این دخان که "ظل من یحموم" اشاره به آن است ایمن گردد بایستى به نور عقل و ایمان متمسک گردد تا آنکه از تیرگى صفات شیطانیه و غضبیه سبعیه و شهویه بهیمیه نجات یابد.
صاحب تفسیر کبیر توجیه دیگری را بیان نموده: «مقصود از شعب ثلاث قوه شنوایى و قوه بینایى و قوه نفسانى است. به دلیل قوله تعالى: "و الله أخرجکم من بطون أمهاتکم لا تعلمون شیئا و جعل لکم السمع و الأبصار و الأفئدة لعلکم تشکرون؛ خدا بیرون آورد شما را از شکمهاى مادرهایتان در حالى که چیزى نمی دانستید و قرار داد براى شما گوش و چشم و قلب کمند کسانى که شکرگزار باشند." (نحل/ 80) پس شکر این سه قوه و مراعات آن که از حد اعتدال تجاوز ننماید منبع سعادت و عدم مراعات آن منبع شقاوت است. و به وجه دیگر ایمان عبارت از تصدیق به قلب و اقرار به زبان و عمل به جوارح است و هر یک از این سه شعب ثلاث که در آیه عنوان نموده مقابل یکى از این ارکان سه گانه است این است که فرموده: "انطلقوا إلى ما کنتم به تکذبون" و چون تکذیب نمودن عمل قلب است و تمام اعمال و افعال و قوا ناشى می گردد از قلب وقتى قلب فاسد گشت اعضا و قرا نیز فاسد می گردد و ظلمت قلب به اعضاء نیز سرایت می نماید این است که تعبیر به سه ظلمت نموده و در قیامت این سه نوع ظلمت به سه صورت تشکیل می گردد زیرا که به ازاى هر صفتى در قیامت به صورت مناسب آن صورتى پدید می گردد.»
در روح البیان آمده است که: قوله تعالى در سوره ی زمر آیه 16، "من فوقهم ظلل من النار و من تحتهم ظلل؛ آنها از بالاى سرشان چترهايى از آتش خواهند داشت و از زير پايشان [نيز] طبق‏هايى آتشين است." اشاره به این است که دود آتش جهنم از بالا و پائین به آنان احاطه نموده.

شراره های آتش
سپس در توصیف دیگرى از آن آتش سوزان مى افزاید: «إنها ترمی بشرر کالقصر؛ از آن شراره هاى آتشى پرتاب مى شود که هر یک همچون یک کاخ عظیم! است.» (مرسلات/ 32) نه همچون جرقه هاى آتش این دنیا که گاه به اندازه سر سوزنى بیش نیست تعبیر به "قصر" (کاخ) در اینجا تعبیر پر معنایى است، شاید تصور شود مناسبتر این بود که گفته شود جرقه هایى همچون کوه، ولى نباید فراموش کرد کوه ها همان گونه که در آیات قبل اشاره شد منبع انواع برکات است و سرچشمه هاى آب فرات و گوارا، این قصرها و کاخهاى ستمکاران هستند که منشا شعله هاى سوزان و آتشهاى شرربارند.
ضمیر"انها" به "نار؛ آتش" بر مى گردد هر چند در کلام نامى از "نار" برده نشده بود، و لیکن از سیاق معلوم است. و کلمه ی "شرر" به معناى زبانه هایى است که از آتش بر مى خیزد. و معناى "قصر" معلوم است. این آیه بیان شرر و زبانه هاى آتشین دوزخ است که از شدت گداختگى زبانه هاى آتشین مانند قطعه چوبهاى بزرگ به همه جانب پرتاب مى شود و از هر سو دوزخیان را فرا می گیرد. همچنانکه از ابن عباس و مجاهد نقل شده که گوید: «قصر مفرد قصور است از بناها و عرب شتر را تشبیه به قصور مى کند.»
اخطل گوید:
کانه برج رومى یشیده لز *** بحص و آجر و احجار
گویا که آن برج رومى است که آن را محکم با گچ و آجر و سنگ چسبانیده است.
عنتره گوید:
فوقفت فیها ناقتى و کانها *** فدن لأقضی حاجة المتلوم
پس متوقف نمودم در آن شترم را و مثل آنکه آن قصر و اطاق انتظار است بر آورم حاجت نیازمند منتظر را و فدن قصر است.
پس مفاد قصر عبارت از قطعه هاى چوب که بریده و قطع مى شود براى سوزانیدن در زمستان آماده باشد و اندازه آنان سه ذراع و زیاده خواهد بود. و در حدیثى دراز از پیامبر (ص) در خصوص آتش دوزخ آمده است که گفت: «زبانه هاى آتش برسان کوه ها است»، و به قولى، همچون ریشه هاى شاخه شاخه شده درختان، و ابن عباس گفت: «همچون ریشه هاى درختان بزرگ.» و همانطور که گفتیم اعراب شتران را به کاخها تشبیه مى کنند، و آنچه مهم است این که تشبیه به قصر کنایه از بزرگى و شاخه شاخه شدن هر دو با هم است همچون در قصرها.

آتشی سیاه و زرد
در آیه بعد به توصیف دیگرى از شراره ها و جرقه هاى این آتش سوزان پرداخته، مى فرماید: «کأنه جمالت صفر؛ آنها همچون شترهاى زرد رنگى هستند.» (مرسلات/ 33) "جمالة" جمع "جمل" به معنى "شتر" است (مانند حجر و حجارة) و "صفر" (بر وزن قفل) جمع "اصفر" به معنى چیزى است که زردرنگ باشد و گاه به رنگهاى تیره و متمایل به سیاه نیز اطلاق شده، ولى در اینجا مناسب همان معنى اول است زیرا جرقه هاى آتش زرد متمایل به سرخ است.
بیشتر مفسران بر این اعتقادند که مقصود تشبیه به شتران زرد رنگ است، و به قولى پاره هاى مس، به نقل از امام على (ع)، و اعراب نحاس را صفر مى نامند، و بنابراین گفته باید جمالة را حمل بر سیمهاى عظیم دانست، بدان سبب که خداوند متعال گفته است: «حتى یلج الجمل فی سم الخیاط؛ مگر آنكه شتر در سوراخ سوزن داخل شود و بدينسان بزهكاران را كيفر مى‏ دهيم.» (اعراف/ 40) تذکیر ضمیر به جهت آن است که شرر اسم جنس است، از حسن و قتاده نقل است که صفر به معنى سوداست و تسمیه آن به صفر به جهت آن است که سواد ابل مائل به صفرت است و چون آتش دوزخ سیاه است مایل به زردى، شراره او نیز چنین خواهد بود، و تشبیه شراره به قصر به جهت عظم آن است و به جمالات صفر جهت لون و کثرت و تتابع و اختلاط و سرعت و حرکت است.
شراره اول به قصرها و سپس به شتران تشبیه شده تا تشبیه را توضیح دهد. جمالات به ضم (جیم) قرائت شده و آن طنابهاى ضخیم کشتى است، بعضى گفته اند منظور از جمالات ریسمانهاى شتران بزرگ است و مفردش جماله است. «صفر» گفته شده: براى این که جنس، اراده شده است و گفته شده: صفر، رنگ سیاهى است که به زردى مایل باشد. عبدالله عباس گفت و سعید جبیر: «جمالات رسنهاى کشتى باشد که لایه هاى او یک بر دیگر افگنند تا به مانند میان مردى شود.»
در آیه قبل این جرقه ها از نظر حجم به کاخ بزرگ تشبیه شده بود، و در این آیه از نظر کثرت و رنگ و سرعت حرکت و پراکنده شدن به هر سو به گروهى از شتران زرد رنگ تشبیه شده که به هر سو روانند. جایى که جرقه ها این چنین باشد، پیدا است که خود آن آتش سوزان چگونه است؟ و در کنار آن چه عذابهاى دردناک دیگرى قرار گرفته؟ (خداوند همه ما را به رحمت و لطفش از آن حفظ کند). در پایان این آیات بار دیگر همان هشدار را تکرار کرده، مى فرماید: «ویل یومئذ للمکذبین؛ در این روز واى بر حال تکذیب کنندگان از آتشى که این است صفت آن.» (مرسلات/ 34)


منابع :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏20 صفحه 249

  2. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏25 صفحه 420

  3. عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد ‏13 صفحه 342

  4. سيد محمدحسين‏ حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد ‏17 صفحه 285

  5. محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏17 صفحه 240

  6. ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد ‏26 صفحه 213

  7. سيد محمدابراهيم بروجردى- تفسیر جامع- جلد ‏7 صفحه 316

  8. حسین بن احمد الحسینی- تفسیر اثنا عشری- جلد ‏13 صفحه 436

  9. حاج ملاسلطان محمد گنابادی- ترجمه بیان السعادة- جلد ‏14 صفحه 408

  10. علی‌اکبر قرشی- أحسن الحدیث- جلد ‏12 صفحه 21

  11. ملا فتح الله کاشانی- منهج الصادقین فی إلزام المخالفین- جلد ‏10 صفحه 120

  12. ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- جوامع الجامع- جلد ‏6 صفحه 528

  13. میرزا ابوالحسن شعرانی- روض الجنان و روح الجنان- جلد ‏20 صفحه 105

  14. شیخ حر عاملی- تفسیر عاملی- جلد ‏8 صفحه 449

  15. نصرت بیگم امین- مخزن العرفان- جلد ‏14 صفحه 271

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/115912