جای شگفتی ندارد که پاسخی که سرانجام پذیرفته شد، پاسخی بود که آگوستین آن را ارائه کرده بود و شاید بهترین توصیف این پاسخ این باشد: «تصاحب انتقادی فرهنگ کلاسیک.» از دیدگاه آگوستین، این وضعیت قابل مقایسه با وضعیت قوم اسرائیل هنگام فرار از اسارت مصریان به هنگام «خروج» است. آنان بت های مصریان را وانهادند، اما طلا و نقره هاشان را با خود بردند، زیرا می خواستند از این ثروت ها استفاده بهتر و شایسته تری به عمل آید؛ همان ثروت هایی که برای خدمت به اهداف بلندتری آزاد شده بود. مسیحیان نیز تا حد زیادی می توانند فلسفه و فرهنگ باستانی را از آن خود کنند، البته در جایی که درست به نظر می رسید و می توانست در خدمت آرمان ایمان مسیحی قرار گیرد.
آگوستین با خاطرنشان کردن اینکه چگونه بعضی از مسیحیان برجسته متأخر از حکمت کلاسیک برای پیشبرد بشارت استفاده کرده اند، این برهان را تقویت کرده است. «اگر آنان که فیلسوف نامیده شده اند، به ویژه افلاطونی ها، سخنی گفته باشند که راست باشد و با ایمان ما سازگار درآید، هرگز نباید آن را نفی کنیم؛ بلکه باید آن را از آن خود ساخته و از آن بهره بریم و بپذیریم که آنان به ناروا آن را تصاحب کرده اند. مصریان بت ها و بارهای سنگینی را در اختیار داشتند که فرزندان اسرائیل از آنها بیزار و گریزان بودند. با این حال، آنان ظرف های طلا و نقره و لباس هایی را مالک شدند که اجدادمان هنگام ترک مصر مخفیانه همراه خود آوردند تا به شکلی بهتر از آن استفاده کنند (خروج 3:21؛ 12:35ـ36) به همین سان، همه تعالیم مشرکان، آموزه های نادرست و خرافات نیست. در آنها نیز بعضی از آموزه های عالی که شایسته است به درستی از آن استفاده شود، و نیز ارزش های اخلاقی عالی وجود دارد.
در واقع، پاره ای از حقایق در میان آنها یافت می شود که با پرستش خدای یکتا گره خورده است. حال این ها همان به اصطلاح طلاها و نقره های آنان است که خود ابداع نکردند، بلکه از معدن فیض الهی استخراج کردند؛ همان ها که در سراسر جهان پخش شده، اما به شکلی نادرست برای عبادت شیاطین صرف شده است. از این رو، مسیحیان می توانند این حقایق را از لوازم ناخوش آیند آن جدا کرده و از آن در جای مناسبش یعنی اعلام بشارت بهره برند. بسیاری از مردمان خوب و با ایمان در میان ما چه کار دیگری کرده اند؟ بنگر به انبوه طلا و نقره و لباس هایی که سیپریان (همان آموزگار فصیح و شهید سعید) هنگام ترک مصر به همراه خود آورد! و تصور کن آنچه را لاکتنتیوس به همراه خود آورد، بگذریم از ماریوس ویکتورینوس و هیلاری اهل پوئاتیه و دیگرانی که هنوز زنده اند! و بنگر که یونانیان چقدر اخذ و اقتباس کردند، و پیش از همه آنان، موسی، مخلص ترین بنده خدا، را می یابیم که چنین کرده است... درباره او نوشته اند که: "موسی در تمامی حکمت اهل مصر تربیت یافته بود." (اعمال رسولان 7:22)»
در نتیجه، رویکرد آگوستین پایه ای بود برای این مدعا که هر آنچه را که خوب، راست یا زیباست، می توان در خدمت بشارت گرفت. همین رویکرد است که در کلیسای غرب برتری یافت و شالوده ای الهیاتی برای تصاحب انتقادی به دست نویسندگان مسیحی سبک های ادبی شد که ریشه در بیرون از کلیسا داشتند. شاید افزون بر شکل های ادبی که پیش تر در کلیسا شناخته شده بود و کاربردش نزد بسیاری کاملا به جا بود (مانند موعظه و شرح کتاب مقدس) بتوان دیگرانی را اضافه کرد که اصل و ریشه فرهنگی کاملا سکولاری داشتند. نمونه ها شامل نمایش نامه و رمان می شد. از این رو، زمینه برای تعامل الهیات، شعایر و معنویت مسیحی با سنت فرهنگی جهان باستان، که بی شک یکی از جالب ترین و پربارترین نمونه های گردافشانی فرهنگی در تاریخ فکری بشر است، فراهم شد.
واژه انگلیسی creed (اعتقادنامه) برگرفته از واژه لاتینی credo به معنای «من اعتقاد دارم» است و اعتقادنامه رسولان، که شاید معروف ترین اعتقادنامه ها باشد، با این کلمات آغاز می شود: «من به خداوند معتقدم.» این واژه برای اشاره به بیانیه ای اعتقادی است که نکات اصلی اعتقادات مسیحیت به اجمال در آن بیان شده و برای همه مسیحیان آشناست. به همین دلیل، واژه «اعتقادنامه» هرگز در مورد بیانیه های اعتقادی متعلق به فرقه های خاص به کار نمی رود. در مورد اخیر، معمولا از اصطلاح «اعتراف نامه ها» (مانند اعتراف نامه آگسبورگ در کلیسای لوتری و اعتراف نامه وست مینستر در کلیسای اصلاح شده) استفاده می شود. «اعتراف نامه» مربوط به یک فرقه است و در بر گیرنده اعتقادات و تأکیدات خاص همان فرقه است. «اعتقادنامه» متعلق به کل کلیسای مسیحی است و دقیقا در بر گیرنده اعتقاداتی است که هر مسیحی باید بدان معتقد بوده و وفادار باشد. امروزه «اعتقادنامه» به بیان نکات اصلی آیین مسیحی به شکلی اجمالی، رسمی، مقبول همگان و معتبر شناخته می شود.
دو اعتقادنامه در دوره آباء
در دوره آباء، دو اعتقادنامه در سراسر کلیسا معتبر و محترم شمرده می شد. به نظر می رسد که علت پیدایش این اعتقادنامه ها، نیاز شدید به ارائه خلاصه ای سهل الوصول از آیین مسیحیت بود که در مناسبت های عمومی قابل استفاده باشد. شاید مهمترین مناسبت، آیین تعمید بود. کلیسای اولیه در پی آن بود که در روز عید پاک، نوکیشان را تعمید داده و از چله روزه (عید بهاره) به عنوان زمان آماده سازی و تربیت برای لحظه اعلام عمومی ایمان و تعهد بهره جوید. یکی از نیازهای اساسی در این زمان آن بود که هر نوکیشی که مایل به دریافت تعمید است، اعتقادات خود را آشکارا اعلام کند. به نظر می رسد که ظهور اعتقادنامه ها به خاطر اعلام یکپارچه اعتقاداتی بود که نوکیشان باید در چنین مناسبت هایی از آن استفاده کنند.
اعتقادنامه رسولان
اعتقادنامه رسولان شاید معروف ترین شکل اعتقادنامه است که در کلیسای غرب شناخته شده است. این اعتقادنامه دارای سه بخش اصلی درباره خدا، عیسی مسیح و روح القدس است. همچنین مطالبی درباره کلیسا، روز داوری و رستاخیز در آن گنجانیده شده است. روند تکامل تاریخی این اعتقادنامه، پیچیده است اما ریشه های آن در اعلامیه های ایمانی بود که از کسانی که خواستار تعمید بودند، طلب می شد. هر یک از دوازده گزاره این اعتقادنامه، که به نظر می رسد از قرن هشتم نهایی شد، از دیر زمان به یکایک رسولان نسبت داده می شود، البته این اعتقاد هیچ توجیه تاریخی ندارد. نسخه های شرقی و غربی این اعتقادنامه تفاوت های اندکی با یکدیگر دارند. گزاره هایی در باب «سقوط به جهنم» و «مراسم قدیسان» (که در زیر، در داخل کروشه آمده است) در نسخه های شرقی این اثر دیده نمی شود.
متن اعتقادنامه رسولان
1- من ایمان دارم به خدا، پدر قادر مطلق، خالق آسمان ها و زمین؛
2- و به عیسی مسیح، یگانه (unicus) پسر او، خداوند ما؛
3- همو که لقاحش را روح القدس تحقق بخشید و از مریم باکره زاده شد؛
4- در زمان پنطیوس پیلاطس رنج کشید، مصلوب شد، مرد و به خاک سپرده شد. [به دوزخ وارد شد]
5- در روز سوم از مردگان برخاست؛
6- به آسمان صعود کرد و در کنار دست راست خدای پدر قادر مطلق بنشست؛
7- از آن جا برای داوری بر زندگان و مردگان باز خواهد گشت؛
8- من ایمان دارم به روح القدس؛
9- به کلیسای مقدس جهانی؛ [شراکت قدیسان]؛
10- به بخشودگی گناهان؛
11- به رستاخیز جسمانی؛
12- به حیات جاودانی.
اعتقادنامه نیقیه
اعتقادنامه نیقیه نسخه طولانی تر این اعتقاد نامه است. (این اعتقاد نامه به بیان دقیق تر، به اعتقاد نامه نیقیه ای- قسطنطنیه ای معروف است) و در بر گیرنده مطالبی اضافی در باب شخص مسیح و عمل روح القدس است. در واکنش به مناقشاتی در باب الوهیت مسیح، این اعتقادنامه متضمن تأییداتی قوی از یگانگی خدا، از جمله این اصطلاحات است: «خدا از خدا» و «با پدر از یک جوهر بودن». شورای نیقیه (ژوئن 325) به مثابه بخشی از جدالش با آریوس بیان کوتاهی را در باب ایمان تنسیق کرد که اساس آن، اعتقادنامه ای تعمیدی بود که در اورشلیم از آن استفاده می شد. نکته جالب در این اعتقادنامه آن است که الوهیت کامل مسیح در برابر برداشت آریوس از جایگاه مخلوق بودن او در آن مورد تأیید قرار گرفت. این اعتقادنامه در بر گیرنده چهار لعن صریح به دیدگاه های آریوس و نیز سه بند از اصول ایمانی آن است.
متن اعتقادنامه نیقیه
ما به خدایی یگانه ایمان داریم، به خدای قادر مطلق، آفریننده همه چیزهای دیدنی و نادیدنی، و به یک خداوندگار، عیسی مسیح، پسر خدا، به وجود آمده از ذات پدر، تنها اوست که از ذات پدر به وجود آمده، خدا از خدا، نور از نور، خدای حقیقی از خدای حقیقی، مولود نه مخلوق، همذات با پدر است. به وسیله او همه موجودات آفریده شدند؛ همه موجوداتی که روی زمین و در آسمانند. او به خاطر ما انسان ها و برای نجات و رستگاری ما از آسمان فرود آمد، جسم گردید و انسان شد. او رنج کشید و روز سوم برخاست و به آسمان ها صعود کرد. او برای داوری زندگان و مردگان مجددا بازخواهد گشت. و نیز به روح القدس ایمان داریم. اما کلیسای جهانی و رسولان، کسانی را که سخنان زیر را می گویند لعنت می کند: «زمانی بوده است که پسر وجود نداشته است» و «او وجود نداشته است و بعد به وجود آمده است.» و «او از نیستی به وجود آمده است.» و نیز این کلیسا کسانی را لعنت می کند که بر این باورند که وجود او از ماهیت یا وجودی به جز ماهیت یا وجود پدر ناشی شده یا اینکه او تغییر پذیر بوده و در معرض دگرگونی و تبدیل است. ظهور این اعتقادنامه ها، یکی از عوامل مهم در حرکت به سوی دستیابی به نوعی اتفاق نظر در کلیسای اولیه بود. یکی از حوزه های مسائل اعتقادی که شاهد تحولات و مناقشات چشمگیری بود، مربوط به شخص مسیح بود.
شاید بتوان گفت که دوره آباء نقش حساسی در پدیدآمدن دو آموزه داشت که یکی در مورد شخص مسیح بود (حوزه ای از الهیات که همان گونه که خاطر نشان ساختیم عموما مسیح شناسی شناخته می شود) و دیگری درباره ماهیت الوهیت. تحولات یادشده هر دو دارای پیوندی انداموار با یکدیگرند. در سال 325، کلیسای اولیه به این نتیجه رسید که عیسی و خدا «دارای یک جوهرند». (اصطلاح homoousios را می توان به «همذات» یا هم ماهیت ترجمه کرد.) این اظهار نظر الهیاتی پیامدهای دوگانه ای داشت؛ اولا اهمیت عیسی مسیح برای مسیحیان را در سطحی فکری تثبیت کرد. ثانیا و در عین حال مانعی نیرومند بر سر راه مفاهیم ساده انگارانه درباره خدا نهاد، زیرا اگر عیسی «از همان جوهر» خدا شناخته می شد، در این صورت آموزه خدا یکسره می بایست در پرتو این عقیده مورد توجه قرار می گرفت.
به همین سبب، تحولات تاریخی مربوط به آموزه تثلیث مربوط به پس از ظهور اجماع مسیح شناسانه در کلیساست. تأملات الهیاتی بر سر ماهیت خدا تنها زمانی می توانست آغاز شود که الوهیت مسیح به عنوان نقطه آغازی مورد توافق و مطمئن قابل بررسی باشد. شاید بتوان گفت که مباحثات مسیح شناسانه در کلیسای اولیه تا حد زیادی در منطقه شرق دریای مدیترانه رخ داد و به زبان یونانی و غالبا در پرتو پیش فرض های مکتب های عمده فلسفی یونان بود. این موضوع عملا بدان معنا بود که بسیاری از اصطلاحات اساسی در مباحثات مسیح شناسانه در کلیسای اولیه، به یونانی و غالبا مسبوق به سابقه ای در سنت فلسفی یونان بود.
بررسی اجمالی محورهای اساسی در مباحثات مسیح شناسانه دوره آباء را در قالب دو مکتب، دو مبحث و دو شورا به شرح ذیل می توان اشاره نمود:
1- مکتب ها
مکتب اسکندرانی بیشتر بر الوهیت مسیح تأکید داشت و الوهیت را به «کلمه ای که تجسد یافت» تفسیر می کرد. مهمترین متن از کتاب مقدس در این باب، عبارت است از یوحنا 1:14 «و کلمه جسم گردید و میان ما ساکن شد.» چنین تأکیدی بر اندیشه تجسد موجب شد تا جشن کریسمس اهمیت ویژه ای یابد. اما مکتب انطاکیه تأکیدی مشابه بر بشر بودن مسیح داشت و برای الگوی اخلاقی او اهمیت خاصی قائل بود.
2- مباحثات
بسیاری مناقشات آریوس در قرن چهارم را یکی از سرنوشت سازترین مناقشات در تاریخ کلیسای مسیحی می دانند. آریوس (حدود 250 ـ حدود 336) معتقد بود که عناوین کتاب مقدس برای مسیح، که به وجودی هم رتبه با خدا برای او اشاره دارد، عناوینی است صرفا تشریفاتی. مسیح را باید یک مخلوق، هر چند والاتر از سایر مخلوقات، دانست. این دیدگاه واکنش خشم آلود آتاناسیوس را به دنبال داشت. وی معتقد بود که الوهیت مسیح اهمیتی اساسی در فهم مسیحی از رستگاری دارد (و این همان حوزه از الهیات است که معروف به نجات شناسی است). او اعلام کرد که مسیح شناسی آریوس به لحاظ نجات شناسی نارساست. مسیح آریوس ناتوان از بازخرید بشر فرو افتاده است.
سرانجام مذهب آریوس (جنبش منسوب به آریوس) بدعتگذار اعلام شد. به دنبال این مباحثات آپولیناری مطرح شد که محور آن شخصی به نام آپولیناریوس اهل لائودیکئا (حدود 310- حدود 390) بود. این مخالف سرسخت آریوس معتقد بود که نمی توان مسیح را موجودی کاملا بشری دانست. در مورد مسیح، لوگوس الهی به جای روح بشری نشست. در نتیجه، مسیح کاملا بشر نبود. بعضی از نویسندگان مانند گرگوری اهل نازیانسوس این عقیده را شدیدا ناکافی می دانستند زیرا این بدان معنا بود که مسیح نمی تواند کاملا بشر را رهایی بخشد.
3- شوراها
شورای نیقیه (325) به دعوت قسطنطین، اولین امپراتور مسیحی و با هدف حل و فصل اختلافات در باب مسیح شناسی برگزار شد که سراسر امپراتوری را دچار هرج و مرج ساخته بود. این شورا، اولین شورای جهانی (به معنای شورایی مرکب از اسقف های سراسر جهان مسیحی که تصمیم های آن برای همه کلیساها معیار و حجت بود) به شمار می آمد. نیقیه (یا شهر ایزنیک در ترکیه امروزی) مناقشه آریوس را با تأیید اینکه عیسی با پدر هم ذات یا درارای یک جوهر بود و رد دیدگاه آریوس و پذیرش دیدگاهی سخت در باب الوهیت مسیح خاتمه داد. شورای کالسدون (451) چهارمین شورای جهانی، تصمیمات شورای نیقیه را تأیید کرد و به بحث های تازه ای که بعدا درباره بشر بودن مسیح درگرفت، پاسخ داد.