رابطه دین و دنیا در جهان بینی مسیحی (طبیعت و ماوراء الطبیعه)

مقدمه

هرچند دین مسیحیت (همچنان که از اسمش بر می آید) تماما بر گرد سرگذشت مقدس عیسی و حیات زمینی و عروج آسمانی مسیح (ع)، که البته فرستاده خداوند بزرگ برای نجات بشر بود، شکل گرفته است و بر محور بنیانگذار این آیین می چرخد، در عین حال، حامل برداشتی از عالم و انسان و حاوی آموزه هایی برای حیات زمینی و نجات و رستگاری اخروی است. توماس میشل، «مسیح محور بودن» مسیحیت را تایید می کند و می گوید که عیسی نه حامل پیام، بلکه خود پیام است؛ او خود، تجسم وحی الهی است. ما با تعالیم عیسی، پیام آور آیین مسیحیت، از طریق نقل دیگران آشناییم، نه مستقیما و بلاواسطه؛ چراکه برحسب گمان مشهور، از عیسی مسیح (ع) هیچ مکتوبی بر جای نمانده است. آنچه به عنوان کتاب مقدس مسیحیان شناخته شده و حاوی تعالیم منتسب به عیسی است، تماما مکتوباتی است از شاگردان ایشان (حواریون)، رسولان و همراهان آنان که در فاصله سال های 60 تا 150 میلادی به تدریج نگاشته و در اواخر قرن دوم جمع آوری شده است.
عهد جدید در ترکیب و تبویب کنونی آن، مولود تدبیر و تصمیم آبای کلیسا در چند قرن بعد از آن بوده است. آنچه مسیحیت را به مثابه یک باور ایمانی از دیگر ادیان توحیدی متمایز می سازد، «انسان شناسی» مسیحی است و نه «هستی شناسی» آن؛ هرچند تجزی توام با تضادی که مسیحیان میان هستی مادی و غیر مادی و زمین و آسمان برقرار می کنند، مسیحیت را از این جنبه نیز از دو دین دیگر هم ریشه، یعنی یهودیت و اسلام جدا می سازد. وبر این سه دین را هم ریشه می داند و مطالعه یهودیت را پیش شرط ضروری و تاریخی برای درک اسلام و مسیحیت می شناسد. استاد محمدتقی جعفری نیز ریشه این سه دین را دین حنیف حضرت ابراهیم (ع) می داند. لاوجوی می گوید: «دین های غربی، و از جمله مسیحیت، از زمان افلاطون، دارای دو خدا بوده اند که از اعتقاد به وجود دو هستی متضاد برخاسته اند.» انگاره تجزی در مسیحیت بر تمامی اجزای جهان بینی مسیحی، یعنی درک از دنیا، نگاه به انسان و تلقی از معرفت بشری غلبه دارد. این تحقیق این رهیافت تجزی گرا را در حوزه «طبیعت/ ماوراءالطبیعه» دنبال می کند.

رابطه طبیعت و ماوراء الطبیعه در آیین مسیحیت

ادیان نوعا یک رویکرد و اهتمام ماوراء الطبیعی دارند و از این حیث جز در برخی از ادیان غیر ماوراء الطبیعه گرا، مثل آیین کنفوسیوس و تا حدی بودیسم، کمتر تفاوتی میانشان برقرار است. لیکن آنچه مسیحیت را از دیگر ادیان متمایز می سازد، قائل شدن نوعی تمایز و تجزی نقیض گونه میان طبیعت و ماوراء الطبیعه یا به تعبیر آگوستینی، میان «پادشاهی زمین» و «ملکوت آسمان» است. متی صراحتا می گوید: «نمی توانی دو ارباب را خدمت کنی؛ باید فقط یکی از آنها را دوست داشته باشی و نسبت به او وفادار بمانی.» (6: 24) یاسپرس می گوید: «ایمان مسیحی- کاتولیکی را بدان سان که در واقع هست، نه آن چنان که از سوی عیسی و مسیحیت انجیلی آمده، باید در آثار آگوستین مطالعه کرد. آثار او بهترین منبع برای شناخت مسائل بنیادی است که با اندیشه مسیحی در جهان پدید آمده است. آگوستین تحت تاثیر سیره عملی عیسی مسیح (ع) که در این دنیا همچون مسافران زیست و مهمترین بشارتش در رسیدن ملکوت آسمان و فوری ترین آرمانش ایصال به خداوند بود و همچنین بر اساس آموزه های ملهم از همین ایده، یعنی رویگردانی از دنیا و آماده شدن برای زمان موعود که پس از عروج او به آسمان توسط رسولان منتشر شد، تقابل سختی میان "شهر خدا" و "شهر زمین" و میان ساکنین این دو شهر برقرار می کند و با فاسد و شیطانی خواندن تمایلات طبیعی، کمال معنوی انسان را در ترک شهر خاکی و پیوستن به اهالی شهر مینوی در آسمان و سکنی گزیدن در ملکوت خداوند می داند.»
آگوستین در رد مدعای کسانی که مسیحیت را مسئول شکست روم از قبایل ژرمن می دانستند، به نوشتن کتابی به نام شهر خدا مبادرت کرد. این کتاب که شرح دو نوع جامعه و به تعبیر وی، دو شهر (شهر آسمانی و شهر خاکی) است، قرن ها الهیات مسیحی را زیر تاثیر خود داشت. چرا که مسیحی حقیقی به یاد می آورد که هر قدر در دنیا بماند، باز اهل دنیا نیست؛ زیرا اسحاق و یعقوب نیز خانه به دوش بودند و ابراهیم مترقب شهری با بنیاد بود؛ شهری که معمار و سازنده آن خداست.

دیدگاه یاسپرس
چنین به نظر می رسد که برخورد مسیحیت با این موضوع، پارادوکسیکال و همه یا هیچ بوده است و به تعبیر یاسپرس، برای فرد مسیحی هیچ حد وسط و امکان آشتی و سازشی میان این دو هستی متناقض وجود نداشته است.

دیدگاه شوایتزر
شوایتزر می گوید که عیسی عمیقا و حقیقتا یک تارک دنیا بود و شوپنهاور و نیچه نیز با وصفی توام با طعن و ذم، او را شخصیتی اساسا دنیا گریز می دانستند.

دیدگاه وبر و کیوپیت
وبر می گوید که مسیحیان اولیه سرشار از امید به معاد و دلبستگی به آخرت بودند. و کیوپیت معتقد است که مسیحیت در آغاز، جهان را به چشم یک خصم و یک شر مطلق می دیده است.

ندای آخرت گرایانه و پشت به دنیای مسیح (ع) در موعظه بالای کوه
ندای آخرت گرایانه و پشت به دنیای مسیح (ع) را به روشنی و وضوح از «موعظه بالای کوه» می توان شنید: تحسین فقر و گرسنگی و حزن و بدنامی در دنیا و احاله کردن هرگونه برکت و تسلی به آخرت؛ تهدید متمکنان، سیران، خوشحالان و خوش نامان به عقوباتی سخت در فردای دنیا؛ توصیه به دشمن دوستی، جزا کردن بدی با خوبی و ناسزا با دعا؛ سفارش به دادن و نگرفتن، به بخشیدن و نطلبیدن، چرا که پاداش آسمانی بزرگی در پیش است؛ فرمان به این که ایراد نگیرید، محکوم نکنید و داده خویش به خلایق را از خدا مطالبه کنید که افزون تر می دهد. شاید عرفی ترین سفارش عیسی در این موعظه، همان فرمان طلایی تمامی ادیان است که: «با دیگران همان طور رفتار کن که انتظار داری با تو رفتار کنند.»

رشد گرایش های آخرت گرایانه در میان مسیحیان
با تمام این احوال، سرانجام این رویکرد، لا اقل در جریان اصلی مسیحیت، به تدریج تعدیل شد و تنش و نقار میان دین و دنیا به نفع دومی تا حدی فروکش کرد. یاسپرس می گوید: «عیسی مسیح (ع) در واپسین کران این جهان ایستاده بود و پایان جهان و در رسیدن ملکوت آسمان را بشارت می داد؛ اما کلیسا با نشاندن خود به جای ملکوت آسمان از یک سو و درآمیختن با قدرت های این جهانی از سوی دیگر، این جوهر و ذات اساسی مسیحیت را دگرگون ساخت و مسیحیان را در جمع کردن میان این جهان و آن جهان دچار حیرت و تناقض افزون تری کرد.»

مفهوم طبیعت و ماوراء الطبیعه

آنچه تحت عنوان های مختلفی چون «ماوراء الطبیعه»، «آن جهان»، «آسمان» و «آخرت» آورده شد و به نحوی پارادوکسیکال در کفه مقابل «طبیعت»، «این جهان»، «زمین» و «دنیا» قرار گرفت، مفاهیم قریب المعنا و متبادری هستند که در عین نزدیکی و تشابه مضمونی، حاوی تفاوت های مهمیند و لذا نمی توان آنها را کاملا همسان تلقی کرد و احیانا به جای هم به کار برد. «ماوراء الطبیعه» مفهوم فراگیری است که به هستی و عوالم غیر مادی اشاره دارد و بعضا هر امر «نشناخته» یا «ناشناختنی» و حتی تصورات موهوم و عقاید کاذب و بی پایه در ادیان ابتدایی و بعضا جادویی را دربرمی گیرد؛ ازاین رو شاید بتوان ادعا کرد که آشنایی و مواجهه بشر با آن، سابقه ای همپای آغاز حیات زمینی آدم ابوالبشر دارد. بر خلاف معنای عام و نسبتا فراگیر ماوراء الطبیعه، مقولاتی چون «آسمان»، «آن جهان» و «آخرت» مفاهیمی خاص به شمار می آیند و نسبت به آن متاخرند. اهمیت یافتن «آسمان» و قرارگرفتن آن در مقابل «زمین»، بنا به اعتقاد مردم شناسان، به ادیان پیشرفته تر و عقاید دینی انسان های به لحاظ ذهنی متکامل تر تعلق دارد. از نظر این انسان ها، مقر موجودات غیر مادی و محمل هستی های ماوراء الطبیعی، آسمان ناشناخته است، نه طبیعت و سنگ و درخت و اشیای دیدنی و قابل لمس. یعنی هنگامی که ارواح از طبیعت رخت بربستند و به آسمان صعود کردند، قداست و پاکی نیز از زمین به آسمان نقل مکان کرد و از آن پس دست تمنا و چشم منتظر انسان ها نیز به سوی آسمان معطوف شد.

آموزه «آخرت» و «آخرت شناسی» ممیزه بارز ادیان ابراهیمی

«آن جهان» و «آخرت» مفاهیم نسبتا جدیدتریند که با پیدایی ادیان توحیدی و رستگاری طلب در میان نژاد سامی، پدید آمده اند و گسترش یافته اند. اگر بعضی از ادیان بزرگ شرق دور مثل هندوئیسم و بودیسم را بتوان در برداشتی از مفهوم «آن جهان» شریک دانست، و یا زرتشت و شاخه های فرعی آن چون مانوی و مزدکی را در شمار آیین های مروج اعتقاد به آخرت و روز حساب پذیرفت، بااین حال، همچنان آموزه «آخرت» و «آخرت شناسی» ممیزه بارز ادیان ابراهیمی است. البته وجود شواهدی چون دفن کردن لوازم زندگی و اشیای قیمتی با مردگان نشان می دهد که در ادیان ابتدایی نیز برداشتی، ولو بسیط و مبهم، از زنده شدن دوباره و حیات دیگر وجود داشته است و مؤید آن است که همه ادیان به نحوی با ایده جاودانگی، درگیر بوده اند و مرگ را پایان حیات انسان نمی دانسته اند.
در عین حال، باید اذعان کرد که آخرت شناسی با مضامینی چون روز حساب و خلود در بهشت یا دوزخ، از آموزه های ویژه ادیان ابراهیمی است. این که کیوپیت می گوید از اندیشه اعتقاد به دنیای دیگر تنها 3500 سال می گذرد، اشاره ای به همین معناست. ظاهرا منظور او از «دنیای دیگر»، همان «آخرت» است، با برداشتی که ادیان ابراهیمی از آن دارند و چیزی در همین مدت هم از ظهور نخستین آیین از این سلسله، یعنی یهودیت سپری شده است. وورسلی نیز که ادیان را با تاکیدات متفاوتی مرتبط با سه موضوع «هستی شناسی»، «اخلاق» و «آخرت شناسی» می بیند، بی آن که تصریح کند، به ادیان خاصی نظر دارد. او معتقد است که مسیحیت یکی از ادیانی است که با مسئله آخرت شناسی و خصوصا موضوع حیات پس از مرگ به طور جدی درگیر شده است. از نظر وورسلی، آموزه آخرت به اجزایی چون «مرگ»، «روز حساب»، «بهشت و جهنم» و «حیات پس از مرگ» قابل تجزیه است. لیکن آنچه در این آموزه بیش از هریک از اجزای دیگر مورد تاکید و توجه مسیحیان قرار گرفته، مقوله اخیر است؛ چرا که عقیده به «تقدیر» و «فیض الهی»، نگرانی از بابت روز حساب و جزا و پاداش الهی بر حسب اعمال نیک و بد را کم رنگ و احیانا منتفی ساخته است.

ریشه های اصلی آخرت شناسی مسیحی
در بحث از رشد گرایش های آخرت گرایانه در میان مسیحیان، هم به شرایط اجتماعی - سیاسی شکل گیری مسیحیت و هم به زمینه های فکری- مرامی مؤثر در آموزه های مسیحی اشاره شده است. ریشه های اصلی آخرت شناسی مسیحی را باید در تعلقش به سنت ابراهیمی و مشخصا آموزه های یهودیت جست. در عین حال، تاثیرات مکتب رواقی در اعتقاد به وجود دو کامنولث و همچنین عقاید گنوسی درباره شرارت ذاتی ماده و امور این دنیایی بر رهیافت آخرت شناسانه مسیحی حقیقتی انکارناپذیر است.

زمینه های اقتصادی- سیاسی و اجتماعی- روانی
کائوتسکی و فروم هر یک از منظر خویش بر زمینه های اقتصادی- سیاسی و اجتماعی- روانی نضج گرفتن این اندیشه و مورد توجه قرار گرفتن آن از سوی اقشار پایین جامعه که خاستگاه اصلی مسیحیت نخستین بودند، تاکید کرده اند.

دیدگاه اریک فروم

اریک فروم مدعی است که ظلم و آزار سیاسی از یک سو و وجود نابرابری و شکاف طبقاتی عمیق از سوی دیگر، مردم فرودست امپراتوری، خصوصا تهیدستان یهودی را به طور هم زمان درگیر رو در رویی سیاسی با روم و مبارزه طبقاتی علیه اورشلیم می کرد؛ لیکن این مخالفت های پراکنده جز افزایش فشار و تعمیق شکاف ها، نتیجه ای در تغییر اوضاع و بهبود شرایط سخت زندگی آنان دربرنداشت؛ لذا زمینه برای رشد تمایلات ماوراء الطبیعی و امید بستن به راه حل های وعده داده شده از سوی آسمان فراهم شد. رشد این قبیل گرایش ها در میان مردم، دو جریان و جنبش متفاوت را که ریشه در تعالیم یهودی و مواعید عهد عتیق داشت، تقویت کرد:
1. جنبش زیلوت ها که در انتظار آمدن پادشاه زورآور و ظفرمند قوم یهود به سر می بردند تا با سرکوب بت پرستان ظالم، سلطنت مقدس داود پیامبر را در سرزمین موعود مجددا برپا کند. زرین کوب زیلوت ها را خنجرزنان یهود نامیده و آنها را با خوارج در بین مسلمانان مقایسه کرده است.
2. جریان مکاشفه ای یحیای تعمید دهنده که از طریق انفعال گرایی سیاسی و رویگردانی از دنیای شرور، برپایی عنقریب ملکوت آسمان را انتظار می کشید. یحیی که به تعمید دهنده معروف بود، در بیابان یهودیه به موعظه مردمان شروع کرد. او مرتب به آنها می گفت: «از گناهانتان به طرف خدا برگردید؛ زیرا خدا به زودی سلطنت خود را برقرار می کند.» (متی، 3: 1-2) ظهور عیسی در این بستر و شرایط سخت، پاسخی بود به انتظاری طولانی که هم آرمان های دینی و هم الزامات عینی آن را تقویت و بسی ناشکیب ساخته بود. عیسی که خیلی زود جریان نخست را از خود ناامید ساخت، با وعده دررسیدن قریب الوقوع ملکوت آسمان و خاتمه جهان، آرزوی دیرباور نجات را برای مکاشفه گرایان دست یافتنی کرد. «از گناهانتان برگردید و نزد خدا بازگشت کنید؛ چون خدا به زودی سلطنت خود را برقرار می کند.» (متی، 4: 17)

علل اساسی برای نجات مکاشفه گرایان تهیدست
این که مکاشفه گرایان تهیدست نجات خویش را در اصلی ترین پیام عیسی، یعنی در رسیدن ملکوت آسمان یافتند، دو علت اساسی داشت:
1. ملکوت خداوند بشارتی بود انحصاری که به تهیدستان مؤمن وعده داده می شد؛ «خوشا به حال شما تهیدستان، زیرا ملکوت آسمان از آن شماست.» (لوقا، 6: 20) «این را بدانید که برای یک ثروتمند، وارد شدن به سلطنت خداوند مشکل است... گذشتن شتر از سوراخ سوزن آسان تر است از واردشدن ثروتمند به سلطنت خدا.» (متی، 19: 23-24)
2. برای این بشارت، موعدی بسیار نزدیک و شاید در حیات همان نسل گمان می رفت. «ساعت فرارسید. ملکوت خدا نزدیک است. پس توبه کنید و به انجیل ایمان آورید.» (مرقس، 11: 15) «بعضی از کسانی که در این جا هستند، قبل از آنی که بمیرند، مرا در شکوه سلطنتم می بینند.» (متی، 16: 28؛ مرقس، 9: 1)

برداشت دیگری از آموزه «ملکوت خداوند» و آموزه «نجات»

به هر صورت، بر خلاف انتظار و تصور معاصران، با وجود تمامی تهدیدات، عیسی با پای خویش به اورشلیم آمد و بی هیچ مقاومتی، تسلیم ماموران امپراتوری شد و در پیشگاه کهنه یهود و در دادگاه امپراتوری از خود دفاع اعتقادی مؤثری نکرد. ولی وقتی کاهنان اعظم و سران قوم یهود به او اتهام وارد می ساختند، هیچ جواب نمی داد. «پس پیلاتوس به او گفت نمی شنوی چه می گویند؟ ولی عیسی همچنان ساکت بود؛ به طوری که سکوت او فرماندار را هم به تعجب واداشت.» (متی، 27: 14-12) در عین حال، عیسی هیچ گاه «فرزند خدا» و «مسیح، پادشاه یهودیان» بودن خویش را هم نفی نکرد (لوقا، 22: 68-69 و 23: 3) و هنگامی که در میان دو جنایتکار در جلجتا به صلیب کشیده شد، هیچ حادثه زمینی یا واقعه آسمانی که بتوان از آن، فرا رسیدن ملکوت آسمان را استنباط کرد، رخ نداد.
عیسی در شب آخر قبل از دستگیری می گوید که: «... زمان انجام این پیشگویی درباره من رسیده است که می گوید: مثل یک جنایتکار محاکمه می شود.» (لوقا، 22: 37) «دو جنایتکار را هم بردند تا با عیسی اعدام کنند. اسم محل اعدام، کاسه سر بود. در آن جا هر سه را به صلیب کشیدند؛ عیسی در وسط و آن دو جناینکار در دو طرف او.» (لوقا، 23: 32 و 33) و پس از آن، چه در رستاخیز عیسی مسیح (ع)، چه در هنگامه وارد شدن روح القدس بر شاگردان خاص و چه پس از آن که بر شمار مؤمنان مسیحی در امپراتوری افزوده شد و مبشرین ایمان، پیام مسیح (ع) را به سراسر عالم و در میان تمامی امت ها منتشر ساختند، نیز چنین نشد. لذا به قرائت و برداشت دیگری از آموزه «ملکوت خداوند» و آموزه «نجات» که با سیر حوادث و واقعیت های بیرونی، تلائم و تفاهم بیشتری داشت، توجه شد.
ویل دورانت می گوید: «اعتقاد رایج بر این است که آموزه "نجات" به عنوان بدیل مناسبی به جای باور تحقق نیافته "برپایی ملکوت آسمان"، تدبیری بود که توسط پولس رسول برای جلوگیری از سرخوردگی و رویگردانی مؤمنان نوآیین اندیشیده شد.» (رک: تاریخ تمدن، ج 3، ص 689) پولس خود را در نامه به مسیحیان غلاطیه، موعظه گر «نجات توسط ایمان به صلیب مسیح» می خواند (6: 11) پس از این، «نجات»، فارغ از هرگونه آثار و تبعات اجتماعی به وارهیدن از گناه در دنیا و از عذاب و دوزخ الهی در آخرت مربوط گردید و ملکوت خداوندی به حوادث اخروی تعبیر شد و به قلمرو خارج از این جهان انتقال یافت.
یاسپرس می گوید: «اصلی ترین بشارت عیسی نه تنها حامل هیچ آرمانی برای اصلاح اجتماع، نجات تهیدستان و ستمدیدگان و بهبود اخلاق جمعی نبود، بلکه حتی در شکل دهی به یک دستگاه اخلاقی خودبسنده و درخور ساخت و هنجارهای زندگی این جهانی ناکارآمد بود. تعالیم اخلاقی عیسی، تنها فرد را برای پایان جهان و وارد شدن به ملکوت آسمان آماده می کرد.»


منابع :

  1. علیرضا شجاعى زند- مقاله آنک مسیح ... اینک انسان!- فصلنامه هفت آسمان- شماره 8

  2. کارل یاسپرس- آگوستین- ترجمه محمدحسن لطفى- تهران- خوارزمى- 1363

  3. دان کیوپیت- دریاى ایمان- ترجمه حسن کامشاد- تهران- طرح نو- 1376

  4. ماکس وبر- اخلاق پروتستان و روح سرمایه دارى- ترجمه عبدالمعبود انصارى- سمت- 1371

  5. کارل کائوتسکى- بنیادهاى مسیحیت- ترجمه عباس میلانى- تهران- کتاب هاى جیبى- 1358

  6. اریک فروم- روانکاوى و دین- ترجمه آرسن نظریان- تهران- پویش- 1363

  7. عبدالحسین زرین کوب- در قلمرو وجدان- تهران- سروش- چاپ دوم- 1375

  8. ژولین فروند- جامعه شناسى ماکس وبر- ترجمه عبدالحسین نیک گهر- تهران- نیکان- 1362

  9. توماس میشل- کلام مسیحى- ترجمه حسین توفیقى- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1377

  10. لرى سیدنتاپ- توکویل- ترجمه حسن کامشاد- تهران- طرح نو- 1374

  11. ویل دورانت- تاریخ تمدن- جلد 3 قیصر و مسیح- ترجمه حمید عنایت و دیگران- تهران- شرکت انتشارات علمى و فرهنگى- 1376

  12. مریل سى تنى- معرفى عهد جدید- ترجمه طاطاووس میکائلیان- بى جا- حیات ابدى- بى تا

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/116127