در این مقاله، بحث از اموری است که الهیات را می سازند و مقوم آن هستند. البته می توان این امور را (منابع الهیات) نامید، اما جان مک کواری این امور را (عوامل سازنده) نام می نهد تا بدین وسیله نشان دهد که این امور، در الهیات مختلف در یک سطح قرار ندارند و از ارزش مساوی برخوردار نیستند. عوامل سازنده ی الهیات به نظر مک کواری عبارتند از: تجربه، وحی، کتاب مقدس، سنت، فرهنگ، و عقل. البته این امکان وجود دارد که هریک از این عوامل سازنده، در یک نوع از الهیات، بیشتر جلوه کند و اهمیت بیشتری یابد. درست به همین دلیل است که می بینیم (الهیات تجربه، الهیات وحی، الهیات نقلی، الهیات عقلانی و الهیات کتاب مقدسی، الهیاتی که بر اساس تعلیم سنتی مسیحیت تعیین شده اند و الهیاتی که حداکثر درجه ی انطباق با صور فرهنگی رایج را جستجو می کنند، وجود دارند). پس، می بینیم که ارزش و اهمیت هریک از این عوامل سازنده، بستگی به نحوه ی انتخاب متکلم دارد؛ بدین معنا که کدام یک از آن ها در درجه ی اول اهمیت قرار دارد و الهیاتش را بر اساس آن پایه ریزی می کند و کدام یک را کمتر مورد توجه قرار می دهد. به نظر مک کواری اینکه برای هر یک از این عوامل، اهمیت بیشتری قایل شویم و بقیه را نادیده انگاریم، نمی تواند ما را به مقصود برساند. متکلم باید به تنش ها و کشمکش هایی که در بین این عوامل وجود دارد، توجه کند و همه ی آن ها را با هم در نظر بگیرد. و (بکوشد تا یک کنش متقابل دیالکتیکی را در میان این عوامل بپذیرد). از درون این کنش متقابل دیالکتیکی است که آگاهی های جدید زاده می شود؛ آگاهی هایی که متناسب با فرهنگ فعلی و پاسخ گوی نیازهای افراد جامعه است. به این نکته نیز باید اشاره کرد که این عوامل سازنده، نه فقط سازنده ی الهیات مسیحی، بلکه در واقع سازنده ی الهیات سایر ادیان نیز هستند. از نکات مثبت الهیات مک کواری، همین مساله ی توجه به الهیات سایرادیان، بعضا به موازات الهیات مسیحی است. دانیل هاردی به خوبی به این امر اشاره می کند: (تنشی قابل تشخیص در الهیاتش (الهیات مک کواری)، بین یک ایمان دینی عام و دعاوی خاص ایمان مسیحی وجود دارد. او می کوشد تا هر دو را در ارتباط متقابلشان به وسیله ی واسطه هایی فلسفی که با دوران جدید متناسب است دنبال کند).
1- تجربه
الهیات متضمن مشارکت در جامعه ی ایمان است. از طرفی هر فرد مومن، تجربه ی معینی از (حیات ایمان) دارد. به طوری که تجربه ی وی از حیات ایمان، از مشارکت وی در جامعه ی ایمان ناشی می شود. پس هم الهیات و هم تجربه ی ایمان، در جامعه ی ایمان مشارکت دارند. در حوزه ی تجربه ی ایمان است که انسان سعی می کند تجربه اش را به دیگران بفهماند؛ یعنی آن را به بیان آورد: (فرآیند آوردن محتوای ایمان تجربه به بیان واضح و روشن در کلمات، ما را به مشغله ی الهیات داخل می کند). تجربه ی دینی چنان نیست که در همه ی افراد یکسان باشد، بلکه از یک فرد به فرد دیگر و از یک جامعه به جامعه دیگر تغییر می کند؛ گاهی شکل اخلاقی به خود می گیرد و گاهی شکل عقلانی، گاهی هیجانی و عاطفی است و گاهی آرام و متفکرانه. این همان است که ویلیام جیمز آن را گوناگونی های تجربه ی دینی می نامد.
اشکالات وارد به الهیات مبتنی بر تجربه
یکی از اشکالاتی که به الهیات مبتنی بر تجربه وارد می شود، این است که اصل گوناگونی های تجربه ی دینی، دائم آن ها را دستخوش تغییر می نماید؛ یک تجربه به راحتی تجربه ی دیگر را نقض می کند و آن را از بین می برد! اشکال مهم دیگری که به الهیات مبتنی بر تجربه وارد است، این است که می کوشد تا خصوصیات فردی را وارد مبانی روحانی کلی نماید؛ که این دو متناقض به نظر می رسند. آیا اصل مشترکی را در بین تجربه های دینی مختلف می توانیم بیابیم. مک کواری، (امر قدسی) را به عنوان یک اصل مشترک معرفی می نماید. یعنی در هر تجربه ی دینی از هر سنخی که باشد این امر قدسی است که وسعت خود را مکشوف می سازد. این امر قدسی ممکن است در افراد و ادیان مختلف، اسامی و خصوصیات مختلف داشته باشد، اما به هر حال امری است دارای تقدس، و از این حیث، امری مشترک است. جستجو و طلب امر قدسی، امری است که برای ساختار وجودانسانی ضروری و حیاتی است و اتفاقا از همین رو است که الهیات باید توجه ی خاصی به تجربه ی کل جامعه ی ایمان داشته باشد. الهیات بدون توجه به این تجربه و این اصل مشترک، صرفا به انتزاعیات خواهد پرداخت و به یک اسکولاستیسیزم صرف تبدیل خواهد شد.
آیا الهیات به مرزهای تجربه ی دنیوی نیز کشیده می شود؟
به نظر مک کواری، الهیات به کل دامنه ی تجربه انسانی اعم از دینی و دنیوی کشیده می شود و این همان چیزی است که می توان آن را وسعت دینی نامید. حوزه هایی از تجربه نظیر آگاهی از تناهی، اختیار، آفرینندگی، تعالی و... لزوما تجارب دینی نیستند، اما به نحوی کامل در تجربه ی دینی و بالتبع در الهیات حضور دارند. بنابراین، این تجربه ی انسانی است که (منبعی اولیه را برای الهیات تشکیل می دهد، نه فقط تجربه های کاملا دینی؛ در نتیجه هر گونه تجربه ای که در آن یک بعد و جنبه ی دینی قابل تشخیص باشد) هرچند این تجربه دنیوی باشد از منابع الهیات به شمار می آید. به عقیده ی مک کواری، تجربه ی دینی و دنیوی که دارای بعد دینی است، در واقع پژوهشی در خود ساختار وجود انسانی ما است. گرچه ما در طول یک تجربه از این پژوهش آگاه می گردیم، اما اصول این پژوهش، مقدم بر تجربه و ذاتی است، چرا که (به خود ساختار یا صورت تجربه ی انسانی تعلق دارد). لذا یک فرد غیر مذهبی هم به نحو ماتقدم اصول این پژوهش را در خود دارد، اگرچه هنوز رنگ دینی به خود نگرفته است.
2- وحی
اصلی ترین منبع و یکی از مهم ترین مسائل الهیات، وحی است. به نظر مک کواری آنچه در وحی برای کسی که آن را تجربه می کند آشکار می گردد (گستره ی امر قدسی) است که دارای خصوصیتی (موهبت وار) است؛ چرا که به میل خود از فراسوی انسان به سوی انسان حرکت می کند و خود را برای او آشکار می نماید. باید دید که حامل و محل وحی، یعنی جایی که امر قدسی در آن خود رامشکوف می داند، کدام است. به نظر مک کواری، امر قدسی در ادیان منسوخ، بیشتر خود را در طبیعت مکشوف می گرداند. در یک مرتبه ی بالاتر، تاریخ و ارتباطات شخصی این مسئولیت را به عهده می گیرند. امادر بالاترین مرتبه، (تجربه ی وحیانی تماما درونی می گردد و امر قدسی با اعماق ذهن انسانی مواجه می گردد. در دین مسیحیت، یک شخص (عیسی مسیح) دارنده و حامل وحی است.) چنان که گفته شد، وحی دارای خصوصیتی موهبت وار است. به نظر مک کواری همین خصوصیت است که وحی را از دانش های بشری متمایز می گرداند. هنگامی که وحی از دانش های بشری متمایز شود، زبان دریافت کنندگان وحی که می کوشند آن را توصیف کنند، با زبان کسانی که می کوشند تا دانش های بشری را توصیف کنند، متفاوت خواهد شد، در نتیجه زبانی که حاملان وحی به کار می برند، به فراسوی کاربردن طبیعی زبان عادی رفته است. عموما اشکال وحی و زبانی که به توصیف آن ها می پردازد، در افراد مختلف، متفاوت است. اما آیا در بین این تفاوت ها می توان به الگویی مشترک در وحی اشاره کرد؟ مک کواری به این پرسش پاسخ مثبت می دهد و آن الگوی مشترک راچنین معرفی می کند: حالتی از تامل یا اشتغال ذهن، خود داخل کردن ناگهانی حضور امر قدسی چیزی که اغلب برحسب درخشش یک نور به طور رمزی نشان داده می شود حالتی از خود تحقیری در برابر قدسی (گاهی اوقات وحشت، گاهی اوقات آگاهی از تقصیر و گناه و گاهی اوقات حتی شک در واقعیت این تجربه) یک بازنمود و افشاگری صریح تر امرقدسی، شاید افشای یک نام یا یک هدف و مقصود یا یک حقیقت منحصر به فرد این عنصر می تواند (محتوای) وحی نامیده شود، احساس دعوت یا سفارش به یک تکلیف مشخص یا یک شیوه ی زندگی به وسیله ی امر قدسی. از آنچه تا کنون در باب وحی گفته شد، معلوم می گردد که وحی، سبکی از تجربه ی دینی است. البته شاید نتوان این دو را به طور قطعی از یکدیگر جدا کرد، اما می توان به تفکیکی اشاره کرد که می تواند جایگاه واقعی این دو را معین نماید. می توان گفت که تجربه ی دینی، دارای دو خصوصیت است: خصوصیت فردی و خصوصیت عام. نوع اول رامی توان تجربه ی دینی فردی نامید و نوع دوم را وحی. توضیح این که هم در تجربه ی دینی فردی و هم در وحی، این انسان است که امر قدسی را تجربه می کند و از این حیث، این دو با هم شباهت دارند. اما دو اختلاف بین این دو امر وجود دارد: یکی این که در وحی، امر قدسی بسیار صریح تر از تجربه ی دینی فردی خود را افشا می کند و دیگر این که تجربه دینی فردی، متعلق به خود فرد و امری خصوصی است و شاید چندان تاثیری در جامعه نداشته باشد. در حالی که وحی امری عمومی است؛ یعنی انسان به تجربه ای نایل می آید که نفع عام دارد و منجر به هدایت جامعه ای می شود. به اعتبار همین تفاوت است که می گوییم تجربه ی دینی می تواند خصوصیتی فردی یا عام داشته باشد.
جایگاه تجربه ی دینی فردی و وحی عام در الهیات
به نظر مک کواری، (هیچ الهیاتی که به شایستگی الهیات نام گرفته است نمی تواند بر وحی های شخصی و درونی (تجربه های دینی فردی) بنیاد نهاده شود، زیرا الهیات ایمان جامعه را بیان می کند. با این حال، هرگز نمی توانیم باور کنیم که کسی دریافت کننده ی وحی بوده باشد، مگر این که خودمان تجربه ی معینی ازامر قدسی داشته باشیم). بنابراین، می بینیم که تجربه ی دینی فردی، به یک معنا تصور وحی را معقول می گرداند. از طرف دیگر، (تاریخ یک جامعه ایمان که یک الهیات، درون آن پدید می آید معمولا به آنچه که می تواند وحی (کلاسیک) و (آغازین) (وحی عام)، نامیده شود، برمی گردد. این وحی کلاسیک، یک تجربه ی صحیح و قطعی از امر قدسی را که به بنیان گذار یا بنیان گذاران جامعه اعطاء شده است به الگویی برای تجربه های امر قدسی (تجربه های دینی فردی) در آن جامعه قرار می دهد). پس می بینیم که وحی عام، الگویی برای تجربه ی دینی فردی فراهم می آورد. بنابراین بین تجربه ی دینی فردی و روحی، وابستگی متقابل وجود دارد و الهیات لاجرم باید به هر دو توجه کند. ساختار وجودی وحی از دیدگاه مک کواری، در فصول بعدی خواهد آمد، اما پیش از آن، موضوعی که مک کواری را به بحث در باره ی دو عامل دیگر سازنده ی الهیات، یعنی کتاب مقدس و سنت رهنمون می شود. آن موضوع چنین است: (چگونه می توان به وحی کلاسیک یا آغازین دست یافت ؟)
3- کتاب مقدس
کتاب مقدس عبارتست از نوشته های مذهبی جامعه ی ایمان، که به مثابه ی یک حافظه عمل می کند و گذشته ی آن جامعه را به یادش می آورد. کتاب مقدس، خودش وحی نیست، بلکه اولین و اصلی ترین راه دسترسی به وحی است. مهمترین وظیفه ی کتاب مقدس این است که بااتصال به یک تجربه ی حاضر از امر قدسی، افشاگری آغازین امر قدسی را (که محتوای وحی آغازین بوده است) بازنمایی و زنده کند؛ و این همان چیزی است که (الهام) کتاب مقدس نامیده می شود. از طرفی، کتاب مقدس به دلیل بازنمود و افشاگری امر قدسی در وحی آغازین، از نوعی عینیت برخوردار است و از این حیث، در مقابل تجربه های دینی فردی که همگی ذهنی و درونی است قرار می گیرد و باعث ایجاد پایداری و استحکام جامعه ی ایمان می گردد، جامعه ای که الهیات چنان که گفته شد با آن پیوسته است. بنابراین، الهیات نمی تواند نسبت به کتاب مقدس که مقوم جامعه ی ایمان است، بی تفاوت باشد. مک کواری پس از توصیف عام کتاب مقدس، به بحث خصوصی تری می پردازد و وارد عالم مسیحی می گردد؛ عامی که در آن (تورات) به عنوان کتاب مقدس معرفی می گردد. به نظر مک کواری، (این باور که تورات و انجیل، مصون از خطاست، از باورهایی است که در بعضی از قسمت های دنیای مسیحی، به طور جدی به دست فراموشی سپرده شده است. (تورات و انجیل) عینا همان وحی نیست. وحی مسیحی در شخص عیسی مسیح رخ می دهد، نه در تورات وانجیل. و (تورات و انجیل، حتی یک سند یا شاهد مصون از خطا برای این وحی نیستند). تضاد و مغایرت های بسیاری در تورات و انجیل، چه در مسایل جزئی وچه در مسایل کلامی و اخلاقی، وجود دارد. نگارش های مختلف تورات و انجیل و شک در تاریخ این نگارش ها نیز مزید بر علت شده است. از طرفی، الهیات مسیحی تنها به تورات و انجیل دسترسی دارد و نمی تواند نسبت بدان بی توجه باشد. در این صورت چه باید کرد؟ به نظر مک کواری، متکلم مسیحی نباید تورات و انجیل را یک عامل سازنده ی محض، مسلم، بی چون و چرا، و کافی در الهیات تلقی کند، بلکه باید به بررسی نقادانه ی تورات و انجیل بپردازد و آن را در کنار سایر عوامل سازنده ی الهیات قرار دهد تا انصاف بیشتری را در مورد تعالیم تورات و انجیل رعایت کرده باشد. الهیاتی که صرفا مبتنی بر تورات و انجیل است، از دیدگاه مک کواری امری است ناقص. الهیات باید بکوشد تا مقولات غیر نقلی را نیز در نظر بگیرد تا دچار رکود نگردد و بتواند به عنوان امری پویا، پاسخ گوی نیازهای مردم زمانه ی خویش باشد.
(ادامه دارد...).