در دوران کودکی حضرت داود (ع)، در خانواده ای که نسب آن به حضرت ابراهیم (ع) منتهی می شد، کودکی سیه فام چشم به جهان گشود. سپس بر اثر داشتن ملکات فاضله، هوش سرشار، عقل، تدبیر فوق العاده، تجربه و پختگی، بیان شیرین و منطق محکم، به نام لقمان حکیم معروف گردید. برخی لقمان را فرزند «نامورین تارح» برخی وی را فرزند «باعورین تارح» عده ای وی را فرزند «باعورا» برخی وی را فرزند «لیان ناحورین تارح» گروهی او را فرزند «عنقاء بن سرون» برخی وی را فرزند «عنقاء بن مربد» برخی او را فرزند «عنقاء بن ثیرون» و برخی او را فرزند «کوش بن سام بن نوح (ع)» دانسته اند. انتخاب یکی از این گفته ها نه آسان است و نه ضروری.
ولی می توان گفت که لقمان دارای نسبت نامه ی معروفی نبوده است. در نوشته هاى اسلامى مى خوانیم: که لقمان بزرگ مردى سیاه چهره از مردم سودان مصر بود. کتاب خدا قرآن مجید که روشنگر حقایق مکتب حق است، و اصول دعوت و قواعد تربیتى تمام انبیاء در آن منعکس است ملاک ارزش را تقوى و خویشتن دارى مى داند، و به مسئله نژاد و رنگ کوچکترین توجهى ندارد. خداوند می فرماید: «و من آیاته خلق السموات و الارض و اختلاف السنتکم و الوانکم؛ و از نشانه هاى [قدرت] او آفرينش آسمانها و زمين و اختلاف زبانهاى شما و رنگهاى شماست قطعا در اين [امر نيز] براى دانشوران نشانه هايى است.» (روم/ 22)
قرآن همه افراد بشر را مخلوق حق دانسته و از نظر اساس خلقت و آفرینش بین افراد انسان امتیازى قائل نیست. روایات رسیده از رهبر اسلام و ائمه طاهرین هم که مفسر کتاب الهى است همین معنى را بازگو مى کند و به شدت با فخرفروشى سپید بر سیاه و غنى بر فقیر و امیر بر رعیت مبارزه مى کند. قرآن مجید در سوره روم آیه 32 خلقت آسمان ها و زمین و اختلاف در نژاد و رنگ و زبان را از آیات الهى مى داند. و نیز در سوره حجرات آیه 13 مى فرماید: «شما را از مرد و زن آفریده و گروه گروه و قبیله قبیله قرار دادیم، گرامى ترین شما نزد خدا پرهیزکار ترین شماست.»
پیامبر اکرم (ص) فرمود: «براى عرب بر عجم و براى عجم بر عرب و براى سپید بر سیاه هیچگونه فخرى نیست، تنها افتخار براى بشر خویشتن دارى از گناه و آراسته بودن به فضایل است.» البته در این زمینه آیه و روایت فراوان است ولى همین چند فراز براى نشان دادن نظر مکتب حق نسبت به مسئله کافى است. ولى ما دیگران تاریخ و آنان که از تربیت الهى سهمى نداشتند در جنب این مسئله جنایات زیادى مرتکب شدند و مى شوند، و برخورد آنان نسبت به مسئله رنگ و نژاد صفحات بسیارى از تاریخ را لکه دار و سیاه کرده است. هنوز هم با این همه پیشرفت بشر در برنامه هاى حیات به این مسئله دامن مى زنند و یکى از گرفتارى هاى قرن همین برنامه است. مبدأ فرضیه افسانه نژادى یعنى تفوق سپید بر سیاه و غنى بر فقیر یک مبدأ به تمام معنى خیالى و پوشالى است و بنا به گفته گوستاولبون فرانسوى این مسئله در غرب از مغزهاى پوشالى گروهى از زمامداران و سرکردگان مالیخولیایى تراوش کرده است. به هر حال خصوصیات زندگی او درست ضبط نگردیده ولی سخنان حکیمانه وی زینت بخش صفحات کتاب های اخلاقی، تفاسیر و تاریخ است. قرآن کریم نیز حکمت های او را بیان نموده و سوره ای در قرآن به نام اوست.
سوره لقمان، سى و یکمین سوره از سوره هاى صد و چهارده گانه قرآن است که شماره آیات آن از 34 آیه تجاوز نمى کند. مفسران اسلامى اتفاق نظر دارند که مجموع آیه هاى این سوره در مکه نازل گردیده است، لذا مى گویند: سوره لقمان از سوره هاى مکى است، جز آیه هاى 27 و 28 و 29 که در مدینه نازل گردیده است و به دستور پیامبر در این سوره قرار گرفته اند. ولى هرگز دلیل قطعى نداریم که این سه آیه در مدینه نازل شده است، بلکه با توجه به مفاد آنها که مانند بیشتر آیات مکى، درباره مبدأ و معاد بحث مى کنند، مى توان گفت که این سه آیه نیز در مکه نازل گردیده است; از این جهت مى توان گفت: مجموع آیات این سوره مکى است.
هر سوره اى از سوره هاى قرآن، با این که از آیات مختلفى که هر کدام براى خود مفاد خاصى دارند، تشکیل شده است; مع الوصف; مجموع آیات هر سوره، هدف یا اهدافى را تعقیب مى کند که با در نظر گرفتن آیات یک سوره، هدف آن، روشن و آشکار مى گردد. هدف اساسى از 34 آیه سوره لقمان، مبارزه با شرک و دوگانه پرستى و ایجاد توجه به خدا و سراى دیگر است و با بررسى مجموع آیه هاى این سوره، دیده می شود که غرض نهایى از تشریح اسرار آفرینش و طرح مواعظ بزرگ دانشمند جامعه بنی اسرائیل «لقمان»، همان توجه به خداى یگانه و محو آثار شرک و بت پرستى است.
دستورهاى اخلاقى و اجتماعى لقمان، آن چنان مهم و سازنده است که آفریدگار جهان سخنان و اندیشه هاى عالى او را در این سوره به عنوان عالى ترین نسخه سعادت و برنامه زندگى براى ما فرو فرستاده است و چون پاره اى از آیات سوره مورد بحث را سخنان حکیمانه او تشکیل مى دهد، از این جهت نام آن حکیم روى این سوره نهاده شده و مى گویند: «سوره لقمان» یعنى سوره اى که در لا به لاى آیات آن، سخنان و اندرزهاى لقمان حکیم وارد شده است.
لقمان حکیم که شخصى سیاه چهره از مردم سودان مصر بود ولى با وجود چهره سیاه و نازیبا، دلى روشن و روحى باصفا داشت. آن بزرگ مرد به خاطر درستى در زندگى و اخلاق پسندیده لیاقت آراسته شدن به لباس حکمت یافت، تا به هنگام یک نیم روز که مردم به خاطر استراحت از حرارت هوا به خواب رفته بودند دسته اى از فرشتگان به دستور حضرت حق او را ندا دادند: «آیا دوست دارى که خداوندت در زمین به منصب پیامبرى برگزیند تا در اختلافات مردم به قضاوت برخیزى، و از پریشانى زندگى آنان را سر و سامان بخشى؟»
جواب گفت: «هرگاه خداوندم به قبول این برنامه مأمور سازد پیروى مى کنم، زیرا یقین دارم که هر گاه مأمور به این کار شوم از لطف و عنایتش و کمک و یاریش بهره مند خواهم شد، اما اگر مرا در رد و قبول آن مختار سازد راه عافیت خواهم گزید و از این مسئولیت بزرگ احتراز خواهم کرد.»
ملائکه سر قبول نکردن این مقام را از او خواستند، گفت: «حکومت میان مردم کارى بس دشوار و راهى سخت و پیچیده به انواع بلاهاست، و هر که این وظیفه را به عهده گیرد هر گاه در برنامه ها به حق حکم کند از زیان برهد، و اگر به لغزش افتد از سعادت محروم شود، خوارى و گمنامى دنیا در برابر سربلندى آخرت قابل جبران است، ولى کسى که جاه و مقام دنیا را مقصود خود گرداند دنیا و آخرت هر دو را خواهد باخت، زیرا عزت دنیا از دست خواهد رفت و به عزت و نعمت آخرت هم نخواهد رسید.»
فرشتگان چون سخن او را شنیدند بر درایت و عقل او آفرین گفتند و خداى بزرگ منطق او را پسندید تا چون شب رسید، سرچشمه حکمت را از درون جان آن مرد روان کرد، چون از آن رؤیا دیده گشود، آثار حکمت را در سراسر عالم جلوه گر دید، و سرمایه هاى حکمت به صورت نصیحت و دستور زندگى به انتخاب به مقام رهبرى زبانش جارى گشت.
عللى که سبب برگزیده شدن او به مقام حکمت و رهبرى شد، در کتب بزرگ و قابل توجه چنین آمده: از ابتداى زندگى به آیین راستى سخن مى گفت، و در رد امانت مردم دقت کامل داشت، در برنامه هایى که مربوط به او نبود دخالت نمى کرد، دیده از حرام فرو مى بست، و زبان از گفتن سخنان بیهوده نگاه مى داشت، در امر زندگى مراعات اقتصاد مى کرد، و در مقام فرمان بردن از امر الهى نیرومند و قوى بود، مغزى متفکر داشت، و اکثر اوقات را به تأمل و اندیشه مى گذراند، از حوادث جهان عبرت مى گرفت، و براى صفا دادن جان تجربه مى اندوخت. در نتیجه روحى آرام داشت، و در ساعات روز دیدگان تسلیم خواب نمى کرد، هرگز او را در برنامه خلاف انسانیت ندیدند، از خنده و استهزا نسبت به دیگران پرهیز داشت، عقل را محکوم هواى نفس نمى کرد، از کامیابى در برنامه هاى دنیا مغرور نمى شد، و در آن امور به خود غصه و اندوه و غم راه نمى داد، در صبر و شکیبایى به اندازه اى توانا بود که چند فرزندش پیش چشمش جان دادند و او از سر جزع و زبونى دیدگان را بسرشگ نیالود در اصلاح امور خلق کوششى به سزا داشت، و هرگاه دو نفر را در حال دعوا و جدال مى دید در آشتى دادن آنان سعى بلیغ مى کرد، هر زمان که سخن سودمندى از کسى مى شنید تا به مأخذ آن آگاه نمى شد از تحقیق فرو نمى نشست، بیشتر اوقات خود را به معاشرت و مجالست با فقها و حکما و قضات و پادشاهان مى گذاشت، بر نخوت شاهان که شیفته قدرت زودگذر شده بودند به دیده شفقت مى نگریست.
1ـ راستى در گفتار: یکى از صفات پسندیده که هماهنگ با سرشت آدمیان است راستگویى است، هر انسانى مطابق با واقعیت فطرت مایل به راستى در گفتار و اعمال است، و نیز میل دارد آنچه را از دیگران مى شنود راست بشنود. پیامبران الهى که یک قسمت مهم مأموریتشان احیاء فطریات بوده مردم را به راستگویى دعوت کردند، و آنان را از دروغ گفتن بر حذر داشته اند اسلام دروغ را عامل مخرب ایمان شناخته و آن را از گناهان کبیره قرار داده است. علی (ع) مى فرماید: «هیچ کس طعم ایمان را نمى چشد مگر اینکه دروغ را ترک کند چه جدى باشد و چه شوخى. دروغ گفتن مخالف وجدان اخلاقى فطرى، و نیز مخالف وجدان اخلاقى تربیتى است، دروغ در نظر کلیه اقوام و ملل عملى ناپسند و غیر مشروع است. دروغ گویى آدمى را به سایر گناهان آلوده مى کند، دروغگو انواع معاصى را مرتکب گشته و هرگاه از او بپرسند در کمال وقاحت تکذیب کرده خود را پاک معرفى مى کند.»
قرآن مجید دستور مى دهد: «از خدا پروا کنید و با راستگویان بوده باشید.» (توبه/ 119) یعنى دروغ مگویید، وعده دروغ مدهید، عذر دروغ اقامه نکنید، و در قول و عمل، در ظاهر و باطن راست گفتار و درست کردار باشید. خداى بزرگ در قرآن مجید سوره مائده آیه 119 مى فرماید: «قیامت روزى است که راستى راستگویان به آنان سود دهد، در مقابل این برنامه براى آنها بهشت هایى است که از زیر آن نهرها روان است و ایشان در آنجا جاودانند، خدا از آنان راضى است و آنها از حق خشنودند، و این است رستگارى بزرگ.» لقمان حکیم در تمام زوایاى حیات از صفت راستى و درستى برخوردار بود، و هرگز زبان پاکش به پلیدى دروغ و سایر گناهان مخصوص به زبان آلوده نشد، از این جهت آن منبع حکمت، و فروغ ایزد هم چون میوه اى تازه و شیرین بر شاخسار درخت هستى با اتصال به ریشه راستى در مزرعه تاریخ ثابت و استوار مانده، و این صفت عالى جاودانگى نامش را تضمین نموده است.
2 ـ اداى امانت: خیانت غالبا در مقابل امانت استعمال مى شود، هر گاه مالى را به کسى بسپارند، یا رازى را به او بگویند، یا کسى براى تربیت در اختیار او قرار بگیرد، او مال را حفظ نکند، راز را فاش کند، اصول تربیتى را تعلیم ندهد خائن، وگرنه امین است. خیانت یا امانت دارى اختصاص به این چند محل ندار، هر کس به عهدى که بسته یا به پیمانى که دارد چه خودش آن عهد را بسته باشد، یا طبیعت بر او قرار داده باشد وفا نکند خائن در امانت است، زیرا عهد بسته شده امانت است، و باید آن را به مقتضاى اخلاق، یا خلقت رعایت کرد. انسان در این عالم آزاد و مطلق آفریده نشده که به هیچ قید و بندى بسته نباشد، او از ناحیه جسم و جان مقید به حقوقى که براى دگران بر گردن اوست و از او بر گردن دگران است مى باشد، مانند حق خدا، حق پدر و مادر، و رهبر، خامعه و آب و خاک و خلاصه بر عهده ى هر کس عهدها است و بر ذمه هر بشرى امانت ها است که به این خاطر نمى تواند به طور مطلق آزاد باشد. در صورت اداى حقوق امین، و در مقابل خیانت به تعهدات اختیارى و طبیعى خائن است، هر بشرى احساس مى کند که وجود و شخصیت او همیشه نبوده، و خود باعث به وجود آوردن خود نشده، بلکه خالقى او را ایجاد کرده و در میان خلق به وجود آورده، بالطبع براى خدا که خالق او است بر گردن خود حق و نعمت آفرینش را درک مى کند، و خود را مدیون خالق مى بیند، و چون با زحمات مخلوق پرورش یافته از طرف مخلوق نیز بر عهده خود حقوقى مى یابد، اینها حقوقى است که به حکم فطرت و وجدان بر عهده آدمى است، و هر کس اخلاقا خود را زیر بار عهد و پیمان یا به تعبیر دیگر امانت حقوقى مى بیند.
در کل مسئله میان ادیان و قوانین و طوایف بشرى اختلافى نیست هر فرد انسان از هر نژاد و طایفه، و پیرو هر دین و قانون باشد احساس حق شناسى نسبت به خالق و مخلوق مى کند. پس هر انسانى عهده دار امانت هاى حقوقى است، و باید هر گونه امانت را رعایت کند و بداند که به حکم عقل و دین و وجدان و انسانیت خیانت در امانت از گناهان بزرگ است. امام ششم (ع) مى فرماید: «خداوند هیچ پیامبرى را نفرستاد مگر به راستگویى و اداى امانت در برابر نیکان و بدان. لقمان حکیم هرگز امانت را به خیانت نیالود، او در تمام جوانب زندگى چه نسبت به خود، و چه نسبت به دیگران امین بود.» از این رو شعله گذشت زمان او را نسوخت، تاریخ نامش را به امانت نگاه داشته تا در هر عصرى آن گوهر بى همتا را به عنوان الگو براى زیبایى زندگى به نسل بشر همچون امانت داران امین که اداء امانت مى کنند عرضه کند.