عوامل ورود به بهشت با اخلاص

اخلاص اکسیری است که هر عملی را ملکوتی می کند و از دسترس شیطان دور می دارد. اخلاص قرقگاهی است که هیچ ابلیس و شیطانی به آن نزدیک نمی شود و شعاع میدان وسوسه های او آن جا را تهدید نمی کند. ابلیس به این حقیقت اذعان داشته و در حالی که سوگند یاد کرده همه ی بنی آدم را به دام فریب گرفتار می کنم برای مخلصان حساب ویژه گشوده و آنان را استثنا کرده است: «قال فبعزتک لأغوینهم أجمعین* إلا عبادک منهم المخلصین؛ گفت به عزت تو سوگند همه را از راه به در می برم، مگر آن بندگان خالص شده ی تو را.» (ص/ 82 ـ 83) خداوند نیز برای آنان پاداش ویژه قایل شده، آن جا که می فرماید: پاداش نمی بینید جز آنچه عمل می کردید.
خداوند برای پاکدلان و اخلاص پیشگان پاداش بسیار عالی در نظر گرفته می فرماید: «إلا عبادالله المخلصین* أولئک لهم رزق معلوم* فواکه و هم مکرمون* فی جنات النعیم* علی سرر متقابلین* یطاف علیهم بکأس من معین* بیضاء لذة للشاربین* لا فیها غول ولا هم عنها ینزفون* وعندهم قاصرات الطرف عین* کأنهن بیض مکنون* فأقبل بعضهم علی بعض یتساءلون؛ مگر بندگان مخلص خدا. آنان روزی معین خواهند داشت، انواع میوه ها، و آنان مورد احترام خواهند بود، در باغ های پرنعمت، بر تخت ها در برابر همدیگر می نشینند، با جامی از باده ی ناب پیرامونشان به گردش در می آیند، باده ای سخت سفید که نوشندگان را لذتی خاص می بخشد، نه در آن فساد عقل است و نه ایشان از آن به بدمستی و فرسودگی می افتند و نزدشان دلبرانی فرو هشته نگاه و فراخ چشم باشند. از شدت سفیدی گویی تخم شترمرغ زیر پرند. پس برخی شان به برخی روی کرده می گوید: راستی ما در دنیا همنشینی داشتیم.» (صافات/ 40 ـ 50)
به نقل امام باقر (ع) پیامبر اکرم (ص) فرمود: بهشتیان هر چه بخواهند پیش از آن که ابراز کنند برایشان مهیا می شود و با آن پذیرایی می گردند. (فصلت/ 30 ـ 32) و در جائی دیگر می فرماید: «لأزینن لهم فى الأرض و لأغوینهم أجمعین* إلا عبادک منهم المخلصین* قال هذا صراط على مستقیم* إن عبادى لیس لک علیهم سلطن إلا من اتبعک من الغاوین؛ من هم یقینا [همه کارهاى زشت را] در زمین براى آنان مى آرایم [تا ارتکاب زشتى ها براى آنان آسان شود] و مسلما همه را گمراه مى کنم. مگر [آن] بندگانت را که خالص شدگان [از هر نوع آلودگى ظاهرى و باطنى] اند. خدا فرمود: این [پیراسته شدن از هر ناخالصى] راهى است مستقیم [که تحققش در وجود بندگان مخلصم] برعهده من است.» (حجر/ 39- 41)

زمین ظرف اغواگری شیطان است
معناى جمله: "لأزینن لهم فی الأرض" و دلالت آن بر اینکه زمین ظرف اغواى شیطان است و آدم در خوردن از شجره ممنوعه، از امر ارشادى سرپیچى کرده بوده است نه از امر مولوى: و اینکه ابلیس گفت: "لأزینن لهم فی الأرض" منظورش این است که باطل را (و یا به طورى که بعضى گفته اند گناهان را) در نظر بشر زینت مى دهم. البته معناى اول جامع تر است و به هر حال مفعول حذف شده و ظاهرا از آن اعراض شده و فعل "ازینن" به جاى لازم استعمال شده و غرض اصلى بیان همان لازم است که عبارت است از فریب دادن، چون وقتى گفته مى شود "زین له کذا و کذا" معنایش این است فلانى او را فریب داد و به آن کار وادار نمود. و ضمیر "هم" به دلالت سیاق به آدم و ذریه اش بر مى گردد. و مقصود از "زینت دادن براى آنان در زمین" این است که آدمیان را در زندگى زمینیشان که همان زندگى دنیا باشد فریب مى دهم، و چون مساله زینت دادن نزدیک ترین سبب است براى مسبب که همان گمراهى است، لذا عطف جمله ی "و لأغوینهم أجمعین" بر آن عطف مسبب است بر سبب.
این آیه اشعار و بلکه دلالت دارد که معصیت آدم یعنى خوردنش از آن درخت که نهى شده بود معصیت امر مولوى نبود تا گناه شمرده شود، بلکه مخالف امر ارشادى بود که هیچ منافاتى با عصمت انبیاء ندارد. وجه اشعار و یا دلالت آیه این است که ابلیس در کلام خود زمین را ظرف اغواء و تزیین و فریب دادن آدم و همسرش قرار داده پس فریب دادنش آدم و حوا را به این بود که آن دو را به مخالفت امر ارشادى خدا وادار کند، و از بهشت بیرون نموده زمین نشینشان سازد، تا قهرا صاحب فرزندانى شوند که وى به اغواى آنان مشغول گردد و ایشان را از راه حق دور و از صراط مستقیم گمراه نماید، و لذا مى بینیم خداى تعالى در آیه «یا بنی آدم لا یفتننکم الشیطان کما أخرج أبویکم من الجنة ینزع عنهما لباسهما لیریهما سوآتهما؛ اى فرزندان آدم مبادا شیطان شما را فریب دهد چنان که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد، جامه از تن آنان برکند و قبائح آنان را در نظرشان پدید آورد.» (اعراف/ 27) مقصد ابلیس را در اغواى آدم و همسرش برهنه شدن و متوجه شهوت گشتن قرار داد.

إلا عبادک منهم المخلصین
مراد از "عباد مخلصین" که از اغواى شیطان مصون هستند. ابلیس در این جمله طائفه متقین را از اغواى خود استثناء نموده و آنها عبارتند از مخلصین که بنا به قرائت مشهور به فتح لام خوانده مى شود. از سیاق کلام بر مى آید که مقصود از این طائفه کسانى اند که خود را براى خدا خالص کرده باشند، و معلوم است که جز خدا کسى خالصشان نکرده پس مخلص اند. (به فتح لام)
در تفسیر سوره یوسف این معنا آمده که مخلصین آنهایند که پس از آنکه ایشان خود را براى خدا خالص کردند خدا آنان را براى خود خالص گردانیده، یعنى غیر خدا کسى در آنها سهم و نصیبى ندارد، و در دلهایشان محلى که غیر خدا در آن منزل کند باقى نمانده است، و آنان جز به خدا به چیز دیگرى اشتغال ندارند، هر چه هم که شیطان از کیدها و وسوسه هاى خود را در دل آنان بیفکند همان وساوس سبب یاد خدا مى شوند، و همانها که دیگران را از خدا دور مى سازد ایشان را به خدا نزدیک مى کند. از همین جا معلوم مى شود که اگر مستثنى منه را اغواء بگیریم بهتر است از اینکه هم اغواء و هم تزیین را مستثنى منه بگیریم، چون همانطور که گفتیم او (که خدا لعنتش کند) تزیین خود را درباره همه بشر، حتى مخلصین به کار مى برد ولیکن تنها غیر مخلصین را اغواء مى کند.
از اینکه گفت: "مگر بندگان مخلصت" و اول بندگان را استثناء کرد، و سپس ایشان را به وصف مخلص توصیف نمود، این معنى استفاده مى شود که اصولا حق بندگى و عبودیت همین است که مولى بنده خود را خالص براى خود کند، و غیر او کسى مالک آن بنده نباشد، و آن به این است که آدمى براى خود مالک و مولایى به غیر از خدا سراغ نداشته باشد، و حتى خود را مالک چیزى از نفس خود و از صفات نفسش و آثار و اعمالش نداند و ملک (به کسر میم و ضمه آن) را تنها براى خدا بداند.

گمراه کردن شیطان خارج از حیطه قدرت خدا نیست
معناى بر خدا بودن راه شیطان (هذا صراط علی مستقیم) این است که اغواء و اضلال شیطان نیز خارج از حیطه قدرت و حکم و قضاى خدا نیست؛ ظاهر کلام به طورى که از سیاق بر مى آید این است که جمله مورد بحث کنایه باشد از اینکه همه امور به دست خداست، حتى شیطان هم در این فضولى هایش بى نیاز از خدا نیست، هم چنان که اگر دریا به دریانورد بگوید راه تو بر پشت من است به او فهمانده که چاره اى جز این ندارد که خود را مجهز به وسائل عبور از دریا بنماید. و همچنین اگر کوه به کوه نورد بگوید راه تو منحصرا بر پشت من است، به او فهمانده که باید وسائل عبور از قله هاى بلند و کوره راههاى تنگ را فراهم نماید، همچنین بر خدا بودن راه شیطان معنایش این است که راه شیطان هم مانند همه امور از هر جهت موقوف به حکم و قضاى خداست، او است که هر چیزى از ناحیه اش آغاز مى گردد و به سویش انجام مى پذیرد، پس هیچ امرى نیست مگر اینکه او رب و قیوم بر آن است.
نیز از ظاهر سیاق بر مى آید که "هذا صراط" اشاره به کلام ابلیس است که گفت: "لأغوینهم أجمعین إلا عبادک منهم المخلصین"، چون ابلیس با این کلامش که: به زودى از بشر انتقام مى گیرم و با تزیین و اغواء، سلطه خود را بر همه آنان مى گسترانم به طورى که جز عده قلیلى رهایى نداشته باشند، چنین اظهار کرد که او به زودى نسبت به آنچه که تصمیم گرفته مستقل و بى نیاز از خدا خواهد شد، و خواستش بر خواست خدا پیشى خواهد گرفت، چون خدا از خلقت انسانها این را خواسته بود که خلیفه خود در زمینشان نموده و ایشان را بندگان خود کند، ولى او مى خواهد نگذارد این خواسته خدا صورت بندد. و جمله ی «و لا تجد أکثرهم شاکرین؛ و بیشترشان را شکرگزار نخواهى یافت.» (اعراف/ 17) اشاره روشنى به این معنا دارد.
خداى تعالى در قبال این اظهار پاسخ داده است که: آنچه گفتى که به زودى همه آنها را گمراه مى کنى، و آنچه که استثناء نمودى و چنین اظهار نمودى که به زودى مستقل مى شوى، و همه این کارها را به حول و قوه و مشیت خود مى کنى، سخت اشتباه کرده اى، زیرا غیر من کسى مستقل نیست، و کسى جز من مالک این تصرفات و حاکم در آن نیست، از هر کسى هم که سر زند به حکم و قضاى من است. اگر اغواء کنى به اذن من کردى و اگر نتوانى و ممنوع شوى به مشیت من ممنوع شده اى، و تو از ناحیه خود مالک هیچ چیزى نیستى. تنها مالک و اختیاردار آن امورى هستى که من مالکت کرده ام، و آنچه که من قضائش را رانده باشم، و من چنین رانده ام که تو نسبت به بندگان من هیچ کار نتوانى بکنى، مگر تنها آنهایى که پیرویت کنند.
"إن عبادی لیس لک علیهم سلطان إلا من اتبعک من الغاوین". این همان قضایى است که گفتیم در آیه سابق در امر اغواء به رانده شدنش اشاره شده، که مى فرماید غیر او کسى در آن دخالتى ندارد. و حاصل مطلب این است که آدم و فرزندانش همگیشان بندگان خدایند، و چنان نیست که ابلیس پنداشته بود که تنها مخلصین بنده او هستند، و چون بنده خدا هستند به شیطان تسلطى بر ایشان نداده تا هر چه مى خواهد (که همان اغواى ایشان است) مستقلا انجام دهد و گمراهشان کند، بلکه همه افراد بشر بندگان اویند، و او مالک و مدبر همه است، چیزى که هست شیطان را بر افرادى که خودشان میل به پیروى او دارند و سرنوشت خود را به دست او سپرده اند مسلط فرموده، اینهایند که ابلیس بر آنان حکمفرمایى دارد.

جواب به ابلیس
آیه ی: "إن عبادی لیس لک علیهم سلطان..." متضمن چند جواب به ابلیس است. پس اگر در آیه شریفه دقت به عمل آوریم خواهیم دید که آیه شریفه ابلیس را از سه جهت اصلى پاسخ رد داده است.
اول اینکه ابلیس بندگان خداى را منحصر در مخلصین کرده، و سلطنت خود را بر آنان نفى نموده و مابقى افراد بشر را که بر آنان تسلط دارد بنده خدا ندانسته است، و خداى تعالى در پاسخش همه افراد بشر را بنده خود خواند. چیزى که هست سلطنت ابلیس را نسبت به بعضى از بندگانش نفى و نسبت به بعضى دیگر اثبات نمود.
دوم اینکه آن ملعون براى خود در اغواى بشر دعوى استقلال نمود (هم چنان که از ظاهر جمله "لاغوینهم" که در سیاق مخاصمه با خدا و انتقام واقع شده استفاده مى شود) و خداى سبحان او را در این ادعا رد نموده پندارش را باطل خواند، و فرمود که دشمنى او و انتقامش نیز ناشى از قضاى خداست، و تسلطش بر بشر ناشى از تسلط او است که او را نسبت به اغواى آنان که به سوء اختیار از او پیروى کنند تنها مسلط فرموده است. بنابراین ابلیس ملعون نباید به خود ببالد، زیرا علیه خدا کارى از پیش خود نکرده و امرى را علیه او فاسد ننموده است، چون اگر اهل ضلالت را اغواء کرده، به قضاى خداى سبحان (که اهل ضلالت مى بایستى به وسیله وى در گمراهى خود بمانند) کرده است، و حتى خود آن ملعون هم به این معنا تا حدى اعتراف نموده، و در خصوص غوایت خود گفته است "رب بما أغویتنی". و نیز اگر مخلصین را استثناء نموده باز به قضاى خدا بوده است.


(ادامه دارد...)


منابع :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 12 صفحه 242

  2. عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 5 صفحه 265

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/116566