سیماى پرهیزگاران

چگونه بهشتى مى شویم؟
طاعت رسول (ص) سبب جلب رحمت خدا و رسیدن مردم به رفاه و آسایش است، چه، اسباب نزاع و اختلاف و تمرد را از میان مى برد، و همه افراد امت را متوجه سازندگى در پناه اطمینان خاطرى مى سازد که براى همگان فراهم آمده و مى داند تلاشهاى ایشان بیهوده از میان نمى رود. آن زمان که همگان مطمئن و آسوده خاطر شوند، نوبت به راهنمایى مردم به آن مى رسد که تواناییهاى خود را به کار اندازند، و در انجام دادن کارهاى خوب و دست یافتن به آمرزش الهى بر یکدیگر پیشى گیرند و آن را همچون هدفى عالى بدانند که لازم است همه افراد امت به آن توجه کنند و حتى در انجام دادن آن با یکدیگر به رقابت پردازند.
«و سارعوا إلى مغفرة من ربکم و جنة عرضها السماوات و الأرض أعدت للمتقین؛ و بشتابید به آمرزشى از پروردگارتان و به بهشتى که پهناى آن پهناى آسمانها و زمین است و براى پرهیزگاران آماده شده است.» (آل عمران/ 133) و آمرزش خدا به دنبال اصلاح مفاسد اجتماعى و رفتارى مى آید، چه خداوند افراد جامعه اى را که به پرستش بتهاى اجتماعى اشتغال دارند، یا فحشاء و منکر در آن رایج است، یا ناتوانان در معرض ستمگرى و بهره کشى قدرتمندان قرار گرفته اند، یا حرامهاى خدا در آن حلال شمرده مى شود، هرگز نمى آمرزد آمرزش پس از آن است که گناه را کنار بگذارند، و آنچه را که گناه در میان ایشان فاسد کرده است اصلاح کنند، و ستمگر حقوق ستمدیدگان را به ایشان بازپس دهد، و بهره کش از بهره کشى بازایستد و رضایت قربانیهاى خود را با بخشش و نیکى جلب کند، و بى نماز نمازهاى ناخوانده را قضا کند و... و اما بهشت پس از شتاب کردن در کارهاى نیک مى آید، و لذا پس از عمل اصلاح مفاسد نوبت به عمل سازندگى با نیت پاک و پر نشاط و داراى هدف خیر مى رسد. این از برجسته ترین نشانه هاى یک اجتماع اسلامى و از ارکان مورد اعتماد آن براى رو به رو شدن با دشمن محسوب مى شود.

سیماى پرهیزگاران
از آنجا که در آیه قبل وعده بهشت جاویدان به پرهیزگاران داده شده در این آیه پرهیزگاران را معرفى مى کند و پنج صفت از اوصاف عالى و انسانى براى آنها ذکر نموده است:
1- «الذین ینفقون فی السراء و الضراء؛ آنها در همه حال انفاق مى کنند چه موقعى که در راحتى و وسعتند و چه زمانى که در پریشانى و محرومیتند.» (آل عمران/ 134) آنها با این عمل ثابت مى کنند که روح کمک به دیگران و نیکوکارى در جان آنها نفوذ کرده است و به همین دلیل تحت هر شرائطى اقدام به اینکار مى کنند، روشن است که انفاق در حال وسعت به تنهایى نشانه نفوذ کامل صفت عالى سخاوت در اعماق روح انسان نیست، اما آنها که در همه حال اقدام به کمک و بخشش مى کنند نشان می دهند که این صفت در آنها ریشه دار است. ممکن است گفته شود انسان در حال تنگدستى چگونه مى تواند انفاق کند؟
پاسخ این سؤال روشن است: زیرا اولا افراد تنگدست نیز به مقدار توانایى مى توانند در راه کمک به دیگران انفاق کنند، و ثانیا انفاق منحصر به مال و ثروت نیست بلکه هر گونه موهبت خدادادى را شامل مى شود خواه مال و ثروت باشد یا علم و دانش یا مواهب دیگر، و به این ترتیب خداوند مى خواهد روح گذشت و فداکارى و سخاوت را حتى در نفوس مستمندان جاى دهد تا از رذائل اخلاقى فراوانى که از "بخل" سرچشمه مى گیرد بر کنار بمانند.
آنها که انفاقهاى کوچک را در راه خدا ناچیز مى انگارند براى این است که هر یک از آنها را جداگانه مورد مطالعه قرار می دهند، وگرنه اگر همین کمکهاى جزئى را در کنار هم قرار دهیم و مثلا اهل یک مملکت اعم از فقیر و غنى هر کدام مبلغ ناچیزى براى کمک به بندگان خدا انفاق کنند و براى پیشبرد اهداف اجتماعى مصرف نمایند کارهاى بزرگى به وسیله آن مى توانند انجام دهند، علاوه بر این اثر معنوى و اخلاقى انفاق بستگى به حجم انفاق و زیادى آن ندارد و در هر حال عاید انفاق کننده مى شود. جالب توجه اینکه در اینجا نخستین صفت برجسته پرهیزکاران "انفاق" ذکر شده، زیرا این آیات نقطه مقابل صفاتى را که در باره رباخواران و استثمارگران در آیات قبل ذکر شد، بیان مى کند، به علاوه گذشت از مال و ثروت آنهم در حال خوشى و تنگدستى روشنترین نشانه مقام تقوا است.
2- «الکاظمین الغیظ؛ آنها بر خشم خود مسلطند.» (آل عمران/ 134) "کظم" در لغت به معنى بستن سر مشکى است که از آب پر شده باشد، و به طور کنایه در مورد کسانى که از خشم و غضب پر مى شوند و از اعمال آن خوددارى مى نمایند به کار می رود. "غیظ" به معنى شدت غضب و حالت برافروختگى و هیجان فوق العاده روحى است، که بعد از مشاهده ناملایمات به انسان دست مى دهد. حالت خشم و غضب از خطرناکترین حالات است و اگر جلوى آن رها شود، در شکل یک نوع جنون و دیوانگى و از دست دادن هر نوع کنترل اعصاب خودنمایى مى کند، و بسیارى از جنایات و تصمیمهاى خطرناکى که انسان یک عمر باید کفاره و جریمه آن را بپردازد در چنین حالى انجام مى شود، و لذا در آیه فوق دومین صفت برجسته پرهیزکاران را فرو بردن خشم معرفى کرده است.
پیغمبر اکرم مى فرماید: «من کظم غیظا و هو قادر على انفاذه ملأه الله امنا و ایمانا؛ آن کس که خشم خود را فرو ببرد با اینکه قدرت بر اعمال آن دارد خداوند دل او را از آرامش و ایمان پر مى کند.» این حدیث مى رساند که فرو بردن خشم اثر فوق العاده اى در تکامل معنوى انسان و تقویت روح ایمان دارد.
3- «و العافین عن الناس؛ آنها از خطاى مردم مى گذرند.» (آل عمران/ 134) فرو بردن خشم بسیار خوب است اما به تنهایى کافى نیست زیرا ممکن است کینه و عداوت را از قلب انسان ریشه کن نکند، در این حال براى پایان دادن به حالت عداوت باید "کظم غیظ" توام با "عفو و بخشش" گردد، لذا به دنبال صفت عالى خویشتن دارى و فرو بردن خشم، مسئله عفو و گذشت را بیان نموده، البته منظور گذشت و عفو از کسانى است که شایسته آنند نه دشمنان خون آشامى که گذشت و عفو باعث جرأت و جسارت بیشتر آنها مى شود.
4- «و الله یحب المحسنین؛ آنها نیکوکارند.» (آل عمران/ 134) در اینجا اشاره به مرحله عالیتر از عفو شده که همچون یک سلسله مراتب تکاملى پشت سر هم قرار گرفته اند و آن این است که انسان نه تنها باید خشم خود را فرو برد و با عفو و گذشت کینه را از دل خود بشوید بلکه با نیکى کردن در برابر بدى (آنجا که شایسته است) ریشه دشمنى را در دل طرف نیز بسوزاند و قلب او را نسبت به خویش مهربان گرداند به طورى که در آینده چنان صحنه اى تکرار نشود، به طور خلاصه نخست دستور به خویشتن دارى در برابر خشم، و پس از آن دستور به شستن قلب خود، و سپس دستور به شستن قلب طرف مى دهد.
در حدیثى که در کتب شیعه و اهل تسنن در ذیل آیه فوق نقل شده چنین مى خوانیم که یکى از کنیزان امام على بن الحسین (ع) به هنگامى که آب روى دست امام مى ریخت، ظرف آب از دستش افتاد و بدن امام را مجروح ساخت، امام (ع) از روى خشم سر بلند کرد کنیز بلافاصله گفت خداوند در قرآن مى فرماید: «و الکاظمین الغیظ» امام فرمود خشم خود را فرو بردم، عرض کرد «و العافین عن الناس» فرمود: تو را بخشیدم خدا تو را ببخشد، او مجددا گفت «و الله یحب المحسنین» امام فرمود: تو را در راه خدا آزاد کردم. این حدیث شاهد زنده اى است بر اینکه سه مرحله مزبور هر کدام مرحله اى عالیتر از مرحله قبل است.
5- آنها اصرار بر گناه نمى کنند (و الذین إذا فعلوا فاحشة...). "فاحشة" از ماده فحش و فحشاء به معنى هر عمل بسیار زشت است و انحصار به اعمال منافى عفت ندارد زیرا در اصل به معنى "تجاوز از حد" است که هر گناهى را شامل مى شود. در آیه فوق اشاره به یکى دیگر از صفات پرهیزکاران شده که "آنها علاوه بر اوصاف مثبت گذشته اگر مرتکب گناهى شوند به زودى به یاد خدا مى افتند و توبه مى کنند و هیچگاه اصرار بر گناه نمى ورزند."
از تعبیرى که در این آیه شده چنین استفاده مى شود که انسان تا به یاد خدا است مرتکب گناه نمى شود آن گاه مرتکب گناه مى شود که به کلى خدا را فراموش کند و غفلت تمام وجود او را فرا گیرد، اما این فراموشکارى و غفلت در افراد پرهیزگار دیرى نمى پاید، به زودى به یاد خدا مى افتند و گذشته را جبران مى کنند، آنها احساس مى کنند که هیچ پناهگاهى جز خدا ندارند و تنها باید آمرزش گناهان خویش را از او بخواهند (و من یغفر الذنوب إلا الله) "کیست جز خدا که گناهان را ببخشد". باید توجه داشت که در آیه علاوه بر عنوان فاحشه، ظلم بر خویشتن نیز ذکر شده (أو ظلموا أنفسهم) و فرق میان این دو ممکن است این باشد که فاحشه اشاره به گناهان کبیره است و ظلم بر خویشتن اشاره به گناهان صغیره. در پایان آیه براى تاکید مى گوید: «و لم یصروا على ما فعلوا و هم یعلمون: آنها هرگز با علم و آگاهى بر گناه خویش اصرار نمى ورزند و تکرار گناه نمى کنند.» (آل عمران/ 135)
در ذیل این آیه از امام باقر (ع) نقل شده که فرمود: «الاصرار ان یذنب الذنب فلا یستغفر الله و لا یحدث نفسه بتوبة فذلک الاصرار؛ اصرار بر گناه این است که انسان گناهى کند و دنبال آن استغفار ننماید و در فکر توبه نباشد این است اصرار بر گناه.» در کتاب "امالى صدوق" از امام صادق (ع) حدیثى پر معنى نقل شده که خلاصه آن چنین است: "هنگامى که آیه فوق نازل شد و گناهکاران توبه کار را به آمرزش الهى نوید داد ابلیس سخت ناراحت شد، و تمام یاران خود را با صداى بلند به تشکیل انجمنى دعوت کرد آنها از وى علت این دعوت را پرسیدند، او از نزول این آیه اظهار نگرانى کرد، یکى از یاران او گفت: من با دعوت انسانها به این گناه و آن گناه تاثیر این آیه را خنثى می کنم، ابلیس پیشنهاد او را نپذیرفت، دیگرى نیز پیشنهادى شبیه آن کرد که آن هم پذیرفته نشد، در این میان شیطانى کهنه کار به نام "وسواس خناس"! گفت من مشکل را حل می کنم، ابلیس پرسید: از چه راه؟ گفت: فرزندان آدم را با وعده ها و آرزوها آلوده به گناه مى کنم، و هنگامى که مرتکب گناهى شدند یاد خدا و بازگشت به سوى او را از خاطر آنها مى برم، ابلیس گفت راه همین است، و این ماموریت را تا پایان دنیا بر عهده او گذاشت!!"
روشن است که فراموشکارى نتیجه سهل انگارى و وسوسه هاى شیطانى است، و تنها کسانى گرفتار آن مى شوند که خود را در برابر او تسلیم کنند، و به اصطلاح با وسواس خناس همکارى نزدیک نمایند! ولى مردان بیدار و با ایمان کاملا مراقبند که هر گاه خطایى از آنها سرزد در نخستین فرصت آثار آن را با آب توبه و استغفار از دل و جان خود بشویند و دریچه هاى قلب خود را بروى شیطان و لشکر او ببندند که آنها از درهاى بسته قلب وارد نمى شوند؟
«أولئک جزاؤهم مغفرة من ربهم و جنات تجری من تحتها الأنهار خالدین فیها؛  آمرزش پروردگار و بهشتى که نهرها از زیر درختان آن جارى است (و لحظه اى آب از آنها قطع نمى شود) بهشتى که بطور جاودان در آن خواهند بود.» (آل عمران/ 136) در این آیه پاداش پرهیزگارانى که صفات آنها در دو آیه گذشته آمده توضیح داده شده است و آن عبارت است. در حقیقت در اینجا نخست اشاره به مواهب معنوى و مغفرت و شستشوى دل و جان و تکامل روحانى شده، سپس اشاره به مواهب مادى نموده، و در پایان مى گوید: «و نعم أجر العاملین؛ این چه پاداش نیکى است براى آنها که اهل عمل هستند.» و مرد میدانند نه افراد واداده و تنبل که همیشه از تعهدات و مسئولیتهاى خویش مى گریزند.

 


منابع :

  1. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 3 صفحه 91

  2. محمد تقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد 1 صفحه 612

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/116608