«سریه» در لغت به معنای فرج؛ عده؛ جنگ های کوچک؛ پاره ای از لشکر که از پنج نفر تا چهارصد نفر است و... می باشد و در اصطلاح به جنگ هایی که پیامبر اکرم (ص) در آن شخصا حضور نداشتند؛ سریه می گویند.
طبری از قول واقدی نقل می کند که: روزی، کاروان قریش از شام به سوی مکه می آمد و این در ماه رمضان از سال اول هجری، هفت ماه پس از هجرت رسول اکرم (ص) به مدینه بود. در کاروان مذکور ابوجهل، ابن هشام به همراه سیصد نفر حامی که کاروان از اهل مکه حضور داشتند. برای جنگ با این گروه، پیامبر اکرم (ص) پرچم سفیدی را به دست حمزه ابن عبدالمطلب داد و این اولین پرچمی بود که پیامبر (ص) پس از آمدن به مدینه ساخته بود (و آن را ابومرثدالغنوی حمل می کرد). پیامبر (ص) حمزه را به همراه سی نفر سواره پانزده نفر از مهاجرین و پانزده نفر از انصار به سمت کاروان قریش فرستاد تا معترض ایشان شوند. در کنار دریا دو گروه به یکدیگر رسسیده وصف آرائی کردند و آماده جنگ شدند. در این میان شخصی به نام «مجدی ابن عمرو» حضور داشت که هر دو گروه را می شناخت و نسبت به آن دو دلسوز بود. آنقد میان این دو گروه رفت و آمد کرده و با ایشان سخن گفت تا ایشان را از جنگ منصرف کرد. سپس واقدی می گوید: «پس از این سریه پیامبر اکرم (ص) هیچ یک از انصار را دیگر به جنگ نفرستاد و تا جنگ بدر». و ابن اسحاق می گوید: «رسول الله (ص) سریه مذکور را از منطقه «عیص» با سی نفر سواره از مهاجرین به کنار دریا فرستاد و در ایشان احدی از انصار نبود. پس این گروه با کاروان قریش به سرکرده گی ابوجهل ابن هشام در ساحل روبرو شدند و یاران ابوجهل سیصد نفر سواره از اهل مکه بودند و در این میان «مجدی ابن عمرو الجهنی» حضور داشت که بین دو گروه پا درمیانی کرده و آنها را از جنگ منصرف ساخت».
سریه عبیده ابن حارث
واقدی در مغازی خود (ج1) چنین نقل می کند: «پس از سریه حمزه ابن عبدالمطلب رسول اکرم (ص)، لواء، جنگ را بدست «عبیده ابن حارث» داد و این در ماه شوال، هشت ماه پس از هجرت رسول اکرم (ص) به مدینه بود. سریه نمذکور به سمت «رابغ» منطقه ای در چند میلی جحفه، فرستاده شد و در آن «عبیده» به همراه شصت سوار کار از قریش، از مهاجرین حضور داشتند. در طرف مقابل ابوسفیان به همراه دویست شمشیر زن از اهالی قریش حضور داشتند و سریه «عبیده، در کنار آبی که به آن «احیاء» گفته می شد و در مرکز رابغ نقرار داشت ابوسفیان ابن حرب» و یارانش مواجه شدند و همچنان که گفته شد ابوسفیان به همراه دویست نفر شمشیرزن در مقابل حضور داشتند اما، هیچ یک شمشیر نکشیدند و برای جنگ صف آرائی نکردند. و «سعد ابن ابی وقاص» جلوی اصحابش آمده و تیردان خود را گشود تا شروع به تیراندازی کند و یارانش از او محافظت و پشتیبانی می کردند پس «سعد» تمام تیرهای تیردان خود را، به دست دشمن پرتاب کرد و در آن بیست تیر بود و هیچ تیری نبود مگر اینکه به هدف اصابت می کرد و آرام یا جنبنده ای را زخمی می کرد و با این وجود، سپاه دشمن دست به شمشیر نبرد و برای جنگ آماده نشد بلکه پشت کرده و رفتند. پس سعد ابن ابی وقاص گفت: «اگر ایشان را دنبال کنیم به آنان رسیده و غلبه می کنیم، به درستی که ایشان با حالت شکست بازگشتند و فرار کردند» اما عبیده ایشان را دنبال نکرده و سپاه اسلام به مدینه بازگشت.» (ابن هشام، این سریه یعنی سریه عبیدة ابن حارث را نخستین سریه می داند و سریه حمزه را دومین سریه و گروهی هم گفته اند این دو سریه با هم اعزام شده اند.) در این باره ابن اسحاق می گوید: «و فرستاد رسول خدا (ص) «عبیده ابن حارث ابن عبدالمطلب ابن عبد مناف» را به همراه شصت سوارکار از مهاجرین... تا اینکه به آبی در حجاز رسیدند و «سعد ابن ابی وقاص» تیری پرتاب کرد و آن اولین تیری بود که در دین اسلام، به سمت دشمن در جنگ پرتاب می شد. سپس گروه مقابل پشت کرده و فرار کردند و جنگی میان دو قوم صورت نگرفت».
سریه خرار
در مغازی واقدی (ج1) آمده است: در ماه ذی قعده، نه ماه پس از مهاجرت رسول خدا (ص) به مدینه، رسول اکرم (ص) به «سعد ابن ابی وقاص» فرمود: «ای سعد به همراه سپاهی که به دنبالت می فرستم خارج شود تا به «خرار» (خرار منطقه ای از «جحفه» است که نزدیک «خم» می باشد) برسی، زیرا کاروانی از قریش به زودی از آنجا می گذرد»...
سپس پیامبر (ص) پرچم سفیدی را که «مقداد ابن عمرو» آن را حمل می کرد برای این سریه آماده کرد و عهد کرد که از خرار نگذارند. سریه مذکور مشتمل بر 21 نفر از مهاجران بوده و به دلایل امنیتی در روز مخفی می شدند و شب ها راه می رفتند تا اینکه به خرار رسیدند اما کاروان قریش در آن زمان از خرار عبور کرده بود. و چون پیامبر (ص) فرموده بودند از خرار جلوتر روید سریه سعد ابن ابی وقاص به سمت مدینه بازگشت.
لازم به ذکر است برخی از مورخین تاریخ ارسال سریه خرار را ماه جمادی الاولی از سال دوم هجری می دانند و برای اثبات سخن خود به آیاتی از قرآن که قتال در ماه های حرام را ممنوع می داند استناد می کنند. (رجوع کنید به مغازی واقدی ج 1 ص 18 و سیره ابن هشام ج 2 ص 251).