الهیات، به معنی خداشناسی است که مبین تعریف، توصیف و شناخت خدا در یک دین می باشد. در الهیات مسیحی بحث محدود به وجود خدا نمی ماند بلکه موضوعات دیگری نیز مورد مطالعه و تحقیق قرار می گیرند. موضوعات عمده الهیات مسیحی عبارت اند از:
1- خداشناسی Theology
2- مسیح شناسی Christology
3- تثلیث Trinity
4- نجات شناسی Soteriology
5- کتاب مقدس Bible
6- آخرت شناسی Eschatology
مسیحیت در اوایل ظهور طی چهار قرن، دین یکه تاز میدان نبود و می بایست با اندیشه های فلسفی و عقاید دینی سراسر امپراتوری روم، مصر و فارس مبارزه کند. در جریان این کشمکش ها الهیات مسیحی بنا شده، رشد کرد و شکل گرفت. بعد از قرن شانزده هم نیز دستخوش اندیشه های دوران روشنگری Enlightenment و آزاد اندیشی بوده و به همین دلیل است که الهیات مسیحی بطور خیلی گسترده روی جوامع شرق و غرب پهن شده است. آزادی بیان و فکر در دنیای امروز غرب امکان این را فراهم آورده تا هر فرقه و حتی هر کلیسا الهیات مختص و منحصر به خود را ترتیب دهد. به همین دلیل ناممکن است که تعریف واحد از الهیات مسیحی ارایه شود که در برگیرنده دیدگاه های تمام کلیساها باشد. ولی این به معنای اختلاف و تضاد کلی میان کلیساها نیست. همه کلیساها در موضوعات عمده دین مسیحیت باهم، هم نظر اند. آنچه الهیات کلیساها را از هم جدا می سازد، ختلاف نیست بلکه تفاوت ها است. الهیات محافظه کار، الهیات رسمی تقریبا همه فرقه هاست (ارتودکس، کاتولیک، پروتستانت و فرقه های غیر وابسته). محافظه کاران، الهیات و تعلیم پدران کلیسا را حفظ می کنند. الهیات لیبرال آنگونه که از نامش پیداست، بیانگر دیدگاهای آزاد کلیساها و افرادی است که الهیات رسمی مسیحی را نمی پذیرند. آنها طرفدار مکتب اصالت عمل Pragmatism هستند که ادعا دارد ایمان باید در چوکات جهان ایده و ایدالیسم مطالعه شود که در جهان ایده هیچ چیزی ثابت و قطعی نیست بلکه نسبی. همچنان ایمان باید در محدوده فریضه های معقول و استدلال منطقی باقی ماند.
خدا در الهیات مسیحی صرفا یک قدرت نامحدود نیست بلکه خدا دارای شخصیت است. خدا در ماهیت اش درای صفا ذاتی و اخلاقی است. بحث ماهیت خدا وحدانیت را نیز دربر می گیرد. وحدانیت خدا در الهیات مسیحی به این معناست که فقط و فقط یک خدا وجود دارد. یک موجود الهی که شایسته پرستش و عبادت است. خدا آفریدگار و معمار تمام کاینات و خلقت است. تمام خلقت، در نهایت، تحت فرمان و اراده ای او می باشد. خدا حکمفرمای مطلق در خلقت است که هیچ نیازی ندارد.
اول ذات خدا:
الف- خدا روح است. خدا جسم ندارد و به چشم بشری ما دیده نمی شود.
ب- خدا قایم به ذات است. خدا علت العلل است و خودش علتی ندارد.
ج- خدا نامحدود است. البته برای انسان که دانش محدود دارد ممکن نیست تا نامحدود بودن خدا را درک کند. در این قسمت بحث های الهیاتی و فلسفی هنوز جریان دارند.
د- خدا ازلی و ابدی است. خدا در قید زمان نیست و مانند ما گذشته، حال و آینده ندارد.
دوم صفات اخلاقی خدا:
الف- خدا کاملا قدوس است. خدا از تمام خلقت اش جدا است. در خدا هیچ گناه، زشتی اخلاقی و اشتباه وجود ندارد.
ب- خدا کاملا عادل است. عدالت خدا در رفتارش با مخلوقات دیده می شود. خدا بلآخره هر عمل انسان را مورد قضاوت عادلانه قرار خواهد داد. در خدا هیچ بی انصافی نیست.
ج- خدا کاملا نیکو است. در خدا هیچ بدی و یا ظلم وجود ندارد. هر آنچه خدا می کند، می اندیشد و یا می فرماید همه خوب اند. محبت، رحمت، احسان و فیض خدا نشانده نیکویی خدا هستند.
سوم صفات طبیعی خدا:
الف- خدا حاضر مطلق است. در این بخش بحث های زیادی جریان داشته و دارند. اگر به این باور باشیم که خدا در هر چیز حاضر است پس عقیده مسیحی بسیار شبیه پنتاایزم می گردد. پنتاایزم اصرار دارد که خدا طبیعت است یعنی هر چیز خدا است و خدا هر چیز.
ب- خدا دانای مطلق است. خدا از هر آنچه اتفاق می افتد آگاه است. خدا از گذشته، حال و آینده باخبر است.
ج- خدا قادر مطلق است. برای خدا هیچ چیز ناممکن نیست. این عقیده نیز قابل بحث است. بعضی دانشمندان الهیات چنین اظهار کرده اند که خدا قادر مطلق است بر هر آنچه برایش منطقی و اخلاقی ممکن باشد. مثلا خدا نمی تواند گناه کند، زیرا اگر گناه کند دیگر او نمی تواند خدای قدوس باشد. خدا قادر به هرکاری است بشرط اینکه با دیگر صفات خدا در تضاد نباشد.
د- خدا تغییر ناپذیر است. ذات خدا، صفات اخلاقی و طبیعی خدا غیرقابل تغییر اند.
آنچه که همه مسیحیان باهم موافق اند این است که عیسای ناصری، مسیح موعود و نجات دهنده بود. الهیات محافظه کار اعتقاد دارد که عیسی شخص دوم تثلیث است که بصورت انسان تجسم یافت. او از مریم باکره متولد شد، در اسراییل زندگی کرد و در روز سوم پس از مرگ، جسما قیام کرده زنده شد. مدت چهل روز خود را به شاگردان خود ظاهر می ساخت و پس از آن در نظر جمع از شاگردان خود از زمین برخاست و به آسمان صعود کرد. عیسی مسیح بدست راست خدا نشسته است و برای داوری تمام انسانها برخواهد گشت. عیسی مسیح نجات دهنده است. این به آن معناست که جانش را بروی صلیب چون قربانی گناهان بشر سپرد. او با خون خود کفاره گناهان بشر را پرداخت. هر که عیسی مسیح را به حیث نجات دهنده خود می پذیرد، خدا گناهانش را خواهد بخشید و او را از عواقب گناه و مجازات الهی خواهد رست. مسیح شناسی طی قرون متمادی توسعه یافت و در سال ۴۵۱ در شورای کارتاژ، شکل نهایی خود را گرفت که تا امروز باقی مانده است. در سال ۳۲۵ شورای در شهر نیقیه Nicea دایر شد. طی این شورا اعتقادنامه ای تصویب شد Nicene Creed که به این وسیله الوهیت عیسی مسیح بصورت رسمی شامل الهیات کلیسا گردید ولی از تثلیث و جای مسیح در آن خبری نبود. در سال 451 شورای دیگری در شهر کارتاژ دایر شد که تعلیم تثلیث شامل الهیات و عقاید مسیحی گردید. و عیسی مسیح دومین شخص تثلیث خوانده شد. این اعتقادنامه را بنام اعتقادنامه اتاناسیوس می نامند. از همان ابتدا اختلافات شدیدی پیرامون الوهیت مسیح وجود داشت. کلیساهای رومی، یونانی و یهودی با هم برسر این موضوع در جدل و کشمکش بودند. کلیسای یهودی که بعدها بنام ایبیونیت Ebionites شهرت یافت مخالف الوهیت مسیح بود. آنها همچنان داستان تولد عیسی مسییح از باکره را رد می کردند. مارسیون (Marcion of Sinope 85-160) عقیده داشت که «یهوه» Jehovah خدای یهودیان، خدای شریر است. در مقابل عیسی مسیح خدای کلیسا، خدای نیکی است. نظریات او تعدادی زیادی از مسیحیان دورانش را تحت تاثیر قرار داده بود. قرن چهارم شاهد کشمکش های میان کلیسای شرق به رهبری آریوس (336-250 Arius) و کلیسای غرب رومی بود. آریوس ادعا داشت که عیسی مسیح پسرخدا و موجود آسمانی است ولی دارای الوهیت مانند خدا نیست. مسیح اولین مخلوق خداست.
مسیح شناسی الهیات لیبرال
الهیات لیبرال الوهیت مسیح، تولد از باکره و قیام جسمانی مسیح را رد می کند. تأکید لیبرال ها بالای نمونه ای اخلاقی و روحانی عیسی مسیح است. مسیحی بودن به معنای باور داشتن به داستانهای کتاب مقدس نیست بلکه به معنای پیروی از سرمشق مسیح است. اما لیبرال ها نظریه واحدی پیرامون ماهیت مسیح ندارند. آیا او واقعا یک موجود آسمانی بود؟ قیام او از مرگ چه معنی می دهد؟ ناجی بودن مسیح چه حدودی دارد؟ و معجزات او تا چه حدی حقیقت دارند؟ اینها سوالات مورد بحث لیبرال ها هستند. بطور مثال آنها قیام مسیح را چنین تفسیر می کنند که هرگاه شخصی از مسیح پیروی می کند به معنای این است که گویا عیسی مسیح در زندگی او قیام کرده و در قلب او زنده است. بدین وسیله قیام مسیح را نه به شکل لغوی و تحت الفظی بلکه بطور روحانی آن تعبیر مکنند. همچنان معجزات مسیح را نیز تفسیر روحانی می دهند. مثلا روایت شفای مرد نابینا بنام بارتیموس. مسیح چشمان او را شفا داد و بینایی به چشمانش بخشید. از دیدگاه لیبرال بارتیموس نمونه از شخصی است که با پیروی از مسیح چشمان قلب و روحش بینا می شود. همگی مان قبل از مسیحی شدن کور بودیم ولی مسیح چشمان ما را بینایی بخشید تا حقیقت خدا را ببیینم. بیشترین انتقاد لیبرال ها بالای داستان تولد مسیح از مریم باکره است. سوال این است که چرا رسولان مسیح و بخصوص پولس هیچ ذکری از تولد مسیح از مریم باکره نمی کند. در حالیکه مهمترین جشن مسیحیان جشن کرسمس و تولد مسیح است، در انجیل بجز دو جای (انجیل، لوقا و متی) دیگر ذکری نیامده است. از سوی دیگر از تاریخ می دانیم که جشن کریسمس مختص به مسیحیان نبود. بلکه قرنها قبل از ظهور مسیح، در ایران، یونان، و روم رایج بود. فرعونهای مصر و امپراتوران رومی، اسکندر کبیر و زرتشت همه ازباکره ها متولد شده بودند.
گرچه تعلیم تثلیث اعتقاد کلیسای کاتولیک است ولی پروتستانت های محافظه کار همچنان عمیقا به آن ایمان دارند. تثلیث اقدس به معنای این است که در خدای واحد سه شخص وجود دارد (پدر، پسر و روح القدس)، که هم ذات اند. این اشخاص متمایز اند ولی نه مختلف. تثلیث به معنای وحدت سه خدا نیست بلکه به معنای شامل بودن سه شخص در وجود خدای یکتا. تعلیم تثلیث خیلی پیچیده و بعضا مغشوش است. تعدادی زیادی از مسیحیان تعریف واقعی تثلیث را نمی دانند. محافظه کاران درک تثلیث را بخاطر مغلق بودنش، سر الهی و رمز الهی میدانند. زیرا از توضیح آن اکثرا عاجز هستند. بیلی گراهام بزرگترین چهره و رهبر کلیسای انجیلی می گوید: «من به تثلیث عقیده دارم ولی از من توضیحی در این باره نپرسید».
تعریف تثلیث
تثلیث به معنی اینکه خدا موجودی است متشکل از سه شخص، یا خدا دارای سه شخص می باشد. در عین حالیکه یک خدا وجود دارد ولی خدا در وجود خودش سه شخص متفاوت را دارا است. این سه شخص یعنی خدای پدر، خدای پسر و خدای روح القدس، گرچه در ماهیت یکی هستند ولی در شخصیت متفاوت اند. خدای پدر، خدای پسر و خدای روح القدس با هم تفاوت دارند و نه فرق. آنها با هم مساوی و برابر اند. از نگاه ماهیت الوهیت هرآنچه خدای پدر است خدای پسر نیز است و خدای روح القدس همچنان. در عین حالیکه از هم جدا هستند با یکدیگر در تضاد نیستند. آنها از هم متمایز هستند ولی نه قابل تقسیم. تعریف نهایی و رسمی کلیسا از تثلیث در سال ۴۵۱ میلادی در شورای کالسدون پذیرفته شد. در این اعتقادنامه که بدست اتاناسیوس (295-373) نوشته شد آمده است: «ما خدای واحد را که دارای تثلیث می باشد و تثلیث را که دارای وحدت می باشد عبادت می نماییم. شخصیت های تثلیث از همدیگر متمایز اند وی ذات الهی را قابل تقسیم نمی دانیم.» در کتاب مقدس هیچ ذکری از تعلیم یا واژه تثلیث نیامده است. هیچ تعریف و یا توضیحی در این باره داده نشده است نه بوسیله پیامبران قبل از مسیح، نه بوسیله خود مسیح و نه رسولان بعد او. تعلیم تثلیث راه طولانی و پر خم و پیچ را طی نمود تا اینکه تعریف واحد بخود گرفت و تاج مقدس ایمان کلیسای جهانی گردید. اولین شخصی که کلمه تثلیث را در زبان لاتین (Trinitas) استفاده کرد ترتولیان (225-160 Tertullian) بود. او خدا را به هنرمندی تشبیه می کرد که در درام با ماسک های متفاوت در نقش اشخاص متفاوت بازی می کند. به نظر او خدا صرف یک شخص بود که در سه نقش ظاهر می شد. بعدها در شروع قرن سوم شخصی بنام سابلیوس تثلیث را طوری تعریف و تشریح می کرد که وحدانیت خدا را تا حد ممکن حفظ نماید. تعلیم او به عنوان مودال مونارخیزم شناخته شده است. وی ادعا می کرد که خدا صرف یک شخص است که خود را به صورت های متفاوتی یعنی در سه شخص آشکار می کند. مانند شخصی که در خانه پدر است، در دفتر کارمند است و در میدان ورزش ورزشکار ولی در حقیقت یک شخص است. ولی نظریات سابلیوس از سوی کلیسای کاتولیک رد شد. زیرا در تعلیم کاتولیک، خدا سه شخص جداگانه بود نه یک شخص واحد.
اعتقادنامه اتاناسیوس Athanasian Creed یا تثلیثی که از سال 451 میلادی تا امروز باقی مانده است: "هرکه می خواهد نجات یابد قبل از هرچیز لازم است ایمان کاتولیک را بپذیرد. هر که این ایمان را کامل و بدون عیب نگه ندارد بدون شک برای همیشه هلاک می گردد. ایمان کاتولیک این است که، ما خدای واحد را در تثلیث و تثلیث را در اتحاد (اتحاد سه شخص) می پرستیم. بدون اینکه اشخاص (اشخاص تثلیث) را باهم بیامیزیم یا ذات جوهر آنها را تقسیم کنیم. زیرا شخص پدر یکی، دیگری شخص پسر و دیگری شخص روح القدس است. اما الوهیت پدر و پسر و روح القدس یکی است. جلال آنها مساوی است و شان آنها ابدی و مساوی. آنچنان که پدر است، پسر است و و روح القدس است. پدر آفریده نشده، پسر آفریده نشده و روح القدس آفریده نشده است. بی پایان است پدر، بی پایان است پسر و بی پایان است روح القدس. با آن هم، سه جاودانی ها، بی پایان ها نیستند بلکه یک جاودانی و بی پایان. همان طور که پدر قادر مطلق است، پسر قادر مطلق است و روح القدس قادر مطلق است. با آن هم سه قادر مطلق ها نیستند بلکه یک قادر مطلق است. همانطور که پدر خدا است، پسر خدا است و روح القدس خدا است. با آن هم، سه خدایان نیستند بلکه یک خدا است. همانطور که پدر خداوند است، پسر خداوند است و روح القدس خداوند است. با آن هم، سه خداوندها نیستند بلکه یک خداوند است. زیرا به قسمتی که واقعیت مسیحیت برای ما لازم دانسته تا هر شخص را جداگانه خدا و خداوند بدانیم، از طرف دین کاتولیک منع شده ایم تا بگوییم سه خدا یا سه خداوند وجود دارند. پدر بوسیه هیچ کسی ساخته یا آفریده یا تولید نشده است. پسر صرف بوسیله پدر، نه ساخته یا آفریده شده، بلکه تولید (آورده) شده است. روح القدس بوسیله پدر و پسر، نه ساخته یا آفریده شده، بلکه فرستاده شده است. یک پدر است نه سه پدران، یک پسر نه سه پسران و یک روح القدس نه سه روح القدس. در این تثلیث هیج یک قبل یا بعد از دیگری نیست، یا بزرگتر یا کوچکتر بلکه این سه اشخاص با هم مساوی اند و همه ابدی اند. پس در همه چیز، چنانچه قبلا ذکر شد، اتحاد در تثلیث و تثلیث در اتحاد قابل پرستش است. پس هرکه می خواهد نجات یابد، باید این عقیده را در باره تثلیث داشته باشد. همچنان برای نجات ابدی لازم است که شخص به تجسم عیسی مسیح خداوند ایمان داشته باشد. عقیده درست این است که ما ایمان داریم و اقرار میکنیم که خداوند ما عیسی مسیح پسر خدا، هم خدا و هم انسان است. او خدا است زیرا که او از طبیعت خدا تولید (بیرون آورده) شده و انسان است زیرا از طبیعت مادرش (انسان) تولد شده است. کاملا خدا و کاملا انسان، با روح و جسم انسانی. مساوی با پدر چون الوهیت دارد و کمتر از خدای پدر چون انسان است. با وجودیکه هم خدا است و هم انسان، ولی دو (شخص) نیست بلکه یک مسیح. او یک (شخص) است نه برای اینکه خدا به انسان تبدیل شده باشد، بلکه او چون خدا، انسانیت را بخود گرفته است. او یک است نه برای اینکه این دو طبیعت (الهی و انسانی) با هم مخلوط شده باشند، بلکه برای اتحاد در شخص (اتحاد الوهیت و انسان در یک شخص یعنی مسیح). زیرا همچنانکه روح و جسم یک انسان است، خدا و انسان یک مسیح است: که رنج کشید تا ما را برهاند، به جهنم نزول کرد، در روز سوم از مردگان زنده گردید، به آسمان صعود کرد و بر دست راست خدا نشسته است، از آن جاییکه خواهد آمد تا داوری کند بالای زندگان و مردگان. و در زمان برگشت او تمام انسانها باید جسما زنده شوند و حساب اعمال خود را بدهند. و آنانیکه اعمال خوب کرده اند به حیات جاودانی روند، اما آنهاییکه بدی کرده اند به آتش ابدی. این است ایمان کاتولیک، هرکه با صداقت به این (اعتقادنامه) ایمان ندارد نمی تواند نجات یابد. جلال بر پدر، پسر و روح القدس باد. چنانکه در ابتدا بوده، حالا است و برای همیشه خواهد بود؛ بی پایان. آمین."
الهیات لیبرال و تثلیث
الهیات لیبرال علاقه مندی به تثلیث ندارد. لیبرال ها عموما این تعلیم را رد می کنند. زیرا در کتاب مقدس اصطلاحات مانند تثلیث، خدای پسر و یا خدای روح القدس دیده نمی شوند. هیچ نوع ذکر یا تعریفی یا توضیحی از تثلیث در آن نیست. کلیسای اولیه با تثلیث هیچ آشنایی نداشتند. اگوستین یکی از مهمترین پدران کلیسا، به این باور بود که خدای پدر برتر از عیسی مسیح و روح القدس است و اینکه عیسی مسیح همیشه مطیع پدر می باشد. در صورتی که تثلیث مهمترین رکن ایمان مسیحی می بود به اصطلاح دیگر، اساس اعتقادات مسیحی می بود، می بایست عیسی مسیح و یا پولس رسول در این مورد توضیحاتی فصیح و جامع ارایه میکردند ولی ایشان هیچ اشاره ای به آن نکرده اند. این یک حقیقت مسلم است که تثلیث از کشفیات و دست آوردهای رهبران کلیسا طی قرون سوم تا پنجم میلادی می باشد. گرچه ممکن آنها با صداقت خواسته اند خدا را تعریفی جدیدی بدهند که فراتر از کتاب مقدس باشد، ولی با آنهم به حکمت و کشف انسانی خود بیشتر اتکا نموده اند تا به الهام خدا یعنی کتاب مقدس.
(ادامه دارد...).