از اموری که در اندیشه های گوناگون بشری، دچار خطای فراوان شده و برخی از انسان ها یا جامعه ها را به تفریط و افراط کشانده است، تعیین جایگاه مرد و زن در تعریف حقیقت انسان است. آنچه این مشکل را از ریشه حل می کند و در ابعاد مختلف جامعه شناختی، روان شناختی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و دیگر شئون هویت انسانی به همه پرسش ها پاسخ می دهد، رجوع به آفریننده انسان است تا روشن شود که خدای انسان آفرین، حقیقت آدمی را در چه اموری نهادینه کرده و در این بخش، آیا از ویژگی طبیعی مرد یا زن بودن سهمی قرار داده است یا نه؟ درباره حقیقت انسان که از یک اصل و یک فرع تشکیل شده است، پیش از این، مطالبی گذشت و روشن شد که آنچه در حقیقت انسان، اصیل است، روح اوست و برای بدن، هیچ سهمی جز به گونه تبعی و اعتباری در حقیقت آدمی نمی توان قائل شد؛ پس اینکه خالق انسان، همه حقیقت انسان را در بخش اصیل او، یعنی روح و جان آدمی به ودیعت نهاده است، بیانگر آن است که ویژگی های تبعی و خصوصیت های مربوط به حوزه غیر حقیقی انسان، هیچ تمایزی را به لحاظ جنسیت در وجود او اثبات نمی کند. بنابراین، همه خطابات قرآن در محورهای کلی همچون معرفت، ایمان، معدلت، صلاح، هدایت، هجرت، عبادت، حتی ولایت و دیگر کمالات ملکوتی که مؤمنان را به اوج قله های عظمت و عرفان می خواند، اگرچه طبق فرهنگ محاوره با صیغه ها و ضمیرهای مذکر آمده باشد، حقیقت انسان را در بر می گیرد و هیچ نگاهی به زن یا مرد بودن او ندارد.
از این رو، در مواردی، قرآن کریم بر عدم تمایز این دو صنف تصریح می کند و مثلا به هنگام سخن از حیات طیب که همان زندگی حقیقی و حیات متألهانه انسانی است، پس از اشاره به لزوم ایمان و عمل صالح، زن و مرد را در امکان وصول به حیات طیب مساوی می شمرد؛ «من عمل صلحا من ذکر أو أنثی و هو مؤمن فلنحیینه حیوة طیبة؛ هر كس از مرد يا زن كار شايسته كند و مؤمن باشد قطعا او را با زندگى پاكيزه اى حيات [حقيقى] بخشيم.» (نحل/ 97) و با همین لحن کلام، به مرد و زن مؤمن و صالح وعده دخول به بهشت و روزی بی حساب آن می دهد؛ «و من عمل صلحا من ذکر أو أنثی و هو مؤمن فأولئک یدخلون الجنة یرزقون فیها بغیر حساب؛ هر كه بدى كند جز به مانند آن كيفر نمى يابد و هر كه كار شايسته كند چه مرد باشد يا زن در حالى كه ايمان داشته باشد در نتيجه آنان داخل بهشت مى شوند و در آنجا بى حساب روزى مى يابند.» (غافر/ 40) و در دو مورد دیگر نیز به این حقیقت، یعنی عدم تفاوت زن و مرد در ساحت کمالات انسانی الهی تصریح می فرماید (آل عمران/ 195 و نساء/ 124) شواهد دیگری نیز در قرآن کریم بر این معنا دلالت دارد که در اینجا به دو مورد از آن ها اشاره می شود.
شاهد اول؛ گروهی از انسان های مادی و بدنگرا با تصور اینکه همه حقیقت انسان وابسته به جسم اوست، در برابر آیات معاد و برانگیختگی انسان پس از مرگ، اظهار تعجب کرده، «و قالوا أءذا ضللنا فی الارض أءنا لفی خلق جدید؛ می پرسیدند: آیا پس از اینکه مردیم و در زمین ناپدید شدیم دوباره با آفرینشی جدید باز می گردیم.» (سجده/ 10) خداوند در پاسخ این کوته بینی و پرسش کافرانه می فرماید: چنین نیست که پس از فرو رفتن در زمین گم یا کم شوید؛ بلکه فرشته مأمور مرگ همه حقیقت شما را بر می گیرد و آن را حفظ می کند و سپس به سوی پروردگارتان بازگردانده می شوید؛ «قل یتوفکم ملک الموت الذی وکل بکم ثم إلی ربکم ترجعون؛ بگو فرشته مرگى كه بر شما گمارده شده جانتان را مى ستاند آنگاه به سوى پروردگارتان بازگردانيده مى شويد.» (سجده/ 11) پس سخن در این نیست که به دنبال مرگ، بخشی از حقیقت آدمی به زمین می رود و بخشی دیگر نزد فرشته مرگ حفظ می شود؛ بلکه همه حقیقت انسان در پی مرگ محفوظ می ماند و به سوی پروردگار هستی باز می گردد؛ بنابراین، از یک سو بخش طبیعی انسان که نشانگر جنسیت آدمی است و با مرگ از میان می رود، هیچ سهمی در هویت انسانی ندارد و از سوی دیگر، آنچه باقی می ماند و همه حقیقت انسان را تشکیل می دهد، هیچ نمودی از مرد و زن در آن به چشم نمی آید. البته هنگام حیات برزخی یا معادی، عین همان حقیقت حاضر است و همه ویژگی زن یا مرد بودن او محفوظ خواهد بود؛ گرچه صیانت همه آن ها در ظل صیانت روح است.
شاهد دوم؛ از شهید در صحنه نبرد با دشمنان خدا تنها پاره های پیکر و گاه توده ای خاکستر بر جای می ماند؛ با این حال قرآن کریم تأکید می فرماید که کشته راه خدا زنده است و مبادا او را نابود شده پندارید یا آنکه مرده بخوانید و این شاهد قرآنی که پیش از این بر تجرد روح نیز اقامه شد، دلیلی است روشن بر اینکه اگر در حیات حقیقی انسان جنسیت او نقشی می داشت، هرگز قرآن کریم با دو نهی صریح (آل عمران/ 169 و بقره/ 154)، بر زنده بودن شهید و بقای همه هستی او پس از شهادت اصرار نمی ورزید و درباره او از نمود برجسته زندگی، یعنی روزی خواری در پیشگاه خدای سبحان، سخن نمی راند. پس بدن و نحوه جنسیت او تنها ابزاری است برای روح انسان که در سه نشئه دنیا، برزخ و قیامت با حفظ وحدت و عینیت، روح را همراهی می کند و این بدن واحد، در هر نشئه ای متناسب با همان نشئه ظهور می نماید؛ یعنی انسانی که در دنیا زیسته و پس از آن به برزخ منتقل شده و سپس به قیامت کبرا گام نهاده است، هم به لحاظ روح و هم از حیث جسم، یک حقیقت است؛ اما بدن او در هر یک از موقعیت های سه گانه دنیا، برزخ و قیامت، هماهنگ با همان نشئه است و آثار و اوصاف همان موقعیت وجودی خویش را بروز می دهد.
البته ممکن است در برخی از رشته های علوم انسانی با تقسیم جنسی انسان روبرو باشیم و مثلا روان شناسی مرد و زن را جدای از هم مورد بحث قرار دهیم. این جدابینی زن و مرد بنابراین که روح، مجرد نباشد و تمام حقیقت انسان را همین بدن قابل شکاف و تشریح تشکیل دهد، مجال خاص خود را دارد؛ ولی بنابر اینکه روح انسان مجرد است و همه حقیقت او را روح مجرد او تأمین می نماید و نیز بنابر نظریه حدوث جسمانی روح و بقای روحانی آن، تفکیک روان شناسانه زن و مرد همچون دیگر جدابینی های روانشناختی در امور تاریخی، جغرافیایی، نژادی، عقیدتی، سیاسی و...، حقیقت و هویت واحد انسانی را متنوع و متعدد نمی سازد و وجود مجرد او را به حقایق متباین تبدیل نمی کند؛ اگر چه به دلیل ارتباط با طبیعت، آثار و نمودهای متفاوتی مطرح باشد. با این بیان می توان به صراحت اعلام کرد که نه تمام حقیقت مرد، ویژگی مردی است و نه تمام حقیقت زن، ویژگی زنی. بلکه هر یک از مرد و زن؛ انسانی است که در حدود وجودی و آثار حقیقی تفاوتی با جنس مقابل ندارد؛ گرچه در فروع و ابزار با یک دیگر تغایر صنفی دارند.
شواهد تجربی و تحلیل های عقلی نیز مؤید این بحث قرآنی است که نمونه بارز آن فراگیری علوم مختلف تجربی، ریاضی، انسانی و... توسط انسان در همه حوزه های علمی و مراکز آموزش عالی در سراسر دنیاست که از عقلی ترین علوم، یعنی عرفان نظری تا حکمت و فلسفه و کلام و منطق و اخلاق نظری و نیز ریاضیات با رشته های فرعی آن، نظیر حساب و هندسه و جبر و مثلثات و همچنین علوم تجربی با زیر مجموعه گسترده آن از قبیل زیست شناسی، زمین شناسی اقیانوس شناسی، کیهان شناسی و ...، همگی مورد پژوهش قرار می گیرد؛ بی آنکه مرد یا زن بودن پژوهش گران، نقطه قوت یا ضعف تلقی شود. در مجامع بین المللی نیز وقتی سخن از انسان و قانونی جامع برای آن است، هرگز از جنسیت آدمی گفتگو نمی شود؛ مثلا در برخی از کنوانسیون ها از حقوق آوارگان و پناهندگان غیر نظامی در جنگ ها سخن به میان می آید؛ اما جنس ویژه ای از پناهجویان مورد نظر نیست؛ اگر چه ممکن است به لحاظ توان کمتر طبیعی، حقوق ویژه ای برای زنان و کودکان تعیین شود که این نیز تفاوت مرد و زن را به لحاظ حقیقت انسانی اثبات نمی کند. این بحث در مباحث پیشین به تفصیل و تحت عنوان «گوهر یک دانه» مطرح و در آنجا شواهد کافی برای اثبات وحدت نوعی و حقیقی بشر، ارائه شده است.
نکته: هم قرآن کریم و هم برخی از اندیشه های مادیگرا و غیر الهی، تفاوت میان مرد و زن را نفی می کنند؛ اما میان این دو نفی، تفاوتی بسیار ژرف و عمیق نهفته است. توضیح آنکه این قضیه مشترک: «میان زن و مرد، تفاوت نیست»، دو گونه تحلیل می شود: تحلیل نخست آن است که حقیقت انسان به دو قسم مرد و زن تقسیم می شود و جنسیت، در اصل هویت آدمی دخالت دارد؛ با این حال تفاوت میان این دو قسم، در مسائل حقوقی منتفی است. بر اساس این تحلیل، قضیه پیش گفته، اصطلاحا «سالبه به انتقاء محمول» نامیده می شود که نتیجه آن اثبات دو حقیقت مساوی است که بر پایه بینش مادی ارائه می شود.
اما تحلیل دوم که برخاسته از تفکر دینی و اندیشه قرآنی است، از ابتدا هرگونه تقسیم بندی در هویت آدمی را طرد می کند و نبود تفاوت میان مرد و زن را بر این معنا استوار می سازد که طبیعت و جنسیت آدمی در اصل حقیقت او کوچک ترین جایگاه اصالی ندارد و آن قضیه مشترک، در اصطلاح منطقی و بنابراین تحلیل، «سالبه به انتفاء موضوع» خواهد بود؛ بدین معنا که اگر میان مرد و زن تفاوتی نیست، از آن روست که اساسا چیزی به نام مرد بودن یا زن بودن در حیات متألهانه انسان، موضوعیت و مدخلیت ندارد. ممکن است در تحلیل مادیگرایانه، برخی از عناصر محوری و سلول های مغزی و مانند آن که در تنظیم ساختار بدنی این دو صنف از نظر طب و درمان دخالت کامل دارد، به منزله اصل جامع و مشترک تلقی شود و برخی دیگر از عناصر غیر محوری و اندامی که در معماری بدن و تهیه ساختار اصیل آن سهم مؤثری ندارد و تبدیل و تغییر آن ها عادی و آسان است، به مثابه فرع و مایه تمایز انگاشته شود؛ لیکن این بینش قاصر نیز نه به حقیقت مرد راه می یابد و نه به گوهر زن دسترسی دارد.