معلی بن خنیس

«معلی بن خنیس» غلام و یار باوفای امام جعفر صادق (ع) و از اصحاب مورد توجه آن حضرت بود که از او روایت های زیادی از امام جعفر صادق (ع) ثبت شده است. داودبن علی، حاکم زمان امام صادق (ع)، معلی را به دلیل ارادت و آشنایی با آن حضرت کشت؛ چرا که او نزد آن امام پسندیده بود و بر راه آن امام هم از دنیا رفت و قصه اش مشهور است.

شهادت معلی
محمد بن جریر از ابی بصیر روایت کرده است که گفت: خدمت امام صادق (ع) بودم که آن حضرت فرمود: «آنچه را که به تو خبر می دهم از معلی بن خنیس پنهان کن.» عرض کردم: «چنین خواهم کرد.» فرمود: «او به درجه ما در بهشت نمی رسد و به ما ملحق نمی شود تا آنکه برسد بر او از داودبن علی آنچه که باید برسد.» عرض کردم: «از داود به او چه می رسد؟» فرمود: «داود لعین، او را می طلبد و امر می کند به ضرب عنق او و بعد از بعد از قتل، او را بر درخت می آویزد.» گفتم: «انالله و انا الیه راجعون؛ ما از آن خدا هستيم و به سوى او باز مى ‏گرديم.» (بقره/ 156)
در سال بعد، داودبن علی از طرف منصور، والی مدینه شد و قصد معلی کرد و چون او را حاضر کرد، به او گفت: «از شیعیان جعفربن محمد به من خبر بده تا نام آنان را بنویسم.» معلی بن خنیس در جواب او گفت: «نمی شناسم.» داود گفت: «اگر کتمان کنی تو را به قتل می رسانم.» معلی در جوابش گفت: «آیا مرا به قتل تهدید می کنی؟ به خدا قسم که اگر آنان در زیر قدمهای من باشند، آنان را کتمان می کنم و قدم خود را برنمی دارم که تو آنان را ببینی. و اگر مرا به قتل برسانی، خداوند مرا به سعادت فرموده و تو از اشقیا خواهی بود.»
پس داود به قتل او و صلب او حکم داد.

قصاص قاتل معلی
هنگامی که معلی کشته شد، امام صادق (ع) در مکه بود. وقتی از مکه برگشت و وارد مدینه گردید و از کشته شدن معلی اطلاع یافت، با ناراحتی از منزل بیرون آمد به گونه ای که عبای آن حضرت به زمین کشیده می شد و اسماعیل فرزند آن حضرت نیز پدر را همراهی می کرد.
هنگامی که چشم مبارک امام (ع) به داود افتاد، فرمود: «چرا دوست و وکیل من را کشتی؟ به خداوند سوگند که او نزد خدا از تو پسندیده تر بود و آگاه باش که او داخل بهشت شد.» داود گفت: «من نکشتم.» حضرت فرمود: «پس چه کسی او را کشت؟» داود گفت: «سیرافی او را کشت!» (سیرافی رئیس شرطه داود بن علی بود) امام صادق (ع) هم سیرافی را به جرم قتل معلی قصاص کرد.
وقتی خواستند قاتل معلی را قصاص کنند، فریاد می زد: «به من دستور می دهید معلی را به قتل برسانم، آنگاه خودم را می کشید؟»
همچنین در روایت دیگری آمده است: پس از اینکه معلی را کشتند، حضرت امام صادق (ع) تا صبح در مسجد بود و در آخر شب، داود را نفرین کرد. هنوز سر از سجده برنداشته بود که صدای صیحه و فریاد بلند شد. مردم گفتند: «داود بن علی از دنیا رفته است.»
حضرت فرمود: «خداوند را به اسم اعظم او خواندم و تضرع نمودم که حق سبحان ملکی را برانگیخت که حربه بر او زد و شر او را از ما کفایت کرد.»


منابع :

  1. شیخ طوسی- الغیبة

  2. شیخ علی اکبر نهاوندی- العبقری‌الحسان- جلد 1 جزء دوم

  3. حاج شیخ عباس قمی- منتهی الامال

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/117625