دیگر حوادث سال دوم هجرت

1- از دیگر حوادث سال دوم عید اضحی و عید قربان می باشد. گفته شده است که پس از تمام شدن غزوه بنی قینقاع، رسول خدا (ص) به مدینه بازگشتند و ماه ذوالقعده از سال دوم هجرت تمام شد. وقتی ماه ذی الحجه طلوع کرد تمام آن عید اعلام شده و آن حضرت برای اولین بار نماز عید اضحی خواند. مرحوم مجلسی در بحارالانوار ج 2 ص 8 به نقل از الکامل، ابن اثیر می نویسد: آن حضرت چون به مدینه آمد، روز قربانی رسید، با مسلمانان به مصلی رفته و نماز عید قربان را بجا آورده و دو گوسفند و به قولی یک گوسفند را قربانی نمود و آن اولین عید قربانی بود که مسلمانان می دیدند. از یعقوبی و سمهودی نیز اقوالی نقل شده که نشان دهنده تشریع صلوة عید قربان و قربانی کردن، در سال دوم هجری می باشد. نماز عید قربان به همان کیفیت نماز عید فطر است و بعد از تمام شدن دو خطبه دارد؛ در روایت کافی آمده: «کسی که خطبه نماز عید را تغییر داد و آن را قبل از نماز خواند، عثمان ابن عفان بود» (کافی- ج 3 ص 460).
2- مرگ ابولهب در روز رسیدن خبر جنگ بدر به مکه
3- وفات عثمان ابن مظعون و دفن او در بقیع
4- وفات رقیه دختر رسول خدا (ص): «ابن اسحاق» از «اسامه ابن زید» نقل کرده است که گفت: «رسول الله (ص) پدرم زید ابن حارثه را به عنوان بشیر از بدر به سوی اهل سافله از مدینه فرستاد... و رسول الله (ص) مرا به همراه عثمان ابن عفان برای حفاظت از دخترش رقیه در آنجا مستقر کرده بود رقیه به علتی فوت کرد و خبر فوتش پس از خاک سپاری اش به رسول اکرم (ص) رسید.»
محب الدین طبری نیز در «ذخائر العقبی» گفته است که رقیه یک سال و دوماه و بیست روز پس از هجرت در مدینه از دنیا رفت و سمهودی در وفاءالوفاء ج 1، ماه ذوالحجه را ماه فوت او دانسته.
از امام صادق (ع) نیز روایت شده است: «آن مرد فاسق (عثمان ابن عفان)، به عمویش «مغیره ابن ابی العاص» پناه داد و او کسی بود که رسول خدا (ص) خونش را هدر کرده بود. او به دختر رسول خدا (ص) یعنی رقیه که همسر عثمان می شد گفت: «پدرت را از مکان عمویم مطلع نکن». گویا یقین نداشت که به رسول الله (ص) وحی می شود، رقیه گفت: «من دشمن پدرم را از وی پنهان نخواهم کرد». عثمان عمویش را در مشحب (اتاقک چوبی مانند) گذاشته و قطیفه ای بر او کشید، جبرئیل رسول اکرم (ص) را از مکان مغیره مطلع ساخت. حضرت فرمود: «ای علی (ع)! شمشیرت را بردار و به خانه دختر عمو زاده ات برو، اگر مغیره را در آنجا پیدا کردی او را بکش» امیرالمومنین (ع) به آنجا رفت ولی هرچه گشت مغیره را نیافت. نزد رسول خدا (ص) بازگشته و گفت: «کسی را ندیدم». جبرئیل فرود آمده و گفت: «در مشحب است» علی (ع) مجددا به سمت منزل عثمان بیرون رفت؛ پس از رفتن علی، عثمان وارد منزل شده و دست عموی خود را گرفته و نزد رسول خدا (ص) آورد حضرت وقتی او را دید سرش را پایین انداخته و التفاتی نکرد و این بدان جهت بود که آن حضرت بسیار با حیا و بزرگوار بود؛ عثمان گفت: «ای رسول خدا (ص)، این عموی من، مغیره ابن ابی العاص است، به خدایی که تو را به حق مبعوث کرده، من او را امان داده ام پس او را نکش» حضرت فرمود: «به خدا قسم دروغ می گفت، به او امان نداده بود» عثمان دست بردار نبود گاه از راست و گاه از چپ آن حضرت آمده و درخواست خود را تکرار می کرد در مرتبه چهارم حضرت سر مبارک خود را بلند کرده و فرمود: «سه روز به او مهلت می دهم، اگر بعد از سه روز پیدایش کنم او را خواهم کشت». وقتی عثمان از محضر حضرت خارج شد، رسول اکرم (ص) فرمود: «خدایا مغیره ابن ابی العاص را لعنت کن و لعنت کن کسی را که او را پناه داده، یا بر مرکبی سوار کند یا به او طعام داده یا به او آب دهد، یا آماده رفتنش کند یا به او ظرفی از آب بدهد یا نعلی یا ریسمانی یا ظرفی در اختیارش بگذارد». آن حضرت این ها را گفته و یا با انگشت می شمرد؛ عثمان به عمویش همه این ها را داد و او را در فرار از آنجا کمک کرده و در روز چهارم از مدینه خارجش نمود اما مغیره هنوز از شهر خارج نشده بود که مرکبش از رفتن بازماند، نعلش شکافته شد، پاهایش ورم کرده و با دو دست و زانوهایش راه می رفت، وسائلش بر او سنگینی می کرد، زیر درختی آمد و در سایه آن نشست،... به رسول الله (ص) وحی شده که مغیره در فلان مکان است، ایشان علی را خواسته و به او فرمود: «شمشیرت را بردار! تو و عمار و فلانی بروید و مغیره را که زیر فلان درخت است بکشید» علی (ع) آمد و او را کشت با رخ داد این حادثه عثمان رقیه دختر رسول خدا (ص) را زده و به او گفت: «تو جای عموی مرا به پدرت نشان داده ای» رقیه جریان را به رسول اکرم (ص) خبر داده و از عثمان شکایت نمود. حضرت به رقیه سفارش نمود که: «حیای خود را حفظ کن، چه بد است بر زن نجیب و دین دار که هر روز از شوهرش شکایت بکند». رقیه- در اثر آزارهای متعدد به دفعات برای آن حضرت پیغام شکایت و آزردگی روحی می فرستاد و هر بار حضرت همان جواب رد می فرستاد تا اینکه در بار چهارم علی (ع) را خواسته و به او فرمود: «ای علی جان! شمشیرت را برداشته و به منزل رقیه برو و او را بیاور و اگر کسی مانع شد با شمشیر بینی اش را بشکن». رسول خدا (ص) خود نیز مانند انسان واله و ناراحت از خبری سهمگین به سمت خانه عثمان رفت، وقتی رقیه از خانه بیرون آمد چون پدرش را دید شروع به گریه کرد، رسول خدا (ص) نیز گریست. سپس او را به خانه خویش آورد. رقیه پشت خود را به حضرت نشان داد، وقتی پیامبر (ص) اثر ضربات را در پشت رقیه دید، سه مرتبه فرمود: «چه شده بر او؟! تو را کشته است، خدا او را بکشد» و آن روز یکشنبه بود، عثمان شب را با کنیزی که داشت به روز آورد و رقیه روز دوشنبه و سه شنبه را زنده مانده و در روز چهارم از دنیا رفت. چون وقت تشییع جنازه شد... عثمان نیز برای تشییع جنازه آمد، حضرت چون او را دید فرمود: هر که در شب گذشته با کنیزش نزدیکی کرده رقیه را تشییع نکند، این را سه دفعه فرمود، اما عثمان برنگشت، مرتبه چهارم حضرت فرمود: آن کس که گفتم برود و اگرنه با اسمش صدایش خواهم زد و نامش را خواهم گفت». در این بین عثمان دست بر شکم خود گرفته و بر غلامش تکیه کرد و به بهانه شکم درد آمده و گفت: «ای رسول خدا (ص) شکم من ناراحت است اگر اجازه فرمایید بگردم» حضرت فرمود: «برگرد» آنگاه فاطمه (س) و زنان دیگر آمده و بر جنازه نماز خواندند.
5- جنگ میان قبیله «بکر ابن وائل» و سپاه خسرو پرویز و شکست سپاه ایران.


منابع :

  1. جعفر شریعتمداری- چکیده تاریخ پیامبر اسلام

  2. سیدعلی اکبر قرشی- از هجرت تا رحلت

  3. میثاق امیرفجر- کیمیای معنا

  4. عبدالرحمن السهيلي- الروض الانف- جلد 3

  5. ابن کثیر- السیره النبویه جلد 4

  6. ابن هشام- سیره ابن هشام- جلد 2

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/117641