از سه بگذر که محملی نه قویست *** از دو هم در گذر که آن ثنویست
سر یک رشته گیر چون مردان *** دو رها کن سه را یکی گردان
تاز ثالث ثلاثه جان نبری *** گوی وحدت بر آسمان نبری
زین دو چون کم شدی فسانه مگوی *** چون یکی یافتی بهانه مجوی
تا بدین پایه دسترس باشد *** هرچ از این بگذرد هوس باشد
که اقتباس است از: «لقد کفر الذین قالو ان الله ثالث ثلاثهٔ...؛ كسانى كه [به تثليث قائل شده و] گفتند خدا سومين شخص از سه شخص يا سه اقنوم است قطعا كافر شده اند...» (مائده/ 73)، و «فآمنوا بالله و رسله و لا تقولوا ثلاثة انتهوا خیرا لکم...؛ پس به خدا و پيامبرانش ايمان بياوريد و نگوييد [خدا] سه گانه است باز ايستيد كه براى شما بهتر است...» (نساء/ 171).
دین چو به دنیا بتوانی خرید *** کن مکن دیو نباید شنید
آنکه تو را توشه ی ره می دهد *** از تو یکی خواهد و ده می دهد
بهتر از این مایه ستانیت نیست *** سود کن آخر که زیانیت نیست
که تلمیح است به: «من جاء بالحسنة فله عشر امثالها؛ هر كس كار نيكى بياورد ده برابر آن [پاداش] خواهد داشت» (انعام/ 160).
عمر به خشنودی دلها گذار *** تا ز تو خشنود بود کردگار
سایه ی خورشید سواران طلب *** رنج خود و راحت یاران طلب
درد ستانی کن و درمان دهی *** تات رسانند به فرماندهی
گرم شو از مهر و ز کین سرد باش *** چون مه و خورشید جوانمرد باش
هر که به نیکی عمل آغاز کرد *** نیکی او روی بدو باز کرد
گنبد گردنده ز روی قیاس *** هست به نیکی و بد حق شناس...
حاصل دنیا چو یکی ساعت است *** طاعت کن کز همه به طاعت است
عذر میاور نه حیل خواستند *** این سخن است از تو عمل خواستند
گر به سخن کار میسر شدی *** کار نظامی به فلک بر شدی
که تلمیح است به حدیث «احبکم الی الله انفعکم لخلقه» و «احب العباد الی الله تعالی انفعهم لعیاله» (سیوطی، جامع صغیر، ج 1 ص 16)؛ و «لقد جاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم؛ قطعا براى شما پيامبرى از خودتان آمد كه بر او دشوار است شما در رنج بيفتيد» (توبه/ 128)؛ و «من الناس من یعجبک قوله فی الحیوه الدنیا و یشهد الله علی ما فی قلبه و هو الد الخصام؛ و از ميان مردم كسى است كه در زندگى اين دنيا سخنش تو را به تعجب وامیدارد و خدا را بر آنچه در دل دارد گواه میگيرد و حال آنكه او سختترين دشمنان است» (بقره/ 204)؛ و این حدیث که «اشد الناس بلاء الانبیاء ثم الامثل» (سیوطی، جامع صغیر، ج 1 ص 13).
چه برخی از شارحان گفته اند که: خورشید سواران کنایه از انبیاء و اولیاء، و سایه طلبیدن کنایه از پیروی کردن است و نیز تلمیح است به آیه: «فیومئذ لا ینفع الذین ظلموا معذرتهم...؛ و در چنين روزى [ديگر] پوزش آنان كه ستم كرده اند سود نمیبخشد...» (روم/ 57) و نیز تلمیح است به آیت: «الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه؛ سخنان پاكيزه به سوى او بالا میرود و كار شايسته به آن رفعت میبخشد» (فاطر/ 10)؛ و «... اعملوا صالحا؛ ...کار شایسته کنید» (سبأ/ 11 و مؤمنون/ 51) و «انا جعلنا ما علی الارض زینه لها لنبلوهم ایهم احسن عملا؛ در حقيقت ما آنچه را كه بر زمين است زيورى براى آن قرار داديم تا آنان را بيازماييم كه كدام يك از ايشان نيكوكارترند» (کهف/ 7)؛ و «ولکل درجات مما عملوا و لیوفیهم اعمالهم و هم لا یظلمون؛ و براى هر يك در [نتيجه] آنچه انجام داده اند درجاتى است و تا [خدا پاداش] اعمالشان را تمام بدهد و آنان مورد ستم قرار نخواهند گرفت» (احقاف/ 19).
صحبت نیکان ز جهان دور گشت *** خوان عسل خانه ی زنبور گشت
دور نگر کز سر نا مردمی *** بر حذر است آدمی از آدمی
معرفت از آدمیان برده اند *** و آدمیان را ز میان برده اند
چون فلک از عهد سلیمان بری است *** آدمی آن است که اکنون پری است
با نفس هر که در آمیختم *** مصلحت آن بود که بگریختم
سایه ی کس فر همایی نداشت *** صحبت کس بوی وفایی نداشت
که تلمیح است به «و ان تطع اکثر من فی الارض لیضلوک عن سبیل الله؛ و اگر از بيشتر كسانى كه در [اين سر]زمين میباشند پيروى كنى تو را از راه خدا گمراه میكنند» (انعام/ 116)؛ و «... بل جاء هم بالحق و اکثرهم للحق کارهون؛ ... بلكه [او] حق را براى ايشان آورده و[لى] بيشترشان حقيقت را خوش ندارند» (مؤمنون/ 70)؛ و «فأعرض اکثرهم فهم لا یسمعون؛ و[لى] بيشتر آنان رويگردان شدند در نتيجه [چيزى را] نمیشنوند» (فصلت/ 4) و...
هر که خود را چنانکه بود شناخت *** تا ابد سر به زندگی افراخت
فانی آن شد که نقش خویش نخواند *** هر که این نقش خواند باقی ماند
و آنکسان کز وجود بی خبرند *** زین درآیند و زآن دگر گذراند
که تلمیح است به «من عرف نفسه فقد عرف ربه» (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 4 ص 547) و نیز «رحم الله امرء علم من این و فی این و الی این» (ملاصدرا، مقدمه اسفار، ج 1 ص 7-8) و نیز «یعلمون ظاهرا من الحیوة الدنیا و هم عن الآخره هم غافلون؛ از زندگى دنيا ظاهرى را میشناسند و حال آنكه از آخرت غافلند» (روم/ 7).
به چشم خویش دیدم در بیابان *** که زد بر جان موری مرغکی راه
هنوز از صید منقارش نپرداخت *** که مرغی دیگر آمد کار او ساخت!
(خسرو و شیرین، 441، وحید) که تلمیحی لطیف به آیه کریمه: «ولولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدت الارض...؛ و اگر خداوند برخى از مردم را به وسيله برخى ديگر دفع نمیكرد قطعا زمين تباه میگرديد...» (بقره/ 251) است.
نظر کردم ز روی تجربت، هست *** خوشی های جهان چون خارش دست
به اول دست را خارش خوش افتد *** به آخر دست، بر دست آتش افتد
همیدون جام گیتی خوشگوار است *** به اول مستی و آخر خمار است
همیدون: هم اکنون؛ فعلا، اکنون
رها کن غم که دنیا غم نیرزد *** مکن شادی که شادی هم نیرزد
اگر خواهی جهان در پیش کردن *** شکم خواری نخواهی بیش خوردن
گرت صد گنج هست ار یک درم نیست *** نصیب زین جهان جز یک شکم نیست
که تلمیح است به چند آیه و حدیث، از جمله: «فمن الناس من یقول ربنا آتنا فی الدنیا و ما له فی الآخرة من خلاق؛ و از مردم كسى است كه میگويد پروردگارا به ما در همين دنيا عطا كن و حال آنكه براى او در آخرت نصيبى نيست» (بقره/ 200)؛ «و ما الحیوه الدنیا الا لعب و لهو؛ و زندگانی دنیا جز بازیچه و مایه ی دوری از خدا نباشد» (انعام/ 32)؛ و از احادیث: «الدنیا جیفه و طلابها کلاب» (غزالی، احیاء، ج 2 ص 183)، و «الدنیا حلم و اهلها مجازون و معاقبون؛ دنیا خواب است و اهل آن را به سبب آن پاداش و شکنجه خواهند داد» (غزالی، احیاء، ج 3 ص 148)؛ و این سخن حضرت امیرمؤمنان (ع) «الدنیا حلم و الآخرة یقظة و نحن بینهما احلام؛ دنیا خواب است و آخرت بیداری و ما میان آندو چون خواب های پریشان» (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 4 ص 563)؛ و «الدنیا لا تصفو لمؤمن کیف و هی سجنه و بلاءه؛ دنیا برای هیچ مؤمنی صافی نباشد، چگونه باشد در حالی که هم او زندان و بلای اوست» (سیوطی، جامع صغیر، ج 2 ص 16).
ادامه دارد...