غدیریه ابوالعلاء معری

غدیریه

أ دنیای اذهبی و سوای أمی *** فقد ألممت لیتک لم تلمی
و کان الدهر ظرفا لا لحمد *** تؤهله العقول و لا لذم
و أحسب سانح الأزمیم نادى *** ببین الحی فی صحراء ذم
إذا بکر جنى فتوق عمرا *** فإن کلیهما لأب و أم
و خف حیوان هذی الأرض و احذر *** مجی ء النطح من روق و جم
و فی کل الطباع طباع نکر *** و لیس جمیعهن ذوات سم
و ما ذنب الضراغم حین صیغت *** و صیر قوتها مما تدمی
فقد جبلت على فرس و ضرس *** کما جبل الوفود على التنمی
ضیاء لم یبن لعیون کمه *** و قول ضاع فی آذان صم
لعمرک ما أسر بیوم فطر *** و لا أضحى و لا بغدیر خم
و کم أبدى تشیعه غوی *** لأجل تنسب ببلاد قم

ترجمه

«اى روزگار غدار، راه خود گیر و در کمین دگران باش، مصیبتى به بار آوردى و کاش نیاوردى. زمانه را نه آن منزلت است که فرزانگان به ستایش برخیزند و یا زبان به ملامت گشایند. چنین پندارم که شب دیجور، به صحراى هلاک بانگ جدائى و فراق برکشید. اگر «بکر» جنایتى آرد، «عمرو» هم از پا ننشیند، آخر نه هر دو از یک پدر و مادر زاده اند. در پهنه گیتى از هر جاندارى بر حذر باش، که شاخدار و بى شاخش حمله خواهد کرد. هر موجودى بالطبع مى گزد، منتها همگان را نیش زهراگین نباشد. شیر و پلنگ را چه گناه است، اگر شکار خود را به خاک و خون مى کشد؟ با خوى درندگى پا به جهان نهاد، چونان که شنهاى رونده در بیابان روانند. پرتوى هست اما چشم نابینا احساس نکند، و سخنى حق که در گوش کران جا نکند. به جانت سوگند که نه در عید فطر شادمانم و نه در روز قربان و نه در عید غدیر. فراوان بینم سرگشته اى راه تشیع پوید، از این رو که بلاد قم منزل و مأواى اوست.»

پیرامون شعر

این ابیات گزیده اى است از قصیده ابوالعلاء معرى که در «لزوم ما لایلزم» ج 2/ 318 آورده، شارح مصرى این کتاب گوید: غدیر خم، مکانى است بین مدینه و مکه سمت راست جاده در سه میلى جحفه، ابوالعلاء به این شطر بیت (و لا اضحى و لا بغدیر خم) به مذهب تشیع اشاره مى کند، در این غدیر خم بود که رسول خدا در بازگشت از حجة الوداع، به على فرمود «هر که را من مولا و سرورم، على مولا و سرور اوست، بار خدایا دوستدارش را دوست بدار و دشمنش را دشمن باش.» شیعه به زیارت آن مکان روند و از این راه شاعر آنان گفته است:
و یوما بالغدیر غدیر خم *** ابان له الولایة لو اطیعا
«روز برپائى جهاز شتران، همان روز غدیر خم که رسول خدا سرورى او را بر ملا ساخت، اگر راه اطاعت مى گرفتند.»

شاعر

کسانی که به شرح حال ابوالعلاء معرى پرداخته اند، بسیارند، تا آنجا که زندگى و رفعت مقام او بر کسى پوشیده نیست و دیوان شعرش بهترین گواه نبوغ و عظمت اوست. صاحب کمال الدین عمر بن احمد بن عدیم حلى درگذشته 660 هجرى به تفصیل و نیکوترین وجهى به شرح حال او پرداخته، و نام تألیف خود را «انصاف و تحرى در رفع ظلم و تجرى از ابى العلاء معرى» نهاده، خلاصه این کتاب در جزء چهارم تاریخ حلب ج 4 ص 77 تا 180 به چاپ رسیده، و فهرست آن بدین قرار است:
نسب، شرح حال خاندان و فامیل او؛ ص 80- 101
تولد، تربیت، ضایعه کورى؛ ص 101- 104
اشتغالات علمى، مشایخ و اساتید؛ ص 104- 106
راویان، شاگردان، دبیران و نویسندگان؛ ص 106- 113
تألیفات، منشآت، در حدود 65 رساله؛ ص 113- 125
سفر بغداد، و بازگشت به معرة؛ ص 125- 132
تیزهوشى و تیزفهمى؛ ص 132- 144
منزلت او در پیشگاه ملوک و خلفا و امیران؛ ص 144- 151
جود و فتوت با تنگدستى؛ ص 151- 153
عفت و مناعت؛ ص 153- 154
یک فصل از کتاب «فصول و غایات»؛ ص 154- 158
ابوالعلاء در پیشگاه سلاطین؛ ص 158- 163
سخن آنان که عقیده او را فاسد دانند، و دلائل آنان؛ ص 163- 166
سخن آنان که عقیده او را درست دانند؛ ص 166
وفات او، و مراثى شعرا در سوک او؛ ص 166- 169
آخرین سخن در حسن عقیده او، و شواهد آن؛ ص 169- 180


منابع :

  1. عبدالحسین امینی نجفی- الغدیر- جلد 4 صفحه 403، جلد 8 صفحه 115

  2. ابوالعلاء معري- لزوم ما لا یلزم- جلد 2 صفحه 461

  3. محمد راغب طباخ- إعلام النبلاء بتاریخ حلب الشهباء- جلد 4 صفحه 78- 172 رقم 63

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/118836