غدیریه سید شریف مرتضی (رهبری)

علم الهدى و ابن مطرز

در کتاب «درجات رفیعه» مى نویسد که شریف مرتضى در ایوانى مشرف بر جاده نشسته بود، ابن مطرز شاعر را دید که با نعلین پاره مى گذرد و غبار مى افشاند، بانگ برآورد که مرکوب سوارى تو همین بوده است؟ منظور شریف مرتضى این شعر ابن مطرز بود که گوید:
سرى مغربا بالعیش ینتجع الرکبا *** یسائل عن بدر الدجى الشرق و الغربا
على عذبات الجزع من ماء تغلب *** غزال یرى ماء القلوب له شربا
إذا لم تبلغنی إلیک رکائبی *** فلا وردت ماء و لا رعت العشبا
ترجمه: «شبانه با شتاب بر شتر نجیب رهوار راه مغرب گرفت تا مرغزارى جوید و در طلب آن ماه تابان شرق و غرب را زیر پانهد. بر چشمه زار قبیله تغلب غزال رعنائى مقام دارد که شراب خوشگوارش از دل عشاق مهیاست. اگر این مرکوبم به راه درماند و از فیض حضورت محروم سازد، آبشخور و مرغزارش حرام باد.»
منظور شریف مرتضى، همین بیت اخیر است. ابن مطرز در پاسخ گفت: از آن هنگام که عطا و بخشش سرورمان شریف به این پایه رسیده که مى فرماید:
یا خلیلی من ذوابة قیس *** فی التصابی مکارم الأخلاق
غنیانی بذکرهم تطربانی *** و اسقیانی دمعی بکأس دهاق
و خذا النوم من جفونی فإنی *** قد خلعت الکرى على العشاق
ترجمه: «اى دوستان مهربان، اى شریف زادگان قبیله قیس، عشق و دلدادگى خلق و خوى شریفان است. به یادشان سرود آغازید و دلم از طرب خرم سازید، جام شراب را هم از سیلاب دیده ام مالامال کنید. خواب نوشین از دیدگانم بزدائید که من خواب ناز را بر سایر عشاق به خلعت و عطا بخشوده ام.»
از آن هنگام که شریفمان سید مرتضى عطائى را به خلعت مى بخشد که در اختیار او نیست و نه کسى آن را پذیرا مى شود، مرکوب زیر پایم به این بدبختى و بى نوائى دچار گشته است. با این جواب به موقع و زیبا، شریف دستور فرمود جائزه اى بدو عطا کردند.

سید مرتضى و رهبرى

مسند ریاست دین و دنیا، از جهات مختلف علمى و اجتماعى به سرورمان شریف مرتضى مباهات مى کرد، از جمله:
1- وفور علم و دانش که دانشمندان در برابر عظمت و نبوغ او به خضوع و فروتنى سر فرود آوردند حتى در مجلس افاده او، انبوهى از فحول علما و صاحب نظران گرد مى آمدند و از تحقیقات رشیقه او فیض یاب مى شدند، تا آنجا که از محضر او، فضلائى برخاسته اند که در رشته هاى مختلف علوم، جزء نوابغ بی شمارند: جمعى فقیه صاحب نظر، گروهى متکلم صاحب جدل، انبوهى محقق در علم اصول، برخى شاعر نکته پرداز، و یا خطیب سخن ساز. از عائدى املاک فراوانش حقوق و مزایائى براى شاگردان خود مقرر فرموده بود، تا نیازى به کسب و کار نداشته فارغ البال، مشغول درس و بحث و مطالعه باشند، از جمله: شیخ الطائفه ابوجعفر طوسى هر ماهه 12 دینار طلا دریافت مى کرد، و قاضى ابن البراج حلبى 8 دینار و هکذا سایر شاگردان محضرش. ضمنا یکى از دهات خود را وقف کرده بود تا عایدى آن به مصرف کاغذ دانشمندان برسد. گویند: در یکى از سالها، قحطى شدیدى رخ داد، یک نفر یهودى به منظور تحصیل قوت و سد جوع، فکرى اندیشید و به مجلس شریف مرتضى آمده اجازه گرفت که قسمتى از علم نجوم را از محضر او استفاده کند، شریف مرتضى درخواست او را اجابت کرد و دستور داد: براى امرار معاش او روزانه وجهى مقرر کردند مرد یهود، مدتى از درس شریف مرتضى استفاده کرد و از پس چند ماه به دست شریف او به شرف اسلام مشرف گشت. شریف مرتضى، براى دولت و ثروت خود شرافت و ارزشى قائل نبود، زیرا مفاخر و مکارم او در حدى بود که جلال و ثروت او را تحت الشعاع گرفته بود، لذا مى گفت:
و ما حزنی الإملاق و الثروة التی *** یذل بها أهل الیسار ضلال
ألیس یبقی المال إلا ضنانة *** و أفقر أقواما ندى و نوال
إذا لم أنل بالمال حاجة معسر *** حصور عن الشکوى فما لی مال
ترجمه: «از تنگدستى و اعسار بیم نکنیم، چه دولت و ثروتى که صاحبان نعمت را پابند خوارى کند، جز حیرت و سرگشتگى نفزاید. جز این است که فقیران از بخل و امساک به دولت رسند و دولتمندان از بخشش و عطا فقیر و تنگدست شوند اگر من با این دولت و مکنت، نیاز دردمندان را برطرف نکنم، این مال و دولت چون سنگ و خاک، وبال است.»
2- شرافت حسب که با مقام نبوت پیوندى اصیل دارد، و در اثر همین حسب و افتخار، بعد از مرگ برادرش شریف رضى، خلفاى عصر مقام نقیب النقبائى آل ابى طالب را ویژه او ساختند، و شما خود مى دانید که این منصب عظیم، در آن روزگاران تا چه حد عظیم و با اهمیت و باشکوه بود، زیرا در سراسر اقطار عالم، بر عموم آل على سلطنت و فرمانروائى داشت: قبض و بسط امور، تعلیم و تأدیب، دادرسى و دادخواهى و نظارت بر امور اجتماعى آنان در تمام شئون فردى و اجتماعى به عهده نقیب هر خاندان بود، و او نقیب النقباء آل ابى طالب.
3- مقام ارجمند خاندانش از جانب پدر و مادر که تمامى تبارش از دو سو فرمانروایان و رهبران و بزرگ مردان اجتماعى و دینى بوده اند، علاوه بر آنچه در وجود شریفش از لیاقت و کفایت و درایت و دوراندیشى جمع بود و بحق شایستگى آن را داشت که به عنوان امیر الحاج منصوب گردید و توانست در دوران تصدى مراقب سلامتى حجاج و رفع حوائج و نیازمندیهاى آنان باشد، و همگان شاکر الطاف و تلاشهاى کریمانه او بوده باشند.
4- ابهت و جلال و جمال و مکانت علمى و اجتماعى او از یکطرف، و توام بودن قدرت و سطوت او با تحقیق و درایت و موشکافى از طرف دیگر، موجب شد که کفالت امر مظالم و پژوهش امور دادرسى و دادخواهى باو محول گردد، در نتیجه بیش از سى سال، در شرق و غرب عالم اسلامى، نقباء آل ابى طالب، تحت اداره شخص او انجام وظیفه مى کردند، حجاج با سرپرستى و رهبرى او عازم حج مى شدند، و در حرمین شریفین مدینه و مکه از امر و نهى او خارج نبودند و دادرسى مظالم و قضاوت و داورى در مرافعات و مخاصمات به وسیله او اجرا و انجام مى گرفت.

ابن جوزی

ابن جوزى در تاریخ منتظم ج 7 ص 276 مى نویسد: «روز شنبه سوم صفر سال 406 هجرى، شریف مرتضى ابوالقاسم موسوى به منصب امیر الحاجى و مظالم و نقیب النقبائى آل ابى طالب و تمام مناصبى که برادرش شریف رضى عهده دار آن بود، منصوب گشت، تمام مردم براى شنیدن منشور ولایت و امارت او در کاخ خلافت گرد آمدند و فخرالملک وزیر به همراه اشراف و قضاة و فقها، همگان حاضر بودند، منشور خلیفه بدین شرح بود: این فرمان از مقام خلافت: ابوالعباس، احمد، امام، قادربالله، امیرالمؤمنین به على ابن موسى علوى شرف صدور یافته است از آنجا که نسب تابناکش او را به مقام خلافت تقرب بخشیده و خدمات ذى قیمتش او را در سلک پیشوایان و پیشتازان این دربار منسلک ساخته است، علاوه بر خاندان کریمش که او را تشریف و عظمت داده و به احترامات فائقه ویژه و مخصوصش ساخته، از این رو به کفالت و سرپرستى امور حجاج و نقابت نقباء مفتخر مى آید و به تقوى و پرهیزگارى توصیه مى شود.»
به خاطر این جهات مذکوره، به لقب شریف مرتضى، اجل، طاهر، ذوالمجدین نامور گشت و در سال 420 ه با لقب «علم الهدى» به افتخار ویژه اى دست یافت، از این رو که وزیر ابوسعید محمد بن الحسن بن عبدالرحیم، در این سال دچار بیمارى گشت، در رؤیا سرورمان امیرالمؤمنین را مشاهده کرد که فرمود: «از علم الهدى درخواست کن، تعویذى بر تو بخواند تا از بیمارى برهى.» پرسید «یا امیرالمؤمنین. علم الهدى کیست؟» فرمود: «على بن حسین موسوى.» وزیر، رقعه اى بدو برنگاشت و او را با لقب «علم الهدى» مخاطب ساخت، سید مرتضى گفت: «خدا را. خدا را. از این لقب که مایه سخریه و سرزنش قرار مى گیرم، معافم دار.» وزیر بدو گفت: «به خدا سوگند، من چنین نامه اى به خدمت ننگاشتم جز به فرمان مولایم امیر مؤمنان.»
از جمله القاب شریف مرتضى، لقب «ثمانین» (هشتاد) است، از آنجا که در کتابخانه شخصى او هشتاد هزار جلد کتاب نگهدارى مى شد، هشتاد آبادى در اختیار او بود که عائدى آنها را دریافت مى کرد، و نیز از سایر متعلقات زندگى حتى سالهاى عمر شریفش به هشتاد، پیوست، ضمنا کتابى دارد به نام «ثمانون».

ولادت، وفات

سرورمان شریف مرتضى در رجب سال 355 پا به جهان نهاد، و در روز یکشنبه 25 ربیع الاول سال 436 دار فانى را وداع گفت، این گفت مؤرخین است جز اینکه اختلاف ناچیزى در سخن برخى مشهود است که مورد توجه قرار نگرفته است، فرزندش بر او نماز خواند و پیکر شریف او را ابوالحسین نجاشى در معیت شریف ابو یعلى محمد بن حسن جعفرى و سلار بن عبدالعزیز دیلمى غسل دادند (رک: رجال نجاشى 193) و غروب همان روز در خانه خودش به امانت به خاک رفت، سپس به بارگاه مقدس حسینى منتقل و در کنار پدر و برادرش شریف رضى دفن شد، مقبره مخصوص آنان در حائر شریف حسینى معروف و مشهور بوده است، آن چنانکه در عمدة الطالب و صحاح الاخبار و درجات الرفیعه یاد شده است. درباره سید مرتضى سخنان بى اساسى هم گفته شده، از جمله: نسبت اعتزال و یا تمایل به این مذهب را بدو بسته اند، و یا گویند کتاب «نهج البلاغه» از ساخته هاى او است از متقدمین: مانند ابن حزم و ابن جوزى و ابن خلکان و ابن کثیر و ذهبى، و برخى از متأخرین هم بر قالب آنان خشت زده اند. و از آنجا که بر این سخنان واهى خود گواهى اقامه نکرده اند، و تألیفات شریف مرتضى به اعتراف محققین و صاحب نظران بر خلاف این دعاوى صراحت کامل دارد، از بحث کردن در پیرامون آن خوددارى کردیم، چنانکه در شرح حال شریف رضى، چگونگى. جمع آورى کتاب «نهج البلاغه» را به وسیله او به اثبات رساندیم.
ابن کثیر، در «بدایه و نهایه» ج 12/ 53 به هنگام ترجمه شریف مرتضى، نسبتهاى ناروا و دشنامهاى شرم آورى به ابن خلکان داده است که چرا شریف مرتضى را به اثنا و ستایش یاد کرده، آنچنانکه سایر بزرگان شیعه را نیز به نیکى یاد مى کرده است، البته «از کوزه همان برون تراود که در اوست» ما در اینجا به یاوه هاى او پاسخ دیگرى نمى دهیم، جز آنچه قرآن مجید فرماید: «و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما؛ و چون نادانان ایشان را طرف خطاب قرار دهند به ملایمت پاسخ مى دهند.» (فرقان/ 63)


منابع :

  1. عبدالحسین امینی نجفی- الغدیر- جلد 4 صفحه 367، جلد 8 صفحه 80

  2. محمد صادق بحرالعلوم- الدرجات الرفیعة- صفحه 461

  3. یاقوت حموی- معجم الأدباء- جلد 13 صفحه 154

  4. سراج الدین الرفاعی- صحاح الأخبار لسراج الدین الرفاعی- صفحه 61

  5. حاکم نیشابوری- المستدرک ‏[على وسائل الشیعة]- جلد 3 صفحه 516

  6. ابن‌جوزی- المنتظم- جلد 15 صفحه 111

  7. احمد بن علی بن حسین حسینی- عمدة الطالب- صفحه 205

  8. ابن بطریق- صحاح الأخبار- فی (15) ربیع الأوّل

  9. ابن الأثیر- کامل ابن الأثیر- جلد 6 صفحه 126 حوادث سنة 436 ه‏

  10. نجاشی- رجال النجاشی- صفحه 271 رقم 708

  11. ابن عنبه- عمدة الطالب فی أنساب آل أبی طالب- صفحه 205

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/118863