غدیریه شمس الدین مالکی (بوتراب)

حدیث کنیه

حدیث کنیه و لقب دادن رسول خدا (ص) امیرالمومنین علی (ع) را به ابی تراب و در این زمینه گفته است؛
و جاء رسول الله مرتضیا له *** و کان عن الزهراء بالمتشرد
فمسح عنه الترب إذ مس جلده *** و قد قام منها آلفا للتفرد
و قال له قول التلطف قم أبا *** تراب کلام المخلص المتودد
ترجمه: «و رسول خدا (ص) آمد در حالی که راضی از او بود و او (برای تهیدستی) از زهراء (ع) سرگردان شده بود. پس خاک را از چهره او پاک کرد که بدن او را آلوده کرده بود و برخاست از روی خاک در حالی که مأنوس به تجرد و تنهائی بود. و به او گفت گفتن از روی مهربانی که برخیز ای ابوتراب و سخنی خالصانه و دوستانه به او گفت.»
و این لقب و کنیه در غزوه عشیره ای که در جمادی الاولی یا جمادی الثانی یا در هر دو از سال دوم هجرت داده شد وقتی که رسول خدا (ص) امیرالمومنین علی (ع) و عمار را در روی خاکی نرمی خفته دید پس آنها را بیدار کرد و علی (ع) را تکان داد و گفت: «برخیز ای ابوتراب آیا من تو را خبر ندهم به دو بدبخت ترین مردم، دو مرد احمیر (قدار بن سالف) پی کننده و کشنده ناقه صالح، و آنکه می زند بر فرق تو پس محاسنت از آن رنگین می شود.»

مدارک این حدیث

این حدیث صحیح السنه از اخباریست که حاکم ابوعبدالله نیشابوری استدراک نموده آن را در کتابش و هیثمی صحیح دانسته آن را، امام حنبلی ها در مسند ج 4 ص 263، 264 نقل کرده و حاکم در مستدرک ج 3 ص 140 و طبری در تاریخش ج 2 ص 261 و ابن هشام در سیره نبویه ج 2 ص 236، و ابن کثیر در تاریخش ج 3 ص 247 و هیثمی در مجمع ج 9 ص 136 و گوید آن را روایت کرده است احمد و طبرانی و بزار و روایان تمامی مورد اعتماد و وثوقند، و سیوطی آن را در جامع کبیر چنانچه در ترتیب آن ج 6 ص 399 نقل از ابن عساکر و ابن النجار و عینی در عمده القاری ج 7 ص 630 نموده اند. و خواننده می آید آن را که از مسلمیات و مورد قبول همگانست در طبقات ابن اسعد ص 509 و عیون الاثر ابن سید الناس ج 1 ص 226 و امتاع مقریزی ص 55 و سیره حلبی ج 2 ص 142 و تاریخ الخمیس ج 2 ص 364 و غیر آن.
طبرانی در اوسط و کبیر نقل کرده به اسنادش از ابی الطفیل گوید: «پیامبر (ص) آمد و علی (ع) در روی خاک خوابیده بود، پس فرمود: حقیقی ترین و صحیح ترین و شایسته ترین نامهای تو ابوتراب است، تو ابوترابی.» و هیثمی این را در مجمع الزوائد ج 9 ص 100 یاد کرده و گفته راویان آن مورد اعتمادند. و بزاز و احمد و دیگران از عمار بن یاسر نقل کرده اند که پیامبر (ص) علی (ع) را ملقب به ابی تراب نمود و آن از محبوب ترین کنیه ها و لقبها پیش او بود، و هیثمی آن را در مجمع الزوائد ج 9 ص 100 یاد کرده و گفته راویان احمد مورد اعتمادند و طبرانی در کبیر و اوسط به اسنادش از ابن عباس نقل کرده که گفت: وقتی که پیامبر (ص) ایجاد برادری و اخوت نمود میان اصحابش از مهاجرین و انصار و بین علی بن ابیطالب (ع) و کسی از ایشان برادری قرار نداد علی (ع) غمگین و خشمناک بیرون رفت تا آنکه به جدول و نهر کوچکی رسید پس دستش را بالش خود نموده و سرش را روی آن گذارد و باد گرد و غبار بر او افشاند. پس پیامبر (ص) به سراغ او رفت تا او را پیدا نمود پس با پایش اشاره به او نموده و فرمود: «برخیز پس شایسته و سزاوار نیست که باشی مگر ابوتراب، بر من خشم کردی وقتی ایجاد برادری میان مهاجرین و انصار نمودم و بین تو و هیچکس از ایشان برادری قرار ندادم آیا راضی نیستی که بوده باشی از من به منزله هارون از موسی مگر آنکه پیامبری بعد از من نیست بدان کسی که تو را دوست بدارد محفوف و پیچیده شده با من و ایمانست و کسی که تو را دشمن دارد خدا او را به مردن جاهلیت بمیراند و محاسبه شود به عملش در اسلام
ابوعلی در مسندش نقل کرده به اسنادش از علی (ع) که گفت: «رسول خدا (ص) مرا طلبید پس در جدولی مرا خوابیده دید، پس فرمود: چه روزیست که مردم تو را ابوتراب بنامند، پس مرا دید که گویا در خاطرم از این چیزی است، گفت: برخیز به خدا قسم که تو را خشنود کنم البته تو برادر من و پدر فرزندان منی قتال می کنی و می جنگی از سنت من و خلاص می کنی ذمه مرا. کسی که بمیرد در زمان من پس او خدا را بزرگ داشته و الله اکبر گفته، و کسی که در زمان تو از دنیا رود پس به تحقیق جان سپرده است و کسی که بمیرد و دوست بدارد تو را بعد از مردنت خدا پایان دهد برای او با یمنی و ایمان مادامی که خورشید طلوع یا غروب کند و کسی که بمیرد و دشمن دارد تو را مرده است به مردن جاهلیت و محاسبه شود به آنچه در اسلام عمل کرده است.»
سیوطی یاد کرده آن را در جامع کبیر چنانچه در ترتیب آن ج 6 ص 404 نقل شده و گوید که بوصیری گفت تمام راویان آن مورد اعتمادند. و ابن عساکر به اسنادش از سماک بن حرب نقل کرده که گفت: «گفتم به جابر بن عبدالله که این گروه مردم مرا به بدگوئی به علی بن ابیطالب (ع) می خوانند، گفت: و ممکن نیست تو را که به او بدگوئی کنی و یا چیست که تو بتوانی او را به آن بدگوئی کنی، گفت: او را با کنیه و لقب ابوتراب صدا بزنم، گفت: به خدا قسم نبود برای علی (ع) کنیه و لقبی محبوب تر پیش او از ابی تراب، پیامبر میان مردم برادری انداخت و بین او و کسی برادری نینداخت پس خشمگین بیرون رفت تا آنکه به تل و تپه از ریگ روان رسید پس بر آن خوابید پس پیامبر آمد نزد او و فرمود: برخیز ای ابوتراب خشم کردی که من میان مردم برادری قرار دادم ولی بین تو و کسی برادری نینداختم گفت: بلی رسول خدا (ص) فرمود: تو برادر من و من برادر توام.» (کفایه الطالب ص 82)
در اینجا روایت صحیحی است که مسلم و بخاری در دو مورد از صحیح خود نقل کرده اند: 1- در باب مناقب امیرالمومنین (ع) 2- کتاب نماز در باب خوابیدن مردم در مسجد. و نقل کرده آن را طبری در تاریخش ج 2 ص 363، از عبدالعزیز بن ابی حازم از پدرش گوید: «گفتم به سهل بن سعد که بعضی از فرمانداران مدینه می خواهند بفرستند نزد تو که علی (ع) را بدگوئی و اهانت به ساحت مقدس آن بزرگوار نمائی بالای منبر، گفت: چه بگویم گفت: بگوئی (لعن الله ابا تراب)، گفت: قسم به خدا که او را موسوم به این نام نکرد مگر رسول خدا (ص)، گفت: گفتم و چگونه بود این ای ابوالعباس، گفت: علی (ع) وارد شد بر فاطمه سپس از نزد او بیرون آمد، پس در سایه مسجد خوابید، گفت: سپس رسول خدا (ص) وارد شد بر فاطمه (س) و به او فرمود: پسرعمویت کجاست، پس فاطمه (س) گفت: او اینست که در مسجد خوابیده است، پس رسول خدا (ص) آمد نزدیک او و دید که عبایش از پشتش افتاده و خاک بر پشتش رسیده پس شروع کرد به زدودن و پاک کردن خاک را از پشتش و می گفت: بنشین ابوتراب، قسم به خدا موسوم نکرد او را به این نام مگر رسول خدا و به خدا سوگند نبود نامی محبوب تر پیش او از این نام.»

بیهقی

در عبارت بیهقی در سنن کبری ج 2 ص 446 نقل شده که مردی را از آل مروان عامل و فرماندار مدینه نمودند و او سهل بن سعد را طلبید و به او فرمان داد که علی (ع) را ناسزا و دشنام گوید پس سهل امتناع نمود، پس به او گفت «اما اگر نمی پذیری پس بگو لعن الله ابا تراب.» پس سهل گفت: «نبود برای علی (ع) نامی که محبوب تر باشد پیش او از ابوتراب و او مسرور می شد هر گاه به این نام خوانده می شد.» پس گفت به او: «به ما خبر بده از قصه آن چرا او را ابوتراب نامیدند.»
معارضه ای نیست میان این حدیث و آنچه که گذشت از احادیث صحیحه ای که دلالت کننده است بر ملقب شدن امیرالمومنین (ع) به ابی تراب روز غزوه عشیره یا روز برادری و موآخات و نیست در تمام آنها و این مورد مگر محسوب شدن موقفی از مواقفی که رسول خدا (ص) او را موسوم به ابی تراب نمود و شاید سهل بن سعد نمی دانست از موارد مگر همان موردی که خودش خبر داد آن را. پس مانعی نیست در اینجا از ثبوت همه آنها و کسی که خیال کرده تعارض میان این و آن احادیث است و به گمان خودش چیزی بافته و ساخته که جمع کند میان آنها را پس به تحقیق پرده از روی نقصان و کجی رای و اندیشه خود برداشته است. بلی نزد حافظین حدیث در متن حدیث سهل اضطرابی است که خبر می دهد از تصرف هواها در آن و در بعضی از الفاظ آن ایهام و خیال بیهوده منافرت و خشونت میان امیرالمومنین و دخترعموی معصومه و پاکش صدیقه طاهره فاطمه (ع) است. چنانچه شاعر مالکی یاد شده ما به آن اشاره کرد به قولش: «و کان عن الزهراء بالمتشرد». و حال آنکه آن دو بزرگوار منزه و معصوم و دورند از این به سبب آنچه خدای تعالی به ایشان از عصمت عطا فرموده به تصریح قرآن کریم.
ابن اسحاق از برخی از اهل علم روایت کرده که برای او حدیث کرده بود که رسول خدا (ص) علی (ع) را ابوتراب نامید برای اینکه او هر گاه فاطمه (ع) را بر چیزی نکوهش می کرد با او سخن نمی گفت و چیزی به آن حضرت نمی گفت که او را ناخوش دارد مگر آنکه خاکی می گرفت و سرش را روی آن می گذارد. گفت پس رسول خدا (ص) وقتی بر او خاکی می دید می دانست که او بر فاطمه عتاب و تندی کرده پس می فرمود: «چیست تو را ای ابوتراب.»
امینی (قدس الله سره الزکیه) گوید: «اینها نیست مگر زهر کینه و خلط سینه مردمی کینه توز و دشمنی که پرت می کند آن را افکندن سخنی بی مقصود برای آلوده کردن دامن پاک امیرالمومنین (ع) و فاسد کردن معاشرت پسندیده آن حضرت را با همسر معصومه و مطهره اش (ع) و در آنست پائین آوردن صدیق اکبر (علی (ع)) و صدیقه کبری فاطمه (س) از مقام بلندشان در مکارم اخلاق. و ثمر و نتیجه داده در امروز آنچه در دیروز دست آلوده و دشمن کینه توز افشانده بود از این ساختگی ها تا آنکه نویسنده امروز سیاه کرد ورقهای تاریخش را به قولش: و علی (ع) بود که تند می شد و غضب می کرد بعد از هر کراهتی و می رفت که در مسجد بخوابد و پدرزنش دست بر شانه او می کشید و او را نوازش داده و موعظه می کرد و میان او و همسرش تا مدتی جمع می نمود و از آنچه که ساخته (و تهمت به مولای متقیان زده اند) پیامبر یک مرتبه دخترش را دید در خانه اش گریه می کند از مشت زدن علی (ع) او را.»

حاکم نیشابوری

حاکم ابوعبدالله نیشابوری گوید: بنوامیه کارشان پائین آوردن و عیب جوئی کردن از علی (ع) بود به این نام (ابوتراب) که رسول خدا (ص) او را نامیده بود و او را بر منبرها بعد از خطبه در مدت حکومتشان لعن کرده و دشنام می دادند و آن حضرت را به کنیه و نام ابوتراب مسخره می کردند و البته استهزاء و مسخره می کردند آنکسی را که او را موسوم به آن نموده بود و حال آنکه خداوند تعالی فرموده: «قل أ بالله و آیاته و رسوله کنتم تستهزؤن* لا تعتذروا قد کفرتم بعد إیمانکم؛ بگو آیا به خدا و آیات او و پیامبر استهزاء و سخریه می کردید. عذر نخواهید که به تحقیق کافر شدید بعد از ایمانتان.» (توبه/ 69- 70)
سبط ابن جوزی گوید: «در تذکره ص 4، و آنچه حاکم گفته صحیح است زیرا که ایشان تحاشی و وحشت و ترسی از این کار نداشتند به دلیل آنچه از مسلم از سعد بن ابی وقاص روایت شده که او داخل بر معاویه بن ابی سفیان شد پس معاویه (علیه الهاویه) به او گفت چه چیز تو را بازداشته و منع کرده از ناسزاگوئی ابوتراب...»

منقبت و فضیلتی در اطراف حدیث مذکور

شیخ علاء الدین سکتواری در (محاضرة الاوائل) ص 113 گوید: «اول کسی که مکنی و موسوم به ابوتراب شد علی بن ابیطالب رضی الله عنه بود رسول خدا (ص) او را موسوم نمود وقتی که دید او را خوابیده و بر پهلو و پشتش خاک است پس از روی مهربانی به او فرمود: برخیز ای ابوتراب پس بهترین لقبهای او بود و بعد از این برای او کرامتی بود به برکت نفس محمدی که خاک برای او بازگو کند هر چه بر آن جاری شده و می شود تا روز قیامت پس بفهم راز آشکاری را. دلائل النبوه.»
به تحقیق که ابداع و انشاء کرد شاعر ماهر و استاد عبدالباقی افندی عمری در قولش:
یا أبا الأوصیاء أنت لطه *** صهره و ابن عمه و أخوه
إن لله فی معانیک سرا *** أکثر العالمین ما علموه
أنت ثانی الآباء فی منتهی الدو *** ر و آباؤه تعد بنوه
خلق الله آدما من تراب *** فهو ابن له و أنت أبوه
ترجمه: «ای پدر جانشینیان تو برای طاها (رسول خدا) داماد و پسرعموی و برادر اوئی. به درستی که برای خدا در معانی و مراتب تو را زیست که بیشتر جهانیان آن را ندانستند. تو دومین پدرانی در پایان روزگار و دوره ها و پسران فرزندانش محسوب می شوند. خدا آدم را از خاک آفرید پس آدم پسر خاک و تو پدر او هستی (ابوتراب)».
 


منابع :

  1. عبدالحسین امینی نجفی- الغدیر- جلد 6 صفحه 470، جلد 12 صفحه 268

  2. احمد بن حنبل- مسند أحمد- جلد 5 صفحه 326 ح 17857، صفحه 327 ح 17862

  3. امام مسلم بن حجاج قشیری- صحیح مسلم- جلد 5 صفحه 27 ح 38 کتاب فضائل الصحابة

  4. ابن هشام- السیرة النبویة ابن هشام- جلد 2 صفحه 237 [2/ 250]

  5. ابن عساکر- تاریخ ابن عساکر- الطبعة المحققة- رقم 31

  6. ریاض‌ عبدالله‌ عبدالهادی‌- المعجم الکبیر- جلد 11 صفحه 62 ح 11092

  7. طبراني- المعجم الأوسط- جلد 8 صفحه 435 ح 7890

  8. علاء الدین علی بن حسام- کنز العمّال- جلد 13 صفحه 159 ح 36491

  9. أبی یعلى- مسند أبی یعلى- جلد 1 صفحه 402 ح 528

  10. احمد بن حسین بیهقی- دلائل النبوّة للبیهقی- جلد 3 صفحه 12

  11. محب‌الدین‌ الطبری‌- الریاض النضرة- جلد 3 صفحه 95

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/118962