وحدت فعل و با کثرت افعال اختیارى بشر به قیاس احاطه علمى او یکسان است زیرا مفاد خلق ایجاد و تدبیر و پرورش مخلوق است که آن را پى در پى هستى بخشد و به سوى کمال مناسب آن را سوق دهد. بر این اساس خلق و ایجاد سلسله بشر حد و شماره آنها زیاده بر تصور است و آفرینش بشر و نظام یکنواخت که در جهان فرمانروا است از نظر مقدمه است که بشر بتواند زندگى نماید و معرض آزمایش قرار بگیرد به قیاس قدرت پروردگار خلقت و تدبیر پرورش یک فرد از بشر در دنیا مانند خلقت و تدبیر بشر از اولین و آخرین در جهان است و به قیاس کبریائى او همه یکسانند و کثرت افراد بشر و یا قلت و وحدت او مطرح نیست و سهولت و یا صعوبت درباره فعل پروردگار مفهوم ندارد و هم چنین وحدت و قلت فعل و یا کثرت آن به قیاس قدرت او یکسان است. قرآن سخن از قدرت بى انتهاى او به میان مى آورد و مى فرماید: «ما خلقکم و لا بعثکم إلا کنفس واحدة إن الله سمیع بصیر؛ آفرینش همه شما و نیز برانگیخته شدن شما بعد از مرگ همانند یک فرد بیش نیست، خداوند شنوا و بینا است.» (لقمان/ 28)
به درستى که خداى تعالى شنواست همه شنیدنیها را، بینا است تمام دیدنیها را و ادراک او به بعضى از بعض دیگر باز نمى ماند، پس خلق و بعث همچنین است. مراد آن است که چنانکه همه مسموعات و مبصرات نزد ذات سبحانى یکسان است و ادراک هیچکدام از آن مانع ادراک آن نشود، همچنین خلق و بعث بعضى مانع خلق و بعث بعض دیگر نمى گردد بلکه در یک حکم هستند به جهت قدرت ذاتیه نسبت به جمیع ممکنات از واحد و جمع و قلیل و کثیر على السویه است، و الا ترجیح بلا مرجح لازم، و آن محال است، پس جمله خلایق را به یک دفعه زنده فرماید که یکى از دیگرى او را مشغول نسازد.
بعث به معناى برانگیختن بشر پس از مرگ بار دیگر در صحنه قیامت است زیرا غرض از گسترش عالم آخرت بررسى به عقاید و اعمال ارادى و سیر کمالى هر یک از افراد بشر است که همه افراد از اولین و آخرین را در صحنه قیامت گرد هم آورد و احضار نماید و اعمال اختیارى و حرکات ارادى هر یک از افراد در دنیا که سیر وجودى و حرکت ذاتى هر یک بوده هرگز به یکدیگر خلط و اشتباه نخواهد شد بلکه اعمال اختیارى بشر به حقیقت حرکات وجودى فاعل آنها است و به قیاس علم و احاطه پروردگار خلط و اشتباه اعمال نیک و بد مردم به یکدیگر مفهوم ندارد هم چنانکه افراد نیز به یکدیگر اشتباه نخواهد شد. خلق و تدبیر و پرورش یک فرد از بشر در دنیا که او را معرض آزمایش قرار دهد با خلق سلسله بشر از اولین و آخرین و تدبیر همه آنها که معرض آزمایش قرار گیرند و زندگى آنان به پایان برسد در نزد پروردگار و به قیاس قدرت بى نهایت او همه یکسانند و هرگز اعمال اختیارى و حرکات ارادى و سیر وجودى آنان مورد خلط و اشتباه به یکدیگر قرار نخواهند گرفت زیرا افعال اختیارى هر فردى سیر وجودى و سبب امتیاز ذاتى فاعل آن مى شود و از سایر افراد امتیاز وجودى خواهد یافت.
این آیه در مقام بیان امکان معاد است، چون مشرکین از این جهت که بسیارى مردگان و در هم و بر هم شدن خاک آنها با خاک زمین را مى دیدند، و مى دیدند که هیچ امتیازى بین خاک فلان شخص با خاک آن دیگرى نیست، لذا زنده شدن مردگان را بعید مى شمردند. به همین جهت خداى تعالى در این آیه فرموده: «خلقت و بعث همه شما عینا مانند بعث یک فرد است، همانطور که بعث یک فرد براى ما ممکن است، بعث افراد در هم و بر هم شده نیز مثل آن ممکن است چون هیچ چیزى خدا را از چیز دیگر باز نمى دارد، و بسیارى عدد او را به ستوه نمى آورد، و نسبت به قدرت او یکى با بسیار، مساوى است.»
اگر در آیه مورد بحث با اینکه گفتگو از مساله بعث بود، خلقت را هم ضمیمه فرمود، براى این است که در ضمن سخن بفهماند خلقت و بعث از نظر آسانى و دشوارى یکسانند، بلکه اصلا فعل خدا متصف به آسانى و دشوارى نمى شود. شاهد این معنا اضافه شدن خلق و بعث به ضمیر جمع مخاطب (کم- شما) مى باشد، که منظور از آن، همه مردم است، و آن گاه تشبیه همه به یک نفر است، و معنایش این است که: خلقت همه شما مردم با همه کثرتى که دارید، و همچنین بعث شما، مانند خلق و بعث یک نفر است، و شما با همه بسیاریتان با یک نفر مساوى هستید، براى اینکه اگر فرض شود که بعث همه شما و پاداش و کیفر دادن به اعمال همه شما دشوار باشد، لابد به خاطر جهل دشوار مى شود، یعنى از آنجایى که هر یک نفر از شما هزاران کار نیک و بد دارد، این کارها با هم مخلوط و مشتبه مى شود، و خدا نمى داند کدام کار از کدام یک از شما است. ولیکن بعد از آنکه ثابت شد که خدا جاهل نیست، چون شنواى اقوال و بیناى اعمال شماست، و به عبارتى دیگر هر چه از شما سر بزند در برابر او، و زیر نظر او سر مى زند، پس دیگر مخلوط و مشتبه شدن اعمال شما براى او فرضى است محال.
با این بیان جواب اعتراضى که به آیه شده، داده مى شود. اعتراضى این است که مناسب با تعلیل براى یکسان بودن بعث یک نفر و یک میلیون نفر به (سمیع و بصیر) نیست، بلکه مناسب براى چنین تعلیلى این است که بفرماید: "إن الله على کل شی ء قدیر"، و یا "إن الله قوی عزیز" و یا امثال آن، چون قدرت و قوت و عزت و امثال آن با خلقت و بعث ارتباط دارد، نه با "سمیع" و "بصیر" بودن. جوابش این شد که آیه شریفه در مقام پاسخ به اعتراض و اشکالى است که در ذهن مشرکین بود، و آن این است که هزارها عمل از میلیونها نفوس چطور ضبط مى شود، و مخلوط و مشتبه نمى گردد، تا جزاء داده شود.
پس اشکال متوجه جمله «فننبئهم بما عملوا؛ به [حقيقت] آنچه كرده اند آگاهشان خواهيم كرد.» (لقمان/ 23) در سه آیه قبل است، که آیه مورد بحث از آن جواب مى دهد به اینکه چطور گفتارها و کردارهاى میلیونها نفوس بر او مشتبه مى شود، با اینکه هر کس هر چه مى کند زیر نظر و مشاهده او مى کند، و هیچ گفتار و کردارى از نظر او پوشیده نیست. در سه آیه قبل که مى فرمود: "فننبئهم بما عملوا" دنباله اش فرمود: «إن الله علیم بذات الصدور؛ در حقيقت خدا به راز دلها داناست.» (لقمان/ 23) یعنى چون خدا داناست به آنچه که در دلهاست، و معلوم است که بنابراین تعلیل ملاک در جزاء خوبى و بدى دلهاست، هم چنان که آیه «و إن تبدوا ما فی أنفسکم أو تخفوه یحاسبکم به الله؛ و اگر اظهار کنید آنچه که در دلهایتان هست، و یا پنهان سازید، خدا با همان شما را محاسبه مى کند.» (بقره/ 284) همین معنا را مى رساند.
بنابراین، آیه شریفه در هر دو حال جواب از اشکال بالا مى شود، اما، اگر آن اشکال را هم بر اساس بسیارى منویات، و نهانى هاى دلها تصویر کنیم، و بگوییم خداوند چطور به حساب این همه منویات خلایق مى رسد، و اشتباه نمى کند، آیه مذکور در پاسخ مى گوید: «إن الله علیم بذات الصدور؛ خدا داناى به منویات است.» و اگر اشکالى بر اساس اعمال و اقوال خارجى طرح شود و گفته شود که خدا چگونه به حساب این همه اعمال از این همه خلایق مى رسد و اشتباه نمى کند، آن وقت آیه مورد بحث جواب آن را مى دهد که خدا شنواى اقوال و بیناى اعمال است، پس اشکال و جوابى که در آیه مورد بحث آمده نظیر اشکال و جوابى است که در آیه «قال فما بال القرون الأولى* قال علمها عند ربی فی کتاب لا یضل ربی و لا ینسى؛ (فرعون) گفت پس کار امتهاى گذشته به کجا انجامید؟ (موسى) گفت علم آن نزد پروردگار من است پروردگار من نه اشتباه مى کند و نه فراموش.» (طه/ 51- 52) آمده، دقت بفرمایید. بعضى از مفسرین از اعتراض مذکور جوابهاى دیگرى داده اند، که تمام نیست، اگر از خوانندگان کسى بخواهد بدانها واقف شود، باید به تفاسیر مفصل مراجعه نماید.