وصف رستاخیز و زنده شدن دوباره

تا آنجا که امور زندگانى پیاپى بگذرد، و روزگاران سپرى شود، و رستاخیز بر پا گردد، در آن زمان، انسانها را از شکاف گورها و لانه هاى پرندگان و خانه درندگان و میدان هاى جنگ بیرون مى آورد که با شتاب به سوى فرمان پروردگار مى روند، و به صورت دسته هایى خاموش، و صف هاى آرام و ایستاده حاضر مى شوند، چشم بیننده خدا آنها را مى نگرد، و صداى فرشتگان به گوش آنها مى رسد. لباس نیاز و فروتنى پوشیده درهاى حیله و فریب بسته شده و آرزوها قطع گردیده است. دل ها آرام، صداها آهسته، عرق از گونه ها چنان جارى است که امکان حرف زدن نمى باشد، اضطراب و وحشت همه را فرا گرفته، بانگى رعد آسا و گوش خراش، همه را لرزانده، به سوى پیشگاه عدالت، براى دریافت کیفر و پاداش مى کشاند.

آنگاه که زمین سخت بلرزد، و نشانه هاى هولناک قیامت تحقق پذیرد، و پیروان هر دینى به آن ملحق شوند، و هر پرستش کننده به معبود خود، و هر اطاعت کننده اى به فرمانده خود رسد، نه چشمى بر خلاف عدالت و برابرى در هوا گشوده، و نه قدمى بر خلاف حق، آهسته در زمین نهاده مى شود، در آن روز چه دلیل هایى که باطل مى گردد، و عذرهایى که پذیرفته نمى شود! پس در جستجوى عذرى باش که پذیرفته شود، و دلیلى بجوى که استوار باشد، و از دنیاى فانى براى آخرت جاویدان توشه بردار، و براى سفر آخرت وسائل لازم را آماده کن، و چشم به برق نجات بدوز، و بار سفر بربند.

سه پرچم در روز رستاخیز
هنگامى که حسین (ع) دو ساله بود، پیامبر گرامى به قصد سفرى حرکت کرد و در میان راه ایستاد و فرمود: «إنا لله و إنا إلیه راجعون» و آن گاه بود که از دیدگانش باران اشک فرو باراند. دلیل آن بیان و فرود باران اشک را از او پرسیدند. که فرمود: این فرشته وحى است و به من خبر آورده است که فرزندم، حسین (ع)، در ساحل فرات و در سرزمینى به نام کربلا به شهادت خواهد رسید... تا آنجا که فرمودند: «و الله سترد على یوم القیامة ثلاث رایات من هذه الامة؛ به خداى سوگند! در روز رستاخیز از این امت، سه پرچم و سه گروه -که هر کدام زیر یکى از آن پرچم ها هستند- بر من وارد خواهند شد که تنها یکى از آن ها مورد احترام هستند و از رستگاران و نجات یافتگان خواهند بود و آن دو پرچم و دو گروه دیگر، از من نخواهند بود». آن گاه فرمود: «رایة سوداء مظلمة قد فزعت منها الملائکة؛ از این سه پرچمى که در روز رستاخیز بر من وارد مى شوند، پرچمى تیره و تار و ظلمت زده است که فرشتگان از آن مى هراسند و از آن اظهار بى تابى و نفرت مى کنند». آن پرچم و طرفداران و به دوش کشندگانش مى آیند تا در برابر من مى ایستند و من از آنان مى پرسم: «فأقول: من أنتم؟ شما کیانید و از کجا مى آیید؟».

آنان پاسخ مى دهند: «نحن من امتک یا احمد!؛ ما از توحیدگرایان و خداپرستان جهان عرب و از امت تو هستیم!». من به آنان مى گویم: «انا احمد نبى العرب و العجم! من محمد هستم، پیامبر خدا به سوى عرب و عجم!». آنان مى گویند: ما از امت و جامعه تو هستیم اى پیامبر خدا! اینک به سوى شما آمده و چشم امید به شفاعت شما دوخته ایم. «فاقول لهم: کیف خلفتمونى من بعدى فی اهلى و عترتى و کتاب ربى؟؛ به آنان مى گویم: شما پس از من با کتاب پرشکوه خدا، قرآن شریف، و با خاندانم چگونه رفتار کردید؟» آنان پاسخ مى دهند: «اما الکتاب فضیعناه، و اما عترتک فحرصنا أن نبیدهم عن جدید الارض؛ اى پیامبر خدا واقعیت این است که کتاب خدا و مقررات و مرزهاى احکام آن را تباه ساختیم و در مورد خاندانت نیز، زشت و ظالمانه عمل کردیم؛ چرا که همواره در این تلاش احمقانه بودیم که آنان را از روى زمین برداریم و در این راستا بود که به جاى بهره ورى از دانش و معنویت پرشکوه آنان، از آنان روى برتافتیم و به مخالفت و دشمنى با آن بندگان شایسته و وارسته و محبوب خدا پرداختیم!».

و در این شرایط است که این پرچم و این گروه در حالى که به شدت تشنه هستند و چهره هایشان سیاه گشته، بازمى گردند و از آمرزش خدا محروم مى شوند!. «ثم ترد على رایة اخرى اشد سوادا من الاولى، فأقول لهم: کیف خلفتمونى من بعدى فی الثقلین: الأکبر و الأصغر، کتاب ربى و عترتى؟؛ آن گاه پرچم دیگرى که سیاهى و تیرگى اش از پرچم نخست افزونتر است، با طرفداران و به دوش کشندگانش بر من وارد مى گردند و من از آنان خواهم پرسید که: پس از رحلت من با دو امانت گرانبهایم، قرآن و عترت، چگونه رفتار کردید؟!» آنان پاسخ مى دهند: «اما الأکبر فخالفناه، و اما الأصغر فخذلنا، و مزقناهم کل ممزق؛ ما با ثقل اکبر یا کتاب پرشکوه خدا مخالفت ورزیدیم و احکام و مقررات انسانساز و عدالت آفرین و آزادمنشانه آن را کنار نهادیم و از پى هواهاى جاه طلبانه خود رفتیم. و با امانت دیگر تو -که عترت و خاندان گرانمایه ات باشند- نیز به مخالفت برخاسته و با آنان ظالمانه رفتار نمودیم و ضمن زیر فشار قرار دادنشان، آنان را در دفاع از حق و عدالت تنها گذاشتیم و در برابر بیدادگران یاریشان نکردیم و آنان را سخت پراکنده نموده و از خانه و کاشانه خویش آواره ساخته و آنان را به شهادت رساندیم». اینجاست که من به آنان خواهم گفت: «فاقول: الیکم عنى فیصدرون عطاشا مسودة وجوههم؛ بروید و از من دور شوید! و آن گاه است که آنان در حالى که سخت تشنه و درمانده اند و چهره هایشان سیاه گشته و بر آن گرد و غبار خفت و رسوایى گناه و بیدادگرى نشسته است، از راهى که آمده اند بازمى گردند».

«ثم ترد على رایة اخرى تلمع نورا فاقول لهم: من انتم؟؛ سپس پرچم دیگرى که نورافشان است و از آن فروغى پرتو افکن مى باشد بر من وارد مى گردد، و من به آنان خواهم گفت: شما چه کسانى هستید؟». «نحن اهل کلمة التوحید و التقوى من امة محمد صلى الله علیه و آله و سلم؛ آنان پاسخ مى دهند: ما مردمى توحیدگرا و پروا پیشه و از حق جویان و حق طلبان و حق پرستان و حق پذیرانیم». «و نحن بقیة اهل الحق، حملنا کتاب الله فاحللنا حلاله و حرمنا حرامه...؛ ما کسانى هستیم که کتاب پرشکوه خدا، قرآن شریف را گرامى داشتیم و آن را بسان جان شیرین و عزیزتر از آن حفظ کردیم و از خطرهاى رنگارنگ پاس داشتیم و حلال آن را حلال و حرامش را حرام و ناروا شمردیم و به راستى به رهنمودهاى آن عمل کردیم و از هشدارهایش هشدار پذیرفتیم و از پند و اندرز و درس هاى انسانساز و عبرت آموز و عبرت انگیزش درس هاى عبرت گرفتیم و اندرزها پذیرفتیم». «و احیینا ذریة محمد صلى الله علیه و آله و سلم، فنصرناهم من کل ما نصرنا منه انفسنا، و قاتلنا معهم من ناواهم....» اینجاست که من به آنان خواهم گفت: مژده باد بر شما که من پیامبرتان محمد صلى الله علیه و آله و سلم هستم. «فاقول لهم: ابشروا، أنا نبیکم محمد....؛ ما مردمى هستیم که خاندان گرانمایه پیامبر را گرامى و پابرجا نگاه داشتیم و از جان گرامى آنان پاس داشتیم، چرا که همان گونه که از جان و مال و هستى و امکانات و فرزند و خانواده خویش دفاع مى نمودیم، آنها را یارى مى کردیم، از حقوق و کرامت و شکوه و معنویت و امنیت و آزادى خاندان پیامبر در برابر بیداد پیشگان و تجاوزکاران دفاع کردیم و آنان را با همه وجود یارى نمودیم و دوشادوش آنان با دشمنان ددمنش و تجاوزکارشان به رویارویى برخاستیم». «فلقد کنتم فی دار الدنیا کما وصفتم؛ آرى، درست مى گویید، به راستى که شما در زندگى دنیا همان گونه عمل کردید و همان سان رفتار نمودید که وصف کردید». و آن گاه است که من از حوض کوثر به آنان آب خوش و گوارایى خواهم نوشاند و آنان سیراب و سرفراز مى گردند و با دریافت مژده ورود به بهشت پرطراوت و زیباى خدا، بدان جا رهسپار شده و براى همیشه در بهشت پر نعمت خدا خواهند بود.

در روز رستاخیز
از پیامبر گرامى آورده اند که فرمود: هنگامى که روز رستاخیز فرا مى رسد، دخت فرزانه ام، فاطمه (س)، در میان گروهى از بانوان بهشتى وارد صحراى محشر مى گردد و با آمدن آن حضرت، ندا مى رسد که: هان اى فاطمه! به بهشت پرطراوت و زیباى خدا در آیید! اما او پاسخ مى دهد: بار خدایا! به بهشت پر طراوت و پر نعمت وارد نخواهم شد، تا بدانم پس از من با فرزند ارجمندم، حسین (ع)، چه کردند؟ آن گاه ندا مى رسد که: هان اى دخت سرفراز پیامبر! بنگر! و او نگاه مى کند که حسین (ع) را با قامتى برافراشته و بدون سر مى بیند؛ و با دیدن آن منظره تکاندهنده و جانسوز فریاد برمى آورد؛ و با فریاد او، من نیز ناله سر مى دهم و فرشتگان نیز پس از ناله جانسوز ما، شیون و فریاد سر مى دهند! سپس دخت سرفرازم ندا مى دهد که: هان اى پسرم! فرزندم! حسین جان! به کدامین گناه، بیداد پیشگان با تو چنین کردند؟ پیامبر گرامى در ادامه بیان مى افزاید: آن گاه خداى دادگر به خاطر ستمى که بر ما رفته است، خشمگین مى گردد و به آتش سهمگینى که هبهب نام دارد و هزار سال بر آن دمیده شده و از شدت حرارت و سوزانندگى به سیاهى گراییده و در آن آسایش و نشاطى نیست و اندوه و عذاب دردانگیز آن پایان ناپذیر است، آرى، به آن آتش فرمان مى رسد که: هان اى آتش! کشندگان حسین را از روى زمین برچین! و آن دریاى آتش، آن فرومایگان را بى درنگ بسان باز شکارى برمى چیند و در کام خویش مى گیرد و نعره و فریادى سهمگین برمى آورد که از میان خروش و فریاد مرگبار آن، صداى آن تیره بختان دوزخى برمى خیزد که با زبانى گویا و صدایى رسا مى گویند: «یا ربنا! بما اوجبت لنا النار قبل عبدة الاوثان؟؛ پروردگارا! چرا ما را پیش از بت پرستان در خور این آتش شعله ور و سهمگین ساختى؟»، «إن من علم لیس کمن لم یعلم؛ ندا مى رسد: بدان جهت که آن کسى که مى داند، بسان کسى نیست که نمى داند».


منابع :

  1. علامه ابن نما حلی- در سوگ امیر آزادى- گویاترین تاریخ کربلا- ترجمه مثیر الاحزان- صفحه 77 و 282

  2. سید رضی- نهج البلاغه- ترجمه دشتى- صفحه 133 و 459

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/119145