گواهان دادگاه الهی (خداوند بزرگ)

معمولا در دادگاهها شاهدان عینی به سود یا زیان طرف گواهی می دهند، و پس از طی مراحلی، حکم دادگاه صادر می شود، بر این اساس نیز در روز رستاخیز شاهدانی بر جرائم اعمال انسانهای گنهکار گواهی می دهند، قرآن نیز روز رستاخیز را محکمه الهی و روزی که شاهدان به پا می خیزند معرفی کرده است چنانکه می فرماید: «یوم یقوم الأشهاد؛ روزى که شاهدان [براى شهادت] بر مى خیزند، یارى مى کنیم.» (غافر/ 51) و در آیه دیگر مضمون شهادت آنان را بیان کرده می فرماید: «أولئک یعرضون على ربهم و یقول الأشهد هؤلاء الذین کذبوا على ربهم؛ اینان [در قیامت] بر پروردگارشان عرضه خواهند شد و گواهان اعمال مى گویند اینان کسانى هستند که بر پروردگارشان دروغ بستند.» (هود/ 18) گواهان روز رستاخیز به دو گروه تقسیم می شوند:
1- شاهدان عینی خارجی (خدا و پیامبران و...).
2- گواهان داخلی (اعضاء بدن مجرم).
در اینجا می توان از نوعی دیگر از شهادت نیز نام برد و آن مسأله تجسم اعمال است. مقصود از تجسم اعمال این است که اعمال انسان اعم از نیک و بد در سرای دیگر جلوه خاصی دارند، افعال نیک انسان به صورت موجودات زیبا و دلنشین خود را نشان می دهند و گناهان انسان به صورت موجودات مهیب و کریه مجسم شده و در حالی که خود یک نوع کیفر برای مجرم به شمار می روند، بر جرائم او نیز گواه می دهند. در اینجا به تبیین اولین مورد از شاهدان خارجی می پردازیم.

خداوند شاهد و گواه بر اعمال ما
نخستین شاهد بر کردارهای انسانها خدای بزرگ است، که چیزی بر او در جهان پنهان نیست چنانکه می فرماید: «لم تکفرون بایات الله و الله شهید على ما تعملون؛ چرا آیات الهى را انکار مى کنید در حالى که خدا شاهد کردار شماست؟» (آل عمران/ 98) شهید صفت مشبه به معنى شاهد یعنى حاضر مقابل غائب و فرق بین حاضر و شاهد عموم و خصوص مطلق است که هر شاهدى حاضر هم هست و لا عکس زیرا ممکن است حاضر باشد و بر طبق آن شهادت ندهد. و عمل سه قسم است: عمل قلبى از امور اعتقادى و عمل نفسى از اخلاقیات و عمل جوارحى از افعال خارجیه و خداوند عالم به همه آنها و شاهد بر همه آنها است «لا تخفى منکم خافیة؛ هیچ [کار] پوشیده اى از شما پنهان نمى ماند.» (حاقة/ 18)
سپس آنها را ملامت مى کند که اگر خود شما حاضر به پذیرفتن حق نیستید چه اصرارى دارید که دیگران را نیز از راه خدا منحرف سازید، و راه مستقیم الهى را در نظر آنها کج و نادرست جلوه دهید؟ در حالى که شما باید نخستین دسته اى باشید که این منادى الهى را "لبیک" گوئید، زیرا بشارات ظهور این پیامبر قبلا در کتب شما داده شده و شما گواه بر آنید: «قل یأهل الکتاب لم تصدون عن سبیل الله من ءامن تبغونها عوجا و أنتم شهداء و ما الله بغافل عما تعملون؛ بگو اى اهل کتاب! چرا کسى را که ایمان آورده از راه خدا باز مى دارید و آن را منحرف مى خواهید، در صورتى که شما گواهید؟ و خدا از آنچه مى کنید غافل نیست.» (آل عمران/ 99)
در این جمله شهادت یهود را محاذى شهادت خدا در آیه قبل قرار داده که مى فرمود: خداى تعالى شاهد بر عمل یهود و کفر ایشان است و در این محاذى قرار دادن دو شهادت، لطفى است که بر خواننده پوشیده نیست. چون از یک سو فرموده یهودیان خود شاهد بر حقیقت همان چیزى هستند که انکارش مى کنند. و از سوى دیگر مى فرماید خداى تعالى هم شاهد است بر انکار و کفر ایشان. و چون در این آیه، شهادت را به یهود نسبت داد، آخر آیه قبلى را در این آیه تکرار نکرد و نفرمود: "و انتم شهداء و الله شهید على ما تعملون"، بلکه به جاى آن فرمود: "و ما الله بغافل عما تعملون" تا مفاد کلام چنین شود: شهادت سندى مستقل در حقانیت اسلام، و بطلان عقائد ایشان است. به طورى که دیگر، گویى احتیاج ندارد که با شهادت خدا، سندیتش تکمیل گردد.
از نظر اینکه عالم قیامت هنگام ظهور و رشد سرائر و عقاید و سیرت حرکات ارادى بشر است هر یک از افراد بشر بر حسب حد وجودى سیرت آنان آشکار خواهد شد و کفار و بت پرستان سیرت نکبت بار آنان به ظهور خواهد رسید و صحنه قیامت هنگامى است که هر یک از افراد بشر امتیاز ذاتى و سیرت وجودى از سایر افراد مى یابد زیرا حقیقت انسان سیرت عقیده و عمل و حرکات ارادى و وجودى او است بر این اساس همه کفار و بت پرستان از مسلمانان بر حسب حد وجودى که ظهور عقیده و سیر ذاتى و وجودى است از یکدیگر امتیاز ذاتى مى یابند و بهترین حکمیت و فصل ساحت کبریائى آن است که هر یک از سرایر افراد را به ظهور در آورد و در اثر این ظهور حد وجودى امتیاز ذاتى هر یک از افراد آشکار گردد.
در قرآن مى فرماید: «إن الذین آمنوا و الذین هادوا و الصابئین و النصارى و المجوس و الذین أشرکوا إن الله یفصل بینهم یوم القیامة؛ کسانى که ایمان آورده اند، و یهود، و صابئان، و نصارا، و مجوس، و مشرکان، خداوند در میان آنها روز قیامت داورى مى کند، و حق را از باطل جدا مى سازد.» مگر نه این است که یکى از نامهاى قیامت یوم الفصل، روز جدایى حق از باطل است، یوم البروز روز آشکار شدن مکتومها، و روز پایان گرفتن اختلافات است. آرى خدا در آن روز به همه این اختلافات پایان مى دهد چرا که «إن الله على کل شی ء شهید؛ او از همه چیز آگاه و با خبر است.» (حج/ 17)
جمله "إن الله على کل شی ء شهید" بیان همین حقیقت است از نظر اینکه حد وجودى و سیرت ذاتى است و هر یک به اختیار و سعى بیشمار خود آن سیرت و حقیقت وجودى را کسب نموده و خود را بدان سیرت در آورده است و در عوالم گذشته سیرت و حقیقت هر فردى از بشر پى ریزى و بنا گذارده می شود و پس از طى و گذر از عالم طبع و رهگذر از صحنه آزمایش که آخرین مرحله اى است هر یک از افراد بشر حقیقت وجودى و ذاتیات خود را کسب نموده و یافته و آنچه واجد است در کمون نهفته دارد. زیرا در عالم دنیا و نظام آزمایش محال است سیرت ذاتى و حد وجودى هر یک از افراد بشر به ظهور برسد از نظر اینکه مرحله کسب و سعى و تحصیل است نه مرحله ظهور سیرت و نظام جزاء و پس از طى و گذر از عالم برزخ و حضور در صحنه قیامت حقیقت وجودى هر یک از افراد بشر به ظهور می رسد و از یکدیگر امتیاز مى یابند و نسبت به ساحت کبریائى از ازل سیرت هر یک از افراد مشهود بوده و سیر و سلوک آنان در هر یک از عوالم یکسان و مشهود او است.
در واقع داورى خدا میان مذاهب و آراء گوناگون، و در نتیجه میان حق و باطل و هر قضیه اى کوچک یا بزرگ همان تجلى و نمودار نظارت فراگیر او بر هر چیزى است، و به راستى او چیره توانایى است که در آسمانها و زمین هیچ بر او پنهان نیست. از آنجا که او بر هر چیز ناظر و شاهد است، ناگزیر باید به حضور فرخنده همیشگى او احترام نهاد و مراقبت مستقیم و اشراف همیشگى او را احترام نهاد. و هر انسانى هنگامى که به کار یا گفتار مهمى مى پردازد، یا اندیشه آن به ذهنش خطور مى کند و بر خاطرش مى گذرد و مى خواهد تصمیمى بگیرد یا رأیى صادر کند، باید از خود بپرسد آیا خدا از این خرسند است، زیرا خدا فردا همان امر را بر او به حسابرسى مى گیرد. در واقع این احساس است که نور هدایت را در درون و ضمیر بشر بر مى انگیزد و کمر خرد را بر ضد خواهش و هوى استوار مى بندد و به برنامه نگرى اندیشیدن بدون اضطراب مساعدت مى کند و رفتار فرد را بدون چپ و راست روى استوار مى دارد و از شخص او براى خود او واعظ و ارشاد کننده اى قرار مى دهد. در خبر آمده است که: وقتى زلیخا از یوسف (ع) خواستار کار ناپسند شد و درها را بست در کنار اتاق بتى را دید، برخاست و روى آن بت را پوشاند، یوسف از او پرسید: چرا چنین کردى؟ زلیخا گفت: براى آن که ما را نبیند، یوسف گفت: تو از این بت خود شرم مى کنى در حالى که نه مى شنود و نه مى بیند، آن گاه من از پروردگار خود که سمیع و بصیر است شرم نکنم؟
در آیه دیگر سخن از گواهان روز قیامت است، که در آن نیز اشاره به ذات پاک خداوند که نخستین گواهان است کرده، می فرماید: «و إما نرینک بعض الذى نعدهم أو نتوفینک فإلینا مرجعهم ثم الله شهید على ما یفعلون؛ و اگر پاره اى از آنچه را که به آنها وعده مى دهیم به تو نشان دهیم یا تو را بمیرانیم، در هر صورت بازگشتشان به سوى ماست، پس [بدانند که] خدا بر آنچه مى کنند ناظر است.» (یونس/ 46)
شهید به معنى حضور است مقابل غیاب یعنى خداوند به احاطه قیومیة و علمیه ناظر است بر افعال و اعمال بندگان (یا من هو اختفى لفرط نوره الظاهر الباطن فى ظهوره)؛ «إن ربک أحاط بالناس؛ به راستى پروردگارت بر مردم احاطه دارد.» (اسراء/ 62) «و أن الله قد أحاط بکل شی ء علما؛ به راستی علم او همه چیز را احاطه کرده است.» (طلاق/ 12) دادگاهی که حاکمش خدا و شاهد و گواهش نیز در درجه اول ذات پاک او است آیا ممکن ست چیزی در آن مورد غفلت قرار گیرد. و در حساب نیاید؟ مسلما از چنین دادگاهی باید در اضطراب و وحشت بود نه به خاطر احتمال داوری به غیر حق بلکه به خاطر اعمالمان! بعضی از مفسران شهادت و گواهی را در اینجا به معنی جزا و مجازات تفسیر کرده اند، در حالی که ضرورتی بر چنین تفسیر خلاف ظاهری نیست، زیرا مانعی ندار که ذات پاک خداوند نیز در آن روز گواهی بر اعمال بندگان دهد، گواهی خود را از طریق الهام به فرشتگان مأمور حساب بیان دارد. بعضی نیز گفته اند گواهی خداوند همان است که اعضای پیکر انسان را به نطق در می آورد تا آنچه را انجام دادند بازگو کند.


منابع :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏3 صفحه 565

  2. عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد ‏3 ص 295، جلد ‏6 ص 397

  3. محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد 8 صفحه 39

  4. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏14 صفحه 43

  5. سيد محمدحسين‏ حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد 11 صفحه 146

  6. ناصر مكارم شیرازی- پیام قرآن- جلد 6 صفحه 149

  7. جعفر سبحانی- منشور جاوید- جلد 9 صفحه 328

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/119153