گواهان دادگاه الهی (زمین و مکان انجام عمل)

زمین لرزه

زندگى نخستین که با خیر و شر خود، و با نظامها و حوادث و پدیده هاى خود چیزى جز سایه هایى رنگ باخته از آن زیستن پهن و گسترده و جاودانى (آن جهان) نیست، و ما را براى آماده شدن و توشه برگرفتن براى آن جهان جاودانى به آن آورده اند، و زندگى دنیا چیزى جز متاعى فریبنده نیست. ما در دنیا شاهد دیدن چیزهایى هستیم که ما را به وحشت مى اندازند و نزدیک است که قلبهاى ما را از جاى خود بکنند، و از آن جمله است زمین لرزه هاى بزرگى که در چند لحظه شهرهاى بزرگى را مى بلعند که آدمیان آنها را در قرون متوالى ساخته بوده اند. و این چیزى جز زلزله اى محدود نیست که بخشى از زمین گرفتار آن شده است، پس تصور کنید که اگر بنا باشد زلزله اى همه زمین را فرا گیرد، چه نتیجه اى به بار خواهد آورد؟! منظره اى پس ترسناک و هراسى بى اندازه هولناک نتیجه آن خواهد بود و بلایى بس بزرگ مجسم کننده چنین زمین لرزه اى خواهد بود. در این هنگام چه پیش خواهد آمد؟ آیا هسته مرکزى کره زمین به سبب عواملى ناشناخته براى ما به جوشش و فوران در مى آید و با تکانهاى سخت آنچه را که در ظرف میلیونها سال در خود زندانى کرده بود به یکباره بیرون مى ریزد؟ و ظاهرا از آیات که به بیرون ریختن سنگینیهاى زمین دلالت دارد، چنین استنتاج مى شود. قرآن اینگونه بیان می کند که: «إذا زلزلت الأرض زلزالها؛ هنگامى که زمین شدیدا به لرزه در آید.» (زلزله/ 1) و چنان زیر و رو شود که «و أخرجت الأرض أثقالها؛ بارهاى سنگینى را که در درون دارد خارج سازد.» (زلزله/ 2)
به هر حال، در آن روز انسان از دیدن این صحنه بى سابقه، سخت متوحش مى شود، و حیرت زده و مدهوش بر جاى مى ماند! زمین را چه چیز به لرزه برانگیخته است، که این گونه اندرون خود را بیرون مى ریزد، و این براى چه و هدف آن چیست؟ «و قال الإنسان ما لها؛ و انسان گويد [زمين] را چه شده است.» (زلزله/ 3) و این تعجب چندان طول نمى کشد، بدان سبب که زمین به پاسخ دادن آغاز مى کند، و این خود گواهى بر آن است که دگرگونى بزرگى در جهان طبیعت صورت گرفته که نه تنها به مظاهر و نمودهاى آن ارتباط پیدا مى کند، بلکه در ماهیت آنها نیز تأثیر دارد، پس اگر تغییر بزرگى صورت نگرفته بود، چگونه زمین مى توانست سخن بگوید، و چگونه امکان داشت که گوش آدمى این سخن را بشنود و منظور از آن را بفهمد؟ «یومئذ تحدث أخبارها؛ زمین در آن روز تمام خبر خود را باز مى گوید.» (زلزله/ 4) شاید زمین از خبرهاى دیگرى نیز سخن بگوید، اما این که چگونه سخن مى گوید، و آیا به سخنى است که در آن آفریده مى شود، یا بر اثر انعکاس آثار اعمال انسان بر روى زمین است که همچون بر نوارى صوتى یا تصویرى ضبط شده باشد، یا این که آدمى به وسیله اى مجهز مى شود که با آن اشاره هاى زمین را چنان مى فهمد که گویى سخنى را شنیده و فهمیده است؟ مهم آن است که به خواست خدا زمین سخن مى گوید؛ «بأن ربک أوحى لها؛ این به خاطر آن است که پروردگار تو به زمین وحى کرده.» (زلزله/ 5)

مقصود از بیرون ریختن زمین در قیامت

مقصود از اینکه در قیامت زمین "اثقال" خود را بیرون مى کند و "انسان" مى گوید آن را چه شده است. کلمه اثقال جمع کلمه "ثقل" (به فتحه ثاء و فتحه قاف) است، که به معناى متاع و کالا و یا خصوص متاع مسافرین است. ممکن هم هست جمع کلمه "ثقل" (به کسره ثاء و سکون قاف) باشد که به معناى حمل باشد، به هر حال چه آن باشد و چه این، مراد از اثقال زمین که در قیامت زمین آنها را بیرون مى ریزد (به طورى که دیگران هم گفته اند) مردگان و یا گنجها و معادنى است که در شکم خود داشته. و ممکن هم هست منظور همه اینها باشد، که البته براى هر سه قول قائلینى هست، و اولین قول به نظر نزدیک ترین قول است، و از آن گذشته قول سوم است که اشاره دارد بر اینکه خارج شدن براى حساب است، و جمله «یومئذ یصدر الناس؛ آن روز مردم [به حال] پراكنده برآيند.» (زلزله/ 6) اشاره دارد به اینکه بعد از بیرون شدن، به سوى جزا روانه مى شوند. "و قال الإنسان ما لها" یعنى انسانها بعد از بیرون شدن از خاک در حال دهشت زدگى و تعجب از آن زلزله شدید و هول انگیز مى گویند: "ما للارض" زمین را چه مى شود که این طور متزلزل است؟! بعضى از مفسرین گفته اند: منظور از "انسان" تنها کفار هستند، نه آنهایى که در دنیا به مساله معاد و رستاخیز ایمان داشتند.

معنای سخن گفتن زمین

معناى اینکه در روز قیامت زمین به وحى الهى از اخبار خود سخن مى گوید. در جمله "بأن ربک أوحى لها" حرف لام به معناى "الى؛ به سوى" است، چون مصدر "ایحاء" که فعل "أوحى" مشتق از آن است با حرف "الى" متعدى مى شود، و معناى جمله این است که زمین به سبب اینکه پروردگار تو به آن وحى کرده و فرمان داده تا سخن بگوید از اخبار حوادثى که در آن رخ داده سخن مى گوید، پس معلوم مى شود زمین هم براى خود شعورى دارد، و هر عملى که در آن واقع مى شود مى فهمد، و خیر و شرش را تشخیص مى دهد، و آن را براى روز اداى شهادت تحمل مى کند، تا روزى که به او اذن داده شود، یعنى روز قیامت شهادت خود را ادا کرده، اخبار حوادث واقعه در آن را بدهد. و در تفسیر آیه «و إن من شی ء إلا یسبح بحمده و لکن لا تفقهون تسبیحهم؛ هیچ چیزى نیست مگر آنکه خداى را با حمد خود تسبیح مى کند، اما شما تسبیح آنان را نمى فهمید.» (اسراء/ 44) همانطور که از کلام خدای سبحان «قالوا أنطقنا الله الذی أنطق کل شی ء؛ گفتند همان کسى ما را به زبان آورد که هر چیزى را به زبان آورده.» (سجده/ 21) به دست مى آید که حیات و شعور در تمامى موجودات جارى است، هر چند که ما از نحوه حیات آنها بى خبر باشیم.
در بین مفسرین اختلاف شدیدى به راه افتاده در اینکه معناى خبر دادن زمین به وسیله وحى از حوادثى که در آن واقع شده چیست؟ آیا خداى تعالى زمین مرده را زنده مى کند، و به آن شعور مى دهد تا از حوادث خبر دهد؟ و یا اینکه صوتى در روى زمین خلق مى کند تا آن صوت خبر دهد و یا آنکه زمین به زبان حال دلالت مى کند بر اینکه بر پشت آن چه حوادثى رخ داده؟ لیکن بعد از آنکه بیان ما را شنیدى هیچ جایى براى این اختلاف نیست، علاوه بر این با هیچ یک از این وجوه و هیچ یک از اقسام شهادت که در این وجوه آمده حجت تمام نمى شود.
آنچه از خوبیها و بدیها، و اعمال خیر و شر، بر صفحه زمین واقع شده است، همه را برملا مى سازد، و یکى از مهمترین شهود اعمال انسان در آن روز همین زمینى است که ما اعمال خود را بر آن انجام مى دهیم، و شاهد و ناظر ما است. در حدیثى از پیغمبر اکرم (ص) مى خوانیم که فرمود «ا تدرون ما اخبارها؟؛ آیا مى دانید منظور از اخبار زمین در اینجا چیست؟» «قالوا: الله و رسوله اعلم؛ گفتند: خدا و پیغمبرش آگاهتر است.» فرمود: «اخبارها ان تشهد على کل عبد و امة بما عملوا على ظهرها، تقول عمل کذا و کذا، یوم کذا، فهذا اخبارها؛ منظور از خبر دادن زمین این است که اعمال هر مرد و زنى را که بر روى زمین انجام داده اند خبر مى دهد، مى گوید: فلان شخص در فلان روز فلان کار را انجام داد، این است خبر دادن زمین!»
در حدیث دیگرى از پیغمبر اکرم (ص) مى خوانیم: «حافظوا على الوضوء و خیر اعمالکم الصلاة، فتحفظوا من الارض فانها امکم، و لیس فیها احد یعمل خیرا او شرا الا و هى مخبرة به؛ مواظبت بر وضو کنید، و بهترین اعمال شما نماز است، و مراقب زمین باشید که مادر شما است، هیچ انسانى کار خیر یا شرى به جا نمى آورد مگر اینکه زمین از آن خبر مى دهد.» از "ابوسعید خدرى" نقل شده که مى گفت: «هر گاه در بیابان هستى صدایت را به اذان بلند کن، چرا که از رسول خدا (ص) شنیدم که مى فرمود: "لا یسمعه جن و لا انس و لا حجر الا یشهد له؛ هیچ جن و انس و قطعه سنگى آن را نمى شنود مگر اینکه براى او (در قیامت) گواهى مى دهد."»
آیا راستى زمین به فرمان خدا زبان مى گشاید و تکلم مى کند؟ یا اینکه منظور ظاهر شدن آثار اعمال انسان بر صفحه زمین است؟ زیرا مى دانیم هر عملى که انسان انجام دهد، خواه ناخواه در اطراف او آثارى به جا مى گذارد، هر چند امروز براى ما محسوس نباشد، درست همانند آثارى که از خطوط انگشتان یک دوست یا دشمن بر روى دستگیره در مى ماند، و در آن روز همه این آثار ظاهر مى شود، و سخن گفتن زمین چیزى جز این ظهور بزرگ نیست، همانگونه که گاه به یک شخص خواب آلود مى گوئیم چشمان تو مى گوید که دیشب نخوابیده اى، یعنى آثار بیخوابى در آن نمایان است. به هر حال این موضوع عجیبى نیست، چرا که هم امروز با پیشرفت علم و دانش بشر ابزار و وسائلى اختراع شده که در همه جا، و هر لحظه، مى تواند صداى انسان را ضبط کند، یا از انسان و اعمالش عکسبردارى نماید، و به عنوان یک سند مسلم در دادگاه مطرح شود، به گونه اى که قابل هیچگونه انکار نباشد.
اگر در گذشته بعضى از شهادت زمین تعجب مى کردند امروز یک نوار نازک یا یک دستگاه ضبط که به صورت یک دکمه به لباس دوخته مى شود مى تواند مسائل بسیارى بازگو کند. جالب اینکه در حدیثى از على (ع) مى خوانیم که فرمود: «صلوا المساجد فى بقاع مختلفة، فان کل بقعة تشهد للمصلى علیها یوم القیامة؛ در قسمتهاى مختلف مساجد نماز بخوانید، زیرا هر قطعه زمینى در قیامت براى کسى که روى آن نماز خوانده گواهى مى دهد.» و در حدیث دیگرى آمده است که امیر مؤمنان على (ع) هنگامى که بیت المال را تقسیم مى کرد و خالى مى شد، دو رکعت نماز به جا مى آورد و مى فرمود: «اشهدى انى ملأتک بحق، و فرغتک بحق؛ (روز قیامت) گواهى ده که من تو را به حق پر کردم و به حق خالى کردم!»

گواهی و شهادت زمین بر اعمال انسانها

زمین هر قطعه از آن آنچه از اخبار و حوادث و رویدادها که ارتباط با حرکات ارادى و افعال اختیارى بشر دارد اعلام مى نماید. بدیهى است قوام اعلام خبر و حوادث به آن است که صاحب خبر و فعل اختیارى و خصوصیات هر یک از افراد و تشخصات هر یک از افعال و حوادث را نیز اعلام نماید وگرنه اعلام حادثه و خبر به طور ابهام و اجمال اخبار و تحدیث به طور اطلاق نخواهد بود. در این صورت تحدیث و اعلام اخبار هر قطعه از قطعات زمین چگونه خواهد بود با اینکه خبر رویدادهاى هر قطعه از زمین اختصاص به افراد خاصى و در زمان مخصوص دارد و بسیارى از قطعات زمین اخبار و حوادثى بى شمار به طور تسلسل در هر عصرى از اعصار مربوط به گروه خاصى خواهد داشت با این تشتت و کثرت افراد نسلها و اختلاف از منه و اعصار اعلام هر قطعه از قطعات زمین اعلام اخبار و حوادثى که به تدریج در اعصار از بشر در آنها به ودیعت نهاده شده چگونه خواهد بود آیا به طور تمثل تدریجى است و یا به طور دفعى و دائمى خواهد بود هم چنانکه سایر شهداء بر اعمال بشر از فرشتگان و هم چنین اعضاء و جوارح هر فردى قیام به ادای شهادت خواهد نمود.
آنچه را از اخبار و حوادث که هر قطعه اى از قطعات زمین اعلام نماید در اثر وحى و افاضه و تجدد است که آنچه را که از افعال اختیارى و حوادث ارتباط با هر قطعه دارد اعلام مى نماید و ظهورى از وحى و افاضات پروردگار است که هر چه را متحمل بوده و در دنیا هر قطعه به صورت فاقد حس به نظر می رسد در عالم قیامت به رشد رسیده حس و شهادت خود را اعلام و اظهار خواهند نمود. و آیه آن را به ساحت پروردگار نسبت داده و به بشر معرفى نموده است. نظر به این که حیات منشأ احساس و ادراک و شعور است بدن عنصرى که در دنیا از پرتو روح عاقله حیاتى داشته و بهره اى از احساس در بردارد پس از پیمودن مراحلى در تحت جاذبه روح در برزخ هنگام که در آستانه قیامت قرار می گیرد و به اذن پروردگار به صورت و هیئت مانند اعضاء سابق خود در مى آید لا محاله از حیات حقیقى نیز سهم بیشترى از ادراک خواهد داشت زیرا هم چنانکه روح به اقصى درجه تعقل به تناسب جوهر وجودى خود نائل آمده و نواقص و نسیان و فراموشى و غفلت و جهالت را پشت سر نهاده به طور شهود به سرگذشت خود واقف و شئون وجودى خود را مى یابد.
به همین قیاس بدن و اعضا که اتحاد وجودى با روح داشته به اقصى درجه حیات متناسب خود خواهد رسید. و آیه «إن الدار الآخرة لهی الحیوان لو کانوا یعلمون؛ بى تردید سراى آخرت، همان زندگى [واقعى و ابدى] است اگر اینان معرفت دانش داشتند [دنیا را به قیمت از دست دادن آخرت برنمى گزیدند.].» (عنکبوت/ 24) به این حقیقت ناظر است هنگامى که بدن مجددا در احاطه تدبیرى روح درمی آید و از نشئه عالم طبع و بى خبرى به عالم حیات و شهود انتقال مى یابد و حیات هر چه قوى تر باشد منشأ ادراک و شعور بیشترى خواهد بود بر این اساس هر یک از نیروهاى ظاهرى بدن مانند بینائى و شنوائى انبساط یافته و شعاعى از ملکوت و قدرت خواهد بود و از آیه «فبصرک الیوم حدید؛ دیده ات امروز بسیار تیزبین است.» (ق/ 22) همین حقیقت استفاده مى شود. همچنین از آیه نامبرده "إن الدار الآخرة لهی الحیوان" در همه اجزاء و ذرات نیروى حیات به تناسب هر جزء به ظهور و رشد می رسد به همین قیاس قطعات زمین هر حادثه و خبرى را که دارد در عالم قیامت نیز باید تجدید شود اعلام خواهد نمود.
پس ناگفته پیداست که همه اجزاء زمین بر افعال یک انسان گواهی نمی دهند، بلکه نقطه ای که انسان در آن کار نیک و بد انجام داده است، همان نقطه به شهادت بر می خیزد، و روایات نیز بر این مطلب گواهی می دهند، امام صادق (ع) در پاسخ پرسش کسی که سئوال کرد آیا نمازهای نافله را در یک جا انجام دهم یا در جاهای مختلف؟ فرمود در جاهای مختلف، تا این مکانها در روز رستاخیز به نفع تو گواهی دهند. درباره شهادت مکان بر اعمال انسان در قیامت روایات بسیاری وارد شده است که در کتابهای حدیث در ابواب مربوط به نمازهای واجب و مستحب، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر و... وارد شده است. از پیامبر گرامی ص روایت شه است که فرمود روز قیامت زمین بر اعمال هر مرد و زنی که در آن انجام داده است گواهی می دهد و می گوید او فلان عمل را در فلان روز انجام داده است.
مر زمین آن روز آید در سخن *** بدهد اخبار از عملها تن به تن
هر چه هر کس کرده اندر پشت او *** باز گوید بى تأمل مو به مو
اوفتد از پرده بیرون رازها *** ماند از خجلت به کام آوازها
با تو گویم من مثالش را تمام *** تن به مرگ آرد چو رو بر انهدام
پیچد از نزع استخوان و رک به هم *** جسم آید در تزلزل دم به دم
افکند بیرون ز خویش اسرارها *** بر زبان آرد ز پنهان کارها
می توان زین جزو پى بردن به کل *** چون رسد هنگام بگذشتن ز پل
بینى آن کوبد سوار پیل و رخش *** مغزش از نعل خران گردیده پخش
ارض آید پس به عرض حالها *** خود به ان ربک اوحى لها
حق دهد یعنى که دستورى به او *** که عیان کن حالهاى تو به تو


منابع :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏20 صفحه 581

  2. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏27 صفحه 222

  3. محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏18 صفحه 261

  4. سيد محمدحسين‏ حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد 18 صفحه 252

  5. حاج میرزا حسن اصفهانی- تفسیر صفی- صفحه 831

  6. جعفر سبحانی- منشور جاوید- جلد 9 صفحه 335

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/119160