پیامبر اکرم، به هیچگونه، درباره آینده دین و امت مسامحه و غفلت نشان نداد. بلکه پیوسته، رهبر شایسته را که می توانست به حق ادامه دهنده روش قرآنی او باشد معرفی می کرد. لیکن پس از درگذشت پیامبر (ص) مسئله رهبری در جهان اسلام دگرگون شد، و از مسیری که پیامبر تعیین کرده بود دور افتاد. سفارشهای پیامبر به دست فراموشی سپرده گشت. مجموعه احکام قرآن و کلیت فلسفه سیاسی و اجتماعی اسلام مورد عمل واقع نشد. و رهبری که به طور کامل و وسیع از سیاست قرآن و احکام و اجتماعیات اسلام آگاه باشد، و از اول عمر زیردست پیامبر، بزرگ شده باشد، و در رأس جامعه و امت قرار نگرفت.
اینگونه بود تا در زمان خلیفه سوم، عثمان بن عفان، که این فاصله بسی چشمگیر شد، و ناچار صحابه و مسلمانان آن روز، گرد آمدند و به عزل و قتل وی دست زدند.
پس از عثمان، امیرالمؤمنین به خلافت نشست، و پیشوایی جامعه اسلام را به دست گرفت، لیکن طایفه بنی امیه (که در آن روز معاویه رئیس آنان محسوب می شد) از خلافت علی ناراضی بودند، به سه علت:
1- رقابت. چون می خواستند پس از عثمان نیز آنان ریاست جامعه اسلامی را در دست داشته باشند.
2- عداوت. زیرا در گذشته، این علی و حمزه بودند که در برابر بت پرستان و مشرکان، از جمله همین بنی امیه شمشیر زدند، و آنان را از تعرض به اسلام و از بین بردن مسلمین بازداشتند. بنی امیه، حضرت حمزه، عموی پیامبر را، در جنگ بدر کشتند، و بدن او را مثله کردند، و از خشم و کینه، جگر او را در آوردند و بر آن گاز زدند و دندان فرو بردند. و اکنون نوبت انتقامجویی از علی بود.
3- خیانت. از آن رو که می خواستند اسلام رونق نیابد و رواج نگیرد، و اکنون می دیدند کسی پیشوای امت شده است و در محراب پیامبر ایستاده است، که در اجرای احکام قرآن و سنت و برپا داشتن شعائر اسلام، صریح و سختگیر است، پیشوایی جوانمرد، فقیر دوست، فروتن، قانع، زاهد، صبور، شجاع، عالم، فقیه، انقلابی، مجاهد، آگاه از قرآن و عامل به آن.
آنان خوب می دانستند که چنین کسی، آب رفته اسلام را به جوی باز خواهد آورد، و رونق احکام خدا را، با عمل کردن به آنها، نشان خواهد داد، و پشت متجاوزان و قانون شکنان و مسرفان و کذابان را خواهد شکست، و هویت امت را بسط خواهد داد، و نهاد جامعه را تصحیح خواهد کرد، و فرهنگ دینی و سیاسی توده را خواهد پیراست، و اسلام را به همان اعتلای روزگار پیامبر خواهد رسانید، و راه برای نفوذ واقعی اسلام، به همه اطراف و اکناف عالم خواهد گشود.
و اینها همه همان چیزهایی بود که منافقان دارالاماره دمشق، و بت پرستان به ظاهر مسلمان شده اموی، هیچگاه آنها را نمی خواستند، و همه گونه در برابر آنها پایداری می کردند. این بود که کار را بر امام تباه ساختند، و باقیمانده عمر او را (که می بایست در راه اصلاح جامعه اسلامی و گستردن اسلام صرف شود) در بیابانها و میدانهای جنگ به هدر دادند. و مجاهدان بزرگ اسلام و یاران علی (مانند ابوذر غفاری، عمار یاسر، حجر بن عدی، مالک اشتر، محمدبن ابی بکر و...) را کشتند و سر به نیست کردند... و سرانجام خود امیرالمؤمنین را نیز به شهادت رساندند، و در حالی که کلمات نماز بر لبان او بود فرقش را شکافتند.