نامه پیامبر اکرم به امیر بحرین

تاریخچه بحرین

بحرین همیشه جزء لاینفک ایران بوده و به فرمان پادشاهان ایران اداره می شد. در عصر پیغمبر اسلام ریاست و حکومت بحرین از طرف پادشاه ایران به منذر بن ساوی تفویض شده بود و مرکز حکومتی آن هجر بود. غیر از منذر بن ساوی، کسان دیگری هم از رؤسای بحرین بودند که پیغمبر (ص) به ایشان نامه فرستاد، مثل هلال بحرینی و مرزبان بحرین و زردتشی های هجر که همه عجم بودند فقط یک عده اعراب از طایفه عبدالقیس و بکر بن وائل و تمیم بودند که در اثر تحولات به بحرین آمده و در آن جا سکونت کردند، و عده ای هم یهودی در آنجا اقامت داشتند. جمع کثیری از مورخان، مانند طبری، ابن اثیر، حلبی و صاحب کتاب «السیرة النبویة» احمد زینی دحلان تصریح کرده اند که نامه ای که پیغمبر اکرم (ص) ابتدا به زمامدار بحرین نوشته است در دست نیست، آن چه که موجود است، نامه ای است که به عنوان پاسخ از نامه منذر بن ساوی نوشته شده است. اما این سخن صحیح نمی باشد زیرا در کتاب «اعلام السائلین» تألیف شمس الدین محمدبن طولون که در کتابخانه رضویه موجود است این نامه وجود دارد. اینک متن نامه پیغمبر به زمامدار بحرین منذربن ساوی که پس از مراجعت از جعرانه در سال هشتم نوشته شده است: «بسم الله الرحمن الرحیم. من محمد رسول الله الی المنذر بن ساوی، سلام علیک فانی احمد الیک الله الذی لا اله الا هو و اشهد ان لا اله الا هو اما بعد فانی ادعوک الی الاسلام فاسلم تسلم، و اسلم یجعل لک الله ما تحت یدیک، و اعلم ان دینی سیظهر الی منتهی الخف و الحافر. محمد رسول الله؛ نامه ای است از فرستاده خداوند، به سوی منذر بن ساوی، سلام باد بر تو، همانا من می فرستم به سوی تو حمد خداوندی را که جز او معبودی سزاوار پرستش نیست، و گواهی می دهم که خدایی به جز او نیست و من تو را به اسلام دعوت می کنم، پس اسلام را بپذیر، و سلامتی خود را به دست آر، و مسلمان شو، تا خداوند ملک تو را در دست تو برقرار دارد، و بدان که دین و قانون من تا آن جا که نهایت سیر شتران و اسبان است فرا گیرد».

نامه رسان پیغمبر و نطقش در حضور منذر

رسول اکرم (ص) نامه را به خاتم شریف مزین ساخت، شخصی به نام علاء بن حضرمی که مردی عاقل و گوینده کامل بود، حاضر شد نامه را به سوی بحرین برده، پیام پیغمبر اسلام را به منذر بن ساوی زمامدار بحرین ابلاغ نماید. پیغمبر اکرم سفیر خود را فرمان داد که در رساندن نامه و ابلاغ پیام به مردم بحرین از راه نیک و روش پسندیده بیرون نشود، و گفت: اگر زمامدار بحرین دعوت مرا اجابت کرد پس در آن مکان توقف نما و از ثروتمندان و توانگران صدقات و زکات بگیر، و در میان مستمندان تقسیم کن، سپس امر فرمود دستوری در خصوص صدقات و زکات طلا و نقره و مواشی تنظیم شد و به وی سپرد. علاء نامه را گرفت، و از مدینه خارج شد و خود را به بحرین رسانید، حضور منذر بن ساوی که از طرف امپراتور ایران بر مردم بحرین حکومت داشت، رفت و پیام پیغمبر اسلام را ابلاغ کرد و نامه گرامی آن حضرت را به وی داد.
علاء حضرمی به امیر بحرین چنین گفت: «ای منذر... همانا تو را در امور زندگی دنیا و استانداری، عقل و بزرگی است این دین مجوسیت و مرام ازدواج با زنانی که عقل و خرد از زناشویی با آنان (چون خواهر)، شرم دارد رواست و نیز پیروان مجوس مأکولاتی دارند که طبع سالم از آن نفرت کند، و شما در دنیا آتشی را می پرستید که در آخرت همه شما را خوراک خویش خواهد ساخت» سپس بیانات دیگری کرده وگفت: سوگند به پروردگار جهان هرگز صاحب عقل و خردی از نظر قضاوت و حکومت عقل و خرد قدرت ندارد بگوید: کاش آنچه را که محمد (ص) امر به آن نموده از آن بازمی داشت، و آن چه را که از آن بازداشته واجب می کرد. سپس شعار اسلامی را بدون ترس ادا کرد و رسمیت دین اسلام را اعلام نمود و گفت: «اشهد ان ما دعا الیه حق، و انه لا اله الا الله و ان محمدا عبده و رسوله» و به این جملات نطق خود را خاتمه داد.

اظهارات منذر درباره دین اسلام

منذر بن ساوی زمامدار بحرین بیانات و گفتار قاصد پیغمبر اسلام را کاملا استماع کرد و لختی درباره دین اسلام و قانون قرآن به فکر و اندیشه فرورفت، از تعصب و نخوت ریاست نیز خود را تهی ساخت، در نتیجه دین جدید اسلام را برای دنیا و دین مردم بهترین و جامع ترین ادیان و قوانین تشخیص داد، سعادت و سیادت دو جهانی را در زیر عدالت و احسان که منطق قرآن است دریافت و با این کلمات به قاصد پاسخ گفت: «همانا من در این دین و مرامی که به دستم هست (یعنی آیین زردشت) نظر کردم پس آن را برای دنیای مردم مفید یافتم نه برای آخرت، و نیز در دین شما (دین اسلام) فکری نمودم، پس آن را قانونی جامع مصالح دنیا و آخرت دیدم، بنابر این برای من چه مانع است دینی را که امنیت اجتماعی و راحتی مرگ در آن است بپذیرم، پیش از این از افکار مردمانی که به دین اسلام می گرویدند تعجب می کردم، ولی اکنون شگفت دارم از آنانی که از قانون قرآن و پیروی دین اسلام اعراض نموده، آن را رد می کنند». و سپس سفیر پیغمبر را مورد اکرام و نوازش قرار داد.

مسلمان شدن منذر و اعراب بحرین

منذر بن ساوی پس از قرائت نامه رسول خدا (ص) و استماع بیانات جذاب و مؤثر علاء حضرمی به پیغمبر اسلام عقیده مند شد، نبوت و رسالت آن حضرت را تصدیق کرد. در این موضوع از دربار ایران هم کسب تکلیف ننمود و آشکارا تبعیت و پیروی خود را از پیغمبر اسلام اعلام کرد و مکتوب شریف آن حضرت را برای مردم بحرین قرائت نمود، ایشان را از دعوت پیغمبر اکرم با خبر ساخت. مردم تا حدی استقبال نشان دادند و جمعی دین اسلام را پذیرفتند. بنابراین سکنه بحرین دو دسته شدند و به همین سبب طبعا اختلاف و هرج و مرجی در بحرین پدید آمد، ولی زمامدار عاقل بحرین برای برقرار ساختن امنیت داخلی به پیغمبر نامه نوشت و در ضمن آن کسب تکلیف کرد که حکومت فعلی بحرین چه وظیفه ای دارد.

نامه زمامدار بحرین به پیغمبر

«اما بعد ای رسول خدا؛ همانا من نامه ی شما را بر اهل بحرین خواندم. پس برخی از آنان اسلام را پسندید و برخی دیگر از آن کراهت داشت و در سرزمین من مسیحی و یهودی وجود دارد. پس فرمان خود را در این موضوع بر من ابلاغ کن».

پاسخ پیغمبر به مکتوب منذر

چون نامه به پیغمبر اسلام رسید فوری امر کرد پاسخی نوشته شد و زمامدار بحرین را هم بر حکومت خود برقرار فرمود و به او دستور داد که هرکس از مردم بحرین مسلمان شده هرچه داشته در دست خود نگهدارد و مالک است، مجوسی ها و یهودیان اگر مسلمان نشدند، از آنان جزیه بگیرید و در این نامه از زمامدار بحرین تا حدی تفقد و دلجویی هم فرموده اینک متن پاسخ پیغمبر به مکتب زمامدار بحرین: «به نام خداوند بخشاینده مهربان، نامه ای است از محمد فرستاده خداوند به سوی منذر بن ساوی (زمامدار بحرین)، درود باد بر تو، همانا می فرستم به سوی تو سپاس خداوندی را که جز او مستحق پرستش نیست و گواهی می دهم که معبودی نیست مگر خداوند جهان و محمد بنده و فرستاده ی اوست. و پس از این همانا خدای قادر و بزرگ را به یاد تو می آورم، هرکس خیرخواه و بی دغل باشد همانا برای نفع خود اقدام کرده و نصیحت خویشتن را خواسته است، و هرکس فرستادگان مرا اطاعت کند و از فرمان ایشان پیروی کند، همانا مرا اطاعت کرده است، و هرکس خیرخواه آنان باشد خیرخواه من است، فرستادگانم همانا تو را مدح نیک نمودند و من هم شفاعت تو را درباره قومت قبول کردم، واگذار برای مسلمانان هرآنچه که بر او اسلام آورده اند یعنی هر چیزی که در حال اسلام از مال و زمین و عقار دارا بودند همه را در دست آنها و تصرف ایشان باقی گذار و من از مردم طاغی و معصیت کار و نافرمان هم گذشتم، بر گناهان سابق مؤاخذه نخواهند شد و تو هم از ایشان این موضوع را بپذیر (و بر گذشته ها آنان را مؤاخذه مکن) مادامی که تو یک حاکم صالح و نیکوکار باشی هرگز تو را از شغل و عملت معزول نخواهم کرد. و هرکس از جماعت یهود و زردشت بر کیش و آیین خود باقی ماند بر اوست که جزیه دهد». گفته شده است پیامبر نامه ای نیز به بکر ابن وائل نوشت که طبق نقل طبقات الکبری متن آن چنین است: مسلمان شوید تا در سلامت باشید. قتاده مى گوید: کسى را نیافتند که آن را بخواند تا اینکه مردى از بنى ضبیعة بن ربیعة آمد و آن نامه را خواند و ایشان را بنى کاتب نامیدند. کسى که نامه پیامبر (ص) را براى ایشان آورده بود ظبیان بن مرثد سدوسى نام داشت.


منابع :

  1. احمد صابری همدانی- محمد و زمامداران

  2. ابن سيد الناس- عیون الاثر- جلد 2

  3. محمدباقر مجلسی- زاد المعاد- جلد 3

  4. محمود مهدوى دامغانى- ترجمه طبقات الکبری- جلد 1

  5. سيد علی اكبر قرشی- از هجرت تا رحلت

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/119303