اسلام کعب ابن زهیر

پیامبر (ص)، زمانیکه به مکه آمد کعب بن زهیر را نیز مهدور الدم اعلام فرمود و علت این حکم، آن بود که کعب بنام ام هانى دختر ابوطالب تغزل نموده بود، کعب از این حکم بسیار ناراحت گردید چنانکه گویى زمین بر او تنگ شده بود. پس از بازگشت پیامبر (ص) از طائف، کعب نزد آن حضرت آمده و قصیده ای زیر را خواند که چون این قصیده یکى از بزرگترین آثار و مفاخر اسلام است و یکی از شاهکارهای ادبى عالم اسلام محسوب می شود ما 15 بیت آن را با ترجمه می آوریم:

1- بانت سعاد فقلبى الیوم مبتول *** متیم عندها لم یفد مکبول
2- و قال کل خلیل کنت آمله *** لا الهینک انى عنک مشغول
3- فقلت خلوا سبیلى لا ابا لکم *** فکل ما قدر الرحمن مفعول
4- کل ابن انثى و ان طالت سلامته *** یوما على آلة حدباء محمول
5- نبئت ان رسول اله أوعدنی *** و العفو عند رسول الله مأمول
6- فى فتیة من قریش قال قائلهم *** ببطن مکة لما أسلموا زولوا
7- زالوا فما زال انکاس و لا کشف *** عند اللقاء و لا میل معازیل
8- یمشون مشى الجمال الزهر بعصهم *** ضرب اذا عرد السود التنابیل
9- لا یقع الطعن الا فى نحورهم *** و ما لهم عن حیاض الموت تهلیل

1- سعاد (معشوقه)، دور شد از من. من بعد از او دلشکسته شدم. مهجور هستم اسیرى هستم که از بند رها و آزاد نشده.
2- هر دوستى که باو امیدوار بودم. به من گفت. با تو کارى ندارم،
3- من سرگرم کار خود هستم همه مرا طرد کردند زیرا مستوجب غضب پیغمبر (ص) شده بودم من هم گفتم. اى بى پدران راه مرا باز بگذارید)، مرا آزاد بگذارید هر چه خداوند بخشنده مقدر کرده انجام مى گیرد.
4- هر زاده یک ماده (فرزند مادرى)، هر چند زندگى و تندرستى وى بدرازا بکشد ناچار روزى بر تخته کشیده مى شود (تابوت- آلت مرده کشى (هر زنده مى میرد) این بیت یکى از سخنهاى حکمت آمیز معروف است که در همه جا مثل شده و از گفته هاى ارجمندى بشمار آمده است).
5- به من خبر رسید که پیغمبر (ص) مرا تهدید فرمود. من به عفو پیغمبر (ص) امیدوارم.
6- (حضرت او) میان جوانمردان قریش است که گوینده آنها در درون مکه گفت کنار بروید، بگردید و تسلیم شوید. هنگامى که مسلمان شده بودند.
7- آنها هم کنار رفتند از محل پایدارى خود در حالیکه آنها سرافکنده و بى سلاح نبودند. آنها همواره روبروى عدو سلحشور بودند. جبان و پرهیزگار از نبرد نبودند (مضمون نه تحت اللفظ) چون به اینجا رسید پیغمبر (ص) به قریش اشاره فرمود که گوش فرا دارید. (زیرا آنها را مدح کرده و گفته بود اسلام را با ترس و ضعف و فقدان سلاح قبول نکرده اند).
8- آنها (قریش)، مى خرامند خرامیدن اشتران جوان و زیبا نبرد و حرب و ضرب آنها را زیب مى دهد. در حالیکه سیه رویان تنبل تن بعار فرار مى دهند.
9- طعن (فرو بردن نیزه) فقط بگردن آنها بکار مى رود (کنایه از اینکه پشت بدشمن نمیکنند). آنها از ورود به حوض مرگ پرهیز ندارند.

شاعر در اینجا به انصار اشاره و کنایه کرده زیرا آنها بر او خشم گرفته بودند. مهاجرین هم برگفته او اعتراض کردند و گفتند: تو ما را مدح نکردى زیرا مدح ما را به خدمت و هجاء انصار پیوستى آن مدح را هم از او نپذیرفتند و این کار بر گروه انصار سخت ناگوار آمد آنها هم از او شکایت کردند ناگزیر آنها را مدح کرد و گفت:

10- من سره کرم الحیاة فلا یزل *** فى مقنب من صالحى الانصار
11- ورثوا المکارم کابرا عن کابر *** ان الخیار هم بنو الاخیار
12- الناظرون با عین محمرة *** کالجمر غیر کلیلة الابصار
13- الباذلون نفوسهم و دماءهم *** یوم الهیاج و سطوة الجبار
14- یتطهرون یرونه نسکا لهم *** بدماء من قتلوا من الکفار

یعنى: 10- هر که از حیات خوب و گوارا خرسند باشد باید در خیل انصار نکوکار بشمار آید (به جماعت آنها ملحق شود).
11- آنها (انصار) نیکى را از بزرگان خود یکى پس از دیگرى (بزرگى بعد از بزرگى)، به ارث برده اند. برگزیدگان مردم همان کسانى هستند که زادگان برگزیدگان و خوبان میباشند.
12- آنها با چشمهاى سرخ (کنایه از دلیرى و خشم)، مانند گلهاى آتشین که هرگز از دیدن زبون نمى باشد نگاه می کنند (خیره می شوند).
13- آنها جان و خون خود را هنگام جنگ و هجوم گردنکشان (متکبر و جبار) برایگان میدهند.
14- آنها از روى ایمان و عبادت با خون کفار که بدست آنها کشته مى شوند تن خود را شستشو می دهند....
و در همین قصیده است بیت معروف زیر:

15- ان الرسول لنور یستضاء به *** مهند من سیوف الله مسلول

یعنی: 15- به درستیکه رسول الله نوری است که از آن برای هدایت طلب روشنی میشود، او شمشیریست از فولاد هند ساخته شده از شمشیرهای الله که از غلاف کشیده شده و آماده جنگ است.
گفته شده است پیغمبر (ص) صله این قصیده را برد (رداء) خود که در آن هنگام بر دوش داشت داد قرار داد. چون روزگار معاویه بن ابوسفیان رسید نزد کعب فرستاد و از او خواست که آن برد را بفروشد. او پاسخ داد که هرگز کسى را شایسته جامه پیغمبر (ص) نمى دانم. چون او مرد معاویه آن برد را از اولاد او با بیست هزار درهم خرید. این همان برد است که تا قرن هفتم نزد خلفا مانده و بعد از حمله هلاکو خلفاء بنى العباس چندى در مصر زیست کردند تا سلطان سلیم عثمانى مصر را گشود و برد را از آنها ربود و نزد سلاطین عثمانى بود و با داشتن آن ادعاى خلافت اسلام را نمودند.
در برخی روایات مربوط به اسلام آوردن کعب گفته شده است که وقتی کعب به مدینه آمد پرسید رقیق القلب ترین فرد از اصحاب رسول خدا چه کسی است؟ ابوبکر را به او نشان دادند، کعب جریان و تصمیم اسلام آوردن خود را به ابوبکر اعلام کرد. پس ابوبکر به راه افتاد و کعب نیز در حالیکه دهان خود را بسته بود بدنبال او حرکت کرد تا نزد پیامبر رسیدند ....
در این نقل چند اشکال وجود دارد اول اینکه در نقل های دیگر من جمله نقل عسقلانی گفته شده است که کعب خود مباشرتا نزد پیامبر رفت ثانیا وقتی کعب دهان خود را بسته و قصد سخن گفتن ندارد چه نیازی است که کسی واسطه شود و ثالثا چه کسی گفته است که ابوبکر رقیق القلب ترین یار پیامبر بوده، در حالیکه همان بود که اصرار داشت بر جنگ با کسانی که خلافت او را نپذیرفتند؟ و همچنین اصرار داشت بر ریختن خون این گروه و اسیر کردن زناشان بلکه زنان ایشان را بر رئیس سپاهش خالد ابن ولید حلال نمود!!


منابع :

  1. ابن خلدون- تاریخ ابن خلدون- جلد 1

  2. ابن اثیر- الکامل- جلد 4

  3. سیدجعفر مرتضی عاملی- الصحیح من سیرة النبی الاعظم (ص) جلد 26

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/119311