نزول سوره های صف و تغابن و نمایندگان ازد

نزول سوره صف:
این سوره در حقیقت بر دو محور اساسى دور مى زند: یکى برترى اسلام بر تمام آئینهاى آسمانى، و تضمین بقاء و جاودانگى آن از سوى خداوند، و دیگر لزوم جهاد در طریق حفظ و پیشرفت این آئین. اما در یک نظر مى توان به سه بخش دیگر نیز اشاره کرد: 1. دعوت به هماهنگى گفتار و کردار و پرهیز از سخنان بى عمل 2. یادآورى از پیمان شکنى بنى اسرائیل و بشارت مسیح به ظهور اسلام 3. اشاره فشرده اى به زندگى حواریین مسیح و الهام از آنها.
مکی یا مدنی بودن آیات: مشهور و معروف این است که این سوره کلا در مدینه نازل شده، وجود آیات جهاد در این سوره نیز مؤید همین معنى است، زیرا مى دانیم جهاد هرگز در مکه تشریع نشده بود.
موضوعات تاریخی: دو نکته ی تاریخی قابل توجه درمورد این سوره وجود دارد، یکی درباره شان نزول آیات شریفه «یا أیها الذین آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون...» (آیه ی دوم تا چهارم این سوره) است که مفسران براى آن شان نزولهاى متعددى ذکر کرده اند که تفاوت زیادى با هم ندارند، از جمله اینکه: جمعى از مؤمنان بودند که مى گفتند: بعد از این هر وقت با دشمن روبرو شویم پشت نخواهیم کرد، و فرار نمى کنیم، ولى به گفته خود وفا نکردند، و در روز احد فرار نمودند، تا آنجا که پیشانى پیامبر (ص) و دندان مبارک او شکسته شد. همچنین گفته شده که هنگامى که خداوند ثواب شهداى بدر را بیان کرد، جمعى از صحابه گفتند: حال که چنین است ما در جنگهاى آینده، تمام نیروى خود را به کار خواهیم گرفت، ولى در احد فرار کردند، آیه فوق نازل شد و آنها را سرزنش نمود. و نکته دیگری که از آیه شریفه «و إذ قال عیسى ابن» یعنی آیه ی ششم این سوره بر می آید درباره عناد و لجاجت قوم یهود است که با وجود اینکه قبل از مشرکان عرب، پیامبر (ص) را شناخته بودند، اما با این حال بسیارى از بت پرستان، ایمان آوردند ولى بسیارى از یهود و نصاری بر لجاج و عناد و انکار باقى ماندند و على رغم بشارت پیامبر پیشین حضرت مسیح (ع) درباره ظهور پیامبر اسلام (ص)، و على رغم توأم بودن دعوت پیامبر اسلام (ص) با «بینات» و دلائل روشن و معجزات به مقابله و انکار برخاستند، و ادامه آیات عاقبت کار این افراد، و سرنوشت آنها را تشریح مى کند.

نزول سوره تغابن:
این سوره از نظر سیاق و نظم شبیه به سوره حدید است، و گویى خلاصه اى از آن است، و غرض سوره این است که مؤمنین را تشویق و تحریک کند به اینکه در راه خدا انفاق کنند، و غرض دیگرش این است که ناراحتى ها و تاسف هایى که در اثر هجوم مصائب در دلهاشان نشسته برطرف سازد، و نوید دهد که اگر در راه ایمان به خدا و جهاد در راه او و انفاق در آن راه مشقاتى را متحمل مى شوند، همه به اذن خدا است. از نظر محتوا، این سوره را مى توان به پنج بخش تقسیم کرد:
1. آغاز سوره که از توحید و صفات و افعال خدا بحث مى کند. 2. به دنبال آن، با استفاده از علم خداوند، به مردم هشدار مى دهد که مراقب اعمال پنهان و آشکار خود باشند و سرنوشت اقوام پیشین را فراموش نکنند. 3. در بخش دیگرى از سوره، سخن از معاد است. و این که روز قیامت روز «تغابن» و مغبون شدن گروهى و برنده شدن گروه دیگرى است (نام این سوره نیز از همین گرفته شده). 4.در بخشى دیگر دستور به اطاعت خدا و پیامبر (ص) داده و پایه هاى اصل نبوت را تحکیم مى بخشد. 5. آخرین بخش سوره، مردم را به انفاق در راه خدا تشویق مى کند و از این که فریفته اموال و اولاد و همسران شوند بر حذر مى دارد، و سوره را با نام و صفات خدا پایان مى دهد همان گونه که آغاز کرده بود.
مکی یا مدنی بودن آیات: لحن آیات اخیر این سوره، با سوره هاى مدنى هماهنگ است، ولى صدر آن، با سوره هاى مکى موافقتر است، اما به هر حال مجموع آن را طبق مشهور مدنى، تلقى مى کنیم.
موضوعات تاریخی: نکته تاریخی قابل توجه در این سوره مربوط به شان نزول آیه چهاردهم آن است که درباره هجرت عده ای از مسلمانان مکه، به مدینه می باشد، در روایتى از امام باقر (ع) مى خوانیم: که در مورد آیه «ان من ازواجکم...» فرمود: منظور این است که وقتى بعضى از مردان مى خواستند هجرت کنند پسر و همسرش دامن او را مى گرفتند و مى گفتند: تو را به خدا سوگند که هجرت نکن، زیرا اگر بروى ما بعد از تو بى سرپرست خواهیم شد، بعضى مى پذیرفتند و مى ماندند، آیه نازل شد و آنها را از قبول این گونه پیشنهادها و اطاعت فرزندان و زنان در این زمینه ها بر حذر داشت. اما بعضى دیگر اعتنا نمى کردند و هجرت می کردند و به خانواده خود مى گفتند: به خدا اگر با ما هجرت نکنید و بعدا در (دار الهجرة) مدینه نزد ما آئید ما مطلقا به شما اعتنا نخواهیم کرد، ولى به آنها دستور داده شد که هر وقت خانواده آنها به ایشان پیوستند گذشته را فراموش کنند و جمله «و ان تعفوا و تصفحوا...» ناظر به همین معنى است.

نمایندگان أزد و اسلام آوردن آنها:
در سال نهم نمایندهای متعددی از جانب قبائل و شهرها جهت دیدار با پیامبر و اظهار اسلام به سمت مدینه فرستاده شدند، از جمله این نمایندگان، صرد بن عبدالله ازدى بود که به همراه گروهى از قبیله أزد به مدینه آمد و بدست رسول خدا (ص) اسلام آورد و در این دین مقدس بخوبى پایدارى کرد و رسول خدا (ص) او را بر افرادى که از قبیله أزد مسلمان شده بودند امیر کرده و به آنها دستور داد به سرکردگى او با قبائل مشرکى که در اطراف بلاد ایشان از اهل یمن هستند جنگ کنند. صرد بن عبدالله به دستور آن حضرت با همراهان خود حرکت کرده خود را به «جرش» رساندند و «جرش» در آن زمان از شهرهاى حصاردار محکمى بود که قبائلى از یمن در آنجا سکونت داشتند، و قبیله خثعم نیز هنگامى که از آمدن مسلمانان بدان سو مطلع شدند بدان شهر پناه بردند و در آنجا متحصن گشتند. صرد بن عبدالله و همراهان نزدیک به یک ماه آن شهر را محاصره کردند و چون دیدند راهى بداخل آن شهر نیست باز گشتند و چون به کوهى بنام «شکر» (در آن نزدیکى)، رسیدند مردم جرش خیال کردند که آنها از ترس ایشان فرار کرده و منهزم گشته اند، از این رو در تعقیب آنها از شهر خارج شده و پاى همان کوه خود را بایشان رساندند، در این موقع صرد بن عبدالله برگشته و به آنها حمله سختى کرد و جمع بسیارى از ایشان را کشت.
قبل از این جریان مردم جرش دو نفر را به نزد رسول خدا (ص) فرستاده بودند و آن دو در خدمت آن حضرت رفت و آمد می کردند که روزى پس از نماز عصر رسول خدا (ص) فرمود: (کوه) «شکر» در کدامیک از بلاد است؟ آن دو مرد جرشى برخاسته گفتند: یا رسول الله در بلاد ما کوهى است که اهل جرش بدان «کشر» مى گویند، حضرت فرمود: نامش «شکر» است نه «کشر»، گفتند: یا رسول الله مگر در آن کوه چه اتفاقى افتاده؟ فرمود: هم اکنون (شتران) قربانیهاى خدا را در آنجا نحر کردند! آن دو مرد بنزد ابوبکر یا عثمان آمده و نشستند، و او به آنها گفت: واى بر شما رسول خدا با این سخن خبر قتل قوم شما را داد برخیزید و از آن حضرت بخواهید تا دعا کند و خداوند این بلا را از آنها دفع کند آن دو برخاسته بنزد رسول خدا آمدند و از آن حضرت خواستند دعا کند تا خدا آن بلا را از قبیله ایشان بر دارد، رسول خدا  نیز دعا کرده آن دو نفر از پیش آن حضرت خارج شده بسوى قوم خود باز گشتند و دیدند در همان ساعتى که رسول خدا آن سخن را فرموده قوم ایشان بدست صرد بن عبدالله و همراهانش به قتل رسیده اند. پس از این جریان مردم جرش افرادى را بنزد رسول خدا فرستاده و مسلمان شدند و آن حضرت براى ایشان در اطراف جرش حدودى را معین کرد و نشانه هائى براى آن حدود گذاردند که هر کس در آن محدوده اسب و شتر و یا گاو و گوسفندى بچراند آن حیوان هدر است و حق مطالبه آنرا از اهل جرش ندارد و درباره این جنگ مردى از قبیله ازد اشعارى نیز گفته است.


منابع :

  1. محمود مهدوى دامغانى- ترجمه الطبقات الکبرى

  2. محمود مهدوی دامغانی- ترجمه المغازى واقدی

  3. سید علی اکبر قرشی- از هجرت تا رحلت

  4. سید محمد باقر موسوی همدانی- تفسیر المیزان

  5. شیخ طبرسی- ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن- جلد 24

  6. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 24

  7. - برگزیده تفسیر نمونه احمد علی بابایی جلد 5

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/119339