نمونه ای از بلاغت در قرآن

از آیاتی که هوش از سر هوشمندان بزرگ عرب، چون ابن مقفع (که به قصد آوردن یک چهارم قرآن همت گمارده بوده) ربوده، بلکه همه ناموران ادیب و دانشوران را به اعجاب وا داشته، این آیه است: «و قیل یا أرض ابلعی ماءک و یا سماء اقلعی و غیض الماء و قضی الأمر و استوت علی الجودی و قیل بعدا للقوم الظالمین؛ و گفته شد ای زمین! آب خود را در کام گیر، و ای آسمان! ابر آب ریز را برکن (قطع نما) و ته مانده آب فروکش شد. فرمان پایان یافت و کشتی بر کوه جودی قرار گرفت و گفته شد: گروه ستمکار دور باد!» (هود/ 44) تاکنون نزدیک به سی صفت ادبی هنری در این آیه هویدا شده است:
1. مناسبت و موازنه کامل و تام، بین واژه های إبلعی و إقلعی.
2. استعاره در إبلعی و إقلعی؛ بدین‌گونه که ارض (زمین) به حیوان بلعنده تشبیه شده است و بلعیدن که از ویژگیهای حیوان است، برای ارض آمده است. در "یا سماء اقلعی" نیز استعاره بالکنایه به کار رفته است؛ چون قلع به معنای برکندن است و اینجا به آسمان فرمان داده شده است که این پرده ی آبری (ابر) را برکند.
3. طباق بین ارض و سماء؛ طباق، آوردن دو واژه است به گونه ای که آن دو واژه با هم مخالف یا متضاد باشند؛ مانند سروده ی سعدی:
بخندید و بگریست مرد خـدای *** عجب ماند سنگین دل تیره رای
در دو واژه ی بخندید و بگریست، صنعت طباق به کار رفته است. همچنین مانند: «مما خطیئاتهم أغرقوا فأدخلوا نارا؛ در اثر گناهانشان غرقه گشتند و در آتش در آورده شدند.» (نوح/ 25) زیرا غرق کردن، صفت آب است. پس، گویا بین آب و آتش جمع شده است.
4. مجاز حذف در "یا سماء اقلعی" در اصل، یا مطر السماء بوده است.
5. اشاره (بیان رمزی معانی بسیار) در جمله ی "غیض الماء" یعنی ته مانده ی آب فروکش شد. این عبارت، حکایت از چند معنا دارد: الف. باران پایان یافته است. ب. زمین، آب را به کام گرفته است. ج. ته مانده ی آب نیز فرو رفته است.
6. جناس لاحق، بین واژه ابلعی و اقلعی؛ این دو واژه، در همه چیز همگون است و تنها در یک حرف با هم تفاوت دارد. این همگونی را جناس لاحق گویند؛ مانند شعر حافظ:
عکس روی تـو چـو در آینه جام افتاد *** عارف از خنده [پرتو] می در طمع خام افتاد
که بین جام و خام جناس است. نیز مانند واژگان تمرد و تفرد در:
تـمـرد سـر زلـف و تـفـرد دهـنـت *** یکی کمند کشاند و یکی فشاند عبیر
7. ارداف؛ ارداف، آوردن واژهای به جای واژه دیگر است، به انگیزه ی نشان دادن لطیفه یا نکته ای؛ چنانکه در آیه ی مورد بحث، به جای عبارت "جلست علی الجودی" یا "و استقرت علی الجودی" (بر کوه جودی نشست یا استقرار یافت) تعبیر "استوت علی الجودی" آورده شده است؛ یعنی کشتی بر کوه استوار شد و به سویی گرایش نداشت.
8. تمثیل از هلاک کفرپیشگان، با جمله ی "قضی الأمر" این عبارت، دور از معنای موضوع برای هلاکت است و تنها تمثیل است.
9. تعلیل (نشان دادن انگیزه و علت چیزی) در آیه؛ چون انگیزه ی استقرار کامل کشتی، فرو کش شدن آب است: غیض الماء.
10. صحت تقسیم؛ این آیه، همه ی اقسام آب را شامل است. هنگامی که آب کاهش می یابد و وقتی که آسمان نمی بارد و‌ زمانی که آب از زمین جوشش نمی کند و هنگامی که آب به شکل کلی نابود می شود؛ یعنی ته مانده ی آب به کام زمین می رود.
11. احتراس یا تکمیل (ابهام و ایهام زدایی)؛ توهم فراگیر بودن عذاب و اینکه آب انباشته، شایستگان را نیز فرا گرفته، با جمله ی "بعدا للقوم الظالمین" زدوده شده است؛ چون عبارت یاد شده می رساند که عذاب، تنها ستم پیشگان را فرا گرفته و آنها را هلاک کرده است.
12. مساوات (برابری لفظ با معنا)؛ یعنی در آیه ی مورد بحث، هرگز الفاظ بیش از محتوای آیه به کار گرفته نشده است.
13. حسن النسق؛ در این آیه، جمله ها زنجیر وار با شکل و صورت زیبایی کنار هم چیده شده است؛ یعنی فرو رفتن آب زمین و قطع شدن آب آسمان و بلعیده شدن ته ماندهی آب به وسیله ی زمین و استقرار یافتن کشتی بر کوه و نابود شدن ستمکاران، همگی به شکلی زیبا چیده شده است.
14. ائتلاف لفظ و معنا یا همگونی و همخوانی واژه با محتوا؛ یعنی اگر معنا فخیم است، واژه ها نیز فخیم باشد و اگر معنا روان است، واژه ها نیز روان باشد و اگر معنا غریب و دور از دسترس است، واژه ها نیز آنگونه باشد. در این آیه ی، واژه ها معنای مقصود را کاملا ادا کرده اند.
15. ایجاز (کوتاهی لفظ و گستردگی محتوا)؛ این آیه، حدود بیست واژه دارد که تبلوری است از امر و نهی و خبر و انشا و منادی و نعت و سعادت و شقاوت و حکایت و... که شرحی بس دراز می طلبد.
16. تفهیم؛ آغاز آیه، بر پایان آن دلالت دارد و سرانجام کار را می فهماند.
17. تهذیب (ترکیب خوش آهنگ و نیکوی واژه ها)؛ واژگان آیه از تنافر دور است و از پیچیدگی پیراسته.
18. حسن البیان (شیوایی شیوه بیان)؛ شنونده در فهم معنای آیه درنگ ندارد و چیزی از معنا بر او مشکل نمی نماید.
19. اعتراض؛ در این آیه ،جمله های "غیض الماء" و "قضی الأمر" و "استوت علی الجودی" معترضه است تا بفهماند که فروکش شدن آب و فرجام یافتن رخداد طوفان و استقرار کشتی در فاصله دو فرمان قیل یا سماء و قیل بعدا انجام پذیرفته است.
20. کنایه؛ در آیه به فاعل غیض و قضی و قیل یا أرض و قیل بعدا و به قایل و گوینده ی "یا أرض ابلعی" و "یا سماء اقلعی" تصریح نشده است که نشان از قدرتی قهار و توانمند بسیار با عظمت دارد.
21. تعریض؛ با جمله ی "بعدا للقوم الظالمین" به همه ی ظلم پیشگان، گوشه زده است که آنان نیز در مسیر هلاکند؛ آن سان که گروهی با طوفان هلاک شدند.
22. انسجام؛ واژه ها روان و آبشار گونه و به روانی آب، بر زبان جاری می شود.
23. تمکین؛ فاصله ی جمله ها به خوبی رعایت‌ شده و آرام و مطمئن ترتیب یافته است.
24. ابداع؛ از گرد آمدن چند صفت و هنر ادبی، صفت دیگری به نام ابداع پدید می آید.
25. اشتمال آیه بر برخی از بحرهای شعر و ادب؛ چنان‌که "قیل یا أرض ابلعی ماءک" بر وزن مستفعل مستفعل فاعل، و جمله ی "یا سماء اقلعی" بر وزن مفاعل مفاعل می باشد.
26. قرار دادن و تنزیل کسی که عقل ندارد، در ندا و خطاب، به جای کسی که از خرد برخوردار است؛ مانند: یا أرض و یا سماء.
27. ایهام؛ ایهام به کارگیری واژه ای است که دارای دو یا چند معنا باشد؛ معنای نزدیک و معنای دور، تا شنونده از آن معنای نزدیک بفهمد و هدف گوینده معنای دور باشد؛ مانند این که شاعری با تخلص باقی چنین سراید:
آن که او سرمست جام ساقی است *** نـام او انـدر دو عـالـم باقـی است
در آیه ی مورد بحث، واژه ی جودی، دو معنا دارد؛ یکی کوه جودی (آرارات طبق برخی از نقلها) و دیگری مشکی که پر از باد می شد و کشتیهای بادی را بر آن استوار می کردند.
28. پاسداری از سجع و روی آخر آیات؛ زیرا آیه ی پیشین با جمله ی «فکان من المغرقین؛ از غرق‏شدگان گرديد.» (هود/ 43) و آیه ی پسین با جمله ی «و أنت أحکم الحاکمین؛ تو بهترين داورانى .» (هود/ 45) پایان یافته است. از اینرو، آیه ی محل بحث نیز با کلمه ی "الظالمین" خاتمه مییابد.
29. تکرار غیر مخل؛ واژه ی ماء (آب) دو بار تکرار شده است، ولی یک بار با لام تعریف در غیض الماء و دیگری با اضافه در "ابلعی ماءک"
30. تخیل مالکیت برای زمین در "یا أرض ابلعی ماءک؛ ای زمین! آبت را در کام فروکش" درست مانند مالکی که قدرت و سلطنت بر تصرف مال خویش دارد.
گفتنی است چنانکه حکیمان و ادیبان و هنر شناسان در این صدد باشند که مزایای علمی و اسباب کششها و گرایشهای معنوی قرآن را بکاوند و بر آنچه گفته شد بیفزایند، شایسته است که قرآن را کهربای دلها و مغناطیس روانها نامید.


منابع :

  1. عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 3 صفحه 312

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/18185