"تجربهی دینی"، مفهومی است که از سده نوزدهم در غرب مطرح شد و از همان زمان در تعریف دقیق آن، مشکل جدی پدید آمد؛ زیرا اختلاف نظر در تعریف و تفسیر دو واژه "تجربه" و "دین" بسیار چشم گیر است. برخی، تجربه دینی را واقعه ای دانستهاند که شخص تجربه گر از سر می گذراند، نسبت به آن آگاه است. شخص فاعل، متعلق این تجربه را "موجود" یا "حضوری" مافوق طبیعی میداند -مانند خداوند یا تجلی او در یک فعل- یا آن را موجودی می انگارد که به شکلی با خداوند مربوط است؛ مانند تجلی خداوند یا شخصیتی نظیر مریم عذرا (س).
تجربه، مفهوم گستردهای دارد و بر پدیده های بسیار متنوعی اطلاق میشود؛ به گونه ای که از تجربه حسی معمولی تا خواب و تخیلات و حالات فوق العاده -که بی اختیار یا با تعمد و تدبیر کامل به وجود میآید- همگی تجربه به شمار میآید؛ ولی لازم است که تجربه با وصفی از دیدگاه فاعل آن متصف شود؛ یعنی تجربه ای که فاعل، آن را دینی میفهمد، نه سامع و ناظر و نه سبک شناسی های دینی و هنر شناسی های دینی و...، و به تعبیر دیگر، باید فاعل بر آن محتوا و اهمیت دینی قائل باشد. تجربه دینی با "کسب بصیرت دینی" فرق دارد؛ چون تجربه دینی، مقتضی مواجهه با خداوند یا "حقیقت غایی" است، اما کسب بصیرت دینی چنین اقتضایی ندارد؛ البته تجربه دینی میتواند منبع و منشأ بصیرت دینی باشد؛ زیرا شرط تجربه دینی، آن است که خداوند یا حقیقت غایی، موضوع آن تجربه باشد. برای تجربه دینی تفسیر و تبیین دیگر و تقسیم و تنویع جدا و تحلیل و تعلیل مستقل و تکمیل و تتمیم قابل پیش بینی مطرح است، لیکن آنچه در برخی از مسفورات نو به سوق اندیشه عرضه شد، در این جا ارایه میشود.
انواع تجربه دینی
1- تجربه خداوند به واسطه شیء محسوس و متعارف؛ مانند دیدن شخصیتی مقدس.
2- تجربه خداوند به واسطه شیء محسوس و نامتعارف؛ مانند دیدن او از طریق بوته و درخت مشتعل و نسوز.
3- تجربه خداوند در قالب زبان حسی متعارف؛ مانند دیدن او در رؤیا یا مکاشفه.
4- تجربه خداوند در قالب زبان حسی نا متعارف و وصف ناپذیر.
5- تجربه خداوند، بدون واسطه هرگونه امر حسی که در این حالت، شخص به نحو شهودی از خداوند آگاه میشود.
دیدگاه ها درباره تجربه دینی
یکم- تجربه دینی، تجربه ای عقلی یا معرفتی نیست، بلکه نوعی "احساس" است که از حد تمایزات مفهومی فراتر میرود و نیز نوعی تبیین مافوق طبیعی است؛ گرچه مستلزم آن است که تأملات فلسفی و کلامی را (دلیل و برهان و دست آوردهای آن) از نتایج و تبعات ثانوی تجربه دینی بدانیم.
دوم- تجربه دینی، تجربه ای مبتنی بر "ادراک حسی" است و ساخت تجربه حسی را داراست؛ یعنی محصول استدلالهای عقلی نیست و تأملات فلسفی و کلامی را ندارد و از چهارچوب قیاس و دلیل خارج است. بنابراین، تجربه ای ایمانی است. اغلب فلاسفه دین پژوه در غرب، دیدگاه نخست را تأیید کرده و گفته اند که تجربه دینی، متضمن مفاهیم و قواعد و دستورهای زبانی و شیوه های استدلالی است.
هسته مشترک تجربه های دینی
گروهی معتقدند که تجربههای دینی، همگی واجد عناصر مشترک است و این امر، به ویژه در تجربه های عرفانی، آشکار است؛ یعنی در تجربه هایی که متضمن معرفت بی واسطه از "واقعیت غایی" است، عارف به مرتبه وحدت با واقعیت غایی نایل میشود؛ خواه از حیث معرفتی و خواه از حیث وجودی. این هسته ای است که فراتر از مرزهای ادیان متکثر و فرقه ها و فرهنگهای مختلف است. در مقابل، گروهی دیگر بر این باورند که هیچ تجربهای بدون واسطه مفاهیم و اعتقادات حاصل نمیشود؛ حتی علم به "نفس" که بهترین نمونه تجربه شهودی است، محصول استنتاج است. بنابراین، اعتقادات فرهنگی و دینی، تجربه دینی را محدود و مقید میکند و هر سنت و دینی، تجربه ای مخصوص به خود دارد. پس، اعتقادات پیشین به تجربه های دینی ما شکل میبخشند. بر این پایه، برخی از معاصران، "وحی" را تجربه دینی قلمداد میکنند و آن را مقوم شخصیت و نبوت انبیا می دانند. در این تجربه، پیامبر چنین میبیند که گویی کسی نزد او می آید و در گوش و دل او پیام ها و فرمان هایی را میخواند و او را مکلف و موظف به ابلاغ آن پیام ها به آدمیان میکند و بر اثر حصول این تجربه، مأموریت جدیدی احساس میکند.
جایگاه منطقی تجربه
تجربه -آنگونه که در منطق مطرح است- عبارت از واقعه ای است که انسان در اثر تکرار مشاهده، به آن حکم میکند و وقتی بارها آن را مشاهده کرد و آن را آزمود، نفس او بدان مطمئن میشود و حکم جزمی بدان میکند؛ مانند حکم قاطعانه به این که هر آتشی سوزنده است؛ زیرا بارها آن را مشاهده و آزموده است و مانند حکم به سببیت درجه خاص از حرارت برای کشیده شدن آهن و افزایش حجم آن و نیز حکم به این که هر آبی در صد درجه حرارت، به جوش میآید. بیش تر مسایل دانش های طبیعی و تجربی و طب و... محصول این نوع از تجربیات است.
این نتیجهگیری ها در استقراهای ناقص، بر پایه علتیابی استوار است و این علتیابیها به سبب دو قیاس پنهان در ژرفای جان انسان صورت میگیرد: "قیاس استثنایی" و "قیاس اقترانی"؛ وگرنه هیچ کس، نه همه آب ها را جوشانده و نه همه آهن ها را حرارت داده است و نه ادعای این کار را دارد. قیاس استثنایی یاد شده، عبارت است از: اگر حصول این اثر (مثلا جوشیدن آب در صد درجه حرارت) اتفاقی و بدون علت رخ نماید، نباید همیشگی باشد، ولی ما همه وقت آن را اینگونه مشاهده میکنیم. پس، حصول این اثر اتفاقی نیست؛ بلکه علتی سبب این کار میشود. قیاس اقترانی نیز بدینگونه است: نتیجه قیاس قبل را "صغرای" قیاس قرار داده، میگوییم: حصول این اثر، معلول علتی است، و در "کبرای" قیاس میگوییم: هیچ معلولی، از علت خود تخلف نمی ورزد. پس: این اثر (جوشیدن آب در صد درجه) هرگز از علت خود -یعنی از حرارت صد درجه ای- انفکاک ندارد. پس، این علت همواره با این معلول همراه است. وقتی به علت دست یافتیم، قاطعانه حکم میکنیم که هر آبی در حرارت صد درجه به جوش می آید. با این وجود، کسی را یارای این ادعا نیست که هر تجربهای حکم یقینی و مطابق با واقع را همراه دارد؛ زیرا بسیاری از تجربه ها خطا بوده است که یا تجربه گران علت را دقیقا به دست نیاورده اند یا علت ناقص را جای علت تام قرار دادهاند یا "ما بالعرض" را "ما بالذات" پنداشتهاند؛ مثلا اگر کسی در مملکت رنگین پوست به دنیا بیاید و مشاهده کند که هر فرزندی که به دنیا میآید رنگین پوست است، اگر بگوید: همه آدمیان، رنگین پوست هستند، حکم او غلط از آب در آمده است؛ یعنی وصف "عرضی" را جای "ذاتی" قلمداد کرده است.
بر این اساس، چه بسا کسی تجربه ای را تجربه دینی بداند و از درون احساس کند که دینی است، ولی این تجربه با تردیدی بزرگ رو به رو باشد؛ زیرا این تجربه، از تجربیات و مشاهدات باطنی شخص اوست و چنین تجربه ای دستخوش عوامل و علل گوناگون غیر دینی قرار میگیرد؛ یعنی این تجربه، از نوع تجربیاتی نیست که در علوم و فنون مختلف دیگر -همچون داروشناسی و فیزیک و شیمی و طب و بهداشت و...- مورد مشاهده و آزمایش قرار میگیرد و از پشتوانه ضرورت و حس کلی و جهانی بهرهمند و همراه با قیاس خفی و پنهان است. بنابراین، از نظر منطقی نیز تجربه دینی اشخاص، مورد اشکال است.